دانش مديريت ،استفاده صحيح از امكانات، نيروي انساني وقت و جز آن را امكان پذيرمي سازد. از اين رو يكي از عناصر مهم درپويايي اجتماع تلقي مي شود. مديريت به منزله ستون فقرات همه تشكيلات ونهادهاي اجتماعي نظيرخانواده، دولت، سازمانهاي اداري است و هيچ سازماني، چه كوچك نظيرد خانواده و چه بزرگ نظير دولت، بدون بهره مندي از مديريت صحيح نخواهدتوانست به اهداف خود دست يابد.
كشور پهناور ايران، با توجه به عنايات الهي، منابع سرشاري دارد. و از قديم كارداني ايرانيان زبانزد خاص و عام بوده است. ليكن عليرغم داشتن توانايي هاي مالي و منابع انساني هوشمند، بامشكلات فراواني روبه رو مي باشد. كما اين كه بسياري از كشورها بدون داشتن منابع طبيعي سرشارداراي ثروت و امكانات بهتري هستند و به اصطلاح توسعــه يافته اند و عدم توسعه كشور جز عدم استفاده از دانش مديريت و استفاده صحيح از منابع انواع خدادادي دليل ديگري ندارد.
چرا با وجود منابع فراوان، نيروي انساني هوشمند و توانا با استعدادهاي بالقوه نتوانسته ايم آن گونه كه شايسته است به توسعه اقتصادي مناسب برسيم و در رديف كشورهاي توسعه يافته قرار بگيريم؟ به عقيده اغلب دست اندركاران، دليل آن اين بوده است كه به دانش مديريت بهاي لازم داده نشده و فرهنگ مديريت در كشور اشاعه نيافته است. افرادي كه ازفرهنگ ملي و مواريث فرهنگي و علمي كشورمان بي اطلاع اند، چاره گري اين نابساماني را در خارج از كشور و غرب جستجو مي كنند. در حالي كه كشور ما در اعصارگذشته يكي از امپراطوري هاي بزرگ جهان بوده است و ساليان متمادي فرمانرواياني مقتدر بر اين كشور حكمراني كرده اند و بي شك اين فرمانروايان – اعم از صالح و طالح – بدون داشتن نظام مديريتي كارآمد، قادر به اداره ي اين امپراطوري عظيم نمي بودند. و بدين لحاظ با قاطعيت مي توان گفت، اگر چه انتظام علم مديريت، طبقه بندي و گستردگي آن مربوط به دهه هاي اخير است، ليكن دانش مديريت و علم اداره امور، ريشه در تاريخ بشري دارد و تاريخ آن به تاريخ تشكيل اولين كانون خانواده باز مي گردد. و در كشور ما نيز علم مديريت و اداره امور ريشه در اعماق تاريخ دارد.
ادبيات و اجتماع از ديرباز رابطه تنگاتنگي با هم داشته اند و ادبيات در حقيقت بازتاب تحولات اجتماع است و آثار ادبي تجليگاه آن تحولات است. دردها،آرزوهاي آرماني، تجارب گرانقيمت بشري و به طور كلي آرمانشهر مردم در آثار ادبي هويداست و آثارادبي به جا مانده از پيشينيان ما حاوي تجربيات ذي قيمتي است كه مي تواند راه گشاي بسياري از مسائل امروز ما از جمله مشكلات مديريت باشد.
سعدي اگرچه جامعه پيرامون خود را به دقت مي شناسد، باوجوداين به اصطلاح به عنوان جامعه شناس شناخته نمي شود. اما با اين وجود، او مسائل اجتماعي و مديريتي، تربيتي، اقتصادي و … عصر خود رابا ريزبيني تمام مورد بررسي قرار داده است و به ويژه تجارب مديريتي پيشنيان را به بهترين صورت ممكن بيان داشته است. و اين مقاله در حقيقت ، نظريات و تجربه هاي عيني سعدي را در باره مديريت به اجمال بيان کرده است.
