دوركيم و تاکيد بر وجدان و آگاهی جمعی

نویسنده: مهران عظيمي

اميل دوركيم (1917- 1858) نظريه پرداز و جامعه شناس به سبب نظريه “وجدان اجتماعي” خود مشهور گرديد. دوركيم براي اجتماع شخصيتي مستقل از اعضاي آن قائل بود. وي اصالت دادن به جامعه را يك وصف انتزاعي تلقي نكرده بلكه آن را يك وصف عيني و حقيقي بر مي شمارد. از اين رو دوركيم بر امور جمعي تأكيد فراوان داشته و معتقد است در يك جامعه دو نوع شخصيت وجود دارد:
نخست، شخصيت تك تك افراد جامعه و دوم شخصيت مستقل جامعه.‏
وي در اين باره اذعان مي نمايد: “جامعه همچون شخصيتي ماهيتاً متفاوت از شخصيت هاي افرادي كه آن را تشكيل مي دهد مي باشد. محتواي كل چيزي بيش از محتواي اجزاي آن است”. وي بر اين باور است كه قانونگذار، نه خداوند و نه فرد، بلكه جامعه است. دوركيم انسان‌ها را موجوداتي مقيد و مجبور تلقي مي نمايد كه فرمانرواي ارزش‌گذاري‌هاي خود نمي باشند. وي آنچه را كه انسان ها را مقيد مي سازد، همان وجدان جمعي و آگاهي جمعي بر مي‌شمارد. ‏
وي جوامع را به دو دسته جوامع مكانيكي و ارگانيكي تقسيم مي نمايد. يكپارچگي و همساني بين افراد جامعه، عدم وجود تفاوت طبقاتي، عدم تقسيم شغل و وظايف، فرهنگ مشترك، ارزش هاي مشترك و همبستگي عمومي از ويژگي هاي جوامع مكانيكي مي باشد. در جوامع ارگانيكي، تنوع فرهنگي، تورم قانون، تكثر ارزش ها، چند گونگي وظايف و تفاوت هاي طبقاتي مشهود مي باشد.
توجه و تأكيد بيش از اندازه دوركيم به وجدان اجتماعي و آگاهي اجتماعي سبب گرديده است كه وي در زمينه اخلاق نيز به جنبه اجتماعي بودن انسان و زندگي جمعي او اصرار و توصيه فراوان نمايد. وي بر اين باور است كه اخلاق ضرورتاً در بستر زندگي جمعي و اجتماعي قابليت توجيه و معنا بخشي را دارد و در حالت تنهايي و انفرادي، اخلاقبي‌معنا بوده و فاقد مصداق مي باشد. وي معتقد است كه اخلاق در جايي تبلور مي يابد كه وابستگي به گروه در انسان شكل مي گيرد. ‏
دوركيم گزاره هاي اخلاقي و استلزامات عاليه را تابع آداب و رسوم جوامع مي داند. از اين‌رو معتقد است كه مي بايست آداب و رسوم و اخلاقيات هر جامعه را مطالعه و ادراك نمود و آنها را بازشناخت تا بدين طريق به بايد و نبايد و خوب و بد رفتارها پي برد. اين مطالعه و شناختِ بايد و نبايد، تكليف اخلاقي انسان را آشكار مي سازد. دوركيم بر اين باور است كه هر آنچه مطلوب و خوشايند جامعه باشد خوب تلقي گشته و هر آنچه مطلوب جامعه نبوده و براي جامعه مضر باشد، خطا و بد تلقي مي گردد. با اين توصيف وجدان جمعي تنها ملاك و معيار براي اخلاقيات شمرده مي شود.‏
دوركيم در زمينه جرم شناسي مدعي است كه جرم پديده اي عادي مي باشد كه تنها داراي پيامدهاي منفي نبوده بلكه داراي كاركردهاي مثبتي نيز مي باشد. متحول نمودن اخلاق و سلوك جامعه و ايجاد حس همدلي و همبستگي در مردم از كاركردهاي مثبت جرم به زعم دوركيم مي باشد. ‏
وي معتقد است عدم رعايت هنجارهاي اجتماعي توسط برخي از افراد، توده عظيم اجتماعي را قادر مي سازد كه يك نوع حس برتري اخلاقي در خود بيابند و با خاطيان مخالفت كنند و اين خود منشأ همبستگي اجتماعي مي شود. دوركيم استدلال مي نمايد هيچ جامعه اي بدون نياز به قرباني گرفتن هميشگي و پرهزينه قوام نمي يابد. وي جرم را هزينه‌اي مي داند كه جامعه براي پيشرفت پرداخت مي نمايد. ‏

شماري از نقدهاي وارد بر تفکرات دورکيم را اين گونه مي توان بر شمرد:‏
1. رويكرد دوركيم در زمينه قائل شدن شخصيت مستقل براي اجتماع آن‌هم جدا از شخصيت افراد آن، و نيز اصالت دادن به جامعه دچار اغراق و افراط گري گشته و با دقت فلسفي سازگار نيست. چرا كه آنچه حقيقتاً وجود دارد انسان ها مي باشد نه جامعه. وصف جامعه يك وصف انتزاعي و اعتباري است نه يك وصف عيني و حقيقي. آنچه كه درخور توجه مي باشد تعاملات روحي و رواني افراد با همديگر است. به گونه اي كه حاصل اين تأثرات در فرد، امري وراي حالات روحي و رواني هر شخص است كه گاهي حاكم و مؤثر در حالات فردي و گاهي محكوم حالات و روحيات فردي است. ‏
2. اين رويكرد دوركيم كه اخلاق را تابع جوامع و آداب و سنن حاكم بر آن مي داند مخدوش و ناصحيح مي باشد. اين رويكرد داراي تالي فاسد بوده و لوازم باطلي را به همراه دارد. نسبي شدن اخلاقيات از نتايج باطل رويكرد دوركيم مي باشد.‏ رويكرد وي به اين پرسش كه در يك جامعه فرضي كه آداب و رسوم غلط و باطل شايع و رواج داشته باشد؛ فردي كه درصدد اتصال به اخلاقيات و تعالي است چه وظيفه و تكليفي دارد ساكت مي باشد. ‏
3. نقطه نظرات دوركيم فاقد مبناي منطقي و پشتوانه استدلالي مي‌باشد. وي وجدان جمعي را ملاك و معيار بايد و نبايد و اخلاقيات بر مي شمارد. حال آنكه براي چنين اظهاري هيچ‌گونه ملاك و دليل ارائه نمي دهد. نظريه وي بيش از آنكه يك رويكرد اثبات شده باشد در حد يك ادعا باقي مانده است. ‏
4. دوركيم تنها به امور جمعي و آن بخش از اخلاق مي پردازد كه با جنبه جمعي آن سروكار دارد. وي به صفات و امور فردي توجهي نمي نمايد. حال آنكه اخلاق در صفات مربوط به امور جمعي خلاصه نشده و امور مربوط به ارتباط فرد با خداوند و رابطه فرد با كمالات مورد غفلت قرار گرفته است كه اين خود حاكي از ناقص بودن اين نظريه مي باشد.‏
5. رويكرد دوركيم داراي ابهامات‏ و كلي گويي هاي فراوان بوده و از غنا و ژرفاي لازم برخوردار نيست.‏
6. نقطه نظرات دوركيم استلزامات و قضاياي اخلاقي و به طور كلي اخلاقيات را تا حد آداب و رسوم متغير جمعي تنزل مي دهد. ‏
7. اين ادعاي دوركيم كه بدون جامعه و زندگي اجتماعي اخلاقيات قابل تصور نبوده و فاقد معناست قابل دفاع و توجيه نبوده و درخور توجه نمي باشد. وي بسياري از گزاره هاي اخلاقي فردي، جنبه هاي مثبت و ستودني اخلاق فردي و تلاش فردي جهت نيل به تعالي را قرباني ديدگاه اجتماع مدار و جمعي گراي خود مي نمايد.‏

منابع:
آثار کلاسيک فلسفه، مترجم مسعود عليا، تهران: ققنوس، 1382
تاريخ فلسفه اخلاق غرب، لارنس سي. بکر، قم: موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1378
مباني اخلاق در فلسفه غرب و در فلسفه اسلامي، حسن معلمي، تهران: موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1380‏
کليات تاريخ فلسفه به زبان ساده، دکتر مليحه صابري نجف آبادي، تهران: انتشارات سمت: 1389.

* رسالت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *