الگوهای شخصیت سالم
خلاصه كتاب:مهین کوشک آباد- نویسنده :دکتر دوآن شولتس ترجمه گیتی خوشدل ،چاپ شانزدهم 1388،انتشارات پیکان – رده بندی 9ر9شBF698/- شخصیت سالم چیست ؟دارنده ی شخصیت سالم چه ویژگی هایی دارد ؟رفتار و تفکر و احساس چنین آدمی چگونه است ؟آیا من وشما می توانیم شخصیت های سالمی بشویم ؟ مردم بسیاری برای کاوش و نمایش درون خود، به انواع درمان های گروهی پناه می برند .از جنایت کار و معتاد به مواد مخدر و دانش آموز و معلم گرفته تا کارمند و مدیر ،از پیر و جوان گرفته تا چاق و لاغر ،ظاهرا با چنین تجربه هایی ابتدا استعدادهایی رادر شخصیت خود می یابند که هرگز از وجود آن ها آگاهی نداشته اند .
چنان چه به روان شناسان کمال معتقد باشیم خواهیم پذیرفت که امکان دارد تمام جهات زندگی رضایت بخش باشد و ما همچنان از دلتنگی عذاب آور و ملال و نومیدی و بیهودگی و بی معنایی رنج ببریم .حتی ممکن است در شرایطی به ظاهر مطلوب و آرمانی ،در زندگانی خویش پوچی ملال انگیزی احساس کنیم ؛انگار که به جای چیزی اساسی خالی باشد و نتوان تشخیص داد مشکل کار در کجاست .مفهوم شخصیت سالم از اهمیتی اساسی برخوردار است .مضمون آن ،دشوار و مبارزه جویانه و پیچیده و سرشار از نا شناخته ها و نیمه حقیقت ها ست ،و بی تردید با سلیقه ی شخصی و خیال پردازی آمیخته است .با این حال این مفهوم می کوشد موضوع اصلی را که همانا شخصیت انسان باشد باز بتابد .
به اعتقاد بسیاری از روان شناسان ،کانون توجه روان شناسی باید پژوهش پیرامون شخصیت سالم باشد .
انسان بالغ (الگوی آلپورت )
آلپورت نسبت به طبیعت انسان خوش بین تر از فروید بود و همدردی عمیقی به انسان ها می داد .به عقیده آلپورت ،نیرو های نا آگاه –نیروهایی که نه می توان آن هارا دید ونه بر آن ها تاثیر گذاشت –اشخاص بالغ سالم را هدایت و اداره نمی کنند .سائق انسان های سالم کشمکشهای نا آگاه نیست و شیاطین درون ،رفتارشان را تعیین نمی کنند .به نظر آلپورت نیرو های نا آگاه فقط می تواند در رفتار روان نژندها تاثیرات مهمی به جا گذارد .به هر صورت افراد سالم در سطح معقول و آگاه عمل می کنند واز نیروهایی که ا نها را هدایت می کنند کاملا آگاهند ومی توانند بر آن ها چیره شوند .
جنبه ی اصلی شخصیت آدمی ،مقاصد سنجیده و آگاه ،یعنی امیدها و آرزوهای اوست .این هدفها انگیزه ی شخصیت سالم قرار می گیرند و بهترین راهنما برای فهم رفتار کنونی انسانند .آلپورت می گوید :داشتن هدفهای دراز مدت ،کانون وجود آدمی را تشکیل می دهد و بشر را از حیوان ،سالمند را از کودک ،ودر بسیاری از موارد شخصیت سالم را از شخصیت بیمار متمایز می سازد .
ماهیت ارادی شخصیت سالم ،یعنی تلاش برای آینده ،به کل شخصیت آ دمی یگانگی و یکپارچگی می بخشد .به عبارت دیگر ،می توان با کوشش برای دست یافتن به مقاصد ورسیدن به هدف ها ،جنبه های شخصیت را یکپارچه ساخت و جامعیت بخشید .
انسان های سالم نیازمند مداومی به تنوع و احساس و در گیری دارند .کارهای روزمره و عادی را کنار می گذارند و به جستجوی تجربه های تازه بر می آیند .تن به ماجرا می سپارند ،خطر می کنند و به جستجوی چیزهای تازه کشف می کنند .همه این فعالیت ها تنش ایجاد می کند .به عقیده آلپورت،به هر صورت تنها از راه همین تجربه ها و خطرهای تنش زاست که بشر می تواند ببالد .
وصف آلپورت از پرورش شخصیت ،بر خلاف پرورش خود ،به صورت مراحل جداگانه مشخص نیست .این بی اعتنایی نسبی به پرورش شخصیت به این اعتقاد ش مربوط است که شخصیت بالغ ،حاصل کنش حال و آینده ی شخص است ،نه گذشته ی او .تنها در روان نژند است که رابطه ی مداوم تبعی میان کودکی و بزرگسالی به چشم می خورد .با این حال آلپورت به توصیف تجربه های خاص دوران کودکی که میان روان نژند ها و افراد سالم متفاوت است پرداخته است .کندوکاو اجمالی در این ها سودمند است .
