نویسنده: جواد جمالی[1]
چکیده: مطرح شدن نقش و جایگاه افکار عمومی در صحنه سیاست و قدرت، بیتردید حاصل ورود طیفهای مختلف مردمی به عرصه سیاسی بوده است. در واقع سیاسی شدن آراء و عقاید جمعی ساکنان کنشگر یک قلمرو حکومتی همواره به صورت عنصری تعیینکننده در رفتار و کردار حاکمان سیاسی ظهور و بروز یافته است. حوزه سرزمینی انقلاب اسلامی ایران به عنوان یکی از “مردمیترین انقلابهای تاریخ” پیوندی وثیق با اراده و خواست عمومی برقرار کرده است. مهمترین عنصر اداره کننده این پیوند را میتوان در رأس نظام سیاسی و رهبری امام خمینی (ره) مشاهده کرد. به باور این پژوهش، امام خمینی(ره) با ارائه تفسیر و قرائتی جدید از مقوله افکار عمومی تلاش کردهاند، “مدیريت افکار عمومی” را به جای تغییر، کنترل، دستکاری یا سرکوب، ارائه داده و عملاً نهادینه نمایند. از آنجا که سیرة عملی- سیاسی امام خمینی(ره) بر مبنای این تفکر شکل گرفته است، به سهولت میتوان الگوی (مدل) رفتاری و مؤلفهها و شاخصههای آن را استخراج و عرضه کرد. آنگونه که در این مبحث به تفصیل ارائه شده است. نگاه ارزشی- انسانی امام خمینی(ره) به اراده عمومی افراد جامعه موجب تبدیل آن به منبع تولید قدرت در ایران شده است. در واقع امام با نگاه سیستمی ارزشمدار و مبتنی بر کرامت انسانی به افکار عمومی نوعی “روح جمعی مسئولیتپذیر” را به عرصه سیاسی وارد نمودند.
واژگان کلیدی: امام خمینی (ره)، مدیریت افکار عمومی، اراده عمومی، روح جمعی، افکار عمومی، قدرتسازی.
مقدمه
“افکار عمومی” از جمله مفاهیم علوم اجتماعی است که درک و فهم آن مبتنی بر مشاهده و درک مصادیق و تجلیّات عینی و بیرونی آن است. به رغم تشتت نظری موجود در ارائه تعریف و تعبیر قابل اجماع از آن، وجود درک و فهم به نسبت مشترک از آن را نمیتوان رد کرد. گر چه عرصهها و سطوح کاربری افکار عمومی متعدد و متفاوت است اما حوزۀ سیاست و قدرت همواره تعلق و پیوستگی بیشتری با این مقوله احساس کرده است. شاید از طرح این ایده ناپلئون که “حکومت را میتوان با زور و سرنیزه به دست آورد اما برای حفظ آن ناچار باید به افکار عمومی تکیه کرد” (عاصف، 1384، ص 248، ج ا)، زمان زیادی سپری شده است اما واقعیت چنان است که وی درک کرده است. در واقع چون ماهیت قدرت و سیاست تغییر ماهوی چندانی نکرده است، درک گذشتگان از رابطه افکار عمومی و حکومتها تقریباً امروزه نیز گویای واقعیات است.
مطالعه و بررسی این بحث در درون واحد سیاسی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) که در آن رهبر سیاسیاش “چنان سخن میگوید که گویی هیچ بازیگر سیاسی ملی و فراملی جز مردم وجود ندارد”، ضرورت، اهمیت و جذابیتی مضاعف یافته است. حال که نظام انقلابی به تعبیر فوکو به “روح جهان بیروح” تبدیل شده است و رهبر سیاسی- مذهبی توانمند آن نیز به درک روشنی از این جایگاه دست یافته بود، ماهیت مواجهه امام خمینی با پشتوانه مردمی مبتنی بر “اراده عمومی” آن چگونه بوده است؟
واقعیت سیاسی مهمی که سؤال اصلی مزبور از آن استخراج میشود این است که تجربه سیاسی نظامهای مدعی مردممداری نوعی از “ریاکاری سیاسی” را به نمایش گذاشتهاند و در واقع برای “عموم” و “افکار و آراء عمومی” آنگاه که مغایر با اهداف و منافع سیاسی حاکمان آن باشد، هیچ گونه اصالت و اهمیت قائل نیستند و به راحتی در پی دستکاری ، تغییر و حتی سرکوب آن بر میآیند.
اما امام خمینی (ره) با اتکا به آموزههای مکتبی- سیاسی ارزشمند اسلامی توانست الگوی جدیدی از اداره افکار عمومی ارائه نماید.
بنابراین، در پاسخ به سؤال اصلی این پژوهش میتوان این فرضیه را مطرح کرد که «امام خمینی(ره) از طریق پیوند و تعامل متقابل با افکار و اراده عمومی و بهرهگیری از ارزشهای فرهنگی- مذهبی و مدیریت افکار عمومی، به قدرتسازی در حوزه سیاسی پرداختند.»
چارچوب مفهومی: گذار از کنترل افکار عمومی به مدیریت افکار عمومی
افکار عمومی جزو آن دسته از مفاهیم- پدیدههایی است که علاوه بر صبغه دانشی- بینشی مطرح در مراکز دانشگاهی و فکری جنبه کاربردی و ملموس بسیار قوی در سطح عمومی اجتماع داشته است. توصیف این مفهوم به عنوان یکی از “حیاتیترین” و “پایدارترین” مفاهیم علوم اجتماعی، حاکی از پر معنا و کارآمد بودن آن در حوزه اجتماعی بشر امروز است. به رغم گسترش ابعاد و جوانب این مفهوم و معطوف شدن علایق علمی و ایدهپردازی پیرامون آن، تفسیر و تبیین این مفهوم همچنان مجادلهآمیز باقی مانده است.
حدود نیم قرن پیش در 1965، چایلدز[2] بیش از 50 مورد تعریف برای افکار عمومی جمعآوری کرد که حاکی از پیچیدگی و ابهام این مفهوم است (محکمی، 1384، ص17). شاید بتوان رگههایی از “عقاید جمعی” یا چیزی شبیه آن را در اعصار کهن یافت اما افکار عمومی به معنای مدرن آن ریشه در قرن هیجدهم و عصر روشنگری داشته اما پرورشیافته و رشدیافته قرن بیستم است. چه افکار عمومی را پدیدهای محدود به جوامع جدید بدانیم که با گسترش سازمانهای سیاسی توسعه یافته و ابزار ارتباطی عمومی شکل گرفته است یا پدیدهای تاریخمند، گسترده و جهانی فرض کنیم که حتی در جوامع باستانی مجموعهای از باورهای اکثریت مردم نسبت به مسائل جامعه وجود داشته است، در ماهیت مسئله تفاوتی ایجاد نمیشود. اما باید این تعبیر داویسون[3] که “هیچ تعریف عام و پذیرفته شدهای وجود ندارد” را بپذیریم (داویسون، 1968).
