خرد انتقادی، شالوده نگرش فعال N.G.O

نویسنده: دلشاد صالح زاده

اشاره:
در این نوشتار نظر بر این است با تعریف خرد انتقادی در راستای بسط و شکل گیری تئوری کلان جامعه مدني، یکی از پارامترهای تاثیر گذار جامعه مدنی یعنی نگرش انتقادی مورد بحث قرار گیرد.
* لازم به ذکر است، نوشتار زیر صرفاً متاثر از دیدگاه شخصی نویسنده می باشد .

بررسی نظریه انتقادی
محصور گشتن اندیشه در حصارهای تنگ اندیشه های معلق قرون وسطی، انسان را منفعل و بی رمق کرده بود، اما با تحول انقلابی روشنگری دوره رنسانس، پویایی و دینامیکی فلسفه و اندیشه همراه با عقل گرایی انتقادی – اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گسترش یافت و محرک شکل گیری جریان جامعه منظم و آزاد گردید. دیگر انسان اندیشمندانه جوهر و پدیدار رویدادهای روزمره را به حوزه نامشخص ربط نمی داد و خود مانند اندیشمندی مبتکر و خلاق وجود و ماهیت اشیاء و تحولات را مورد کَند و کاو قرار می داد و این شد انفجار جریان روشنگری مغرب زمین، که اساس آن خرد انتقادی بود، خردی که تمام حوزه ها را بدون دلبستگی به اندیشه ای خاص مورد نقد قرار می داد، خرد انتقادی نوعی جریان سازی متفاوت می باشد که تمام اشکال ظلم و سرسپردگی را مورد انتقاد سخت قرار می دهد و اساس مبارزه خود را معطوف به شکل گیری نظم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار می دهد.
پیشینه خرد انتقادی و یا عقل گرایی انتقادی را به آکادمی افلاطون رجوع می دهند، تئوری اندیشه انتقادی در چند دهه اخیر کاربرد و گستردگی کلانی به خود گرفته است و به عنوان بینشی در تمام حوزه های علوم انسانی و اجتماعی و علوم و فنون تکنولوژی و حتی در اندیشه اجتماعی معاصر، نمودی بارز داشته است. چارچوب نظری فلسفه انتقادی را می توان با بررسی آرای کانت، اندیشمندان مکتب فرانکفورت، مکس بلاک، رابرت انیس، یورگن هابرماس ، کارل پوپر و … متوجه گشت . که متاثر از اندیشه عقل گرایی انتقادی این متفکرین، اندیشه معاصر اجتماعی مدرن پروسه تکاملی خود را طی نمود.
نگرش نقادانه در غرب همیشه تحت تاثیر اندیشه کانتی بوده است که غالباً در بافت فکری روشنفکری از آن به عنوان منشور و مانفیستی یاد می شود و در مواردی چارچوبی فلسفی به آن بخشیده است، شاید هیچ نظام فکری و فلسفی معتبر نتوان یافت که زیر سایه فلسفه انتقادی کانت و درجه بندی دوگانه اش از معرفت نباشد، اما در جامعه ما هنوز بیشتر صاحب نظرین که منظومه ذهنی خویش را تصویری بی غل و غش از واقعیت می انگارند و هیچ سنجش نقادانه ای را بر نمی تابند به تجربه های نظام های فکری و فلسفی موفق جهانی حتی در حد نگرشی دانشگاهی نیم نگاهی که منجر به عمل گردد نمی اندازند .
اتفاق نظر در خصوص تفکر انتقادی در رشته های مختلف متفاوت می باشد، اما وجه تشابه تفکر انتقادی در همه حوزه ها آگاهی از چند و چون علمی آن حوزه می باشد . بطور مثال گام اول تفکر انتقادی در حوزه کلان اجتماعی، نگرش عمیق در لایه های زیرین جامعه و بالطبع آگاهی و شناخت مفاهیم و شاخصهای یک جامعه مدرن و با ثبات می باشد .
لازمه تفکر انتقادی در حوزه های مانند ادبیات، تاریخ، علوم سیاسی، جامعه شناسی و… بنیه علمی در آن حوزه  می باشد، اما حوزه های که همه اقشار جامعه با آن سروکار دارند بدون لحاظ کردن بعد علمی آن می توان همیشه توامان باشد با تفکر انتقادی در هر سطح و اندازه ای که این مورد خاص اهمیت و ضرورت نگرش انتقادی را در تمام سطوح جامعه نشان می دهد.
اصالت و ضرورت تفکر انتقادی با ابزار های علمی و مدرن قابل آموزش می باشد اما چگونگی و اجرای آن بر اساس مختصات زمانی و مکانی خلق الساعه می باشد، هر چند شاید بعضی ها بر این اعتقاد باشند این شیوه تفکر و عمل انتقادی نظم و ثبات جامعه را به مخاطره می اندازد اما در جواب باید گفت اصول تفکر و عمل انتقادی مدرن براساس قوه اخلاقی مشترک در بین کارکترهای سیستم اجتماعی در جهت توضیح بعد مثبت آن امکان پذیر می باشد و گرنه در سیستمی غیر منظم که کارکترهای آن به کوچکترین ابزار های مدرن و آگاهی بخشی دسترسی ندارند این شیوه مقرون به صرفه نخواهد بود و برعکس بازخوردی نامنظم و منفی در جامعه خواهد داشت .
هربرت مارکوزه به عنوان اندیشمندی که نقادی را اساس فلسفه ذکر می کند، در برخورد با امور اجتماعی نقادی را محور قرار  می دهد . مارکوزه توانایی نقد را جزو نیروهای رهایی بخش در نظر می آورد .
واز ديدگاه اينجانب، نقادی باید از لایه های زیرین جامعه بصورت عمودی به بالا شکل بگیرد و سپس همزمان با انعکاس تاثیر آن در محیط ، تاثیر آن در بافت یک دسته بالا مشاهده گردد .

نگرش انتقادی فعال N.G.O
نظریه پردازی  امروزه شامل امور روزمره تحصیل کرد گان و حتی مردم عادی شده است که متاسفانه هیچ مبنای علمی و تخصصی ندارد، امروزه در فضای حاکم مرزی میان منتقد و نظریه پرداز و صاحب نظر و تحلیلگر وجود ندارد، هر چند از دیدگاه اینجانب نگرش انتقادی در هر شکلی باید ابزار دست هر شهروندی باشد البته در صورتی که مرز انتقاد و تخریب مشخص گردد . باید در نظر داشت که تفکرات ارزشی و بنیان باورانه در تمام لایه های زندگی ریشه دوانیده است و در لایه های تو در توی جامعه در انواع شیوه ها می توان سایه نگرش ارزشی را مشاهده کرد که در بیشتر مواقع رنگ و بوی ایدئولوژیک به خود می گیرد .
فعال N.G.O متاثر از بافت فرهنگی جامعه و با نگرشی محتاطانه به الگو های موفق جهانی و نه به عنوان فردی صرفاً مصرف کننده در حوزه های مرتبط با حوزه ی تخصصی خود با دیدی علمی و عقلی معرفت خرد انتقادی را در بافت بومی نهادینه می کند، البته با اساس قرار دادن خودانتقادی و سپس انتقاد از دیگری و جامعه. شاید این رویکرد به این دلیل باشد که سایه سنگین و رقت بار پژوهش های فلسفی جوامع توسعه یافته در کنار نگرش مصرفی صاحب نظرین بومی نوعی انفعال و سرخوردگی را در داشتن فلسفه بومی بوجود آورده است، که این شرایط با غلظتی نگتیو مضاعف در بافت فكري کردستان در جریان می باشد، سالهاست که در میان ما هیچ دستگاه فکری خاص شکل نگرفته است و حتی نتوانستیم بر اساس دستگاه فلسفی موفق جهانی، مهندسی فلسفی بومی را تدوین کنیم تا اینکه حداقل ابزاری جهت رهایی از درماندگی تئوری یا تئوری زدگی موجود گردد .
فعال N.G.O باید بدون وابستگی ایدئولوژیک و فکری خاص، همه پدیده های فرهنگی ،جامعه شناسی، ادبیات، موسیقی، ورزش و … را از لحاظ ارزشی مورد کند و کاو قرار دهد و جسورانه بنیانهای ارزشی را بدون هیچ مصلحتی و با شهامت تجزیه و تحلیل کند و با دیدی انتقادی به آن بنگرد.