معیارهای شخصیت سالم ازدیدگاه آلپورت
1-گسترش مفهوم خود زمانی که خود گسترش می یابد ،
قلمرو پهناورتری از اشیاءو اشخاص را فرا میگیرد .در ابتدا خود ،تنها معطوف به فرد است ،اما با افزایش تجربه ،خود وسعت می یابد وارزش های مجرد و آرمان ها را در بر می گیرد .به عبارت بهتر ،هنگامی که انسان بالغ پخته می شود ،توجهش به بیرون از خود معطوف می گردد.اما داشتن رابطه یا چیزی یا کسی فراسوی خود –از قبیل شغل به تنهایی کافی نیست .انسان باید نقشی مستقیم و کامل بیابد .آلپورت چنین نقشی را (مشارکت مطمئن در قلمرو های مهمی از تلاش های انسانی )خوانده است .آدمی باید خود را با فعالیت گسترش بخشد .
2-ارتباط صمیمانه ی خود با دیگران
شخصی که از نظر روانی سالم است ،می تواند به پدر و مادر ،فرزندان ،همسر ،یا دوستان نزدیکش ،صمیمیت (عشق و محبت )نشان دهد .این توانایی ،حاصل پرورش کامل مفهوم گسترش خود است .در این حال ،شخص به فرد محبوب خود احساسی اطمینان بخش نشان می دهد و به آسودگی و شادمانی او به اندازه ی خوشی و آسایش خودش اظهار علاقه می کند .
شخصیت سالم در برابر رفتار مردم شکیباست درباره آن ها حکم نمی کند و محکومشان نمی کند .شخص سالم با آگاهی از این که خود نیز ضعف هایی دارد ،خطاها و سستی های بشر را می پذیرد .حال آن که روان نزند نا شکیباست و از فهم کلیت تجربه های اساسی بشری عاجز است .
3-امنیت عاطفی
شخصیت سالم چند خصوصیت را در بر می گیرد که عمده ترین آن پذیرفتن خود است .شخصیت های سالم می توانند همه ی جنبه های هستی خود ،از جمله نقاط ضعف و کاستی های خود را بپذیرند ،بدون آن که فعل پذیرانه تن به آن ها دهند .شخصیت های بالغ بی انکه زندانی هیجان ها یا عواطف خویش باشند یا بکوشند آن ها را پنهان سارند ،می تواند عواطف بشری را بپذیرند .شخصیت های سالم احساسات خود را مهار می کنند تا این احساسات سد راه فعالیت ها و روابط با دیگران نشود .چیرگی بر احساسات ،فرو کوفتن احساسات نیست ،بلکه هدایت ان در مسیری سازنده تر است .
4-ادراک واقع بینانه
اشخاص سالم به جهان خود عینی می نگرند .به عکس ،روان نژندها ناچارند واقعیت را تحریف کنند تا با خواسته ها ،نیازها و ترس هایشان سازگار شود .اشخاص بالغ بر پایه ادراک یا تجربه ای شخصی ،همه مردمان و تمامی موقعیت ها را نیک یا بد نمی پنداشت و واقیت را همان گونه که هست ،می پذیرد .
5-مهارت و وظایف
آلپورت بر اهمیت کار و غرق شدن در آن تاکید فراوان داشته است .مفهوم ضمنی توفیق در کار ،پرورش مهارت ها و توانایی های خاص است ؛یعنی رسیدن به سطحی از شایستگی .کار و مسئولیت به زندگی معنا و دوام می بخشد .بدون داشتن کاری مهم و ارزشمند و ایثار ،تعهد و مهارت های کافی برای انجام دادن آن ،رسیدن به بلوغ و سلامت روانی میسر نیست .
6-عینیت بخشیدن به خود
این معیار که یقینا کاری دشوار است ،در توصیه ی قدیمی (خودت را بشناس )تجسم یافته است .کوشش برای خود شناسی عینی از ابتدای زندگانی آغاز می شود و هیچ گاه پایان نمی پذیرد .در هر سنی می توان به سطح معین سودمندی از عینیت بخشیدن به خود دست یافت .شخصیت سالم به نسبت روان نژند به سطح بالاتری از خود شناسی نایل می گردد.
شناخت کافی از خود ،مستلزم بصیرت داشتن به آن چه شخص می پندارد هست و آن چه که واقعا هست .هر چه این دو تصور به هم نزدیکتر باشند ،فرد بالغ تر است .
انسانی که به مرتبه ی برتری از عینیت و بصیرت نفس رسیده باشد ،صفات منفی خود را به دیگران فرا فکنی نمی کند داوری چنین شخصی درباره ی دیگران دقیق است و معمولا مردم او را بهتر می پذیرند.
7-فلسفه یگانه ساز زندگی
شخصیت های سالم به جلو می نگرند و انگیزه شان هدفها و برنامه های درازمدت است .این ها هدف جوهستند و اسا س زندگی شان کار ی است که باید به انجام برسانند ،و همین است که شخصیت شان را تداوم می بخشد .