باید اذعان کرد که فقدان تعریف تعمیم یافته به معنای فقدان درک مشترک از مفهوم افکار عمومی نیست زیرا که شاید یک واژه دارای معانی متعدد باشد اما این به معنای فقدان ارتباط و پیوستگی میان آنها و مانع فهم مشترک از آنها نیست. آلبرت ون دیسی[4]، از پیشگامان علم قرن 19، افکار عمومی را در قالب مجموعهای از عقاید و واژهای عمومی برای باورها و اعتقادات گروهی از افراد جامعه بشری تعریف میکند (اسدی، 1371، ص11). چارلز هورتون کولی[5]، نیز افکار عمومی را در قالب “نوعی سازمان اجتماعی” تعریف میکند که صرفاً “مجموعهای از نظریات و عقاید جدا از هم نیست بلکه سازمان یا فرآیندی مجتمع از تأثیرات ارتباطی و دو جانبه است” (داویسون، 1989، ص387).
هابرماس[6] از متفکران مکتب فلسفی- سیاسی انتقادی با بهرهگیری از ایده سپهر عمومی[7] به تشریح افکار عمومی میپردازد. به باور وی سپهر عمومی فضایی است که افکار عمومی در آن شکل میگیرد. بر این اساس نوع ارتباطات جمعی و رسانههای سیاسی عناصر تشکیل دهنده افکار عمومی هستند (هابرماس، 1989، ص351).
ژودیت لازار[8] طیف گستردهای از تعابیر و مفاهیم را برای افکار عمومی برمیشمارد. وی افکار عمومی را “نیروی نامرئی و منبع مهم اقدامات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی”، “آشکارترین و گستردهترین پدیده روانی جمعی”، “صدای ملت”، “نیروی ناشناخته”، “نیروی سیاسی کمتر شناخته شده” و “قضاوت مورد قبول عامه که جنبه عاطفی آن بر جنبه ادراکی آن غلبه دارد” توصیف میکند (لازار، 1383). بر این اساس، افکار عمومی پدیدهای روانی- اجتماعی و خصلتی جمعی است که عبارتست از ارزیابی و نظر مشترک گروهی اجتماعی در مسئلهای که همگان به آن توجه و علاقه دارند و در لحظهای معین، بین عده زیادی از افراد مختلف جامعه نسبتاً عمومیت مییابد و عامه آن را میپذیرند.
در تحلیلهای احساسی از افکار عمومی، این پدیده عکسالعمل بخش عمدهای از جامعه در برابر رخدادهایی شناخته میشود که بیشتر ناشی از احساس است تا استدلال. در این چارچوب افکار عمومی شکلی از رفتار جمعی است که مقطعی بوده، با طرح یک مسئله شکل میگیرد و با حذف آن از بین میرود. بنابراین، میتوان آن را مقولهای دانست که در یک شرایط روانی و فضای اجتماعی خاصی منسجم میگردد که با از بین رفتن آن شرایط، افکار عمومی منسجم نیز از بین خواهد رفت (com/Fa.WWW.Pajoohe ،امید جهانشاهی ،افکار عمومی). به باور “چایلدز”، افکار به مثابه بیان نگرشی در گفتار است که بر این اساس گفتار را میتوان آیینه افکار دانست و افکار عمومی وقتی بیان میشود، میتواند دارای نیروی سیاسی باشد (پرایس،1382، ص 95). در واژهشناسی افکار عمومی که اجزاء این مفهوم را بازشناسی میکند، مراد از “عموم” تعابیر متعددی را شامل شده است. پرایس[9]، معتقد است منظور از “عموم” در افکار عمومی میتواند، “عامه مردم”، عموم رای دهنده[10]، “عامه مردم با دقت و نکته سنج”، “عموم فعال و نخبگان” و عموم موضوعی[11] [توجه بعضی از مردم به موضوعات خاص] باشد (همان، صص 85-75). در مجموع میتوان دو تعبیر کلی از “عموم” در افکار عمومی به دست داد؛ تعبیر نخست با ماهیت کمّی خود بر مجموعهای از نظرات و افکار متنوع افراد دلالت دارد و تعبیر دوم که دارای ماهیت کیفی است بر یک جا بودن و مجموعه دیدگاههای یکسان و مشابه تأکید میکند.
هر یک از تعاریف مزبور اعم از “حالات روحی-روانی” یا “وضعیتِ ذهنی- رفتاری” را در تفهیم افکار عمومی میتوان پذیرفت، اما به باور این پژوهش باید در رویکردی جدید به مقوله افکار عمومی، بر فرآیند محور بودن آن که زایش و پویشی خاص به آن بخشیده است تأکید کرد. در واقع افکار و عقاید عموم ابداع نمیشوند بلکه کشف و روزآمد میشوند.
بر این اساس سه خصیصه افکار عمومی، آشکار بودن، آگاهانه و هوشیارانه بودن و از وسعت کافی برخوردار بودن است و عوامل شکلگیری ساختار افکار عمومی نیز در سه مقوله کانالهای ارتباطی، موضوعات و عموم مردم علاقهمند به موضوع تقسیمبندی میشود (محکمی، 1384، ص19).
در این میان کانالهای ارتباطی و ارتباط، موضوعات را به عموم مردم پیوند میزند.
اهمیت و ضرورت شناخت افکار عمومی بدین سبب است که پی بردن به عقاید جمعی موجب رفتارسنجی، پیشبینی کردارها، گفتارها و موضعگیری احتمالی آنها در آینده میشود (عاصف، 1384، ص252، ج ا) پیوند خوردن اجتماعات انسانی با حکمرانی کانونهای قدرت و سیاست در یک کشور و پیوند وثیق رفتار مردم و حاکمان و تأثیر آنها بر یکدیگر، موجب شده است افکار عمومی به یکی از سیاسیترین مقولات بشری تبدیل شود. از آنجا که مردم همواره یکی از موضوعات محوری سیاستورزی بودهاند، نوع نگرش، افکار و رفتار سیاسی آنها برای رهبران و حاکمان تعیینکننده بوده است. نقش افکار عمومی در حوزه سیاسی از آنجا نشئت میگیرد که الگوهای رفتاری خاصی توسط افکار خاص تحمیل میشوند و به صورت هنجارهای رفتار سیاسی درمیآیند. چون افکار عمومی بر مبنای نگرشها شکل میگیرد و نگرشهای فرد پایه و زمینه و لایه زیرین افکار عمومی محسوب میشوند ( رفیعی، 1382، ص 100)، افکار عمومی نفوذپذیر و دارای قابلیت کنترل و نفوذ است. در واقع این ضمیر باطنی ملت قابل تهییج و تحرک است. تجربه تاریخی کنترل، مهار، هدایت و جهتدهی افکار عمومی در نظامهای سیاسی مختلف به یاری ابزار رسانهای و اقتصادی در چنین فضایی رشد یافته است، چرا که هرگاه رهبران سیاسی دریافتهاند که باید افکار عمومی در جهتی خاص ترغیب شود، در بیشتر موارد در احساسات مردم اعمال نفوذ نموده و برای ایجاد طرز تفکر مورد نظر، احساسات عامه مردم را دستکاری و کنترل نمودهاند.