کارکترهای بنیان باور مطلق انگار بر اساس ایدئولوژی خاص خود هر امری را مطلق می انگارند، این شیوه نگرش در برابر رویدادهای روزمره، قدرت انعطاف فکری را از فرد می گیرد و فرد را از هر گونه تفکر و نگرش متجددانه تهی می نماید، در تعریف کلان ایدئولوژی می توان این دسته از افراد جامعه را مورد بحث قرار داد .
یک فارغ التحصیل دانشگاهی که در حوزه تخصصی خود به توان علمی رسیده است، در صورت وابستگی ارزشی و ایدئولوژیک، فقط در حوزه ی کاری خود در فرمی مکانیکی از توان علمی خود بهره می برد ولی در حوزه اجتماعی فاقد نگرش علمی و مدرن خواهد بود .
ایدئولوژی همانند تمام مفاهیم علوم انسانی تعریفی کلان دارد و نمی توان در چارچوبی خاص در مورد آن به اتفاق نظر رسید، ولی در هر حال با در نظر گرفتن برداشت بالا از ایدئولوژی، فعال N.G.O،ن ظریه انتقادی را همچون شیوه ای جهت بررسی و کنکاش ایدئولوژی در همه ی شیوه ها و نمودهای گوناگون آن لحاظ می کند
نظریه انتقادی هابرماس و فرموله کردن آن در مفصل بندی استراتژی کلان فعاليت مدني فعال N.G.O
تعریف هابرماس در خصوص نظریه انتقادی در جامعه: نظریه انتقادی عبارت است از نظریه ای جامع و فراگیر درباره کنش و عقلانیت ارتباطی در بستر وضعیت کلامی مطلوب که معمولاً از آن تحت عنوان نظریه کاربرد شناسی همگانی نیز یاد می کند .
این تز هابرماس مبتنی بر این عقیده است که اولاً در عقل ارتباطی نوعی قدرت خارق العاده ” استعلایی ” سرسختانه ای نهفته است که در پارادایم های دیگر به ندرت به چشم می خورد و ثانیاً انسانها نیز همواره نوعی تعلق خاطر و وابستگی عمیق و دیرپایی  به عقلانیت و خردورزی از خود نشان دادند .
در تعریف نظریه انتقادی آقای هابرماس سه کلید واژه یافت می شود که می توان با در نظر گرفتن مفصل بندی جامعه مدني آن را این گونه تئوریزه کرد .
علائق سه گانه پروفسور هابرماس ” کنش ارتباطی ” ” عقلانیت تفاهمی ” و ” اخلاق گفتمانی ”  در رویکرد خرد انتقادی، در مفصل بندی جامعه مدني در قالب یک قرائت بومی اینگونه می باشد .
جامعه مدني مجموعه ای از کارکترهای منظم با تعریفی مشخص در راستای تحقق اهداف تعیین شده ی توافقی و معقول (عقلانیت تفاهمی) می باشد که کنشگری و کنش پذیری هر شهروند در قالب یک کارکتر فعال (کنش ارتباطی) تاثیری سرنوشت ساز بر کل برنامه ها و اهداف فعال N.G.O خواهد گذاشت . (اخلاق گفتمانی)
اما باید در نظر داشت روح علائق سه گانه هابرماس یعنی ” کنش ارتباطی ” ” عقلانیت تفاهمی ” و ” اخلاق گفتمانی “، “آگاهی” می باشد و سپس ” آگاهی ” با استفاده از مکانیزمهای تدوین یافته در بسط و گسترش تئوری جامعه مدني ” زبان ”  را با غلظت اخلاقی انسان مدارانه به کار می بندد، البته برخلاف مارکس، که کار را اصالت و روح انسان می نامد، هابرماس این کار کرد را به زبان   می دهد، هابرماس زبان را وجه تمایز انسان و حیوان می داند و حتی محرک تغییر خود و محیط را ” زبان ” می داند.