ادبيات فارسي و آيين مديريت
در آثار به جاي مانده از دوران قبل از اسلام، بعضي از آثار به صورت مستقيم و غيرمستقيم براي اداره امور و مديريت توصيه هاو فراميني آورده شده است، كه از آن جمله است: كليله و دمنه، عهدكسري به پسرش، عهداردشير،كتاب سيرت اردشير، داستان بهرام چوبين و …
پس از ظهور دين مبيناسلام و ورودش به ايران، آثار تأليف شده تحت تأثير دين مقدس اسلام قرار گرفتند. در درجه اول قرآن مجيد و سيره حضرت رسول (ص)و ائمه اطهار(ع) و سپس احاديث معصومين تأثيرات بسزايي در شكل گيري انديشه هاي مديريتي به جاي گذاشت. بعضي از آثار تأليف شده در قرون اوليه تحت تأثير فرهنگ ايراني قبل ازاسلام بوده است كه نمونه بارز آن شاهنامه حكيم ابوالقاسم فردوسي است. با وجود اين كه در شاهنامه درحقيقت، تاريخ و اسطوره در هم آميخته است، ليكن در جاي جاي آن نكات مديريتي و توصيه هايي براي اداره بهتر امور آمده است. اين مطالب ،به ويژه در بخشنامه ها در دستورالعمل هايي كه تحت عنوان اندرزنامه هاي شاهان به كارداران و كارگزاران و سرداران در شاهنامه آمده، بيشتر جلوه گر است.زندگي حكّام و فرمان روايان اعصار گذشته تاريخ مديريت و بيانگر سير تكوين آن است. به عنوان مثال اندرزنامه زير که بهرام گور براي كارداران خود صادر كرده است ،نمونه يک دستورالعمل کامل مديريتي است.
اندرزنامه نوشتن بهرام گور به كارداران خود
سوم روز بزم ردان ساختنــــد نويسنده را پيش بنشاختند
به ميخوردن اندر چو بگشاد چهر يكي نامه بنوشت شادان به مهر
سرنامه كرد آفرين از نخســت برآن كو روان را به دانش بشست
خرد بر دل خويش پيرايــه كرد به رنج تن از مردمي مايه كرد
همه نيكويي ها زيزدان شناخت خرد جست و با مرد دانا بساخت
زدل كيفر و بدخــوئي دور كرد خرد را به هر كار دستور كرد
بداند كه از داد جـز نيكــويي نيايد نكو بد در بد خوئي
هر آن كس كه از كـارداران من سرافراز و جنگي سواران من
بنالد نه بيننــد جز چــاه و دار و گر كشته افكنده بر خاك خوار
بكوشيد تا رنج هـا كم كنيــد دل غمگنان شاد و بي غم كنيد
كه گيتي نماند و نماند بــكس بيآزاري و داد جوييد و بس …
به هر كار داري و خود كام هاي نوشتيم بر پهلويي نام هاي
كه با زيردستان جز از رسم و داد دارند و از بد نگيرند ياد
هر آن كس كه درويش باشد به شهر كه از روز شادي نيابند بهر
فرستيد نزديــك ما نــامشان برآريم از آن آرزو كامشان
دگر هر كه باشنــد مــرد نژاد همي گيرد از رفتن چيز ياد
هم از گنج ما بي نيازي دهيــد خردمند را سرفرازي دهيد
كسي را كه وامست و دستش تهي است به هرجاي بيارج و بي فرّهي است
هم از كنج ماشان بتــوزيد وام به ديوان ها بر نويسيد نام
زيزدان بخواهيــد تا همچنين دل ما بدارد به آيين دين
بدين عهد ما شــادماني كنيد ابر كهتران مهرباني كنيد
همان بندگان را مـداريد خوار كه هستند هم بندهي كردگار
كسي كش بود مايه و سنگ آن دهد كودكان را به فرهنگيان
به دانش روان را توانگر كنيـد خرد را بدين بر سرافسر كنيد
ز چيز كسان دور داريد دست بي آزار باشيد و يزدان پرست
بكوشيد و پيمان ما مشكنيد پي وبيخ پيمان بد بركنيد(1)…
در قرن سوم هجري و بعد از آن ، فرهنگ ايراني تحت تأثير فرهنگ اسلامي شكوفا گرديد و آثاربسياري در بارة اداره امور و كشورداري تأليف شد كه حاوي درس ها و تجربيات مديريتي بوده اند.
