تحولات پیش رو در منطقه که نتیجه عملی پیام انقلاب اسلامی ایران است، به سمت و سویی می رود که ممکن است در آینده روی رهبری ایران در منطقه و اهداف آرمان جهان گرایی اسلامی تاثیر گذار باشد. امریکا به دلایل چندی سیاست خارجی فعالی را در قالب اسلام لائیکی ترکیه و به کمک آن در پیش گرفته است و لازم است در شرایط جدید و آتی منطقه، قاعده جدیدی در سیاست خارجی کشور و بازی های سیاسی تدوین شود. در قاعده ای که نویسنده پیشنهاد داده است امریکا به دو هویت سیاسی و اقتصادی تجزیه شده است که بخش هویت اقتصادی آن با مشخصاتی که در مقاله برای آن ذکر شده است تحت تاثیر اجرای قواعد پیشنهادی می تواند جهت بازی سیاست خارجی امریکا را به سمت سوی منافع ایران منطقه ای سوق داده و یا حداقل به نفع آن تعدیل نماید. تاریخ مبارزه انقلاب اسلامی ایران با سلطه شامل مبارزه با هر دو بعد هویت امریکا بوده است ولی در قاعده پیشنهادی تکیه بازی طرف ایرانی روی هویت اقتصادی امریکا قرار گرفته و تعدیل در برخورد با این هویت و به تجزیه کشاندن هویت یکپارچه سیاسی اقتصادی معارض با ایران مد نظر می باشد. همچنین در این قاعده، مناسبات رفتاری به نحوی طراحی شده است که از طریق ایجاد ارتباطات تجاری قوی و جهت دار بخش خصوصی تولید و تجارت ایران با شرکت های بزرگ و تعیین کننده امریکایی در چارچوب مدلی از توسعه ایران منطقه ای بتواند در بدنه سیاست خارجی امریکا تاثیرات مثبت به نفع جمهوری اسلامی ایران ایفا کند و در عین حال مرکز ثقل هدایت انقلاب های منطقه ای را از ترکیه به ایران منتقل نماید. نتیجه این سیاست به سمت و سویی می رود که صهیونیسم اسرائیلی منهدم و در روابط آتی منطقه جایگاه امریکا بدون تکیه آن بر دفاع از یک دولت یهودی به اسم اسرائیل تعریف می شود.
مقدمه:
این روزها شاهد تحولات عظیم منطقه ای هستیم که به میزان زیادی ریشه آن ها به انقلاب اسلامی ایران و تداوم مبارزه بی امان آن با امریکا به عنوان مظهر سلطه و حامی دیکتاتورهای منطقه تحت هدایت های بی تعارف و بی امان رهبری کشور چه در زمان حضرت امام خمینی علیه الرحمه و چه امروز به رهبری حضرت آیت الله خامنه ای دارد.
پیام انقلاب اسلامی ایران، بیداری اسلامی و بیداری آزادی خواهی را با هم رقم زد، ملت ها بیدار شدند و هر دو صنف مذهبی و غیر مذهبی با شعار دیکتاتور نمی خواهیم و به موازات آن شعار الله اکبر در قیام های خود، حکومت های دیکتاتوری و عدم مقید به قانون و دین را تلاش دارند تا با حکومت قانون و نه ضرورتا قوانین اسلامی ، جایگزین کنند. ولی اینکه این بیداری و ترکیب تفکری مردم در شکل دهی به نوع قانون و درصدی که از آرمان های اسلامی اصیل بهره می گیرد و اینکه سیاستمداران آینده چگونه خواهند اندیشید و یا بهتر بگوییم توسط ملت خود مجبور به چه اندیشه ای خواهند شد و نهایتا به کدام طرف متمایل خواهند شد، به میزان زیادی به استراتژی فعال و متمایز با گذشته سیاستمداران کشور ایران در استراتژی ایران منطقه ای با حفظ اصول و شاخصه های انقلاب اسلامی دارد.
همه رهبران سابق عرب در معرض تحول اند، چه آن ها که سابقه مبارزه با امریکا و اسرائیل دارند و چه آن ها که از این سابقه بی بهره اند و حتی در مواردی که هم پیمان امریکا و حتی اسرائیل بودند. همه آن ها در معرض خواست مردم ضد دیکتاتوری قرارگرفته اند و جالب اینکه آن ها که با امریکا و اسرائیل سابقه دشمنی و مبارزه و جنگ و یا مثل قذافی سابقه تحرکات وسیع مبارزات مسلحانه کماندویی و تروریستی داشتند، در مقابل سرنوشت پایان یافته و محتوم خود در وضعیت شدید تر و براندازتری قرار دارند. جالب تر اینکه این گروه دوم به اتکا سابقه مبارازاتی خود و یا وجود طرفدارانی که دارند به هماوردی با اعتراضات اقدام می کنند و شرایط را شدید تر از شرایط دیگر رهبران برای خود خطرناک کرده اند. زیرا که اقدام به کشتار مردم در سطح ده ها هزار نفر برای هیچ کس جای توجیه نمی گذارد و کار را به جایی می رساند که کشتار کننده امروز مردم در کشورهای عرب باید برود و جایی برای ماندن ندارد، حتی اگر این کشتار های هزارتایی واقعا از خائنان به آن کشور باشند.
سقوط و باخت قذافی با همه سوابقی که برای خود د ارد و ارثیه ای که از رفتارهای تهاجمی خشونت آمیز، بی پروا ، ضد امپریالیستی تا کپی کاری عبد الناصری برای خود تدارک دیده است و حتی حمایتی که در آخر زمامداری خود از جهان غرب برای خود خرید و… دلیل این نتیجه گیری و یا برداشت سناریوئی است.
ایران انقلابی و اسلامی تا به امروز پیام های مشخصی به مردم منطقه می داد که شامل آزادی و دموکراسی، تکیه بر مردم، مبارزه با سلطه، و انتخاب اسلام و شریعت به عنوان هویت غالب حقوقی و فرهنگی جاری در جامعه بود. شاید برای مردم منطقه مهمترین این پیام ها، پیام آزادی و دمکراسی فارغ از مردم سالاری دینی ویا مبتنی بر آن بود. خصوصا اینکه شاه دیکتاتوری بود که از نظر ابعاد قدرتی و حاکمیتی سر وگردنی بلندتر ازهمه دیکتاتورهای منطقه داشت. معذالک باید این فرض را قبل از هر گونه تحلیلی در ذهن خود داشت که مردم منطقه ایران را کشور اسلامی می شناسند و لذا به دنبال دین در آن خیلی جستجو نمی کردند و نمی کنند ولی برای این مردم که همگی زیر سلطه های بیش از 40 ساله رهبران دیکتاتور بودند، وجود رای گیری های متعدد و انتخاب 5 رئیس جمهور و 10 دولت و 8 مجلس برآمده از رای مردم در ظرف 30 سال پیام بزرگی بود. لذا سهم دموکراسی خواهی در بیداری اسلامی منطقه بیش از خود دین خواهی است. زیرا که در میان مردم مسلمان دین از هر درجه ای از غنا که برخوردار باشد، یک امر مفروض است، هرچند که باید تصدیق کرد که نقش معتقدان به دین و جنبش های اسلامی در کشورهای عرب در این بیداری و بسیج مردم بسیار زیاد و شاید بیش از سایر گروه های فعال سیاسی است.