«صاحبان قدرت و نفوذ، کانالهای ارتباطی را کنترل و تنظیم میکنند، برخی موضوعات را تأکید و موضوعات دیگری را نادیده میگیرند و به بهترین نحو، عموم را بسیج میکنند تا از خط مشی آنها طرفداری کنند» (محکمی، 1384، ص 23). بر اساس رویکردهای حاکمان سیاسی درکنترل افکار عمومی، شاید آنها نتوانند مردم را وادار کنند که چگونه باید فکر کنند اما میتوانند به آنها بگویند که به چه چیزی فکر کنند. هراس رهبران سیاسی از قدرت جریانسازی و صعود و افول مشروعیت نظام سیاسی توسط افکار عمومی موجب شده است روند کلی مواجهه با افکار عمومی در جهان مدرن کنونی که شکاف دولت- ملتها افزایش یافته است[12]، به صورت کنترل، دستکاری و کانالیزهکردن آن متبلور شود. به موازات این جریانِ غالب، نمونههای مدیریت افکار عمومی توسط برخی رهبران سیاسی را میتوان یافت که با نگاهی مثبت و سازنده به افکار عمومی، در پی تعامل و تدبیرسازی آن بودهاند. در چنین تفکری افکار عمومی ماهیت فرآیندی و پویا داشته است که رهبر سیاسی از طریق پیوند، تعامل، اصلاح و تداوم آن به اقتضای زمان و موضوعات، آن را مدیریت کرده است. در این راستا، مدیریت افکار عمومی مبتنی بر خصیصه پویایی و نوزایی آن است که رهبر سیاسی، آن را منبع و منشأ قدرتزایی میداند نه مخّل و مانع آن. در واقع خاصیتِ ایجابی و تکوینی افکار عمومی در خلق روندهای سیاسی- امنیتی و اجتماعی قدرتساز در این نوع مواجهه با افکار عمومی نهفته است. مصداق عینی این وضعیت را میتوان در مدیریت افکار عمومی امام خمینی (ره) جستوجو کرد که در ادامه مباحث تشریح میشود.
ماهیت قدرت و منطق سیاستورزی در بافتار فرهنگی- اجتماعی جامعه ایران، موجب شد رهبری سیاسی و مذهبی انقلاب با درک بهنگام آن و در مجموعه بحرانهای دهه نخست انقلاب، قرائتی جدید از نحوه مواجهه با افکار عمومی ارائه کنند.
جایگاه افکار عمومی در منظومه فکری- رفتاری امام خمینی (ره)
یکی از مهمترین عرصههای خودنمایی و اثرگذاری افکار عمومی، رهبری و اداره جامعه سیاسی است. به سبب ایفای نقش افکار عمومی در تصمیمسازی رهبران کشور، این عنصر به صورت غیر بارز نقشی را در صحنه عمومی جامعه بازی میکند که هیچ قانون، سنت یا هنجاری قادر به انجام آن نیست. مذاکره عمومی درباره یک موضوع (عمومی شدن موضوعات سیاسی) اغلب منجر به ایجاد هنجارهای رفتاری یا قوانین جدید میشود. حتی قوانین و رفتار رهبران سیاسی نیز بدون حمایت عمومی تداوم نمییابد.
قدرت سیاسی افکار عمومی برای رهبرانی که صرفاً کارایی خود را در دنیای سیاست با شاخصهای واکنش عمومی میسنجند، کاربردی مضاعف دارد. در چنین شرایطی حاکمان ضمن استفاده ابزاری از افکار عمومی، چنانچه زمانی فرا رسد که آن را خلاف خواستههای خود یابند به انحاء مختلف در پی کنترل و دستکاری آن بر میآیند. اما در نظامهای سیاسی که رهبران دارای تفکر “رسالت محور” بوده و خود را تکلیفمدار میدانند، بازتاب این مأموریت آنها در نزد افکار عمومی چنانچه همراهی نشود، آنها از وظیفۀ خود باز نمیمانند.
بیتردید مکتب سیاسی امام خمینی (ره) و منظومه دیدگاهها و آراء ایشان نوعی رویکرد نظاممند درباره سیاست، قدرت، مذهب و تمامی ابعاد آنها عرضه میکند که احکام، گزارهها و نشانههای سازنده این نظام مقیاس تمایز از دیگر گفتمانها است. نوع نگاه این مکتب به افکار عمومی نیز از ویژگیهایی منحصر به فرد برخوردار است.
نخستین عنصر نظام معنایی تفکر امام خمینی (ره)، توجه به کرامت انسانی، ارزشمند و قدرتمند دانستن هویت انسانی و تعیین کننده بودن اراده انسان به عنوان شکلدهنده افکار عمومی است. در نگاه الهی- معنوی، حاملان افکار عمومی دارای ارزش و اصالت ذاتی هستند. آراء و افکار چنین انسانهایی است که انتخاب میکند، تصمیمسازی میکند و اراده سرنوشت جامعه را در دست دارد. در یک جامعه اسلامی، افکار و اراده عمومی برخاسته از اعماق ایمان مذهبی مردم است که قادر به تعیین سرنوشت است. عنصر دیگر این نظام فکری- رفتاری، پیوند زدن “افکار عمومی” با “اراده عمومی” است. اراده عمومی به تعبیر روسو “به صورت واقعیتی هنجاری و ایستاری اخلاقی است که در قلبهای مردم وجود دارد” (عالم، 1377،ص353). تبلور این اراده عمومی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی موجب این اعتراف “فوکو” شد که “سرشت این رویداد انقلابی، اراده مطلقاً جمعیای است که کمتر مردمی در تاریخ چنین فرصت و اقبالی داشتهاند. از این رو شخصیت آیتا… خمینی پهلو به افسانهها میزند. امروزه هیچ رهبر سیاسیای، نمیتواند ادعا کند که مردمش با او پیوند چنین شخصی و نیرومند دارند” (فوکو، 1379، ص 57).
“اراده عمومی” مورد حمایت امام خمینی (ره) مبتنی بر “خیر مشترک” عمومی و تحت لوای رهبری واحد بود که در این میان ارتباط شخصی و عاطفی امام با این اراده عمومی جذبه سیاسی او را افزایش داده بود. ایدئولوژی، هدف و خاستگاه فرهنگی- مذهبی مشترک امام و اراده عمومی حامی ایشان مهمترین عناصر این پیوند دو جانبه بود. در اینجا میتوان اراده عمومی را با مفهوم همبستگی پیوند زد که این همبستگی از یک سو بین افراد جامعه صورت میپذیرد و از سوی دیگر بین مردم و رهبری سیاسی جامعه پیوند برقرار میکند.
