نویسنده: رسول غفارپور
در روایات اسلامی به سپاس از مردم و خوبیهای آنها سفارش شده و از ناسپاسی و قدرناشناسی نكوهش شده و ناسپاسان به عنوان رهزنان خیر قلمداد شده اند. در برخوردهای اجتماعی یكی از عوامل محبت آفرین و تحكیم روابط، داشتن حالت و روحیه سپاسگزاری و قدردانی و حق شناسی نسبت به مردم است. همواره سپاس و تشكر، در مقابل نعمت است. نعمت و احسان هم یا مستقیماً از سوی خدا به ما میرسد، یا بندگان خدا واسطه خیرند و نیكی بر دست آنها جاری میشود و ما از نیكوكاریها و یاریها و مساعدتهای مردم بهره مند میشویم و نعمت الهی از این طریق شامل ما میگردد.این تصور که شكر خدا با سپاس از مردم منافات دارد اشتباه است، بلكه گاهی شكر الهی در سایه تقدیر و تشكر و حقشناسی از مردم تحقق میپذیرد و خداوند به این گونه سپاسگزاریها راضی است بلكه به آن دستور میدهد. پس، بحث شكر اختصاص به زبان ذاكر و قلب شاكر و سجده شكر در برابر نعمتهای الهی و در پیشگاه خداوند متعال ندارد، بلكه جلوه ای از شكر هم در ارتباط با نعمتها و نیكیها است كه از مردم به ما میرسد و نسبت به آنان هم باید شاكر باشیم.
جلوههای نعمت
در شكر گام اول شناختن نعمتهاست، و گام دوم شناخت ولی نعمت. از این دو شناخت،حالتی در قلب انسان نسبت به نعمت و دهنده نعمت پدید میآید كه او را نسبت به نعمت و صاحب آن، قدردان و ستایشگر و سپاسگزار میسازد. برای اینكه بندههای شكوری باشیم، ابتدا باید نعمتهای خدا را كه از آن برخورداریم، چه نعمتهای آشكار و روشن چه نعمتهای پنهان و ناشناخته بشناسیم، تا حق نعمتها را ادا كنیم.در سپاسگزاری نسبت به مردم نیز توجه به نعمتهای مادی و معنوی كه از دیگران به ما میرسد، گام نخست پیدایش حالت سپاس نسبت به آنان است. فرهنگ تقدیر و تشكر و زبان سپاس و حق شناسی از نیكیها و نیكوكاران از تعالیم اسلام و برنامههای دینی است و هر چه این فرهنگ در بین مردم رواج یابد، كمكی به توسعه خیرات و افزایش و تداوم نیكوكاری و احسان در جامعه است.
سپاس از مردم
در مقابل نیكیهایی كه از دیگران به ما میرسد سه حالت میتوانیم داشته باشیم؛مكافات و جبران كه عالیترین برخورد است. شكر و سپاس، با زبان و قلم. ناسپاسی و قدرنشناسی كه بدترین برخورد است.از حضرت علی(ع) روایت است كه فرمود: بر عهده كسی است كه به او انعام و احسانی شده، اینكه به خوبی و به نحو شایسته، بر نعمت دهنده نیكی كند و نعمت و احسان او را جبران نماید. اگر از جبران عملی ناتوان بود با ستایشی شایسته و ثنای نیك برخورد كند، اگر از ستایش زبانی هم ناتوان بود حداقل نعمت را بشناسد و به نعمت دهنده محبت داشته باشد. اگر این را هم ندارد و نتواند،پس شایسته آن نعمت نیست.در روایتی هم از امام باقر(ع) روایت شده كه هر كس آن گونه كه به او نیكی شده رفتار كند، مكافات و جبران كرده است و اگر ناتوان باشد، شاكر است و اگر شاكر باشد بزرگوار است. از حضرت رضا(ع) روایت است؛ هر كس مخلوقهای نعمت دهنده را سپاس نگوید،خدا را سپاس نگفته است.این حقیقت،به تعبیرهای گوناگون و به صور مكرر در روایات اسلامی آمده است. ناسپاسی از مردم موجب دلسردی و سلب انگیزه از آنان میشود. البته وظیفه كسی كه احسان و نیكی به مردم میكند آن است كه به خاطر خدا خدمت كند و انتظار پاداش هم از خدا داشته باشد و قدر نشناسی مردم او را سرد نكند.