ایران بعد از انقلاب اسلامی و قبل از خیزش مردم منطقه و همین حالا برای مردم منطقه حد اقل در مقایسه با حکومت های جابر و دیکتاتور کشورهای عربی و منطقه، به تناسب و علت همین رای گیری ها و رفتار اجتماعی و مهمتر از همه احترام رهبران آن خصوصا در کسوت ولایت به توده ها و فوج های مردمی ، جزیره دموکراسی و قبله آرزوهای آزادی خواهانه آنان بود و لذا این مردمان پیام آزادی خواهانه انقلاب ایران را می گرفتند و در خود رشد می داند تا به قیام رسید. حال سوال این است که مردم این کشورها و صاحبان این قیام ها که به نظر می رسد همگی آن ها نهایتا به پیروزی می رسند، بعد از پیروزی و شکل گیری دموکراسی در این کشورها که قطعا در مقایسه با دموکراسی مبتنی بر مذهب در ایران تفاوت خواهد داشت با چه برداشتی به ایران نگاه کرده و برخورد نموده و چگونه با جمهوری اسلامی ایران تعامل خواهند کرد.
سیاست غرب و در راس آنها امریکا و انگلستان در کشورهای اسلامی و عربی خاورمیانه تا دو یا سه سال اخیر مبتنی بر ثبات منطقه و حمایت از دیکتاتورهای منطقه در قبال منافع غرب بود و از ارزش های دموکراسی خود که با افتخار به آن می بالید و امروز هم می بالد، چشم پوشی می کرد و برای تامین منافع غرب، ستم دیکتاتورها بر مردم از طریق همین حمایت آنان انجام می شد و تداوم می یافت. انقلاب ایران و پیام دموکراسی خواهی انقلاب اسلامی دقیقا از همین نقطه با سلطه غرب درگیر شد و لذا تطابق بسیار زیادی بین پیام دموکراسی انقلاب اسلامی و پیام ضد استعماری آن وجود داشت و دارد. ولی امروز سیاست غرب برای تداوم بر سلطه در خاورمیانه روی دموکراسی و عدم حمایت از دیکتاتورها بسته شده است و لذا از انقلاب ها و خیزش اسلامی حمایت می کند و در درون بحران و قیام تلاش دارد تا از یک طرف دوستان خود را در میان کاندیداهای آینده قدرت، جایگزین نماید و از طرف دیگر افکار مناسب عمومی را برای خود سازمان دهی می کند تا بتواند پایه های سلطه بعدی و نوین آینده خود را پی ریزی نماید.
ایران 1400 یک ایران منطقه ای است که در عین حال در همسایگی خود رقیبی مانند ترکیه دارد که هر دو می خواهند اول منطقه بشوند. ایران منطقه ای با توجه به منابع مالی فراوان خود در مقایسه با دیگر کشورهای منطقه و استعدادهای دریایی- نفتی و مرکزیت جغرافیایی و ژئوپولوتیک خود در میان کشورهای خاورمیانه بیش از همه شرایط بازیگری بزرگ منطقه ای را دارد. ولی دقیقا به علت آرمان خواهی انقلابی و ضد سلطه گری خود در میان تحریم ها و فشارهای سلطه گر زندگی می کند و به همین دلیل بسیاری از استعداد های ایران منطقه ای قابلیت ظهور پیدا نمی کند. در مقابل ترکیه دقیقا تحت بهره برداری از استراتژی جدید غرب در ارتباط با دموکراسی دهی به منطقه، از مزایای ارتباط با غرب بهره می گیرد و در عین حال بسیاری از استعداد های ایران منطقه ای را که در دست ایران به علت درگیری با نظام سلطه غربی بی مصرف مانده است در نقش واسطه گری به اختیار خود می گیرد و یا آنچه راکه این استعدادها برای شکوفا شدن و بهره ور شدن نیاز دارند و در اختیار غرب هست به واسطه به آن می دهد.. اینجا است که رقیب ترک در عمل جلوتر قرار می گیرد.
هویت دو وجهی غرب
غرب دو وجه دارد که یکی در هویت سیاست ها و تظاهرات سیاسی و دیگری در هویت واقعی آن منعکس است و اصل داستان هوشمندی در غرب شناسی هم در تمیز تفاوت این هویت های متفاوت و شناخت آن ها است، که باید به آن توجه کرد. هویت سیاسی غرب یک هویت عاریتی و وابسته به هویت وافعی آن است. هویت وافعی غرب در وجود یک اقتصاد غول پیکر و پر خور است که عملا در ساختار و قالب شرکت های چند ملیتی به همه جای دنیا سرک می کشد تا خود را سیر کند. هویت سیاست و بازی سیاسی غرب فرع بر این هویت است. اگر بتوان این غول را اسیر کرد و خوراکش را داد حتی می توان در هر قالب سیاسی اعم از مائوئیست چینی یا دلگی و آدم فروشی روسی و مذهب دو رنگ ترکیه ای و یا بازی امنیاز خواهی هندی و یا اسلام لوکس مالزیایی و یا دیکتاتوری خاورمیانه ای از آن کار کشید و حتی در مقابل هویت سیاسی خودش قرار داد. معذالک این جمهوری اسلامی ایران است که شاید به علت هویت فرهنگی غنی خود و تکیه تاریخی بیشتر به ارزش های معنوی و مبارزه جویی سیاسی در ساخت و ایجاد حکومت اسلامی در مقایسه با دیگران به جنبه سیاسی و ظاهری این غول توجه میکند . به جرات می توان گفت که خود امریکا و هویت اقتصادی آن این قدر که در کشور ما به هویت سیاسی غرب بها داده می شود، به آن بها نمی دهد.
چهار واقعیت بزرگ
واقعیت بزرگ اول به این مربوط می شود که در دنیای توسعه و علم توسعه نمی شود چرخ را از اول و از ابتدا دوباره اختراع کرد و از آن کار کشید. مخلص کلام اینکه چرخ اختراع شده و تکامل پیدا کرده و در اختیار همان هویت اقتصادی غرب و عمدتا خود امریکا یعنی همان غول پرخور است. این هویت اقتصادی غرب است که در اثر تکاثر و انباشتگی وسیعی که از علم و ثروت و تجربه، تحت هر شرایط مطلوب و یا نامطلوب اعم از زور و استعمار و یا غیره به وجود آورده است، می تواند و ظرفیت آن را دارد تا فرآیند توسعه را در هر نقطه جهان بسیار زود تر از بستر طبیعی و از نقطه شروع صفر آن به وجود آورد. توسعه مالزی ، چین، هند، روسیه بعداز پروستوریکا، کره ، ترکیه و همه در حال رشد ها نتیجه بکارگیری امکانات این غول است. هنر مردان سیاست در این کشور ها این بوده است که هویت سیاسی غرب و سیاستمداران آن را مجاب کرده اند تا هویت اقتصادی غرب دانش و سرمایه خود را در لنگر گاه کشور آنان پیاده کند و در آنجا به خوردن همه جهان و در عین حال تولید مشغول شود.