كتاب هاي تاريخي اگرچه به نظر نمي آيد كه با مديريت وجه اشتراكي داشته باشند، ليكن درحقيقت سرگذشت مديريت ها وسرگذشت نامه مديران هستند؛ زيرا صفحات تاريخ را كساني رقم زده اندكه مصدر امور بوده ومديريت را به عهده داشته اند. بنابراين كتاب هاي تاريخي، خود از اين ديدگاه، كتاب هاي مديريتي نيزهستند.
گذشته از كتاب هاي تاريخي، كتاب هايي نيز صرفاً جهت آموزش، عبرت آموزي مديران و حكّام واصلاح امور، اصلاح مديران به روش هاي مختلف و تحت عناوين مختلفي از جمله نصيحهًْ الملوك، پندنامه، دستورالوزاره و امثال آن تأليف شده است كه هدف آن راهنمايي، ارشاد وتربيت مديران و يا اصلاح اعمال دست اندركاران عصر خودبوده است.
در اينجا از دانشمنداني كه در اين زمينه، بدين روش ها به زبان فارسي چيزي نوشته اند، نمونه هايي مي آوريم:
1- جاويدان خرد مسكويه رازي، در گذشته به سال 420، در اخلاق، به روش استدلالييوناني آميخته با روش آزمايشي و پندگويي ايراني با آوردن سخنان كوتاه بزرگان دين.
2- سراجالملوك طرطوشي ، در گذشته به سال 420، به روش ديني.
3- الاحكام السلطاني ماوردي، در گذشته به سال 450، به روش كلامي و ديني كه ازبهترين دفترها در سياست اسلامي است.
4- قابوس نامه عنصرالمعالي كيكاوس زياري، در سال 475 به روش پند و اندرز ايراني.
5- سيرالملوك (سياستنامه) خواجه نظام الملك طوسي، در سال 484 به روش پند و اندرزايراني، با گواهها و نمونههاي تاريخي.
6- پنديران، از سده 5 به روش داستاني.
7- 9- كيمياي سعادت محمد غزالي و نصيحهًْالملوك و تحفهًْالملوك او، به روش كلامي وعرفاني و ديني با آوردن داستان ها و نمونههاي تاريخي ايراني و اسلامي.
10- كليله و دمنه ابوالمعالي نصرالله شيرازي، در سالهاي 540-538، به روش افسانه وداستان و آن ريشه هندويي دارد.
11- داستانهاي بيدپاي محمد بخاري، در سالهاي 544-541، درست مانند كليله ودمنه شيرازي.
12- بحرالفوائد، گمنام، در سالهاي 557-541، درست مانند كليله و دمنه شيرازي .
13- روضةالعقول ملطي، در سال 598، به روش افسانه و داستان همانند كليله و دمنه وليريشه ايراني دارد.
14- مرزبان نامه وراويني در سال هاي 622-607 به همان روش پيشين.
15- ساز و پيرايه شاهان پرمايه افضل الدين محمدكاشاني، در گذشته به سال 610، بهروش برهاني و استدلال فلسفي.
16- كليله و دمنه قانعي در سال 658، به روش افسانهاي هندويي.
17- جوامع الحكايات و لوامع الروايات سديدالدين محمد عوفي،از سده 6 و 7 گويا نزديكبه سال 560، به روش تاريخي و داستاني.
18- لطايف الحكمة ارموي، در سال 600، به روش كلامي و ديني در حكمت علمي و عمليو گرفته از امام رازي.
19- فرائد السلوك في فضائل الملوك سجاسي در سال هاي 609-610، به روش داستانيبا پيروي از كليله و دمنه و سندبادنامه، در ده باب.
20- السياسهًْ العامهًْ و الخاصهًْ ابوعلي حسن اصفهاني، در سال 614، در تدبير منزل وخانهداري به روش يوناني.
21- حدائق السيرنظام الدين يحيي، در سالهاي 616-607 به روش استدلالي ايراني ويوناني، با آوردن گواههاي تاريخي و داستان ها و سخنان بزرگان يونان و ايران، در ده باب است كهنخستين آنها در رفتار پادشاهان و سومي در دادگري و ستمگري و چهارم در سياست وكشورداري و هفتمين در مشاورت و تدبيراست.
22- مرصادالعباد شيخ نجمالدين دايه رازي، در سال 620، در تصوف به روش عرفاني، باگفتاري در باره كشورداري.
23- آداب الحرب و الشجاعة از فخر مدبر، در سالهاي 633-626 به روش تاريخيايراني، با آوردن نمونه و گواهها.
24- 26 اخلاق ناصري خواجه نصيرطوسي، در سالهاي 663-633، و اخلاق محتشمي ورساله ماليات او به روش يوناني در نخستين، و ديني در دومي، و تاريخي در سومي.
27- فرج بعد از شدت حسين دهقاني در سالهاي 663-651 كه سراسر آن داستاناست.
28- فسطاط العدالهًْ في قواعد السلطنه از محمد خطيب، در سال 683، به روش تاريخيبا بهرهگيري از سياست نامه خواجه نظام الملوك طوسي، در شش باب، كه نخستين آنها در «اموردولت» است.
29- تحفهًْ الملوك علي اصفهاني، از سده 7 و 8 به روش داستاني ايراني» (2)
30- رساله في مبادي آراء اهل المدينه الفاضله، ابو نصر فارابي، (متوفي سال 339)
31- دستورالوزراء محمودبن محمدبن الحسين الاصفهاني (متوفي به سال 612)
32- آيين شهرداري در قرن هفتم از محمدبن محمد قرشي، ترجمه دكتر جعفر شعار،بنياد فرهنگ ايران، 1347
33- دستور الوزراء سلطان حسين استرابادي قرن 11.
34- تذكرةالملوك قرن 11؛ ميرزاسميعا، بكوشش محمد دبير سياقي، تهران، طهوري، 1350.
35- و ….
آنچه بر شمرديم، نمونه كتاب هايي است كه در باره مديريت واداره امور در كشورمان توسط دانشمندان و اديبان تأليف شده است و بيانگر وجود پشتوانه هاي غني فرهنگي براي دانش مديريت در كشور است. در مورد آثار سعدي در زمينه مديريت به طور جداگانه سخن خواهيم گفت.
سعدي به استاد سخن و شاعري و سخن پردازي معروف است، اغلب تحقيقات انجام شده درباره سعدي بر جنبه هاي زيبايي شناسي آثار شيخ وهمچنين توضيح و تفسير آن تأكيد ورزيده اند. به عبارت ديگر تحقيقات مزبور اغلب از حوزه الفاظ وساخت ظاهري كلام فراتر نرفته است. امّا هنر سعدي فقط در آفرينش اشعار و سخنان زيبا نيست،بلكه هنر او و جذابيت آثار او در اين است كه او معاني و مضامين عالي را در گلبرگي از واژههاي زيباپيچيده و عرضه كرده است. به سخن ديگر، ظاهر و مفهوم كلامش، هر دو زيبا و متعالي است .