علائق سه گانه و سپس چهارگانه هابرماس در راستای تدوین استراتژی تئوری جامعه مدني کار ویژه خود را دارا می باشند. هابرماس علایق “رهایی بخش” را آخرین علایق می داند که این علایق نیز ریشه در “زبان” دارد  که بیشتر سعی دارد کنش و ارتباط را وجه مصالعه هیچ کدام قرار ندهد. شاید این مورد در راستای شکل گیری علمی تحت نام “خرد انتقادی” قرار گیرد، این مورد در توانایی انسانها برای تفکر و عمل خود آگاهانه، “عقلانیت تصمیم گیری” بر مبنای واقعیات شناخته شده و قواعد پذیرفته شده کنش متقابل ریشه دارد. در این میان واقعیت باید شفاف در دسترس تمام کاراکترهای N.G.O قرار گیرد که در غیر اینصورت تعدادی در راستای منافع شخصی و گروهی خود دنباله رو آمیزه های تحمیلی خاص خود خواهند بود که این جریان انحرافی در روند تصمیم سازی اصالت فعال N.G.O، اختلال ایجاد می کند .
و همچنین باید در نظر داشت دانش و توان تفسیر و تأویل (پاردایم عقلانیت هرمنوتیک) باید در تمام عرصه های گفتمانی کارکترهای N.G.O و حتی دیالوگ روزمره حضور خود را حفظ نماید و این مهم هم شهامت نظری و پراکتیکی فعال N.G.O را در تمام حوزه های ذهنی و عینی جامعه می طلبد. و شاید از آن به عنوان جسارت وقاطعیت که رنگ و بوی بشردوستانه دارد نام برد .

عقل گرایی انتقادی در روند شکل گیری نگرش انتقادی فعال N.G.O
تاکنون اندیشمندان بسیاری در خصوص واژه یا مسلک عقل گرایی انتقادی سخن گفته اند اما انسجام نظریات کارل پوپر از تمامی آنها برجسته تر و قابل فهم تر می باشد .
پوپر عقل گرایی فراگیر و غیر انتقادی را که حاوی استدلال عقلانی و تجربه نباشد را در مقابل عقل گرایی انتقادی قرار می دهد، پوپر جانبدار عقل گرایی فروتنانه ای است که از خود انتقاد می کند . از دیدگاه پوپر نگرشهای صرفاً متافیزیکی ، انعطاف نقد پذیری را ندارند و در چارچوب تحلیل قرار نمی گیرند .
تلاش نقد همواره در این است تا فرضیه ها را باطل کند. هر چه نقد محکمتر باشد، به همان اندازه کشف سریع خطاها ممکن تر میشود. فرضیه های باطل شده  از حوزه علم حذف می شوند .
پوپر ” عقل گرایی” را در مقابل تعریف  عام و کلان آن یعنی ” عقل گریزی ” قرار می دهد، اما در تعریف فلسفی عقلانیت می توان سه گونه عقلانیت را بحث کرد . عقلانیت ابزاری ، عقلانیت هرمنوتیک و عقلانیت دیالکتیکی .
عقلانیت ابزاری در غیاب عقل در جهت رسیدن به هدف براساس تصمیم سازی مشخص کاربرد دارد، و عقلانیت هرمنوتیک پیمانه فهم و تشریح سنت می باشد که در تعریف این گونه عقلانیت، صاحب نظرانی قلیل صرفاً معتقد به این گونه عقلانیت فهم سنت هستند، اما نوع سوم عقلانیت که پایه آن بر اساس نقد سنت است، یعنی کار ویژه تاریخی و اصیل عقلانیت هرمنوتیک را ساقط می کند و به آن وجه تئوریک می بخشد، یعنی بیان اینکه انتخاب آگاهانه سنت می تواند سرآغاز شروعی نو باشد .
حال این سوال به ذهن خطور می گردد.