واقعیت بزرگ دوم اینکه در کشورما سیاستمداران وزارت خارجه تا به امروز در انجام نقش و وظایف خود صادقانه بازی کرده اند ولی درست بازی نکرده اند. همه چیز را سیاسی دیده اند و با غرب و سیاستمداران سلطه جنگ کرده اند و برای مقابله با آنان از سرمایه ها و استعداد اقتصادی کشور سخاوتمندانه خرج کرده اند. از یک طرف نفت را به هیچ که نه بلکه به سمن بخس با لوله کشی مجانی روانه هند و پاکستان و امثالهم کرده اند تا آن ها برای غول اقتصادی غرب خوراک استراتژیک فراهم کرده باشند و از طرف دیگر دلار ها ی نفتی را خرج روس و چین کرده اند تا از سیاست بازی فرصت طلبانه سیاستمداران حقه باز آنان شاید همبازی بتراشند. آن سیاستمداران هم هر وقت که فرصت را غنیمت دیده اند و هردفعه و هر زمان که ایجاب کرده به نفع غول اقتصادی غرب سوتی در داده اند.
واقعیت بزرگ سوم اینکه اگر ما با خود هویت اقتصادی غرب بازی متعادل و خوبی را اداره می کردیم و بر عکس در مقابل هویت سیاسی آن استراتژی و موضع دفاع و حملات مقطعی را به جای تهاجم یک پارچه بی امان با هر دو هویت غرب در پیش می گرفتیم، می توانستیم خود هویت اقتصادی غرب را در مقابل هویت سیاسی آن قراردهیم و در مواجهه با هویت سیاسی غرب که تحت تاثیر صهیونیسم جهانی و فرزند نامشروع آن اسرائیل قرار داشته که عین حال بسیار هزینه ساز برای هویت اقتصادی آن است ، از حمایت بخش وسیعی از هویت اقتصادی غرب برخوردار باشیم . به عبارت دیگر در جریان هر تقابل با غرب ، می توانستیم دسته ای موثر از طرف مقابل را در آن سوی میز معامله و تقابل به نفع خود فعال کنیم. ولی در عوض ما طوری رفتار کرده ایم که همه غرب را و دو هویت متفاوت آن را یکپارچه علیه خود کرده ایم. نتیجه آنکه سیاست خارجی دولت ما و سیاستمداران و سفیران آن در پهنه جهان در تناسب با توسعه کشور فاقد فعالیت موثر بوده اند و در جهان سیاست متناسب با نیاز های توسعه ای ما اثر گذار و نتیجه بخش عمل نکرده اند. در اینجا باید اشاره کرد که تمایز دولت با رهبری در باب قداست روحانیت و اجتهاد عام مقام ولایت فقیه امتیاز بزرگ کشور ما است که یک فرصت توانمند برای دولت است تا بتواند سخنان پیام آور و سنگین و یکپارچه تهاجمی ولایت به سلطه گران را در محدوده خود به عنصر امتیاز گیری از رقیب تبدیل کند. نمونه این توانمندی را درجریان فتوای امام راحل برای مرگ سلمان رشدی مرتد دیدیم ولی متاسفانه به جز همان مورد هیچوقت کاربردی هوشمندانه برای بهره گیری از این فرصت و توانمندی در وزارت خارجه کشور به یاد نمی آید.
واقعیت بزرگ چهارم اینکه، در زمان رژیم پهلوی، اسرائیل هم وجود داشت و لی تکیه گاه امریکا در خاورمیانه رژیم شاهی ایران بود . پیشرفته ترین اسلحه های امریکایی قبل از اسرائیل در اختیار شاه بود. به طوریکه هواپیماهای پیشرفته اف 14 آن زمان فقط در اختیار نیروی هوایی امریکا و ایران بود و به اسرائیل فروخته نشد. و اینکه در جنگ دوم اعراب در اکتبر 77 این امکانات نظامی شاه بود که از طریق پل هوایی تهران تل ابیب به جای امریکا به یاری و نجات اسرائیل رفت.
امریکا در آن زمان با چرخش سیاسی به سمت دموکراسی در ایران همانند شرایطی که امروز در منطقه به آن عمل میکند، می خواست با توسعه دموکراسی در ایران و حتی به قیمت جایگزینی شاه با عناصر لیبرال مسلک وابسته به غرب جزیره ثبات ایرانی را با دموکراسی مزین نماید و به عنوان الگوی منطقه مرکز ثقل آرمان خواهی و نمود توسعه به مردم کشورهای همجوار عرضه کند و همه را به جای مبارزه محتمل آتی آن زمان به ایران و ایرانی توسعه یافته آزاد و سکولار شده منعطف نماید. این سیاست را حتی در جریان انقلاب و حتی در اوائل پیروزی انقلاب دنبال می کرد و لذا به دنبال یک کشور سکولار ولی با پوسته مذهبی، آزاد و توسعه یافته همانند آنچه امروز در ترکیه کرده است بود. انقلاب اسلامی ایران و استقلال ذاتی امام خمینی و قدرت تمیز به موقع ایشان این سیاست را به تاخیر انداخت و غرب مجبور شد در مقابله با انقلاب ایران سیاست حمایت از دیکتاتورها را شدید تر از گذشته در منطقه فعال کند و به جای تکیه بر ایران شاه به اسرائیل به عنوان هم پیمان اصلی متکی شد. در یک نگاه تکمیلی ولی متفاوت می توان گفت که شاید همان مبارزه بی امان با امریکا در ایجاد این موقعیت برای رژیم صهیونیستی و رشد بیش از حد حاکمیت و گردنکشی منطقه ای اسرائیل بیش از همه موثر و باعث بهره برداری جنایت کاران صهیونیسم اسرائیلی از سیاستمداران امریکا و غرب با استفاده از کاربرد سیاست ایران ترسی بود.
سناریو های پیش رو در خاورمیانه
1- سناریو نوع حکومت های جایگزین- اینگونه به نظر میرسد که ترکیه ابتدا و در درجه اول به همراه و سرکردگی امریکا و در درجه بعدی به یاری مجموعه غرب، وظیفه رهبری و پیام رسانی به جهان انقلاب عرب و خاورمیانه را به عهده گرفته است و بدون ذره ای تردید سازماندهی همه مخالفان دولت های موجود خاورمیانه ای را بدون توجه به گرایش های سیاسی و یا مذهبی در آنکارا به عهده گرفته و شدیدا در راستای سیاست های امریکا حمایت تبلیغاتی می کند و هر لحظه به سران دیکتاتور عرب پیام هایی که پیش درآمد پیام های امریکا و سازمان ملل است می دهد. در گردهمایی های که در آنکارا صورت می گیرد، وزن گروه های شرکت کننده یکسان است و به همین دلیل و به طور طبیعی از حقوق یکسان در شکل دهی حکومت و فرم حکومتی آینده این کشورها برخوردار خواهند بود و به طور قطع در توازن قدرت قوای انقلابی و یا طرفدارن تغییر، حکومت برآمده توسط شوراهای انقلابی اولا متمایل به غرب خواهند بود و خود را در قبال غرب مدیون خواهند دید و ثانیا تغییرات محتمل در قانون اساسی که فردای پیروزی انقلاب در این کشورها صورت خواهد گرفت حتی اگر به جهت هژمونی طبیعی اسلام در این کشورها ظاهر اسلامی داشته باشد ولی همانند ترکیه در عمل تمایل بسیار زیاد به تساوی حقوق احزاب و به سمت حقوق مدنی غربی و نهایتا لائیسم خواهد داشت و یک اسلام گرایی شبه لائیسم که براحتی با گروه های معاند دین در بستر دموکراسی شبه غربی می تواند کنار آید و همزیستی داشته باشد بر سرنوشت سیاسی و زندگی اجتماعی این کشورها سایه خواهد افکند. در فرآیند شکل گیری این جریان خطر بزرگتر اینکه گروه های اسلامی این کشورها که به دلیل دنبال کردن حاکمیت شریعت اند و دارای خصلت مبارزه جویی هستند، در اثر تعاملات با دولت ترک شدیدا به سمت سیاست های سازشکارانه تمایل نشان دهند و به تدریج استحاله گردند و در متن حاکمیت شکل گرفته به انجام وظیفه خود قانع شوند..