شخصيت و بنياد فكري سعدي برچه اصولي استوار مي باشد؟ به طور اجمال مي توان گفت:فرهنگ اسلامي دين و مذهب، سفرها، تعليم و تعلّم در مدرسه ي نظاميه، تجربيات چند دهه زندگي، معاشرت با اقوام و ملل گوناگون و اقشار مختلف مردم بويژه حاکمــان و اميــران در شكل گيري شخصيت و افكارش تأثيرحياتي داشته اند. سعدي در حقيقت هم آنچه را ديده، شنيده، خوانده و تجربه كرده است و هم آنچه راكه به عنوان ويژگيهاي يك جامعه آرماني و مدينه فاضله در ذهن داشته، در آثارش آورده است.
سعدي به دليل شهرت بسيارش در شعر و نيز به دليل اين كه عالم و عارفي بزرگوار است، بين مردم و مديران و صاحب منصبان حكومتي داراي اعتبار بسيار بوده است. علاوه بر آن به علت مسافرت هاي متعدد، شهرت و وجاهت فردي با علما، عُمّال حكومتي، لشگري، بازرگانان و به طور خلاصه با كليه اقشار جامعه حشر و نشر داشته و با چشمان تيزبين و نقّاد اَعمال آنان را زير نظر داشته است. و مديران و شيوه هاي مديريتي آنان را در امور سياسي، نظامي، اقتصادي، آموزشي، اداري و … مورد بررسي ومطالعه قرار داده است كه به آن خواهيم پرداخت. امّا قبل از هر چيز، ذكر چند نكته ضروري به نظر مي رسد:
1ـ جامعه امروز با جامعه عصر سعدي تفاوت هاي بسياري دارد. حكومت ها، مديريت ها سازمان هاي اداري عصر حاضر از حكومت ها،
مديريت ها و سازمان هاي اداري دوره مذكور پيچيده تر شدهاند. در دوره سعدي كليه امور حكومتي، اعم از امور نظامي، اداري،سياسي و حتي قضايي در دست سلطان و يا والي و حاكم قرار داشت. بنابراين بعضي از اين اموركه امروز تفكيك شده اند، در گذشته تفكيك پذير نبوده است. و همچنين سعدي روي سخنش بامديران و كارگزاران حكومتي مي باشد و سطوح مديريت اعم از مديريت عالي،مديريت مياني و يا مديريت سرپرستي را از يكديگر متمايز نكرده است.
2ـ نظام حكومتي در قرن هفتم ـ عصر سعدي ـ نظام سلطنتي و ملوك الطوائفي بوده است.و از مولين آن نظام ها با عناوين سلطان امير، مَلِك و … نام برده شده است كه بعضي از اين عناوين در حال حاضر مصداق ندارد و يا مصاديق آن منفي و مطرود شناخته مي شوند .
3ـ سعدي چون در جامعه اسلامي پرورش يافته است؛ بنابراين افكارش از فرهنگ اسلامي نشأت گرفته است و در حقيقت آثار سعدي تا حدّ زيادي آينه ي تمام نماي فرهنگ اسلامي است.امّا به هر صورت بيان سخنان سعدي به معني تاييد همه ي نظريات او نيست.
آثار مديريتي سعدي
در واقع مي توان گفت آثار سعدي، گنجينه اي از دانش و معارف گوناگون است كه شيخ آن را چون زنبور عسل گردآورده است. معمولاً در آثار قديمي كمتر به طبقه بندي موضوعي برمي خوريم. بنابرايـن به هيچ وجه نبايد انتظار داشت كه در آثار سعدي نيز مطالب مربوط به مديريت طبقه بندي گرديده باشد. البته اين بدان معنا نيست كه نتوان آن آثـار را طبقه بندي موضوعي نمود ليكن اين كار بسيارمشكل و شايد برخلاف ميل سعدي عليه الرحمه است .