در نهج البلاغه آمده است كه لا یزهد نك فی المعروف من لا یشكره لك؛ كسی كه سپاسگزار نیكیهای تو نیست تو را در انجام كار معروف و شایسته بی رغبت نسازد. این، یك سوی قضیه است، اما در سوی دیگر وظیفه مردمی قرار دارد كه از خدمات و احسانها برخوردار میشوند. مردم اگر با سپاس و تقدیر، اهلیت و شایستگی خود را نشان ندهند موجب سلب نعمت و موجب منصرف شدن نیكوكاران از عمل خیر میگردند و این نوعی رهزنی در كار خیر است كه در روایات نیز آمده است.از امام صادق(ع) روایت است: خدا لعنت كند رهزنان معروف و نیكی را، رهزن خیر كسی است كه به او خوبی میشود و او ناسپاسی و كفران میكند، در نتیجه آن نیكوكار را مانع از آن میشود كه به دیگری نیكی كند.در نتیجه میتوان گفت تباه شدن عمل صالح و ضایع شدن احسان و نیكی گاهی هم از همین رهگذر است.
سخنی پیرامون تلقین
در قرآن کریم دو آیه هست که اشاره به احوال قیامت دارند: «اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَهُ لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَهٌ؛ آن گاه که واقعه قیامت اتفاق افتد، واقعه ای که دروغی در وقوعش نخواهد بود».(واقعه: 1 و 2) زمخشری در شرح آیه شریفه «لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَهٌ» می گوید: این آیه که می فرماید: «کذبی در وقوعش نیست» در مقام اشاره به موضوع «تلقین» است. تلقین به عنوان یک ابزار مهم تربیتی، آثار انکارناپذیری در زندگی انسان ها بر جای میگذارد. گاه آدمی را بر انجام برخی کارها باانگیزه و توانا می سازد و گاه او را دچار ضعف و سستی می کند. اگر نوع تلقین پدر و مادر و مربی فرد، منفی باشد و همواره به او بگویند: تو به جایی نخواهی رسید، تو بی لیاقت و بی استعداد هستی و نیز سخنانی مانند اینها، این شخص تأثیرات ناگوار چنین تلقینی را در زندگی آینده اش درک خواهد کرد. زیرا این باور در او شکل می گیرد که به جایی نخواهد رسید و در نتیجه، دست از هر گونه تلاش بر میدارد و به سکون فکری و عملی می رسد. در مقابل، اگر با تلقین مثبت، به توانایی ها و شایستگی های کودک یا نوجوان و جوان تأکید شود و ارزش او را به خودش یادآور شد، بی گمان به دلیل ایجاد باور مثبت در شخص، انگیزه و توان بسیار بالایی را برای رسیدن به آرزوهای بلندش به دست خواهد آورد. گاه این تلقین از سوی خود شخص به خویشتن صورت می گیرد که این نوع عملکرد نیز تأثیر پیشین را بر جای می گذارد. زمخشری درباره تأثیر تلقین بر زندگی انسان می گوید: حتی اگر حادثه ای برای آدمی پیش آید، هر شخص برای آنکه بتواند از عهده آن برآید و خود را آرامش دهد، به خود تلقین کند و مکرر بگوید: این حادثه چیزی نیست و چندان اهمیت ندارد و جهان از این حادثه ها زیاد دیده است. در حقیقت بر اثر این تلقین، تسلید می یابد و به تدریج آرام خواهد شد، با آنکه واقعیت آن است که حادثه، بزرگ و قابل توجه بوده است.
منابع: بحار الانوار، ج 8. میزان الحكمه، ج 5. نهج الفصاحه، حدیث 1202. اصول كافی، ج 2، ص 99. نهج البلاغه،حكمت 195. وسائل الشیعه، ج 11. بحار الانوار، ج .68