“سیاسی شدن اراده عمومی”، عنصر دیگر منظومه فکری- رفتاری امام خمینی (ره) بود. براین اساس دخالت تودة مردم در سیاست و قدرت دیگر مفهومی فرمایشی، آرايشي و فرعی نبود بلکه به نوعی منبع قدرت تبدیل شده بود. ماهیت این پشتوانه قدرتساز، اخلاقی- ارزشی بود. در این وضعیت اتکا به افکار عمومی نتیجه تبدیل شدن عموم کل[13] به “عموم فعال، آگاه و مسئولیت پذیر” بوده است. تداوم حس مسئولیت در بین آحاد مردم جامعه موجب تداوم حضور آنها در صحنه بود و مردم چون تن واحد و آهنگ و نفسی یکسان به تحولات سیاسی واکنش نشان میدادند. روح جمعی و اراده عمومی توصیف این شرایط است. امام خمینی (ره) با تقویت احساس مسئولیت سیاسی به لحاظ سیاسی موجب تحکیم اراده جمعی شده و افکار عمومی کاملاً سیاسی را به صحنه وارد کرد. در این فضا منطق مشارکت سیاسی افکار عمومی از منظر امام خمینی(ره)، متفاوت با آن چیزی است که در نظام معنایی قدرت و سیاست غیردینی نهادینه شده است. به گونهای که در نظام دینی توده سیاسی به موجب کرامت و منزلت انسانیشان، صاحب حق مشارکت سیاسی شدهاند و این حقوق ذاتی و اصیل هستند. اما در منطق مشارکت دمکراتیک غیردینی، نمیتوان به سبب دگماتیسم دمکراتیک، پای همگان را در اداره امری مهم چون قدرت و سیاست باز کرد و در واقع نخبگان صاحب سیاست و کیاست به این مهم خواهند پرداخت.
در کنار ماهیت فکری- رفتاری امام خمینی(ره)، قدرتمندی افکار عمومی در این دوره را میتوان در ویژگیهای ذیل جستوجو کرد؛
1. شدّت[14]؛ این ویژگی بدین معنا است که احساس افراد در برابر یک مسئله خاص تا چه اندازه نیرومند است.
عقاید پر شور نسبت به عقایدی که ضعیفتر بیان میشوند در طول زمان ثبات بیشتری دارند همچنین از همبستگی درونی بیشتری برخوردارند (پرایس، 1382، ص 129) تلفیق شور مذهبی با شعور سیاسی در توده مردم انقلابی که با رهبری امام (ره) صورت گرفت، منجر به تقویت این عنصر شد.
2. برجستگی یا بارز بودن[15]؛ یعنی اینکه یک مسئله یا عقیده به لحاظ ذهنی چقدر قابل دستیابی است. زمانی یک عقیده برجسته است که توجهات را به خود معطوف کند. رویکرد آگاهسازی و تشریح رخدادها توسط رهبری سیاسی جهت تنویر افکار عمومی در این راستا بوده است. همچنین توانمندی امام خمینی(ره) در “سادهسازی کلامی” مسائل پیچیده سیاسی برای تفهیم افکار عمومی، دستیابی به آن را تسهیل مینمود.
3. اهمیت[16]؛ بدین معنا است که یک باور فکری تا چه اندازه اعتبار و اهمیت دارد. زمانی یک عقیده مهم است که به موضوع مورد علاقهای مرتبط باشد (پرایس، ص 130). ارائه رویکرد فراگیر و همه جانبۀ مسئولیت و مشارکت سیاسی مردم توسط امام خمینی (ره) موجب شد اراده عمومی در کوچکترین مسائل ورود نماید.
4. اطمینان[17]؛ این ویژگی از آن جهت مهم است که بر تداوم یک موضوع در سطح افکار عمومی تأکید داشته، رابطهای وثیق با این امر دارد که افراد چقدر مطمئن هستند که عقایدشان صحیح است یا اینکه تا چه حد ممکن است افکار افراد تغییر یابد. احتمالاً حدود اطمینان، به میزان عقایدی که از افکار حمایت میکنند، بستگی دارد (پرایس، 1382). بیتردید جایگاه رفیع افکار و اراده عمومی در مکتب سیاسی امام خمینی(ره) موجب تسهیل مدیریت آن توسط یک رهبر سیاسی مذهبی شده بود که شاخصهای آن را در ادامه بازخوانی میکنیم.
شاخصهای مدیریت افکار عمومی امام خمینی (ره)
قرار گرفتن امام خمینی(ره) در رأس رهبری نهضت اسلامی، حاصل درک عمومی انقلابیون از توانمندیهای شخصی و فکری ایشان بوده است. امام خمینی (ره) را میتوان برآیند اراده عمومی جامعه ایرانی دانست که با بیعت سیاسی مذهبی خود نقش و تأثیر افکار عمومی را به نمایش گذاشت. با استقرار نظام سیاسی انقلابی، دو عنصر پیشران تحولات سیاسی- امنیتی را میتوان رهبری سیاسی و قاطبه مردم پیرو رهبر دانست. مهمترین عنصر پیونددهندة این عناصر ارتباط و پیوند متقابل آنها است. در واقع ماهیت تعاملی، تکاملی و مکمل یکدیگر بودن این دو منبع قدرت موجب شد، آنها به نوعی همافزایی قدرت دست یابند. این امر شرایط و بستر مدیریت و نه کنترل افکار عمومی را برای رهبر سیاسی فراهم میسازد. به منظور عینیت بخشیدن به این فرآیند، در ادامه بحث برخی شاخصهای مدیریت افکار عمومی که توسط امام خميني (ره) ایدهپردازی و اجرا شده است به اختصار بیان میشود.
1. پیوند و تعامل سازنده و اعتماد متقابل
جوهره رابطه رهبر سیاسی و افکار عمومی مبتنی بر اثرپذیری و اثرگذاری است. میزان تأثیر و تأثر هر یک بستگی به نوع و ماهیت این ارتباط دارد. هر اندازه وزن و نقش یک طرف افزایش یابد، شکل خاصی از ارتباط دو طرف خلق میشود. محوریت یافتن افکار عمومی موجب عوامزدگی و “پوپولیسم سیاسی” میشود. غلبه نیات و مقاصد حاکم سیاسی موجب دستکاری و کنترل افکار عمومی خواهد شد اما تعامل و پیوند عاطفی، منطقی و عقلانی رهبر و مردم موجب مدیریتپذیری افکار عمومی و تدبیرسازی رهبر سیاسی میشود.