به هر حال با توجه به آنچه در اين فصل خواهيم آورد، سعدي درباره مديريت و انواع آن مطالبي را در آثار خود اعم از گلستان، بوستان، رساله نصيحهًْ الملوك، قصايد و حتي غزليات آورده است كه دراين مقاله سعي شده است آنچه سعدي درباره مديريت گفته است، طبقه بندي و ارائه شود؛ امّا قبل از آن ضرورت دارد به معرفي آثار سعدي كه در آن راجع به مديريت مطالبي آمده بپردازيم.
1و2ـ گلستان و بوستان
عنوان باب هاي گلستان و بوستان به شرح زير است:
باب ها گلستان بوستان
1 در سيرت پادشاهان در عدل و تدبير و رأي
2 در اخلاق درويشان در احسان
3 در فضيلت قناعت در عشق و مستي
4 در فوايد خاموشي در تواضع
5 در عشق و جواني در رضا
6 در ضعف و پيري در قناعت
7 در تأثير تربيت در عالم تربيت
8 در آداب صحبت در شكر بر عافيت
9 ـــــ در توبه
10 ــــ مناجات و ختم كتاب
بدان گونه كه مشاهده مي شود، باب هاي اوّل گلستان و بوستان درباره كشورداري،اداره امور و مديريت است. و باب هاي هفتم گلستان و بوستان درباره تربيت و باب سوم گلستان وباب ششم بوستان درباره قناعت و استفاده بهينه امور مالي آمده است.
با وجود اين كه هرباب تحت عنوان خاصي آمده است، امّا حكايات و مطالب مطرح شده در هر باب ممكن است با عنوان مناسبتي نداشته باشد. به هر صورت تمام حكايات باب اول گلستان و بوستان درباره مديريت نيست. و از طرفي در باب هاي ديگر گلستان و بوستان از جمله احسان، تواضع، … نيزحكاياتي درباره مديريت آمده است. بنابراين به نظر مي رسد كه شاعر به دلايل مختلف نخواسته است بين حكايات يك باب و عنوان آن نظم منطقي ايجاد كند.
3ـ رسالهًْ نصيحهًْ الملوك
رساله نصيحه الملوك كه در حدود 18 صفحه است در حقيقت يك دستورالعمل كلي براي مديريت است كه سعدي براي زمام داران عصر خود صادر كرده است و درباره كليه اموركشورداري توصيه هايي آورده است. رساله مزبور روي سخنش با مديران عالي است.
4ـ رساله اي تحت عناوين«جواب رساله ملك آباقا»،«در نصيحت سلطان انكيانو» كه دركليات سعدي مورد استفاده تحت عنوان «در تربيت يكي از ملوك گويد» آمده است. اين رساله،خلاصه اي از رســالهًْ نصيحهًْ الملوك است و در عبارات و مضامين با آن تفاوتي ندارد و در حدود سه صفحه است .
مديريت مطلوب سعدي
انديشه مديريت، قدمتي به قدمت تاريخ دارد و سعدي اولين كسي نيست درباره مديريت در كشورمان سخن رانده است. امّا جامعيت سخنش،سادگي گفتار، تسلط او بر علوم اسلامي و آشنايي او به سياست و كشورداري و اداره ي امور و مديريت ونيز شجاعت وي در بيان حقايق او را از سايرين ممتاز ساخته است.