آلپورت این انگیزش یگانه ساز را که در شخصیت های سالم بیش از روان نژندها نمایان است ،جهت داشتن خوانده است .جهت داشتن ،همه ی جنبه ها زندگی شخص را به سوی هدف (هدفها )هدایت می کند و به او دلیلی برای زیستن می دهد .
وجدان اخلاقی نیز به فلسفه ی یگانه سازی زندگی کمک می کند .آلپورت میان وجدان بالغ و وجدان نا بالغ یا روان نژند فرق می گذارد .وجدان نابالغ مانند وجدان کودک است ،مطیع و برده وار ،آکنده از ممنوعیت ها و محرماتی است که از دوران کودکی بر جای مانده اند .
به عبارت بهتر ،شخص نابالغ می گوید(باید این گونه رفتار کنم )حال آنکه شخص بالغ می گوید : (بهتر است این گونه رفتار کنم ).وجدان بالغ حاکی از حس وظیفه شناسی نسبت به خود و دیگران است که شاید از ارزش های دینی یا اخلاقی ریشه گرفته باشد .
انسان با کنش کامل (الگوی راجرز)
راجرز بر پایه ی اصول متعبدانه و تخطی نا پذیر بنیاد گرا ،وبا تاکید بر رفتار صحیح اخلاقی و فضیلت سخت کوشی ،تربیت شده بود .
راجرز تصویر امید بخش و خوش بینانه ای از طبیعت انسان عرضه می دارد .راجرز بر خلاف آلپورت با کسانی که دچار اختلال روانی بودند وبرای دگرگونی شخصیت خویش مدد می جستند به کار پرداخت .به اعتقاد راجرز اهمیت زمان حال و چگونگی ادراک آن برای شخصیت سالم اهمیت بیشتری دارد البته راجرز منکر تاثیر گذشته ها بر شیوه نگرش کنونی نیست و این تاثیر را در میزان سلامت روانی انسان ها موثر می داند .
راجرز در نظام شخصیت به یک انگیزش یا (یک نیاز اساسی )که همان صیانت ،فعلیت و اعتلای تمامی جنبه های شخصیت است قایل است .این گرایش ،فطری است و هر چند در نخستین سال های زندگی بیشتر متوجه جنبه های تن (فیزیولوژیک )رشد است عناصر و جنبه های روانی کمال را نیز در بر می گیرد .
نخستین نکته ای را که در تلقی راجرز از شخصیت سالم باید پیش روی د اشت ،این است که شخصیت سالم روند است ،نه حالت بودن ،(مسیر است ،نه مقصد ).تحقق خود پیش می رود ،هیچ گاه پایان نمی پذیرد و ،وضعیتی ایستا ندارد .
کسانی که به تحقق خود می پردازند ،به راستی خودشان هستند .خود را پشت نقاب ها و صورتک ها پنهان نمی سازند و به ان چه نیستند تظاهر نمی کنند یا در برابر بخشی از خود سپر نمی گیرند .پیرو تجویزها ی رفتاری نمی شوند ،هر لحظه به رنگی در نمی آیند ودر اوضاع و شرایط مختلف شخصیت های متفاوت از خود نشان نمی دهند .
به اعتقاد راجرز ،هر چه انسان از سلامت روان بیشتری برخوردار باشد ،آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس وتجربه می کند .انسان سالم می تواند بدون محدودیت و ممنوعیت ،فکر و عمل خود را آزادانه انتخاب کند .
انسان تدافعی ،از لذت این گونه احساس آزادی بهره مند نیست .شاید رفتار خاصی را انتخاب کند ،اما نمی تواند انتخاب آزاد خود را به عمل واقعی تبدیل کند .عواملی رفتارش را تعیین می کنند که در اختیارش نیستند .تردیدی نیست که آمادگی کسب تجربه ،به طور کامل زیستن ،قدر هر لحظه زندگی را دانستن ،انعطاف پذیر بودن ،واز هیچ یک از جنبه های وجود بشر نهراسیدن ،شیوه ی سالمتری است .البته دلپذیرتر آن است که احساس آزادی و رهایی کنیم ،به توانایی های خویش اعتماد داشته باشیم و این قدرت را احساس کنیم به زندگی خویش شکل دهیم.
انسا ن بارور (الگوی فروم )
فروم شخصیت انسان را بیشتر محصول فرهنگ می داند .در نتیجه به اعتقاد وی ،سلامت روان بسته به این است که جامعه ا ت چه اندازه نیازهای اساسی افراد را برمی آورد ،نه این که فرد تا چه اندازه خودش را با جامعه سازگار می کند .در نتیجه ،سلامت روان بیش از آن که امری فردی باشد ،مسئله ای اجتماعی است .عامل اصلی این است که جامعه تا چه حد پایه نیازهای انسانی را بر می آورد .