یکی از انحرافاتی که همواره این نوع تعامل را تهدید میکند، نقص یا تضعیف کانالهای ارتباطی رهبر سیاسی و افکار عمومی است. چنانچه این تحریف رخ دهد منجر به عدم درک متقابل و سوء برداشت و در نتیجه بروز بیاعتمادی دو سویه خواهد شد. امام خمینی(ره) در جریان بحرانهای دهه نخست انقلاب به منظور پیشگیری از این آسیب، بر کانالهای ارتباطی چندگانه اتکا مینمودند. ایشان جهت ممانعت از کانالیزه شدن احتمالی اطلاعات مربوط به واکنشهای عمومی- اجتماعی در رخدادها، سعی مینمودند از منابع متعدد به کسب اطلاعات بپردازند. در جریان تسخیر لانه جاسوسی که تداوم یا خاتمه آن به طور قطع منوط به مواضع امام و افکار عمومی بود، امام (ره) پس از کسب اطلاعات و جزئیات دقیق از ماهیت عاملان، اهداف و نیات آنها و نوع واکنش تودههای انقلابی، در 14 آبان یک روز پس از تسخیر لانه جاسوسی، اقدام دانشجویان را تأیید کردند[18].
مهمتر از واسطههای ارتباطی متعدد که حلقه وصل امام (ره) با رخدادهای جامعه بودند، ارتباط مستقیم و بیواسطه امام (ره) با اقشار مختلف جامعه بود. ایشان به مناسبتهای مختلف و در دیدارهای مکرر “پیامهای سیاسی” خود را رودررو در اختیار افکار عمومی قرار میدادند. فرصتی که در این نوع ارتباط نهفته بود و به خوبی مورد بهرهبرداری قرار گرفت، بهرهگیری از ” نفوذ کلام” و ” قدرت واژهها” بود. این امر از یکسو موجب کنترل پیام و نه افکار عمومی بود و از سوی دیگر نوعی رابطه دو سویه رهبر- مردم بود که منجر به “نفوذ” و رسوخ کلام در جان و دل مخاطب میشد.
استفاده ترکیبی از “کارگزاران ارتباطی” نوآوری دیگر امام خمینی(ره) بود، به گونهای که به منظور انتقال پیام و تثبیت آن در افکار عمومی از رسانههای موج اول (موعظه چهره به چهره روحانیون برای مؤمنان در مساجد و مراسم مذهبی- سیاسی مختلف)، رسانههای موج دوم (رادیو، تلویزیون و مطبوعات) و فناوری رسانهای موج سوم (نوارهای کاست پیش از پیروزی انقلاب) نهایت استفاده صورت گرفت[19]. براین اساس، این باور تافلر که در بحرانهای سیاسی آینده در جهان، “تاکتیکهای اطلاعاتی” حرف اول را خواهد زد، (تافلر، 1370، ص 470) تنها بخشی از واقعیت است و در واقع تاکتیکها، تکنیکها و ظرافتهای ارتباطی است که نقشی مهم به ویژه در ارتباط رهبران و نخبگان سیاسی با بدنه جامعه سیاسی، ایفا خواهد کرد.
تجربه حکومتی امام خمینی(ره) نشان داد که عقلانیت ارتباطی- تعاملی رهبر سیاسی و افکار عمومی قادر است شرایط جامعه را از “نفاق سیاسی” به “وفاق سیاسی” تغییر دهد، چرا که این امر با آگاهسازی افکار عمومی از واقعیات جاری و حذف واسطههای ارتباطی موجب اعتمادسازی متقابل میشود و نفوذ کلام و اثربخشی پیام در جریان تعامل رو در رو شکل میگیرد.
2. آگاهسازی افکار عمومی از طریق تطویل و تدریج
یکی از کارویژههای مهم “افکار عمومی” که عمدتاً منجر به “رفتار عمومی” و موضعگیریهای شدید سیاسی میشود، نوع مواجهه افکار عمومی با رخدادهای جاری در هر کشور است. مواضع افکار عمومی در قبال جنگها، ستیزشهای اجتماعی- سیاسی، دگرگونیهای فرهنگی، ناهنجاریهای سیاسی- اجتماعی و بحرانهای قدرت، میتواند نوع مواجهة رهبران سیاسی را با این موضوعات تعیین کند. بسیاری اوقات افکار عمومی یک کشور از پیشینة ذهنی در خصوص رخدادی خاص برخوردار نیست که به ناچار باید به آن شکل داد. تجربه سیاسی کشورهای مختلف نشان داده است که میتوان از طریق آگاهی دادن و هوشیار ساختن عقیده عمومی از توسعه و تعمیقِ انحرافات سیاسی- اجتماعی و فرهنگی جلوگیری کرد. براین اساس در مواقع ضروری باید مصلحت عمومی را برای افکار عمومی روشن ساخت تا امکان هر گونه سوء استفاده از باور عمومی یا انحراف آنها را به حداقل ممکن رساند.
افول تدریجی برخی از جریانات سیاسی در دوران حیات امام (ره) را میتوان ناشی از ویژگی تدریج و تطویل (طولانی کردن) بحرانها و رخدادها توسط امام دانست. رهبری انقلاب ضمن شفافسازی معیارها و مؤلفههای ماهیت رفتار سیاسی مبتنی بر نظام ارزشی- سیاسی جامعه از یکسو مرزبندی خط اصیل انقلاب با افکار و عقاید انحرافی را ترسیم مینمود و از سوی دیگر چنانچه این جریانات میتوانست با استفاده از تاکتیک ابهام و اختفاء، بخشی از افکار عمومی را جلب کند، در مدتی کوتاه با آگاهی از اینکه در جامعه جایی ندارند و انحراف آنها آشکار شده است، به رفتارهای خشونتبار روی میآوردند. “خودکشی سیاسی” بسیاری از جریانات و گروههای منحرف در سالهای اولیه انقلاب نتیجه تطویل و شفافسازی رخدادها بود.
بارزترین مصداق رویکرد تطویل امام (ره) در مقابله با جریانهای انحرافی را که در نهایت موجب شفافیت بخشی تحولات شد، در غائله اختلافافکنی لیبرالها و رویارویی با نظام میتوان مشاهده کرد. سخنان امام (ره) گویای این وضعیت است:
اگر اینها [بنیصدر و حامیان لیبرال وی] از روی عقل عمل کرده بودند حالا هم همانجا بودند [در مناصب سیاسی] و میتوانستند که به تدریج کمکم بکشانند این جمهوری اسلامی را به مسائل غربی… لکن خدا خواست اینکه اینها نتوانند خودداری کنند و سیاست را نمیفهمیدند. نمیفهمیدند که چه جور باید رفتار کرد، ملت را نشناخته بودند… این بود که دست پاچه شدند و زود خودشان را لو دادند… و خودشان، خودشان را از بین بردند (امام خمینی، 1364، ص 139، ج 15).