همه گويند سخن گفته سعدي دگر است
سعدي در آثار خود درباره مديريت و اصول حاكم بر آن و مديريت امور مختلف و به طور كلي آنچه براي اداره ي امور يك كشور براي مديران لازم است سخن گفته است و شيوه مديريت صحيح را با استفاده از پشتوانه هاي غني فكري و فرهنگي در اكثر امور از قبيل امور سياسي،نظامي،اداري، آموزشي و … مشروحاً بيان كرده است. شايسته است پيش از اين كه به طرح سخنان سعدي درباره مديريت و مديريت مطلوب ازديدگاه او بپردازيم؛ به اين سئوال پاسخ دهيم كه آيا نظريه هاي سعدي درباره مديريت، عليرغم تحقيقات و مطالعات صورت گرفته در دهه هاي اخير، هنوز نيز كاربرد دارد يا نه؟
مي دانيم مديريت واداره امور با انسان به عنوان ركن اساسي جامعه و هر سازمان اجتماعي سر و كار دارد. انسان ونيروي انساني سنگ زيربناي سازمان ها تلقي مي گردند. بنابر اين هسته اصلي مباحث مديريت،انسان است. با وجود اين كه بشر در قرون گذشته و به ويژه دهه هاي اخير توانسته است با استفاده ازعلوم به پيشرفته اي شاياني در صنعت، اقتصاد، كشاورزي و … دست يابد، ليكن انسان و فطرت انساني همواره ثابت بوده وخواهد بود. بنابراين آنچه از دانش مديريت به انسان و رفتارها و خصوصيت او باز مي گردد، همواره ثابت و نامتغير است.
انديشه هاي سعدي در خصوص مديريت نيز به همين گونه است و گذر زمان آن را كهنه و فرسوده نساخته است و آن انديشه ها امروز نيز براي جامعه مديريت و مديران كشور قابل استفاده است. و فراتر از آن، چنانچه بخواهند مديريت بر طبق اصول و موازين اسلامي منطبق باشد، ناگزير به رعايت آنند. البته حكايات و مصاديقي را كه سعدي در آثار خود بدان ها اشاره كرده است، تاريخي است؛ امّا مضمون و پيام هيچگونه ارتباطي به تاريخ و شخصيت ها ندارد. به عنوان مثال در حال حاضرضرب المثلي به اين مضمون مشهور است كه:«اگر اين ميز ماندني بود به تو نمي رسيد». سعدي همين مضمون را بسيار زيبا در حكايتي درباره قزل ارسلان آورده است:
قزل ارسلان قلعهاي سخت داشت
كه گردن به الوند برميفراشت…
روزي مسافر جهانديده اي به ديدار قزل ارسلان مي آيد؛ او از مسافر با تفاخر مي پرسد كه چنيــن قلعه محكمي در جــاي ديگري ديده اي؟ مسافر جهان ديده با جواب خردمندانه اي پاسخ مي دهد:
بخنديد كين قلعه اي خرّم است وليكن نپندارمش محكم است
نه پيش از تو گردن كشان داشتند دمي چند بودند و بگذاشتند
نه بعد از تو شاهان ديگر برند درخت اميد تو را برخورند…
اگر ملك برجم بماندي و تخت تو راكي ميسر شدي تاج و تخت
سعدي در دنباله اين حكايت، مي آورد:
چو آلب ارسلان جان به جان بخش داد پسر تاج شاهي به سر برنهاد
چنين گفت ديوانه ي هوشيار چو ديدش پسر روز ديگر سوار
زهي ملك و دوران سر در نشيب پدر رفت و پاي پسر در ركيب
و نتيجه اين كه :
نكويي كن امسال چون دِه توراست كه سال دگر ديگري دهخداست
اصول و مباني انديشه هاي مديريتي سعدي
1ـ نظام جهان يك نظام الهي است
همه هستي مخلوق خداوند عزّوجّل است و نظام خلقت نظام احسن است :
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم ازوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست
بنابر اين در چنين نظامي، انسان ـ به عنوان اشرف مخلوقات ـ حرمت بسيار دارد و در اعمال مديريت نبايد به هيچ فردي كوچكترين ظلمي برود: «ميازار عامي به يك خردله»
و حتي به عقيده سعدي، ساير موجودات نيز چون مخلوق خدا هستند نبايد بر آنها ظلم روا داشت. در حكايتي آورده است كه شبلي موري در غلّه خريداري كـرده مي يابد و تا صبح خواب به چشمانش نمي آيد و صبح مور را به مأواي خود مي آورد و مي گويد:
مروت نباشد كه اين مور ريش پراكنده گردانم از جاي خويش
و ديگري سگي تشنه در بيان مي يابد و با كلاه و دستار خويش آب از چاه مي كشد و سيرابش مي كند و نتيجه آن كه:
تو با خلق سهلي كن اي نيكبخت كه فردا نگيرد خدا با تو سخت
2ـ توجه به معاد
سعدي چون يك عالم مسلمان است اصل بنيادي اعتقادي معاد را به همه ي مديران و كارگزاران موكداً گوشزد مي كند و توجه به بازگشت به سوي خدا يكي از اركان تشكيل دهنده ي انديشه هاي مديريتي سعدي است. توجه به معاد و عقاب به نظر او چنان مي تواند در اَعمــال مديــر تأثير گذار باشدكه او مواظب اَعمال خود در مقابل مردم و زيردستان باشد.