جامعه نا سالم یا بیمار در اعضای خود دشمنی و بد گمانی و بی اعتمادی می آفریند ،و مانع از رشد کامل افراد می شود .جامعه سالم به افراد خود امکان می دهد به یکدیکر عشق بورزند ،بارور و خلاق باشند ،و قوه تعقل و عینیت خود را بارور و نیرومند سارند .جامعه سالم پیدایش انسان ها ی کار آمد با کنش و کارکرد کامل را آسان می کند .به اعتقاد فروم ،تلاش برای سلامت عاطفی و بهبود ،گرایش یا استعدادهای فطری برای زندگانی بارور ،و برای هماهنگی و عشق ،در نهاد همه ی ماست .
اگر به افراد فرصت داده شود این گرایش فطری شکوفا خواهد شد ،و امکان حداکثر استفاده از استعداد بالقوه را خواهد داد .اما تا زمانی که نیروهای اجتماعی در گرایش طبیعی برای کمال دخالت می کنند،نتیجه چیزی جز رفتار نا معقول و روان نژند نیست .از این رو جامعه های بیمار مردمان بیمار به بار می آورند .
موثرترین عامل در شخصیت انسان ،نیازهای روانی است حیوانات پست تر این نیاز را ندارند .انگیزه انسان –خواه سالم و خواه نا سالم –نیازهای روانی اوست ؛و تفاوت میان آن ها در طریقه ی ارضای این نیازهاست .اشخاص سالم نیاز های روانی شان را از راه های بارور و خلاق ارضا می کنند و اشخاص ناسالم آن ها را از راه های نامعقول برآورده می سازند .
ماهیت شخصیت سالم
فروم تصویر روشنی از شخصیت سالم به دست می دهد .چنین انسانی عمیقا عشق می ورزد ،آفریینده است ،قوه تعقلش را کاملا پرورانده است ،جهان و خود را به طور عینی ادراک می کند ،حس هویت پایداری دارد ،با حهان در پیوند است و در آن ریشه دارد ،حاکم و عامل خود و سرنوشت خویش است ،واز علایق معصیت بار آزاد است .چهار جنبه شخصیت سالم از دیدگاه فروم :عشق بارور ،تفکر بارور ،خوشبختی و ،وجدان اخلاقی .
انسان خواستار تحقق خود (الگوی مازلو)
هدف اصلی مزلو دانستن این بود که انسان برای رشد کامل انسانی و شکوفایی تا چه اندازه توانایی دارد .به اعتقاد او برای بررسی سلامت روان ،فقط باید انسان به غایت سالم را مورد مطالعه قرار داد .به نظر مازلو باید بهترین ،سالمترین و بالغ ترین نمونه های نوع بشر را مورد مطالعه قرار داد.
انگیزه ی آدمی ،نیازهایی مشترک وفطری است که در سلسله مراتبی از نیرومند ترین تا ضعیف ترین نیاز قرار می گیرد.
شرط اولیه دست یافتن به تحقق خود ،ارضای چهار نیازی است که در سطوح پایین تر این سلسله مراتب قرار گرفته اند و عبارتند از:1-نیازهای جسمانی . فیزیولوژیک 2-نیازهای ایمنی 3-نیازهای محیت و احساس تعلق 4-نیاز به احترام .از این رو پیش از ان که نیاز تحقق خود پدیدار شود ،دست کم باید این چهار نیاز به ترتیبی که آمده است ،بعضا برآورده کسانی که از سلامتی کامل برخوردارند ,از موضوعات و اشخاص دنیای پیرامونشان شناخت عینی دارند .مزلو این ادراک عینی را شناخت هستی خوانده است.
آن ها جهان را آن گونه که می خواهند یا نیاز دارند که باشد نمی نگرند ،بلکه همان گونه که هست می بینند .شخصیت های نا سالم جهان را با قالب ذهنی خویش ادراک می کنند و می خواهند به زور آن را به شکل ترس ها ،نیازها و ارزش های خود در آورند .چون اشخاص سالم طبیعت خود را به خوبی می پذیرند ،نا گزیر از تحریف یا وارونه جلوه گر ساختن خویشتن نیستند .حالت تدافعی ندارند و خود رادر پس نقاب های اجتماعی پنهان نمی کنند .با حودشان در صلحح و آشتی به سر می برند و این پذیرش همه ی سطوح وجود را در بر می گیرد .
اشخاص کاملا سالم در آن چه طنز آمیز می یابند ودر ان چه آن ها را به خنده وامی دارد ،با افراد عادی تفاوت دارند .اشخاصی که از سلامت روان کمتری برخوردارند ،به سه گونه طنز می خندند :طنز خصمانه که لازمه اش آزار کسی است .طنز برتری طلبانه که از تحقیر شخص یا گروهی دیگر مایه می گیرد .وطنز عصیان در برابر قدرت که از وضعیت اودیپی یا وقاحت ناشی می شود .
انسان فردیت یافته (الگوی یونگ )
به اعتقاد یونگ ،بیشتر بدبختی و یاس بشر و احساس پوچی و بی هدفی و بی معنایی ،از نداشتن ارتباط با بنیادهای نا هشیار شخصیت است .
به نظر یونگ ،شخصیت انسان متشکل از سه نظام جداگانه ،اما دارای روابط متقابل است :(من)،(ناهوشیار )،(نا هوشیار شخصی)و (نا هوشیار جمعی )0هر چند این نظام ها متفاوتند ،می توانند بر یکدیگر تاثیر بگذارند .نا هوشیار جمعی ،مهم ترین رکن شخصیت و همچنین بحث بر انگیز ترین جنبه ی کل نظریه یونگ است .
(من )،ذهن هشیار است وهمه ی ادراک ها ،خاطره ها ،اندیشه ها و احساس هایی را در بر می گیرد که همواره بدان ها آگاهیم .
از ویژگی های افراد سالم پذیرش و شکیبایی بالای آن هاست .
افراد سالم از شخصیتی برخوردارند که یونگ آن را شخصیت مشترک خوانده است چنین اشخاصی را نمی توان متعلق به یک سنخ روانی خاصی دانست .
یکپارچگی و بیان همه ی اجزای شخصیت یکی از ارکان اصلی سلامت روان است .
نخستین شرط فردیت (یکپارچگی )آگاهی یافتن از آن جنبه های نفس است که مورد غفلت قرار گرفته است .
به اعتقاد بسیاری از روان شناسان ،کانون توجه روان شناسی باید پژوهش پیرامون شخصیت سالم باشد .
انسان بالغ (الگوی آلپورت )
آلپورت نسبت به طبیعت انسان خوش بین تر از فروید بود و همدردی عمیقی به انسان ها می داد .به عقیده آلپورت ،نیرو های نا آگاه –نیروهایی که نه می توان آن هارا دید ونه بر آن ها تاثیر گذاشت –اشخاص بالغ سالم را هدایت و اداره نمی کنند .سائق انسان های سالم کشمکشهای نا آگاه نیست و شیاطین درون ،رفتارشان را تعیین نمی کنند .به نظر آلپورت نیرو های نا آگاه فقط می تواند در رفتار روان نژندها تاثیرات مهمی به جا گذارد .به هر صورت افراد سالم در سطح معقول و آگاه عمل می کنند واز نیروهایی که ا نها را هدایت می کنند کاملا آگاهند ومی توانند بر آن ها چیره شوند .
جنبه ی اصلی شخصیت آدمی ،مقاصد سنجیده و آگاه ،یعنی امیدها و آرزوهای اوست .این هدفها انگیزه ی شخصیت سالم قرار می گیرند و بهترین راهنما برای فهم رفتار کنونی انسانند .آلپورت می گوید :داشتن هدفهای دراز مدت ،کانون وجود آدمی را تشکیل می دهد و بشر را از حیوان ،سالمند را از کودک ،ودر بسیاری از موارد شخصیت سالم را از شخصیت بیمار متمایز می سازد .
ماهیت ارادی شخصیت سالم ،یعنی تلاش برای آینده ،به کل شخصیت آ دمی یگانگی و یکپارچگی می بخشد .به عبارت دیگر ،می توان با کوشش برای دست یافتن به مقاصد ورسیدن به هدف ها ،جنبه های شخصیت را یکپارچه ساخت و جامعیت بخشید .
انسان های سالم نیازمند مداومی به تنوع و احساس و در گیری دارند .کارهای روزمره و عادی را کنار می گذارند و به جستجوی تجربه های تازه بر می آیند .تن به ماجرا می سپارند ،خطر می کنند و به جستجوی چیزهای تازه کشف می کنند .همه این فعالیت ها تنش ایجاد می کند .به عقیده آلپورت،به هر صورت تنها از راه همین تجربه ها و خطرهای تنش زاست که بشر می تواند ببالد .
وصف آلپورت از پرورش شخصیت ،بر خلاف پرورش خود ،به صورت مراحل جداگانه مشخص نیست .این بی اعتنایی نسبی به پرورش شخصیت به این اعتقاد ش مربوط است که شخصیت بالغ ،حاصل کنش حال و آینده ی شخص است ،نه گذشته ی او .تنها در روان نژند است که رابطه ی مداوم تبعی میان کودکی و بزرگسالی به چشم می خورد .با این حال آلپورت به توصیف تجربه های خاص دوران کودکی که میان روان نژند ها و افراد سالم متفاوت است پرداخته است .کندوکاو اجمالی در این ها سودمند است .
معیارهای شخصیت سالم ازدیدگاه آلپورت
1-گسترش مفهوم خود زمانی که خود گسترش می یابد ،
قلمرو پهناورتری از اشیاءو اشخاص را فرا میگیرد .در ابتدا خود ،تنها معطوف به فرد است ،اما با افزایش تجربه ،خود وسعت می یابد وارزش های مجرد و آرمان ها را در بر می گیرد .به عبارت بهتر ،هنگامی که انسان بالغ پخته می شود ،توجهش به بیرون از خود معطوف می گردد.اما داشتن رابطه یا چیزی یا کسی فراسوی خود –از قبیل شغل به تنهایی کافی نیست .انسان باید نقشی مستقیم و کامل بیابد .آلپورت چنین نقشی را (مشارکت مطمئن در قلمرو های مهمی از تلاش های انسانی )خوانده است .آدمی باید خود را با فعالیت گسترش بخشد .
2-ارتباط صمیمانه ی خود با دیگران
شخصی که از نظر روانی سالم است ،می تواند به پدر و مادر ،فرزندان ،همسر ،یا دوستان نزدیکش ،صمیمیت (عشق و محبت )نشان دهد .این توانایی ،حاصل پرورش کامل مفهوم گسترش خود است .در این حال ،شخص به فرد محبوب خود احساسی اطمینان بخش نشان می دهد و به آسودگی و شادمانی او به اندازه ی خوشی و آسایش خودش اظهار علاقه می کند .
شخصیت سالم در برابر رفتار مردم شکیباست درباره آن ها حکم نمی کند و محکومشان نمی کند .شخص سالم با آگاهی از این که خود نیز ضعف هایی دارد ،خطاها و سستی های بشر را می پذیرد .حال آن که روان نزند نا شکیباست و از فهم کلیت تجربه های اساسی بشری عاجز است .
3-امنیت عاطفی
شخصیت سالم چند خصوصیت را در بر می گیرد که عمده ترین آن پذیرفتن خود است .شخصیت های سالم می توانند همه ی جنبه های هستی خود ،از جمله نقاط ضعف و کاستی های خود را بپذیرند ،بدون آن که فعل پذیرانه تن به آن ها دهند .شخصیت های بالغ بی انکه زندانی هیجان ها یا عواطف خویش باشند یا بکوشند آن ها را پنهان سارند ،می تواند عواطف بشری را بپذیرند .شخصیت های سالم احساسات خود را مهار می کنند تا این احساسات سد راه فعالیت ها و روابط با دیگران نشود .چیرگی بر احساسات ،فرو کوفتن احساسات نیست ،بلکه هدایت ان در مسیری سازنده تر است .
4-ادراک واقع بینانه
اشخاص سالم به جهان خود عینی می نگرند .به عکس ،روان نژندها ناچارند واقعیت را تحریف کنند تا با خواسته ها ،نیازها و ترس هایشان سازگار شود .اشخاص بالغ بر پایه ادراک یا تجربه ای شخصی ،همه مردمان و تمامی موقعیت ها را نیک یا بد نمی پنداشت و واقیت را همان گونه که هست ،می پذیرد .
5-مهارت و وظایف
آلپورت بر اهمیت کار و غرق شدن در آن تاکید فراوان داشته است .مفهوم ضمنی توفیق در کار ،پرورش مهارت ها و توانایی های خاص است ؛یعنی رسیدن به سطحی از شایستگی .کار و مسئولیت به زندگی معنا و دوام می بخشد .بدون داشتن کاری مهم و ارزشمند و ایثار ،تعهد و مهارت های کافی برای انجام دادن آن ،رسیدن به بلوغ و سلامت روانی میسر نیست .
6-عینیت بخشیدن به خود
این معیار که یقینا کاری دشوار است ،در توصیه ی قدیمی (خودت را بشناس )تجسم یافته است .کوشش برای خود شناسی عینی از ابتدای زندگانی آغاز می شود و هیچ گاه پایان نمی پذیرد .در هر سنی می توان به سطح معین سودمندی از عینیت بخشیدن به خود دست یافت .شخصیت سالم به نسبت روان نژند به سطح بالاتری از خود شناسی نایل می گردد.
شناخت کافی از خود ،مستلزم بصیرت داشتن به آن چه شخص می پندارد هست و آن چه که واقعا هست .هر چه این دو تصور به هم نزدیکتر باشند ،فرد بالغ تر است .
انسانی که به مرتبه ی برتری از عینیت و بصیرت نفس رسیده باشد ،صفات منفی خود را به دیگران فرا فکنی نمی کند داوری چنین شخصی درباره ی دیگران دقیق است و معمولا مردم او را بهتر می پذیرند.
7-فلسفه یگانه ساز زندگی
شخصیت های سالم به جلو می نگرند و انگیزه شان هدفها و برنامه های درازمدت است .این ها هدف جوهستند و اسا س زندگی شان کار ی است که باید به انجام برسانند ،و همین است که شخصیت شان را تداوم می بخشد .
آلپورت این انگیزش یگانه ساز را که در شخصیت های سالم بیش از روان نژندها نمایان است ،جهت داشتن خوانده است .جهت داشتن ،همه ی جنبه ها زندگی شخص را به سوی هدف (هدفها )هدایت می کند و به او دلیلی برای زیستن می دهد .
وجدان اخلاقی نیز به فلسفه ی یگانه سازی زندگی کمک می کند .آلپورت میان وجدان بالغ و وجدان نا بالغ یا روان نژند فرق می گذارد .وجدان نابالغ مانند وجدان کودک است ،مطیع و برده وار ،آکنده از ممنوعیت ها و محرماتی است که از دوران کودکی بر جای مانده اند .
به عبارت بهتر ،شخص نابالغ می گوید(باید این گونه رفتار کنم )حال آنکه شخص بالغ می گوید : (بهتر است این گونه رفتار کنم ).وجدان بالغ حاکی از حس وظیفه شناسی نسبت به خود و دیگران است که شاید از ارزش های دینی یا اخلاقی ریشه گرفته باشد .
انسان با کنش کامل (الگوی راجرز)
راجرز بر پایه ی اصول متعبدانه و تخطی نا پذیر بنیاد گرا ،وبا تاکید بر رفتار صحیح اخلاقی و فضیلت سخت کوشی ،تربیت شده بود .
راجرز تصویر امید بخش و خوش بینانه ای از طبیعت انسان عرضه می دارد .راجرز بر خلاف آلپورت با کسانی که دچار اختلال روانی بودند وبرای دگرگونی شخصیت خویش مدد می جستند به کار پرداخت .به اعتقاد راجرز اهمیت زمان حال و چگونگی ادراک آن برای شخصیت سالم اهمیت بیشتری دارد البته راجرز منکر تاثیر گذشته ها بر شیوه نگرش کنونی نیست و این تاثیر را در میزان سلامت روانی انسان ها موثر می داند .
راجرز در نظام شخصیت به یک انگیزش یا (یک نیاز اساسی )که همان صیانت ،فعلیت و اعتلای تمامی جنبه های شخصیت است قایل است .این گرایش ،فطری است و هر چند در نخستین سال های زندگی بیشتر متوجه جنبه های تن (فیزیولوژیک )رشد است عناصر و جنبه های روانی کمال را نیز در بر می گیرد .
نخستین نکته ای را که در تلقی راجرز از شخصیت سالم باید پیش روی د اشت ،این است که شخصیت سالم روند است ،نه حالت بودن ،(مسیر است ،نه مقصد ).تحقق خود پیش می رود ،هیچ گاه پایان نمی پذیرد و ،وضعیتی ایستا ندارد .
کسانی که به تحقق خود می پردازند ،به راستی خودشان هستند .خود را پشت نقاب ها و صورتک ها پنهان نمی سازند و به ان چه نیستند تظاهر نمی کنند یا در برابر بخشی از خود سپر نمی گیرند .پیرو تجویزها ی رفتاری نمی شوند ،هر لحظه به رنگی در نمی آیند ودر اوضاع و شرایط مختلف شخصیت های متفاوت از خود نشان نمی دهند .
به اعتقاد راجرز ،هر چه انسان از سلامت روان بیشتری برخوردار باشد ،آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس وتجربه می کند .انسان سالم می تواند بدون محدودیت و ممنوعیت ،فکر و عمل خود را آزادانه انتخاب کند .
انسان تدافعی ،از لذت این گونه احساس آزادی بهره مند نیست .شاید رفتار خاصی را انتخاب کند ،اما نمی تواند انتخاب آزاد خود را به عمل واقعی تبدیل کند .عواملی رفتارش را تعیین می کنند که در اختیارش نیستند .تردیدی نیست که آمادگی کسب تجربه ،به طور کامل زیستن ،قدر هر لحظه زندگی را دانستن ،انعطاف پذیر بودن ،واز هیچ یک از جنبه های وجود بشر نهراسیدن ،شیوه ی سالمتری است .البته دلپذیرتر آن است که احساس آزادی و رهایی کنیم ،به توانایی های خویش اعتماد داشته باشیم و این قدرت را احساس کنیم به زندگی خویش شکل دهیم.
انسا ن بارور (الگوی فروم )
فروم شخصیت انسان را بیشتر محصول فرهنگ می داند .در نتیجه به اعتقاد وی ،سلامت روان بسته به این است که جامعه ا ت چه اندازه نیازهای اساسی افراد را برمی آورد ،نه این که فرد تا چه اندازه خودش را با جامعه سازگار می کند .در نتیجه ،سلامت روان بیش از آن که امری فردی باشد ،مسئله ای اجتماعی است .عامل اصلی این است که جامعه تا چه حد پایه نیازهای انسانی را بر می آورد .
جامعه نا سالم یا بیمار در اعضای خود دشمنی و بد گمانی و بی اعتمادی می آفریند ،و مانع از رشد کامل افراد می شود .جامعه سالم به افراد خود امکان می دهد به یکدیکر عشق بورزند ،بارور و خلاق باشند ،و قوه تعقل و عینیت خود را بارور و نیرومند سارند .جامعه سالم پیدایش انسان ها ی کار آمد با کنش و کارکرد کامل را آسان می کند .به اعتقاد فروم ،تلاش برای سلامت عاطفی و بهبود ،گرایش یا استعدادهای فطری برای زندگانی بارور ،و برای هماهنگی و عشق ،در نهاد همه ی ماست .
اگر به افراد فرصت داده شود این گرایش فطری شکوفا خواهد شد ،و امکان حداکثر استفاده از استعداد بالقوه را خواهد داد .اما تا زمانی که نیروهای اجتماعی در گرایش طبیعی برای کمال دخالت می کنند،نتیجه چیزی جز رفتار نا معقول و روان نژند نیست .از این رو جامعه های بیمار مردمان بیمار به بار می آورند .