آیا مدیریت و بسط تفکر فعاليت مدني با همراهی کدام یک از عقلانیتهای ذکر شده امکان پذیر است؟
نگرش فعال N.G.O با مفاهیم متجددانه و نو مجهز خواهد گشت و در راستای ذهنیت و عمل مدني پاردایمهای سنتی تنها در راستای اتفاق نظر و گره گشای نقاط کور تاریخی می توان کارگشا باشد ولی همانگونه که در تعریف فعاليت مدني بیان گردید نمی توان بر اساس عقلانیت هرمنوتیک یا عقلانیت دیالکتیکی در بافت مهندسی تئوری N.G.O سرمایه گذاری کرد بلکه باید با برنامه ریزی و اکتیو کردن شیوه های تدوین یافته براساس عقلانیت تفاهمی و در نظر گرفتن واقعیتهای خاص و با استفاده از مکانیزمهای موجود به هدفهای مشخص شده نائل گردید که این جریان فکری را می توان در قالب عقلانیت ابزاری بحث کرد . عقلانیت ابزاری در راه ثبات و نظم جوامع مدنی موفق جهان مدرن نقش بسزایی داشته است و مهمترین توان و انرژی این جوامع بوده است . خرد فعال N.G.O بر اساس مشارکت اجتماعی تمام “فرد”های تعریف شده در یک مجموعه عقلانی خاص با مهندسی عقلانیت ابزاری که یک عقلانیت علمی-  انتقادی است امکان پذیر می باشد .
“فرد”های تعریف نشده و بدون شناسنامه، عاری از عقلانیت ابزاری انتقادی می باشند و نمی توانند در پروسه مشارکت اجتماع سازی مدرن حضوری مثبت داشته باشند . فردهایی که توانایی نقد سازه های اجتماع را با تمام مواد تشکیل دهنده اش را ندارند، توانایی تغییر و یا ساخت مهندسی جدید را نخواهند داشت . شاید بعنوان تکه گوشتهای متحرک و منفعل حضور فیزیکی داشته باشند ولی تنها کارکرد یک وسیله ابزاری بدون دارا بودن شعور اجتماعی را دارند.
کارکترهای تشکیل دهنده N.G.O ، بعنوان کارکترهای فعال و نه منفعل توانایی شناسایی استعدادهای خود و سپس تعریف محیط همراه با شناخت مفاهیم جهانی البته بومی شده را خواهند داشت .

تعریف “فرد”، ” شهروند آگاه” و “روشنفکر”  جامعه مدني
تعریف روشنفکر متفاوت از تعریف صاحب نظر، تحلیلگر یا فیلسوف می باشد ، معرفت روشنفکر تلفیقی از هر سه می باشد، صاحب نظر و فیلسوف در راستای رشته تخصصی خود اقدام به اندیشیدن می کنند و تحلیلگر پسوند هر دو می باشد، اما روشنفکر، فرا از تعریف تاریخیش ، به فردی که بیش از حد متعارف از دیگران خردمندتر و آموخته تر باشد گفته می شود . تشخیص روشنفکر در فضایی که سطح دانش و آگاهیهای عمومی در سطحی نازل قرار دارد گمراه کننده می باشد اما در مناطق مدرن بر اساس شاخصهای مشخص، روشنفکر تعریف می گردد .اما وجه تمایز روشنفکر و عامه در هر دو فضای توسعه یافته و توسعه نیافته در سه اصل   ” احساس مسئولیت “، ” جسارت و قاطعیت ” و ” شهامت انتقاد” نهفته می باشد .که هر کدام از این موارد تکمیل کننده همدیگر و لازم و ملزوم هم می باشند .
در وظیفه شناسی روشنفکر غربی، جست و جوی حقیقت جایگاهی برجسته دارد، اما این تعبیر غیر شفاف می باشد زیرا فیلسوف، تحلیلگر و صاحب نظر هم در جست جوی حقیقت می باشند، با این تفاوت که روشنفکر در جریان کسب حقیقت، تعریف یک فعال مدنی منتقد جسور را به خود می گیرد که دیگران فاقد این مشخصه بازر می باشند . روشنفکر، منتقد پروپاقرص نظم اجتماعی حاضر      می باشد و همیشه سعی و اهتمام بر این دارد که با تمام توان و شعور خود در صف نایستد و بر خلاف جریان فکری توده حرکت کند و در راستای تحقق نظم نوین اجتماعی هیچ مصلحتی را نمی پذیرد و در برابر عمل انسانی خود در پی کسب موقعیت اجتماعی نیست .