در واقع اتکاء امام خمینی(ره) به این راهبرد سیاسی- مدیریتی از یکسو موجب شد جریان انحرافی لیبرالها با حضور جدی و مستقیم مردم در صحنه تحولات، عقب رانده شود و از سوی دیگر، این نوع مقابله اراده عمومی با گروههای نفاقافکن با آگاهی و شناخت دقیق پدیده، توسط مردم صورت گیرد. نتیجه عملی- سیاسی این وضعیت آن بود که طیف فکری لیبرال و میلیشییای حامی آن به فقدان پایگاه و جایگاه مردمی خود در مقایسه با نهضت مردمی- اسلامی امام (ره) پی بردند. در حقیقت امام خمینی(ره) چون مطمئن بود که در صورت شفاف شدن مرزبندیها و مبانی فکری جریانات، افکار عمومی به سمت نظام ارزشی- سیاسی اسلام میگرایند و طیفهای منحرف را رها میسازند، توانست از طریق مدیریت افکار عمومی و تنویر مسائل، به مدیریت بحران بپردازد. در جریان حیات و بقای نظامهای سیاسی برآمده از انقلابها، ریزش نخبگان و نیروهای انقلابی به سبب ناتوانی در همراهی با ضرورتها و ظرفیتهای بالنده نظام سیاسی، یکی از دغدغههای عمده رهبران آن نظام است. این مسئلهای بود که امام خمینی (ره) با بهرهگیری از مدیریت هوشمندانة افکار عمومی بدون هیچ خسران و ضرری، از آن عبور نمود و به تثبیت نظام پرداخت.
درک نقش محوری امام خمینی(ره) در روند تحولات که در افکار عمومی نقش بسته بود، فرصتهای تصمیمساز در اختیار رهبر سیاسی میگذاشت. حمایت قاطع تودههای انقلابی از تصمیمات امام موجب میشد در بحرانها و رخدادهای سیاسی- امنیتی، روند طبیعی حوادث تداوم یابد و طی آن مرزبندیها و فصول اختلاف شفافتر شود تا در نهایت خود مردم مجری این تصمیمات شوند.
در برخی موارد نیز آگاهسازی افکار عمومی توسط امام (ره) به طور مقطعی و خارج از فرآیند تطویل صورت میگرفت. در شرایط بنبست و فقدان تدبیر که افکار عمومی تنها با ایفای نقش رهبری قدرتمند قادر به موضگیری است، نفوذ کلام امام (ره) راهگشا بود. همزمان با تسخیر لانه جاسوسی در 13 آبان 1358 برخی تحرکات سیاسی که در پرتو غلیان افکار عمومی علیه امریکا در پی تشنجآفرینی بود با موضگیری امام (ره) مواجه شد:
زمزمه است در بعضی جاها یک تظاهراتی بکنند… بعد این را بکشانند به جاهایی که سفارت است… و بریزند و بکشند که ممالک ایران را مواجه کنند با همه ممالک. آن شیاطین همچون نقشههایی دارند. جوانهای ما بیدار باشند که تحت تأثیر اینها واقع نشوند ملت ما بیدار باشد. با بیداری راه برود، معذلک باید تشنج هیچ نباشد. آرامش باید باشد. اگر دستهای آمدند و گفتند که فلان سفارتخانه مثل این است هیچ گوش به آنها ندهید (امام خمینی، 1364، صص 150 و 166،ح10).
حضرت امام خمینی (ره) با اتخاذ خط مشی “صبر و انتظار فعال” که پیامد آن تطویل رخدادهای بحرانسازی چون اختلاف حزب ا… و لیبرالها بود در پی تکمیل فرآیند طبیعی بحران برآمدند. مبنای اتخاذ چنین موضعی در قبال این بحران این استدلال امام بود که فرمودند: «بنی صدر با این رفتاری که دارد خودش زمینه سرنگونی خودش را فراهم میکند» (روزنامه کیهان، 3 تیر 1382، ص 12). سپری شدن این روند تدریجی گرچه فرصت اصلاح و بازگشت را به عناصر بحرانساز میداد اما عملاً بیتوجهی آنها به فرو افتادن پردهها و آشکار شدن راز پنهان منجر به از دست دادن حمایت افکار عمومی شد و اینگونه بود که عزل بنی صدر در پی افول جایگاه وی در نزد تودههای انقلابي، تسهیل شد و هر گونه برخورد با او و حامیانش از مشروعیت و حمایت مردمی برخوردار شد.
3. “تعمیم” و مسئولیت همهجانبه افکار عمومی
عمدتاً آن دسته از کشورهایی که دارای مشروعیت مردمی بالایی هستند، افکار عمومی را همواره به صورت حداکثری در تحولات سیاسی تجربه میکنند. در حوزه سیاسی، افکار عمومی تنها عقیده عمومی در مورد یک موضوع یا پدیده نیست بلکه سیاسی شدن آن موجب برقراری ارتباط با سایر عناصر سیاسی جامعه از جمله رهبران و هیئت حاکمه سیاسی میشود. بنابراین میتوان انتظار داشت که روح جمعی و اراده عمومی جامعه در قضاوت خود آگاهانه و متعهدانه اقدام نماید و مسئولیت فردی و گروهی را بارور کند. از این رو ارزش افکار عمومی یک جامعه، ارزش تمامی آن جامعه است.
حضرت امام (ره) که نظام سیاسی تحت زعامت خود را برآیند اراده عمومی ملت میدانستند، همواره تلاش کردند که با محوریت و مرکزیت دادن به رخدادها و وقایع سرنوشتساز، مسئولیت آن را متوجه تکتک افراد جامعه نمایند و حضور فراگیر مردمی را رقم بزنند. امام (ره) از طریق عمومیت بخشیدن به پدیدههای مرتبط با افکار عمومی و اعلام اینکه مثلاً جنگ یک مسئله “عمومی و ملی” یا شرعی و ملی” است، به خوبی توانستند از اجزاء و نیروهای سازنده افکار عمومی، عناصری کنشگر و مسئول بسازند. در چنین شرایطی وقتی کشور مورد هجوم قرار میگیرد تک تک افراد ملت به میدان جنگ میروند و جنگ به یک نظام ارزشی تبدیل میشود. در این حال همگان از قواعد آن پیروی میکنند و ارزشهای اساسی در جامعه، زمینه شرکت افراد در افکار عمومی میشود. اینگونه اراده فردی به “ارادة جمعی” مبتنی بر ارزشها تبدیل میشود.
مهمترین تدبیر رهبری سیاسی در راستای تعمیم (عمومیت دادن مسئولیت سیاسی)، تغییر علایق و وفاداریهای فردی- گروهی و حزبی به وفاداری ملی- عمومی و بازتاب آن در شکلگیری اراده و افکار عمومی است. قرار گرفتن فرد درون چارچوب افکار عمومی فرد را از حالت انفعالی به حالت فعال در آورده و مشارکت در جمع انسانها، روابط عادی را شدت میبخشد، اشخاص را تهییج میکند و آنان را در باورهای عمیق خود راسختر میسازد.
مواضع امام(ره) در جریان تسخیر لانه جاسوسی این شاخصه را به زیبایی تصویر میکند:
این مسئله [تسخیر لانه جاسوسی] مربوط به ملت است. سیوپنج میلیون ملت ما خواستشان این است (امام خمینی(ره)). این یک مسئله ملی است که ملت ما همهشان با هم موافقند در اینکه این لانه [جاسوسی] باید از بین برود (امام خمینی، 1364، ج 11، ص 57).
در بحبوحه بحران اختلاف حزبا… و لیبرالها و عزل بنیصدر نیز این مواضع به طرز حکیمانهای تکرار شده است:
شما [مردم] در هر کجا هستید با کمال دقت مراقبت کنید تا ضد انقلاب به مقاصد پلیدش نرسد… حضور شما مردم شجاع و با ایمان است که خط اصیل اسلام را بر ایران حاکم خواهد نمود… با تمام توان در صحنه باشید که بیشما هیچکس نمیتواند هیچ بکند… اگر حضور شما نبود، آبروی انقلاب شما را در جهان ریخته بودند (امام خمینی(ره)، 1364، ج15، ص 32).
شروع جنگ عراق علیه ایران، توانمندی حضرت امام(ره) در تبدیل “افکار عمومی” به “اراده عمومی” و عمومیت بخشیدن مسئله جنگ را به خوبی نمایان ساخت. نخستین گام امام در مدیریت افکار عمومی در این برهه، پیشگیری از تشویش و اضطراب افکار عمومی در ابتدای شروع بحران جنگ بود تا در آرامش ایجاد شده به تنویر افکار عمومی پرداخته و مسئولیت ملی همگانی طرح و اجرا شود. این سخنان حاکی از تدبیرگری افکار عمومی توسط امام بوده است:
ملت ایران نباید خیال بکند که جنگی شروع شده است… هیچ ابداً مسئلهای نیست. یک دزدی آمده است، یک سنگی انداخته و فرار کرده رفته است سرجایش… من به ملت ایران سفارش میکنم… خونسردی خود را حفظ کنند… یک وقت اغتشاش از این راه بار نیاید (امام خمینی(ره)، 1364، ج 13ف ص 91).
در آغاز جنگ، لحن و ادبیات کلام امام(ره) در پی محدود ساختن تأثیرات روانی بحران است اما با جدی شدن جنگ، گامهای بعدی مدیریت افکار عمومی و ورود اراده عمومی در دفاع از کشور صورت میگیرد. مواضع ذیل مصادیق این روند را نشان میدهد:
ما امروز در رأس تمام مسائلمان جنگ است… باید با قدرت به پیش برویم و با همه کسانی که میخواهند به ما تجاوز و تعدی کنند، مبارزه کنیم… هر روز برای دفاع از اسلام بیشتر مصمم شوید و برای جنگ بیشتر مهیا شوید… که دفاع از ملت ایران است… ما باید… هیچ عقبنشینی نکنیم (امام خمینی، 1364، ج 16، ص 193).
امروز جنگ اصلیترین مسئله کشور است… با کوچکترین درنگ… چنان ضربه خواهیم خورد که جبرانش… میسر نمیشود. باید شور و شوق دفاع از میهن اسلامی را در تمام قلبها زنده نگه داشت (امام خمینی، 1364، ج 19، ص 103).
4. اقناع و بسیج افکار عمومی
اقناع و متقاعدسازی افکار عمومی یکی از انواع نرمافزاری قدرت سیاسی محسوب میشود که رهبران مذهبی- سیاسی قادر به ظرفیتسازی گستردهای در این راستا هستند. رهبران میتوانند با استفاده از قدرت اقناعی واژگان و اشتراکات نمادی ذهنی تودهها نوعی فرآیند اجتماعی- نمادی در مدیریت افکار عمومی خلق کنند که هدف آن تغییر رفتار یا تداوم یک رفتار مطلوب است. شرح فرآیند یاد شده بدینگونه است که افراد پس از شناخت یک موضوع نسبت به آن گرایش مثبت یا منفی پیدا میکنند و پس از فهم کامل آن، از نظر روانی با آن موضوع درگیر میشوند. در این مرحله ادراک کلی نسبت به موضوع رشد میکند و افراد با توجه به مطالبی که از رهبری سیاسی مورد اعتمادشان میشنوند، نسبت به آن موضوع واکنش نشان میدهند. هر چه فرد بیشتر درگیر یک قضیه شود و در برابر یک موضوع از خود تعهد نشان دهد، مواضعی محکمتر اتخاذ خواهد کرد. افراد جامعه برای رهبرانی که توانمندی بیشتری دارند، اعتبار بیشتری قائلند. در نتیجه با میل و رغبتی بیشتر آنچه را که آنان میگویند، میپذیرند (محکی، 1384، ص 33).
تجربه سیاسی- مذهبی امام خمینی(ره) نشان میدهد که متقاعدسازی افکار عمومی مهمترین عنصر ارتباطی ایشان و قاطبه ملت بوده است. خاستگاه فکری- فرهنگی و مذهبی مشترک امام و مردم موجب درک مشترک متقابل بود که به خوبی توانست، موجب افزایش نفوذ کلام و انتقال پیام به تودههای انقلابی با روشهای نرمافزاری شود. راز توانمندی امام(ره) در بسیج افکار عمومی در این جاذبه اقناعی ایشان نهفته است.
مراجعه به سایر مواضع اعلامی امام(ره) در جریان تسخیر لانه جاسوسی حاکی از توجه ایشان به بسیج افکار عمومی بوده است:
من از همه ملت میخواهم… نگهش دارید این مملکت را. مملکت مال شماست. میخواهند ببرند، نگهش دارید… نگه داشتن به این است که هماهنگ شوید (امام خمینی، 1362، ج 10، ص 238).
من آن چیزی را که به صلاح ملت و اسلام و شماست باید عرض کنم… قوای شما باید الان همه مجتمع در یک راه باشند…. لازم است همه قشرها با هم هماهنگ و همصدا در مقابل دشمن بزرگ [آمریکا] بایستد (امام خمینی، 1362، ص 258، 238). ما مصمم بر این هستیم که اگر عراق تجاوز را تکرار کند، ما دستور بدهیم و ملت ما بسیج بشوند (امام خمینی، 1362، ج 13، صص 93و90).
5. احیای نظام ارزشی جامعه و حراست اعتقادی
ارزشها بیانکننده باورهای جمعی هستند. ارزشها برای انسانها آرمانهایی همراه با احترام هستند و در قالب چیزها و رفتارهای ملموس و نمادین بیان میشوند. ارزشها در قضاوت رفتارهای شخصی و اجتماعی حکم معیار را دارند (محکی، 1384، ص 39).