موثرترین عامل در شخصیت انسان ،نیازهای روانی است حیوانات پست تر این نیاز را ندارند .انگیزه انسان –خواه سالم و خواه نا سالم –نیازهای روانی اوست ؛و تفاوت میان آن ها در طریقه ی ارضای این نیازهاست .اشخاص سالم نیاز های روانی شان را از راه های بارور و خلاق ارضا می کنند و اشخاص ناسالم آن ها را از راه های نامعقول برآورده می سازند .
ماهیت شخصیت سالم
فروم تصویر روشنی از شخصیت سالم به دست می دهد .چنین انسانی عمیقا عشق می ورزد ،آفریینده است ،قوه تعقلش را کاملا پرورانده است ،جهان و خود را به طور عینی ادراک می کند ،حس هویت پایداری دارد ،با حهان در پیوند است و در آن ریشه دارد ،حاکم و عامل خود و سرنوشت خویش است ،واز علایق معصیت بار آزاد است .چهار جنبه شخصیت سالم از دیدگاه فروم :عشق بارور ،تفکر بارور ،خوشبختی و ،وجدان اخلاقی .
انسان خواستار تحقق خود (الگوی مازلو)
هدف اصلی مزلو دانستن این بود که انسان برای رشد کامل انسانی و شکوفایی تا چه اندازه توانایی دارد .به اعتقاد او برای بررسی سلامت روان ،فقط باید انسان به غایت سالم را مورد مطالعه قرار داد .به نظر مازلو باید بهترین ،سالمترین و بالغ ترین نمونه های نوع بشر را مورد مطالعه قرار داد.
انگیزه ی آدمی ،نیازهایی مشترک وفطری است که در سلسله مراتبی از نیرومند ترین تا ضعیف ترین نیاز قرار می گیرد.
شرط اولیه دست یافتن به تحقق خود ،ارضای چهار نیازی است که در سطوح پایین تر این سلسله مراتب قرار گرفته اند و عبارتند از:1-نیازهای جسمانی . فیزیولوژیک 2-نیازهای ایمنی 3-نیازهای محیت و احساس تعلق 4-نیاز به احترام .از این رو پیش از ان که نیاز تحقق خود پدیدار شود ،دست کم باید این چهار نیاز به ترتیبی که آمده است ،بعضا برآورده کسانی که از سلامتی کامل برخوردارند ,از موضوعات و اشخاص دنیای پیرامونشان شناخت عینی دارند .مزلو این ادراک عینی را شناخت هستی خوانده است.
آن ها جهان را آن گونه که می خواهند یا نیاز دارند که باشد نمی نگرند ،بلکه همان گونه که هست می بینند .شخصیت های نا سالم جهان را با قالب ذهنی خویش ادراک می کنند و می خواهند به زور آن را به شکل ترس ها ،نیازها و ارزش های خود در آورند .چون اشخاص سالم طبیعت خود را به خوبی می پذیرند ،نا گزیر از تحریف یا وارونه جلوه گر ساختن خویشتن نیستند .حالت تدافعی ندارند و خود رادر پس نقاب های اجتماعی پنهان نمی کنند .با حودشان در صلحح و آشتی به سر می برند و این پذیرش همه ی سطوح وجود را در بر می گیرد .
اشخاص کاملا سالم در آن چه طنز آمیز می یابند ودر ان چه آن ها را به خنده وامی دارد ،با افراد عادی تفاوت دارند .اشخاصی که از سلامت روان کمتری برخوردارند ،به سه گونه طنز می خندند :طنز خصمانه که لازمه اش آزار کسی است .طنز برتری طلبانه که از تحقیر شخص یا گروهی دیگر مایه می گیرد .وطنز عصیان در برابر قدرت که از وضعیت اودیپی یا وقاحت ناشی می شود .
انسان فردیت یافته (الگوی یونگ )
به اعتقاد یونگ ،بیشتر بدبختی و یاس بشر و احساس پوچی و بی هدفی و بی معنایی ،از نداشتن ارتباط با بنیادهای نا هشیار شخصیت است .
به نظر یونگ ،شخصیت انسان متشکل از سه نظام جداگانه ،اما دارای روابط متقابل است :(من)،(ناهوشیار )،(نا هوشیار شخصی)و (نا هوشیار جمعی )0هر چند این نظام ها متفاوتند ،می توانند بر یکدیگر تاثیر بگذارند .نا هوشیار جمعی ،مهم ترین رکن شخصیت و همچنین بحث بر انگیز ترین جنبه ی کل نظریه یونگ است .
(من )،ذهن هشیار است وهمه ی ادراک ها ،خاطره ها ،اندیشه ها و احساس هایی را در بر می گیرد که همواره بدان ها آگاهیم .
از ویژگی های افراد سالم پذیرش و شکیبایی بالای آن هاست .
افراد سالم از شخصیتی برخوردارند که یونگ آن را شخصیت مشترک خوانده است چنین اشخاصی را نمی توان متعلق به یک سنخ روانی خاصی دانست .
یکپارچگی و بیان همه ی اجزای شخصیت یکی از ارکان اصلی سلامت روان است .
نخستین شرط فردیت (یکپارچگی )آگاهی یافتن از آن جنبه های نفس است که مورد غفلت قرار گرفته است .