حال جهت ترسیم شفاف تر مرز روشنفکر و عامه به دو مشخصه بارز روشنفکر که اصالت و معرفت روشنفکر را شکل می دهد  می پردازم .
شعور علمی + شعور اجتماعی = روشنفکر و یا شهروند آگاه
دو مشخصه بارز و متمایز روشنفکر از دیگر افراد دارا بودن شعور اجتماعی و شعور علمی می باشد . فارغ التحصیلان دانشگاهی و صاحب نظرین حوزه های تخصصی شعور علمی دارند و افرادی که در عرصه اجتماعی در برابر مشکلات روزمره توان تجزیه و تحلیل رویدادها رادارند دارای شعور اجتماعی می باشند، و جمع این دو شعور در یک جسم، به فرد اصالت شهروند آگاه و در صورت تجمیع سه اصل ” احساس مسئولیت ” ” جسارت و قاطعیت ” و ” شهامت انتقاد ” با دو مشخصه “شعور اجتماعی” و “شعور علمی”، منزلت “روشنفکری” به شهروند آگاه و حتی عنوان شهروند صاحب نظر، تحلیلگر، فیلسوف و یک مبارز  شجاع می بخشد .
فریدون ملایی اعتقاد دارد به فردهایی که با تجمیع شعور اجتماعی و شعور علمی در خود، توان ” تمام کنندگی ” دارند، می توان عنوان شهروند آگاه بخشید .
داشتن مدرک تحصیلی و یا موقعیت اجتماعی و یا بازی با مفاهیم علوم انسانی در گوشه کتابخانه بدون انعکاس و بروز ذره ای از آگاهی خفته در جامعه، نمی توان فرد عادی را به درجه روشنفکری و حتی شهروند آگاه ارتقا دهد و یا افرادی که در تمام طول زندگیشان فقط نق و نوق را پیشه کرده اند و در نهایت با یک پرستیژ شهروند مدار عنوان یک شهروند منتقد را به خود اختصاص می دهند، اینان باید بدانند که افرادی بی بنیه و منفعل هستند که حتی در چهارچوب یک فرد با ثبات روحی و روانی قرار نمی گیرند .
در پایان می توان شکل گیری و تکامل فکری قابل انعطاف “شخص” جامعه غير مدني و سپس ” فرد” جامعه مدني را اینگونه فرموله کرد . “شخص” غير مدني متاثر از حضور “مام رسو” ، “خاله وتمان” و”کاک احمد” هیکل فیزیکیش شکل می گیرد که در روند بسط و شکل گیری دانش و آگاهیهای متجددانه مهندسی فکری قابل شکل گیری جامعه مدني و با استفاده از مکانیزمهای قابل تعریف ، می خواهد از “شخص” به “فرد” ارتقاء درجه پیدا کند و به عنوان کارکتری خلاق و مبتکر در تمام حوزه ها نقش آفرینی کند و سپس منشا ثبات فکری و اخلاقی جامعه گردد .

منابع:
– تئودور آدورنو، زیبا شناسی انتقادی،ترجمه امید مهرگان، گام نو، 1382
– آدورنو و هورکهایمر، دیالتیک روشنگری، ترجمه مراد فرهاد پور و امید مهرگان، گام نو
– ریچارد رورتی، اولویت دموکراسی بر فلسفه، ترجمه خشایار دیهمی، طرح نو
– یورگن هابرماس، جهانی شدن و آینده دموکراسی منظومه ی پساملی،ترجمه کمال پولادی، مرکز
– ژان پل سارتر، در دفاع از روشنفکران، ترجمه رضا سید حسنی،نیلوفر
– فصلنامه روژه ف، شماره 4 و5، زمستان و بهار 86-1385
– هربرت ماکوزه، خرد و انقلاب، ترجمه محسن ثلاثی، جاویدان
– هربرت ماکوزه، گفتاری در رهایی، ترجمه محمود کتابی، پرسش
– رابیرت ب.پی یین، نیچه و سه رچاوه ی چه مکی مودیرنیزم،  وه رگیرانی بو کوردی ئیسماعیل ئیسماعیل زاده
– به ختیار عه لی، خوینه ری کوشنده

*http://www.qelem.com/farsi/mqale/babatekan/65.htm

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *