دانش ، اطلاعات كاربردي و سازماندهي شده براي حل مسائل است
غالبا در حوزههاي گوناگون علمي ، هر واژه با توجه به شرايط استفاده از آن ، به گونهاي خاص معنا ميشود ؛ اين موضوع براي دانش نيز صادق ميباشد . با وجود آنكه واژه دانش در فلسفه ، روانشناسي و جامعهشناسي نيز معاني خاص خود را دارد – كه تلفيقي كاربردي از آنها در مديريت دانش نيز به كار برده شده – اما تاكنون مفهومشناسي در رابطه با واژه دانش در مديريت به شكلي فراگير صورت نپذيرفته است . (Wiegard,1996)
در هر حال ، آنچه مسلم است آنست كه ميتوان با آشنايي با تعاريف گوناگون ، ابعاد و مصاديق اين امر را بيشتر شناخت و آن را بهتر به كار گرفت . در اين گام برآنيم تا با ارائه تعاريف گوناگون از دانش و نيز مديريت دانش در گام آتي ، ابعاد و ديدگاههاي ارائه شده در اين زمينه بهتر شناخته شود .
تعريف دانش :
دامنه تعاريف ارائه شده در مورد دانش ، از كاربردي تا مفهومي و فلسفي و از نظر هدف ، محدود تا گسترده را شامل ميشود . برخي تعاريف دانش به شرح زيرند :
- دانش ، اطلاعات كاربردي و سازماندهي شده براي حل مسائل است . (ولف)
- دانش ، اطلاعاتي سازماندهي و تجزيهوتحليلشده است كه ميتواند قابلدرك و نيز كاربردي براي حل مساله و تصميمگيري باشد . (تورين)
- دانش ، شامل حقايق و باورها ، مفاهيم و انديشهها ، قضاوتها و انتظارات ، متدولوژي (روششناسي) يا علم اصول و نحوه انجام فنون است . (ويگ)
- دانش ، مجموعهاي از نگرشها ، تجربيات و مراحليست كه به صورت درست و صحيح ، كنار يكديگر قرار گرفتهاند ؛ ازينرو راهنماي مناسبي براي افكار ، رفتارها و ارتباطات ميباشد . (روم.ون دراسپك و اسپيكروت)
- دانش ، استدلال در باب اطلاعات و دادهها براي دستيابي به كارايي ، حل مسائل ، تصميمگيري ، يادگيري و آموزش است . (بكمن)
- دانش سازماني ، اجتماعي از سرمايههاي متمركز انساني ، سرمايههاي استعدادهاي فكري و سرمايههاي ساختار ميباشد . (بروكينگ)
- دانش سازماني ، به اطلاعات پردازش شده و جاسازي شده از جريانات عادي و مراحلي كه قابليت اقدام دارند و نيز دانش به دست آمده به وسيله سيستمهاي سازماني ، مراحل ، توليدات ، قوانين و فرهنگ اطلاق ميگردد .
تعاريف فوق و مفاهيم بكار رفته در آنها به خوبي بيانگر نقش پراهميت دانش در برنامهريزيها ، تصميمگيريها و پيادهسازي راهكارها در راستاي حل مسائل گوناگون ميباشند و اين خود ، توجه ما را به موضوع مديريت دانش معطوف ميدارد ؛ در اين راستا در گام آتي با مديريت دانش آشنا خواهيم شد …
مديريت دانش به چه معناست ؟
كمي بيش از ده سال از عمر ابداع مفهوم كلي مديريت دانش ميگذرد و در اين مدت ، تعاريف گوناگوني در اين خصوص ارائه گرديده كه هر يك ابعادي از اين موضوع را نمايش ميدهند . در اين گام به بيان مهمترين اين تعاريف ميپردازيم :
- مديريت دانش ، كسب دانش درست براي افراد مناسب در زمان صحيح و مكان مناسب است ، بهگونهايكه آنان بتوانند براي دستيابي به اهداف سازمان ، بهترين استفاده را از دانش ببرند . (پترش)
- مديريت دانش ، بنايي سنجيده ، صريح و اصولي براي تجديد و استفاده از دانش در جهت افزايش تاثير و بازگشت دانش مربوط به سرمايه دانشي است . (ويگ)
- مديريت دانش ، شامل مراحل تسخير اجتماع ديدگاههاي خبرگان و متخصصان يك شركت در هر جاييكه باشند (در بانك اطلاعاتي ، بر روي كاغذ و يا در انديشه نيروها) و پخش آن در هر جاييكه به سود بيشتري بينجامد ، ميباشد . (هي بار)
- مديريت دانش ، با تجزيهوتحليل و شناسايي دانش لازم و سودمند درگير بوده و در پي برنامهريزي چندبعدي و كنترل مناسب در توسعه سرمايههاي دانش ، در جهت برآورده كردن اهداف سازمانيست . (مكنتاش)
- مديريت دانش ، خطمشيهاي اصولي را براي يافتن ، درك كردن و استفاده از ارزش و ايجاد ارزش ، معين مينمايد . (ادل)
- مديريت دانش ، رسميسازي و دسترسي به تجربه ، دانش و ديدگاههاي استادانه را كه قابليتهاي جديد ، قدرت كارايي بالاتر ، تشويق نوآوري و افزايش ارزش مشتري را در پي داشته باشند ، هدف قرار ميدهد . (بكمن)
- مديريت دانش ، دانستن ارزش دانش ، فهم اطلاعات سازمان ، استفاده از سيستمهاي تكنولوژي اطلاعات و ارتباطات به منظور حفظ ، استفاده و كاربرد دوباره دانش ميباشد . (مديريت اسناد ، OIC)
- مديريت دانش ، مديريت اطلاعات و داده به همراه مهار تجربيات ضمني و نهايي افراد جهت تسهيم ، استفاده و توسعه توسط سازمان است كه به بهرهوري بيشتر سازمان منجر ميگردد . (KMTOOL)
- مديريت دانش ، براي برآوردهسازي نيازهاي سازماني از قبيل سازگاري ، بقا و توانايي منحصر بفرد در برابر تغييرات پيوسته و روزافزون ميباشد . مديريت دانش شامل فرايندهاي سازماني است كه به دنبال پيوستن و نيروزايي ظرفيتهاي عملياتي اطلاعات ، دادههاي تكنولوژيهاي اطلاعاتي و ظرفيت نوآوري و خلاقيت انسان ميباشند . (شبكه بيزتك)
لازم است تا به مديريت دانش به عنوان يك طرح مديريتي يكپارچه نگريسته شود كه بر هدفهاي استراتژي تمركز دارد ، بر محورهاي كسب و كار حركت مينمايد و از تكنولوژي اطلاعات ياري ميگيرد .
در مديريت دانش ميبايد كلنگري مدنظر قرار گيرد ؛ بدين معنا كه نظريهپردازي صرف ، بدون در نظر گرفتن نحوه كاربرد آن در عمل ؛ يا به عكس ، تنها توجه به عمل و تمركز بر يك مساله خاص ، هر دو كلنگري در خصوص مديريت دانش را تضعيف مينمايند .
با ارائه تعريف جامع ذيل كه متمركز بر انسان ، ساختار و فناوري بوده و كاربردي نيز ميباشد ، اين گام را به پايان ميبريم :
مديريت دانش ، فرايند كشف ، كسب ، توسعه و ايجاد ، نگهداري ، ارزيابي و بكارگيري دانش مناسب در زمان مناسب توسط فرد مناسب در سازمان است كه از طريق ايجاد پيوند ميان منابع انساني ، فناوري اطلاعات و ارتباطات و ايجاد ساختاري مناسب براي دستيابي به اهداف سازماني صورت پذيرد .
در گام آتي از دلايل اهميت مديريت دانش خواهيم گفت …
دلايل اهميت مديريت دانش كدامند ؟
برخورد هوشمندانه با منابع دانش ، عاملي موثر و مهم در موفقيت سازمانها به شمار ميرود . در اين گام بصورت خلاصه عواملي را كه بر اهميت مديريت دانش دلالت مينمايند را بر ميشمريم .
در بيان دلايل اهميت مديريت دانش به موارد زير را مورد توجه قرار ميدهيم :
1 – دانش موتور توليدكننده درآمد است .
2 – دانش يك دارايي مهم و استراتژيك سازمانيست .
3 – رشد روزافزون مشاغلي كه بر پايه ايجاد و استفاده از دانش قرار دارند .
4 – همگرايي فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات و ظهور ابزارهاي نوين در اين زمينه .
5 – كاهش شكاف علمي – اقتصادي ميان كشورهاي غني و فقير .
6 – اشتغالزايي ؛ بگونهاييكه به عنوان نمونه ، در سال 2002 هشتاد درصد شاغلان در پستهاي مرتبط با دانش ، در كارهاي خدماتي سازمانهاي پيشرفته ، مشغول به كار بودهاند
7- ايجاد ارزش افزوده قابل توجه با بكارگيري مديريت دانش .
و اما نبود مديريت دانش در سازمان ، مشكلات و زيانهايي نظير موارد ذيل به همراه خواهد داشت :
1- عدم وجود نشانههاي ابداع و ابتكار .
2- عدم اولويتبندي و استفاده از انواع دانش .
3- عدم مشاهده دانش خارجي .
4- عدم جذب دانشگرهاي جديد .
5- عدم استفاده از مديريت سيستمهاي اطلاعاتي .
6- مخفي و سياسي كردن اطلاعات .
7- ايجاد شكاف در سازمان در نتيجه ايجاد فاصله كارشناسان .
8- احتكار دانش به جاي ازدياد آن .
9- فراموش شدن موارد مهم و اساسي سازمان .
10- استفاده محدود از دانشهاي موجود
11- نبود مستندات در خصوص تجربيات به دست آمده .
12- سيستم انگيزشي نامناسب براي تسهيم دانش و توسعه آن .
و بسياري موارد اينچنيني ديگر كه بر اهميت بكارگيري مديريت دانش دلالت نمودهاند .
what is knowledge?
In normal conversation we use knowledge to mean:
- Knowing that (facts and information)
- Knowing how (the ability to do something)
Sometimes, we use the word knowledge to mean that we have some information, we know that Mary drinks lemonade, for example. When we have this type of knowledge then we are able to express it. I cannot say that I know when the Battle of Hastings took place, if I cannot, under any circumstances, say the date! This is not true of knowing how.
If I know how to swim, then when placed in the water I make certain movements and do not sink! However, I may be unable to say how, exactly, I am able to swim. Knowing how does not mean I know that … If I cannot say the date of the Battle of Hastings, I cannot be said to know it. But if, while swimming, I cannot tell you exactly how I do it, you cannot say I don’t know how to swim!
Failing to understand the above can lead us into certain fallacies. If we get instruction from the best public speaker in the world, it does not mean that because he or she can speak excellently, that they know how to instruct others. They might be able to say what they do. For example they might say how they practice. But this might work for them and not for others! A much less able public speaker, or even one who might never have spoken in public might be a much better teacher. The point is that knowing that and knowing how are two different kinds of knowledge!
In philosophy, knowing that something is the case implies that what is known is true. Can we sensibly say that someone knows something, but it isn’t true? We cannot know that something is the case unless we are able to show that it is also true.
{endslide}