مهمترین کارویژه نظام ارزشی جامعه در این است که ریشه افکار عمومی را باید در نظامهای ارزشی جوامع جستوجو کرد. احساس یاری به همنوع، سرکوب دشمن، وفاداری و پیروی از رهبری مذهبی- اعتقادی یا سیاسی، دفاع ملی و امثال آن، ارزشهای پایهای یک جامعه و تفکر اجتماعی مردم را تشکیل میدهند. این ارزشها که ناشی از وجدان جمعی مشترک است توسط افکار عمومی حراست میشود. قضاوت در مورد افکار عمومی تودههای انقلابی پیرو امام خمینی(ره) را میتوان با توجه به ارزشهای آن دوره انجام داد. بر این مبنا میتوان گفت هر چه ارزشهای جمعی این عصر ریشهدارتر بوده، افکار عمومیای که براساس آن شکل گرفته نیز پایدارتر و عمیقتر ظاهر شده است. ضرورت حراست اعتقادی و حفاظت از نظام ارزشی جامعه توسط رهبری سیاسی در چنین فضایی مطرح میشود. عقیده برای مردم به مثابه روح برای جان است و مدیریت افکار عمومی نیازمند این حراست است.
علت اثربخشی افکار عمومی در دوره زعامت امام خمینی(ره) این است که این آراء و افکار عمدتاً برآمده از بنیانهای فکری جامعه بود و با فرهنگ، اعتقادات و باورهای آن جامعه همسویی داشت. سمت و جهت افکار عمومی برخاسته از عقایدی بود که مردم به آن ایمان داشتند. یکی از مهمترین اولویتهای امام(ره) در نظام معنایی- ارزشی مدنظرشان محوریت ارزشهای اسلامی بوده است. حضرت امام خمینی(ره) بارها با بازسازی “منطق عاشورایی” در سخنان خود از مبانی فرهنگی-مذهبی نظام ارزشی ایران انقلابی، به تقویت افکار عمومی پرداختند:
این حقیقتی است که ملت ما… امروز همه انقلابی و آماده شهادت هستند… ما با چنین روحیهای است که همه مشکلات ایران را حل میکنیم. امریکا نمیداند منطق شهادت چیست (امام خمینی، ج 11، ص 58).
کارتر باز احساس نکرده… با چه مکتبی بازی میکند، ملت ما ملت خون و مکتب و جهاد است… کارتر باید بداند… ملت ما با مکتبی بزرگ شدهاند که شهادت را سعادت و فخر میدانند و سر و جان را فدای مکتب خود میکنند (امام خمینی، ج 12، ص 58).
ارتش ما حجت دارد. میگویند اگر بمیریم پیش خدا میرویم… این روحیه است که ما را پیروز کرده است (امام خمینی، ج 13، ص 100).
جنگ ما جنگی است بین اسلام و کفر. نه جنگی مابین دو کشور (امام خمینی، ج 18، ص 256).
جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور… این جنگ، جنگ اعتقادات است. جنگ قداست، عزت، شرف و استقامت علیه نامردمیها، جنگ ارزشهای اعتقادی- انقلابی علیه دنیای کثیف زر و پول و خوشگذرانی (امام خمینی، ج 20، ص 222).
6. قدرتسازی مبتنی بر افکار عمومی
درادبیات سیاسی غرب و در اندیشه ناپلئون اینگونه مطرح شده است که: “در جهان دو قدرت بیشتر نیست، قدرت شمشیر و قدرت افکار. اما پیروزی نهایی با قدرت افکار است، زیرا قدرت شمشیر هم از قدرت افکار است” (عاصف، 1384، ص 249، ج 1). افکار عمومی را میتوان یک نیرو و برآیند اجتماعی دانست که دارای قدرت و حرکت است و به مثابه محکمهای است که بیتوجهی به احکام صادر شده از آن تبعات مهلکی خواهد داشت. به تعبیر “ویلیام تمپل”، “افکار عمومی منبع واقعی قدرت سیاسی است” (عاصف، 1384، ج1، ص 284).
قدرت گمنام افکار عمومی، اغلب به صورت نیروی سیاسی مؤثر ظهور مییابد و رهبران سیاسیای که قادر به درک و جذب این نیرو باشند میتوانند از آن به صورت منبع بیانتهای قدرت بهره ببرند. از افکار عمومی میتوان به عنوان یک منبع قدرت خدشهناپذیر برای تقویت روحیه ملی، تحریک شهامت و دلیری، توسعه روحیه سلحشوری و دفاعی، حس فداکاری و جانفشانی و تغییر افکار و رفتار افراد جامعه بهره گرفت. تصمیمات و رفتارها و اراده سیاسی رهبران زمانی ارزش بیشتری پیدا میکند که با شواهد مبتنی بر حمایت عامه مردم یا تعداد قابل توجهی از آنها حتی اگر در اکثریت نباشد، همراه شود.
تجربه موفقیتآمیز امام خمینی (ره) در قدرتسازی نیروی مردمی و به ثمر رساندن انقلاب اسلامی که منجر به فروپاشی یکی از قدرتهای نظامی منطقه شد، موجب شده بود ایشان در بحرانهای دهه نخست حیات جمهوری اسلامی به خوبی از این منبع قدرت بیانتها بهره گیرند. بدون تردید در یک نظام سیاسی برآمده از انقلاب، نیروی غیر قابل انکار اراده عمومی نقشی مؤثر در تحکیم یا تخریب قدرت دارد. مهمترین وجه سیاسی افکار عمومی در یک نظام نوپای انقلابی، مشروعیتبخشی به این نظام است. ایده افکار عمومی به مثابه منبعی از قدرت تلقی میشود که برای سیاست ایجاد مشروعیت میکند.
زمانی که نظام سیاسی در سختترین شرایط بینالمللی قرار میگیرد، نحوه تجلی افکار عمومی کشور میتواند منجی یا مهلک آن نظام باشد، هنر یک رهبر سیاسی این است که از اراده عمومی ملت به عنوان پشتوانه ملی در اجرای سیاستها و پیگیری اهداف و منافع ملی بهره گیرد و در مواقع تهدید و خطر نیز به بسیج آن بپردازد.
امام خمینی(ره) در فرآیند مدیریت افکار عمومی، به نحو شایستهای توانستند از طریق نمادسازی ارزشی- اخلاقی ضمن هدایت افکار عمومی به سوی تولید قدرت ملی، آن را در چارچوب یک نظام معنایی خاص به نسلهای آینده منتقل کنند. نشانهسازی و نمادگرایی امام(ره) تبدیل به ابزار تشجیع اراده عمومی و تهییج شور انقلابی در دفاع ملی شده بود. چون افکار عمومی با دخالت و حضور مستقیم مردم اشاعه مییابد، برای اثرگذاری بیشتر و جهت اینکه مردم شخصاً به رسانه تبدیل شوند، هر فرد به بخشی از مکانیسم تهییج و تقویت افکار عمومی بدل میشود. همه افراد