2- سناریو احتمالی رابطه امریکا با دولت های برآمده از انقلاب های عربی: روابط امریکا در در جه اول و سپس غرب در درجه دوم با دولت های جایگزین تحت تاثیر دو عامل اصلی است . اول خود نوع حکومت ها که اگر پیش بینی استقرار سناریو اول درست باشد و در آینده این کشورها حاکمیت در اختیار حکومت های لائیک و یا حتی اسلام گرای شبه لائیک باشد، به طور طبیعی میل به مبارزه با امریکا در آن ها وجود ندارد. نمونه این بی میلی را در حکومت حزب اسلام گرای ترکیه براحتی می توان دید. چنانکه مناقشه این کشور حتی با اسرائیل کاملا در مدل غربی و در قالب یک برخورد سیاسی است. دوم اینکه با شکل گیری چنین حکومت هایی نتایج زیر ممکن است واقع شود:
اولا مردم تحت امر آنان هریک بعد از حدود 35 تا 40 سال انرژی و نفرت انباشته شده خود را خالی کرده اند، بیشتر به ساخت ساختار اجتماعی مناسب این آزادی ها روی خواهند آورد و گروه های انقلابی قبل از پیروزی و حتی نجبگان تاثیر گذار فعلی، بعد از پیروزی به دنبال اضافه کردن سهم خود از حکومت جایگزین روی خواهند آورد و فضای جامعه به سمت و سوی مسائل داخلی و خصوصا در یک فضای دموکراتیک گرایش خواهد داشت.
ثانیا امریکا و غرب برای اداره کردن منافع خود در شرایط مردم و حکومتی که ظاهرا به آرزوی اصلی دموکراسی خود رسیده اند و از سویی موفقیت خود را به طور نسبی مدیون امریکا و اروپا و ترکیه می دانند دیگر نیازی به اسرائیل فاشیست و ترس آور و خشن به عنوان حامی منافع خود ندارند. بلکه وجود چنین حکومت خشن و بد سابقه ای در میان مسلمانان خود می تواند کشورهای عربی را در معرض موج دوم انقلاب ها در بستر اسلام گرایی اصیل و یا حداقل اصیلتر از نوع حاکم شده قراردهد و اینبار منافع غرب به جد مورد تهدید قرار گیرد. لذا اسرائیل هم باید در قیافه و شکل زشت فعلی باید تحت تاثیر انقلاب منطقه قرار گرفته و مذهبیون افراطی حاکم آن و حزب های خطرناکی مثل لیکود باید و کاملا از صحنه حذف شوند و تعادل فلسطین – اسرائیل به نحوی ممکن در بستر همان دموکراسی غربی شکل گرفته و احتمالا در شکل دو حکومت مستقل اسرائیلی و فلسطینی مستقر گردد.
ایران، خاورمیانه جدید وامریکا
اگر سناریو های فوق محقق گردد، سناریوهای زیر محتمل است:
اولا: منطقه یکپارچه تغییر یافته به نفع دموکراسی غربی و اسلام گرایی نیمه لائیک که میتوانیم برای آن اصطلاح اسلائیسم(کلمه ترکیبی از اسلام و لائیسم) را به کار ببریم نه تنها مشکل دموکراسی خواهی متمرکز در انتخاب حکومت مبتنی بر آرای مردم رابه دست آورده است بلکه حالا می تواند در کنار دین و رای گیری، در عین حال سواحل آنتالیا و کنسرت هایی که بعضی مواقع فقط یک میلیون ایرانی را پذیرا هستند را هم داشته باشد.
ثانیا: در این سناریو تلاش می کنندایران دیگر یک کشور پیام آور و الگو ساز در دموکراسی نباشد. زیرا پیام دموکراسی ایران تحت شرایط دیکتاتورهای حاکم برای مردم منطقه معنای دیگری داشت و از حالا به بعد پیام ایران بیشتر در حاکمیت شریعت و مبارزه جویی با استکبار و برگشت افتخارات تاریخی حاکمیت های اسلامی خود را نشان خواهد داد. پیام حاکمیت شریعت شیعی انقلاب ایران با توجه به بافت غالب تسنن در ساختار مذهب کشورهای اسلامی با چالش روبرو است خصوصا اینکه جنبش افراطی القاعده موقعیت بسار پیچیده ای را در میان مردم آنان به وجود آورده است به طوری که قبول حاکمیت شریعت حالت صفر ویک پیدا کرده است و مردم یا با همه جوانب آن را قبول دارند و یا قبول ندارند و آن را رد می کنند. مبارزه جویی با استکبار امریکایی هم به دلیل پشتیبانی امریکا و میانداری اسلامی کارکرد و پیاده سازی سیاست های وی در انقلابهای منطقه یعنی ترکیه و دوستی هایی که امریکا و غرب در حین انقلاب خلق می کنند، کار حداقل سختی می شود و اگر بتواند انجام شود ، اینبار تنها فقط منحصر به گروه های اسلام گرا خواهد بود و لذا از آن یکپارچگی لازم برای موفقیت برخوردار نخواهد شد و اگر بخواهد گسترش یافته و موفق بشود اولا مسیر طولانی و ثانیا پر هزینه ای در پیش دارد. لذا ، تنها چیزی که در پیش روی ایران وجود دارد یک چیز است و آن اینکه سیاست پیام حاکمیت افتخارات اسلامی را که در زمان و تاریخ گذشته خود با جاذبه های قدرت ، پیشرفت و توسعه و شهرت علمای اسلامی از یک سو و نیز فرهنگ عدالت در حکومت به سراسر جهان داشت بتواند تکرار کند به طوریکه مسلمان بودن با این مشخصات افتخار آفرین باشد و غرور هر مسلمان را بیانگیزد. این سیاست همان چیزی است که رهبری معظم انقلاب خصوصا در دو سال اخیر در بخشی از رویه ها و رهنمودهای خود به آن ها اهتمام ورزیده اند. راه آلترناتیو دیگری هم وجود دارد .اگر به سیاست ساخت پیام توسعه و پیشرفت و سازماندهی غرور اسلامی بپردازیم و در عین حال در بستر عدالت و کرامت مردم؛ بتوانیم نهادهای مردم نهاد (NGO) را در متن مردمسالاری دینی بر بسیاری از تصمیم گیری ها حاکم کنیم، آنگاه می توانیم بگوییم که شاید یکی از بهترین سیاست ها را دنبال کرده ایم.
اقتصاد منطقه ای، ایران یا ترکیه
ورود امریکا و ترکیه به منطقه و تثبیت رهبری دولت اسلائیسم ترک بر روند جریان های اجتماعی حاکم بر خاورمیانه عربی و تشکیل ساختارهای حکومتی و قدرت های جدید متمایل به غرب در منطقه، به طور قطع باید با تحولات برنامه ریزی شده اقتصادی همراه شود و ماندگار گردد. برای ترکیه با رویه ملایم سیاسی توام با رویه برتری جویانه اقتصادی که توانسته است در طی چند سال اخیر با استفاده از ارتباطات با غرب و امریکا به شکوفایی اقتصادی برسد، استراتژی رهبری سیاسی در پیش گرفته شده اش در مورد منطقه به طور قطع راه گشای استراتژی رهبری اقتصادی منطقه و بهره برداری از ظرفیت های منطقه ای با کمک غرب خصوصا امریکا خواهد شد.
اگر تحرکات و سیاست خارجی فعال ترکیه به صورت فعلی ادامه یابد و سیاست خارجی ایران همانگونه که فعلا دارد عمل می کند به رویه خود ادامه دهد به طورقطع این سیاست خارجی در آینده منطقه کارپذیر و اثر پذیر بوده و کاری برای کشور جز تحویل شعار نخواهد کرد. لذا رویه انتظار و تصمیم که به طور محافظه کارانه در وزارت خارجه در قبال تحولات منطقه دنبال می شود باید تغییر کند. با توجه به واقعیت های مطرح شده در سطور قبل این تغییر باید بروی اصول زیر شکل گیرد:
– حمایت بی چون وچرا از تغییر هر دیکتاتور، چرا که در همه کشورها دیر یا زود تغییر اتفاق خواهد افتاد و در همه کشورها مردم به هر جهت در فکر تغییر افتاده اند و در این مسیر به هیچ چیز دیگری جز تغییر فکر نمی کنند، لذا این حمایت باید سیاست اصلی وزارت خارجه شود. زیرا امروزه تغییر در میان این کشورها و مردمان آنان تبدیل به یک ارزش شده است. جمهوری اسلامی ایران با ارزش ها خصوصا وقتی بسیار نو وبالنده هستند نباید درگیر شود.
– تهران باید بیش از آنکارا تغییر و انقلاب را در کشورهای منطقه حمایت کند و ابتکار عمل را بدون توجه به اینکه گرایش های معترضین چیست و از چه خطوط فکری برخوردارند در دست گیرد. در این حمایت به طور طبیعی گروه های اسلام گرا موقعیت بهتری پیدا خواهند کرد وبه جای تاثیر پذیری از ترکیه از ایران متاثر خواهند شد. بعد از پیروزی هر انقلاب، خود انقلاب می تواند گزینش های سیاسی را انجام دهد و به طور طبیعی انتخاب اصلح را با توجه به موقعیت گروه های معترض و فضای بیشتر اسلامی آن انجام خواهد داد.
– اگر حمایت از انقلاب ها در دستور کار سازمان ملل با سیاست حمایت نظامی و حملات نظامی به دیکتاتور ها همراه باشد، ایران باید قویا در آن شرکت کند و افتخار ضربات بر پیکر دیکتاتور را نگذارد فقط نصیب غرب و امریکا شود.
– ایران سعی کند برای حمایت از انقلاب ها و حقوق مردم معترض در کشورهای در گیر انقلاب مجوزهای قطعنامه های سازمان ملل را باعث شود و تحت این شرایط، شرکت هر کدام از دیگر کشورها ازجمله کشورهای غربی در اقدامات حمایتی مجاز باشد.
– افزایش توان مذاکره و تعامل جمهوری اسلامی ایران در درون گروه کشورهای مسلط غرب و خصوصا در امریکا از طریق تمرکز روی هویت اقتصادی امریکا و نزدیکی به چند ملیتی ها به جای نفس گیری از سیاستمداران آن در دستور کار قرار گیرد.
– توسعه روابط با دولت عربستان سعودی برای همکاری در ایفای نقش در شکل گیری خاورمیانه جدید مورد حمایت ایران قرار گیرد و همکاری آن کشور جلب شود و به نحوی نقش اسلائیسم ترکیه به جهت وجود آن تضعیف شود.
تخلیه توان اقتصادی امریکا به نفع انقلاب و منطقه
با نگاه به منطق دو هویتی در امریکا، و تمرکز روی هویت اقتصادی آن، واقعیت های زیر قابل تبیین است:
1- حاکمیت دلار در اقتصاد جهانی به میزان زیادی به حاکمیت امریکا در خلیج فارس و روی بورس های نفت بستگی دارد و به همین جهت خلیج فارس حتی محل رقابت بین اروپا و امریکا است.
2- اقتصاد جهان با کارکرد اقتصاد امریکا رابطه مستقیم دارد. این بورس نیویورک است که وضعیت بازارهای مالی دنیا را در ژاپن و لندن و پاریس و برلن و سایر کشورها تعیین می کند.
3- اقتصاد امریکا در بخش تولید از دو عنصر سنگین رنج می برد یکی قیمت گران انرژی و دیگری دستمزد گران نیروی انسانی، که باعث شده اند تا اقتصاد امریکا امروزه در رکود شدید قرار گیرد. در گذشته مسئله گرانی نیروی انسانی با انتقال سرمایه های غربی به چین حل شد ولی امروزه مسئله نیروی انسانی باید همراه با مسئله انرژی حل شود و ایران تنها کشوری است که در منطقه می تواند این فرصت را به امریکا و غول اقتصادی آن بدهد و آن را اسیر کند.
4- رکود بخش تولید باعث عدم توزیع درآمد کافی در بخش مصرف اقتصاد امریکا شده و خود این مسئله باعث شده است تا دولت نیز با کسر بودجه های سنگین روبروشود و در کل مردم امریکا با کاهش درآمدهای توزیع شده بین آن ها رو برو شوند، خود این امر نیز باعث شده است تا چرخ بهبود اقتصادی امریکا که قبلا از طریق سیستم بانکی امریکا ناشی از تسهیلات مسکن گسترده ای که تحت شرایط اعتماد حالت و دوران رونق اقتصادی داده شده است، با تزلزل و بحران مواجه شده است، به راحتی به حرکت در نیاید.
5- اقتصاد امریکا امروزه در رکود شدید قراردارد و تا این اقتصاد حرکت نکند، اقتصاد جهان تکان نمی خورد.
6- اقتصاد امریکا در بخش تولیدشامل وجود شرکت های غول پیکر دانش محوری است که باید هزینه خود را کم کنند تا دوباره قابلیت حرکت پیدا کنند وعمده این هزینه باید در سهم دستمزدها و قیمت انرژی باید کم شود.
همه این ها یعنی اینکه امروزه هویت اقتصادی امریکا بسیار آمادگی دارد تا بسیار خودسرانه تر و بی توجه تر در قبال هویت سیاسی آن مفری برای خروج از بحران پیدا کند واین خود سری را در تنزل رتبه اعتباری امریکا نشان داد. و در پیدا کردن راه نجات، خود را بسنده به جغرافیای امریکایی نخواهد کرد. شاهد مثال اینکه ورود سرمایه های امریکایی به چین بعد از زمان مائو دقیقا به واسطه مفری بود که این هویت اقتصادی در آن زمان برای کاهش هزینه های خود دید و به طور حجیم و وسیع وارد چین شد. این چین نبود که توسعه یافت بلکه این سرمایه های امریکایی بود که در چین فرصت رشد عظیم را و دوباره پیدا کرد و در عین حال برای چینی ها فرصتی شد تا از سرریز (Spill over) وسیع این سرمایه گذاری ها قدرت اقتصادی تعیین کننده امروزه را پیدا کنند.
سرمایه ها ی فنی و انسانی و دلاری امریکایی در دوره رکود حاضر بیش از همه چیز از قیمت انرژی متاثر است و غرب و خصوصا امریکا نمی تواند قیمت نفت را پایین بیاورد زیرا ارزش افزوده فوق العاده بالایی در بخش نفتی وجود دارد که جبران کاهش فعالیت های غیر نفتی دقیقا با فعالیتهای نفتی جبران می شود و این دور وتسلسل روی درآمدهای نفتی ناچار از حضور در صحنه فعالیت های اقتصادی امریکا است و در عین حال نقطه ضعف اقتصاد امریکا می باشد. شرایط منحصر به فرد سودآوری فعالیت های نفتی امریکا باعث می شود تا کشتی های جنگی امریکایی در خلیج فارس لنگر دائمی بیندازند و عراق اشغال شود.
انقلاب های خاورمیانه بعد از پیروزی فرصت بسیار بزرگی در اختیار این سرمایه های آزاد شده غیر نفتی خواهند گذاشت و این کشورها جولانگاه این سرمایه ها خواهد شد و به طور قطع سریعا رشد خواهند یافت و لذا این احتمال وجود دارد تا سیاست ساخت پیام توسعه و پیشرفت و سازماندهی غرور اسلامی ایران در خود کشورهای منطقه عربی خاورمیانه بعد از انقلاب به چالش کشده شود و به جای کشور ایران آنان چنین پیامی را برای ما صادر کنند.
اگر چنین حالتی اتفاق بیفتد، چهار مشخصه برای اقتصاد ایران قابل تصور است:
1- ایران مانند جزیره ای است که در میان کشورهای بعد از انقلاب های عربی قرار گرفته است.
2- ایران در شرایط تحریم های بین المللی است و کشورهای بعد از انقلاب بر عکس ایران از همه امکانات بین المللی برخوردار است.
3- ایران برای توسعه باید هر چرخی را از ابتدا خودش بسازد و هزینه توسعه بسیار زیادی را متحمل شود و در عین حال نسبت به سطح تکنولوژی جهانی نیز روز به روز عقب تر بماند.
4- در قبال صدور نفت خود (اگر بتواند در آینده آن را صادر کند) دلارها و یا کالاهای تهاتری بی خاصیتی را بگیرد که فقط برای وارد کردن موز و نارنگی از پاکستان به درد می خورد و به جز ضرر برای اقتصاد وی نتیجه ای ندارد
برای حذر از وقوع چنین شرایطی برای ایران در خاورمیانه بعد از انقلاب لازم است تا ایران هم اکنون فعال شود. فعال شدن ایران باید روی چهار اصل اساسی زیر صورت گیرد:
1- منطق توسعه بر پایه دو استراتژی : 1) ایران منطقه ای و 2)هماهنگی بین انسان ، جغرافیا و فرصت شغلی باشد. به طوری که در کاربرد استراتژی اول منطقه تحت رهبری اقتصاد ایران در آید و در کاربرد استراتژی دوم توسعه متوازن غیر متمرکز و به سمت مرزها شکل گیرد و تخریب ملی اقتصاد که هم اکنون در توسعه متمرکز به سمت به تهران و چند شهر اصلی کشور در جریان است متوقف شود.
2- منطق و ابزار توسعه منطقه ای مبتنی بر تئوری شهرک های صنعتی مرزی باشد و طی آن شرکت های چند ملیتی با کاربرد سیاست عرضه انرژی ارزان در حد قیمت صفر وارد نقاط مرزی شوند و زنجیره های تامین خود را در دوسمت مرزهای ایران گسترش دهند. ایران به عنوان پرداخت کننده هزینه ورود سرمایه های خارجی به منطقه (قیمت صفر انرژی) در ساخت زنجیره های تامین درون کشوری چند ملیتی ها بخش دانش محور زنجیره را به عهده بگیرد و بخش کاربر زنجیره ها تامین آنان را به کشورهای همجوار انتقال دهد. با این تقسیم بندی در نوع زنجیره های تامین مستقر در درون مرز، شکوفایی علمی و تامین متخصصین دانشگاهی به ایران متمرکز خواهد شد و ارتباط صنعت و دانشگاه شدیدا شکل گرفته و قطب علمی جهان اسلام قطعا در ایران شکل خواهد گرفت و تاکیدات رهبر معظم انقلاب در این زمینه جامه عمل خواهد پوشید.
3- دو شعاع 150 کیلومتری در دوسوی مرز ایران با همسایگان منطقه توسعه صنعتی اعلام و در درون شعاع 150 کیلومتری درون مرز ایران نوار منطقه آزاد اقتصادی اعلام و برای 200 کیلومتر دوم در ارتباط با منطقه آزاد اقتصادی نوار 150 کیلومتری تسهیلات و امتیازات ویژه مالی و ارزی اختصاص داده شود.
4- سیاست های هماهنگ وزارت نفت و انرژی و وزارت خارجه برای جذب تمامی نفت خلیج در این نوار توسعه ای به کار گرفته شود.
توجه : برای آشنایی با نظریه شهرک های صنعتی مرزی و نیز تئوری هماهنگی بین انسان، جغرافیا و فرصت های شغلی به کتاب تدوین الگویی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی جمهوری اسلامی ایران اثر نویسنده مراجعه شود
امنیت در ایران منطقه ای
نوار 150 کیلومتری شهرک های صنعتی مرزی، در ساخت خاورمیانه جدید مانند دیوار محافظ اقتصاد و امنیت سیاسی ایران عمل خواهد کرد. مهاجرین افغانی و پاکستانی و ازبک و ترکمن و عرب و… همه در این مرز متوقف خواهند شد و به جای تخریب ساخت حقوق کارگری ایران منطقه ای تبدیل به مخزن نیروی کار ارزان در این منطقه خواهند شد. لذا سرمایه گذاران خارجی واردشده به این منطقه در مقایسه با چین نه تنها از نیروی کار ارزان سود خواهند برد بلکه از انرژی ارزان هم بهره مند خواهند شد ولذا تابع تولید منطقه براحتی با تابع تولید کشور چین و هند که عمدتا روی فقط نیروی انسانی ارزان بهینه سازی می شوند، رقابت می کند و امکان سودآوری بزرگتری را در اختیار سرمایه گذاران ایرانی و بین المللی خواهد گذاشت و لذا شتاب توسعه در این نوار صنعتی به مراتب بیشتر و سریعتر از چین و هند خواهد شد. این شرایط محتمل را اگر با شرایط حاضر که انرژی را به دست خود در اختیار رقیب منطقه ای یعنی هند قرار می دهیم و اسم شوخی گونه لوله صلح را هم برآن نهاده ایم می توان مقایسه کرد و دید که تفاوت تا چه اندازه است.
تحت شرایط فوق ایران دیگر تنها کشوری نیست که باید هزینه امنیت مرزهای پیرامونی را بپبردازد بلکه به لحاظ انتفاع همه کشورهای پیرامونی از این منطقه همه مجبور اند در امنیت منطقه مشارکت کنند و به زبان دیگر امنیت ایران را تضمین کنند.
پروژه های اتمی و پتروشیمی ایران
در صورتی که شرکت های چند ملیتی وارد نوار صنعتی مرزی شوند به طور قطع نیازمند دو نهاده اصلی هستند یکی انرژی برق و دیگری پلیمرهای های شیمیایی و لذا به دلیل نیاز به این دو نهاده سرمایه گذاری های وسیعی روی این دو صنعت در جنوب و منطقه پارس جنوبی خواهد شد ورونق مضاعفی رابرای کشور به وجود خواهد آورد. بالاتر از همه اینکه این فرصت عظیم ایجاد خواهد شد تا نفت خلیج فارس همگی در این ناحیه جذب شود و کشورهای اسلامی تحت رهبری ایران به یک منطقه تعیین کننده اقتصادی تبدیل شوند.
فروپاشی سریعتر صهیونیسم بین الملل در اسرائیل
توسعه نوار مرزی صنعتی باعث آن خواهد شد که اسرائیل تجزیه شده در خاورمیانه جدید، به لحاظ امنیت نوار صنعتی سریعا در محدوده خلع سلاح هسته ای قرار گیرد و قدرت تهاجمی آن بازبینی و محدود و متعادل شود. چنین اسرائیلی بود و نبودش دیگر فرقی نمی کند و دراین اسرائیل این صهیونیسم بین الملل است که مرده و دفن خواهد شد.
شیوه عملی اجرای طرح توسعه نوار صنعتی مرزی
اگر به دلایل فوق سیاستمداران به این نتیجه برسند که باید با بخش اقتصادی و شرکت های اقتصادی امریکا وارد مذاکره شوند ، به دلیل اعتبار جمهوری اسلامی و خدشه دار نشدن سیاست تهاجمی و پافشاری 30 ساله آن بر روی عدم مذاکره با امریکا ، این مذاکره باید تحت شرایط زیر صورت پذیرد:
1- صورت سیاسی ساده خود را نداشته باشد و متمرکز روی هویت اقتصادی فقط امریکا باشد. این مذاکره اگر با امریکا بخواهد شکل گیرد قطعا مغایر با منافع اروپا است و اروپا قطعا در حفظ شرایط موجود به نحوی که تعادل استراتژیک خود را در خلیج فارس به عنوان واسطه از دوش طرفین تامین کند خواهد کوشید و در مسیر مذاکره مستقیم با روش های نرم افزاری اخلال خواهد کرد. و لذا در این مذاکره باید اروپا کاملا ندیده گرفته شود. درگیری منافع امریکا با منافع اروپا و آسیب پذیر کردن منافع اروپا در مقابل منافع امریکا باید توسط امریکایی ها شکل بگیرد.
2- کاملا مبرهن و واضح است که تحت سناریوهای طراحی شده اشاره شده، ایران ظرفیت بازی بزرگ را در منطقه دارا است. برای این که این ظرفیت به بهره برداری برسد، ایران باید درگیری با کشورهای اروپایی را به چند ملیتی ها امریکایی بسپارد و در یک بازی دوم ، نوار 200 کیلومتری داخل را در سطح تکنولوژی های دانش پایه با اروپائیان به تعامل بگذارد تا استفاده از توان هر دو شاخه تکنولوژی و دانش تجاری شده مسلط غرب به کنترل دایره نفوذ تعریف شده خود بپردازد.
با قبول فروض بالا می توان رویه اجرایی طرح را به صورت زیر بیان کرد :
1- ایران شرکت های امریکایی را که صاحب تکنولوژی هستند و خطوط عمده سیاست های دولتمردان امریکایی را شکل می دهند وارد ایران منطقه ای میکند و با استفاده از قدرت آنان رهبری توسعه ایران منطقه ای را ساماندهی کند. در میان این شرکت ها صنایع خودرو امریکا با توجه به اهمیت تعیین کننده آن ها در اقتصاد امریکا و تکنولوژی دنیا از اهمیت بیشتری برخورداراند . در همین رابطه روند جهانی مصرف پلیمرهای شیمیایی قابل بازیافت خصوصا در صنعت خودرو دلیل آن است که صنایع پتروشیمی هم به عنوان اولویت دوم توجه کرد.ولذا باید با آن ها شروع کرد و توسط آن ها موتور توسعه منطقه ای را ساخت.
2- شرکت های امریکایی تحت مدیریت سیاسی -اقتصادی ایران باید چرخش سیاست دولت مردان امریکا را در قبال ایران هدایت کنند.
3- با درگیرکردن امریکا در توسعه اقتصادی منطقه (با مفهوم ایران منطقه ای) و به تبع آن تضعیف حوزه نفوذ و دامنه اثر گذاری دولت رژیم صهیونیستی وتجزیه آن، در نهایت انعطاف پذیر شدن برخورد بخش هویت سیاسی امریکا در قبال ایران ، مذاکره با شرکت های امریکایی توجیه پذیر می شود.
4- همکاری با دولت عربستان سعودی (به دلیل اولا جاذبه مذهبی محوری آن در میان کشورهای عربی و ثانیا حجم تولید بسیار زیاد نفت این کشور ) و واسطه اصلی در اجرای سیاست های ارتباط با امریکائیان شدیدا توسعه یابد.
5- مسایل منطقه ای مثل عراق و افغانستان باید تحت الگوی بالا مورد توجه ایران قرار گیرد و به عنوان کاتالیزور در خدمت این طرح باشد.
6- تقویت نسبی جنبه های سیاسی نسبت به جنبه های نظامی در حرکت ها و جنبش های ضد صهیونیستی به منظور تضعیف راستهای مذهبی تندرو درحکومت غاصب اسرائیل
7- نیاز های کشورهای منطقه مثل هند و غیره به انرژی و نفت باید تحت الگوی بالا مورد توجه ایران قرار گیرد و به عنوان کاتالیزور در خدمت این طرح باشد.
با این مقدمه اصول مختلف طرح به صورت زیر قابل خلاصه شدن است:
دیوار امنیت اقتصادی در سایه امنیت سیاسی
اصول مفهومی طرح :
1- ایجاد منافع برای بخش هویت اقتصادی امریکا در راستای تقویت حصول به منافع بزرگتر برای ایران منطبق بر استراتژی رهبری اقتصادی در منطقه
2- ایجاد دیوار امنیت اقتصادی و در سایه آن دیوار امنیت سیاسی برای کشور
3- به رقابت کشاندن اروپا در مقابل امریکا با ایجاد منافع برای امریکا
4- سست کردن امریکا در انجام اقدامات حاد علیه ایران و کاهش بیشتر تکیه آن بر اسرائیل
اصول تئوریک طرح:
1- تئوری شهرک های مرزی مشترک
2- تئوری هماهنگی بین انسان ، جغرافیا و فرصت های شغلی
3- تئوری توسعه صنعتی مبتنی بر مواد پلیمری
4- توسعه صنعت خودرو و در بستر آن توسعه صنعت پتروشیمی به عنوان موتور توسعه کشور[1]
اصول عملیاتی طرح:
1- عملیاتی کردن توافق نامه اکو در سال 84 که در آن ایجاد شهرک های صنعتی مشترک مرزی تایید شده است.
2- ارائه انرژی گاز و برق به قیمت نزدیک به صفر به مدت 5 سال به شهرک های صنعتی مرزی[2]
3- انجام عملیات هماهنگ توسعه سرمایه گذاری های مدرن با همکاری سه جانبه ایران، سعودی، GM[3]
4- انجام عملیات هماهنگ توسعه سرمایه گذاری های مدرن با همکاری سه جانبه ایران، سعودی، امریکا در مناطق جنوبی و شهرک های صنعتی مرزی روی پلیمرهای مورد نیاز صنعت خودرو در آینده
اصول سیاسی طرح:
1- قراردادن حماس در راس تصمیمات و ایده پردازی علیه اسرائیل
2- فعال کردن سعودی ها به عنوان واسطه و شریک سوم در انجام سرمایه گذاری های مورد نظر
مدیریت طرح:
یک گروه منتخب ازمدیران پتروشیمی و خودرو سازان باید با تماس با شرکت های امریکایی اجرای طرح را زیر نظر وزارت امور خارجه شروع کنند و عملیات مذاکرات در مقاطع مختلف در وزارت خارجه دقیقاً روی حصول به اهداف طرح سازماندهی و به مذاکره کنندگان ابلاغ گردد. همزمان اقدامات مناسب وزارت خارجه با همکاری سعودی ها در دستور کار قرار گیرد.
شهرک های صنعتی مرزی :
1- خوشه غرب و جنوب غربی (عراق) 2- خوشه شمال غربی (ترکیه) 3- خوشه شمال (آذربایجان)
4- خوشه شمال شرقی (ترکمنستان) 5- خوشه جنوب شرقی (پاکستان) 6- خوشه شرق (تاجیکستان )
ارکان سرمایه گذاری مشترک:
1- R & D 2- ES و R 3- U & T
پیوست توجیهی 1:
برای کشوری مثل ایران که در حال سرمایه گذاری وسیع روی صنایع پتروشیمی است این سرمایه گذاری بر اساس ماهیت و نوع تولیدات آن می تواند اقتصاد صنعتی آینده کشور را در کل و اقتصاد صنعت خودرو را تحت تاثیر قرار دهد. اصولا دو هدف از این سرمایه گذاری ها می تواند متصور باشد:
1- تولید به منظور صادرات و کسب در آمد اضافی نسبت به صادرات مواد خام استخراجی نفت و گاز
2- تولید به منظور جذب دراقتصاد صنعتی ایران که مستلزم تغییر ساختار تولید و مصرف صنعتی ایران است.
هدف آلترناتیو سوم هم ترکیبی از دو هدف مذکور است که به معنی وجود سهمی از هر دو در سرمایه گذاری های صنایع پتروشیمی از قبیل الکل ها، کامپوزیت ها، پلیمرها سخن به میان می آید، به موارد مصرف وسیعی از آنها در صنعت خودرو اشاره می شود. به عنوان مثال الکل ها می توانند به عنوان مواد تولید کننده سوخت های هیدروژنی و تولید انرژی پاک مصرف شوند. کامپوزیت ها به عنوان مواد اولیه تولید بسیاری از قطعات بدنه و موتور خودروها مصرف شوند و انواع متعددی از پلیمرها به عنوان جایگزین الکل ها در سوخت هیدروژنی و یا به عنوان مواد اولیه مصنوعات جامد به کار روند.
اصولاً هدف اول به صورت خالص فاقد ارتباط های با معنی و وسیع با بدنه ماشینی اولیه و فرآیندهای تولید صنعتی ایران خواهد بود و ارتباط های موجود ممکن است موازات توسعه صنایع مرتبط به طور کمی در سطح توسعه تقاضا کالاهای نهایی مربوطه تقویت شود.
در هدف دوم ارتباط های مذکور نه تنها تحت فرض توسعه صنایع مرتبط موجود در سطح توسعه کمی تقاضا توسعه خواهد یافت بلکه این ارتباط ها در رشته های صنعتی دیگری که امروزه مصرف کننده مواد و محصولات ناشی از فعالیت صنایع پتروشیمی باشد، گسترش خواهد یافت و بسیاری از فرآیندهای تولیدی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. برای مثال در صنعت خودرو مصرف مواد کامپوزیتی در بدنه خودرو می تواند بسیاری از فرآیندهای پرسکاری را به ریخته گری کامپوزیتی تبدیل کند و یا بسیاری از قطعات ریخته گری را به تراشکاری پلیمری تبدیل سازد و یا از نظر قالب سازی بسیاری از قالب های ریز را به قالب های یکپارچه و بزرگ تبدیل کند. این تغییرات که در بسیاری از موارد به صورت حذف یک فرآیند و جایگزینی یک فرآیند نو در تولید صنعتی شکل خواهد گرفت منجر به ایجاد تغییرات عظیم در این صنعت خواهد شد و می تواند رابطه متقابل با شرکت J.V. را شدیدا دچار تاثیر نماید. لذا باید با یک استراتژی کاملا متحول در باب تولید و جغرافیای مصرف آینده J.V. باید مورد مدیریت قرار گیرد. اگر قبول کنیم که مصرف محصولات متنوع صنایع پتروشیمی درجهان آینده امری است که در دنیای پیشرفته به طور آرام شروع شده به بی توجهی به آن در توسعه صنایع خودرو روی پایه های فعلی مواد و فرآیندهای تولید هر چند که با آخرین تکنولوژی روز همراه باشند ما را در آینده به یک جایگاه نامطمئن و غیر قابل رقابت در صنعت هدایت خواهد کرد.
در مقابل توجه به این مسئله و پی ریزی یک اقتصاد صنعتی هدایت شده مبتنی بر این نوع توسعه به علت وجودفاصله کم بین دو دنیای توسعه یافته و توسعه نیافته در حقیقت یک راه برون رفت از بحران عقب ماندگی صنعتی در یک فاصله زمانی هدفمند مبتنی بر فلسفه آینده نگری (Futurism) است.
این مسئله خصوصا از بعد تربیت نیروهای کارشناسی، محقق و دانشگاهی نیز اهمیت خاصی دارد، زیرا تغییر ترکیب تربیت دانشگاهی و کاربردی کردن تئوری های موجود باید به نحوی صورت پذیرد تا در سطح اقتصاد صنعتی خودرو در آینده کشور، حل مشکل نیروی انسانی مورد نیاز فردای این صنعت در کشور را پاسخگو شود.
[1] خودروهای آینده در 5 تا 20 سال آینده تکامل قطعی خود را خواهند داشت و دارای دو مشخصه اند:
1- انرژی این خودروها عمدتاً پیل سوختی است.
2- بدنه و مواد اصلی اجزا آن ها پلیمرها است.
ایران در قالب یک حرکت عمیق و حساب شده صنعتی می تواند به عنوان سایت اصلی تامین کننده تولید قطعات چه در مورد قطعات موتوری و سوختی برای همه خودروسازان جهانی عمل کند.
[2] سود ایران در ارائه گاز مجانی در قالب spill over صنعتی هزار بار بیشتر قابل محاسبه است.
[3] نشانه هایی از علائق سعودی ها که احتمالاً توسط GM هدایت می شود درگذشته وجود داشت.
استادیار اقتصاد و عضو هیات علمی دانشگاه بوعلی سینا همدان
منبع: فارس