«الا گر جفاكاري انديشه كن»
از آنجايي كه مخاطبان سعدي فقط مومنان موحّد نبوده اند، او با آوردن تاريخ گذشتگان و حكايات تلخ و شيرين، مديران را به عبرت گرفتن از سرانجام آنان فرامي خواندو مي گويد كه تحولاّت و بازي روزگار را به فراموشي نسپاريد و به زيردستان ظلم و جفا مكنيد؛ زيرا:
«هركه به زيردستان نبخشايد به جور زبردستان گرفتار آيد.»
مِهـا زور مكـن بــا كهـان كه بر يك نمط مينماند جهان
دل زيردستان نبايد شكست مبادا كه روزي شوي زير دست
از اينها گذشته، اگر تمام جهان زيردست باشند «دست ملك الموت زبر خواهد بود.»
ستم موجب پراكنده شدن مردم از اطراف مدير خواهـد شد؛ بنابراين عقل حكم ميكند كه اگرمديري به مديريت خود علاقه مند است و نمي خواهد اقتدار و مديريتش تضعيف شود، به زيردستان ستم روا ندارد تا به عقوبت تنهايي و بي كسي گرفتار نگردد.
پادشاهي كه دارد ستم بر زير دست
دوستدارش روز سختي دشمن زور آورست
دگر كشور آباد بيند به خواب كه دارد دل اهل كشور خراب
3ـ رعايت عدالت
سعدي با اين كه تفكر اشعري دارد، امّا آن قدر از عدل گفته است كه به نظر مي رسد عدلي مذهب است. او در اغلب حكايات و مواعظ و به ويژه در بوستان همه را در همه حال به عدالت فرا مي خواند ورعايت عدل و انصاف نيز يكي ديگر از اركان انديشه هاي مديريتي سعدي است. و بدان گونه كه پيش از اين نيز اشاره كرديم، ظلم را اگر به موري باشد، روا نمي داند و احسان را اگرچه به سگي باشد، ارج مي نهد و به مديران توصيه مي كند:
الا تا نپيچي سر از عدل و راي كه مردم ز دستت نپيچند پاي
گريزد رعيت ز بيدادگر کندنام زشتش به گيتي ثمر
بسي برنيايد كه بنياد خود بكند آن كه بنهاد بنياد بد
4ـ اساس مديريت و حكومتها بر انسانها استوار است
انسان و نيروي انساني در سازمان و مديريت نقش محوري دارند. هيچ سازمان و حكومتي بدونانسان معني و مفهوم ندارد. اگرچه براي سازمان هاي اجتماعي غير از نيروي انساني اركاني نظير:قوانين و مقررات تشكيلات و روشه ا ، آموزش و…قائل هستند ،امّا انسان ها به منــزله ستون هاي بناي سازمان ومديريت ها هستند و عدم وجود انسان ها
و يا عدم توجه به آنها موجب فرو ريختن بناي مديريت خواهدبود. مشروعيت، اقتدار و اعمال حكومت و مديريت بدون پذيرش قلبي و تمكين مردم امكان پذيرنيست. سعدي نيز اساس مديريت را مردم و زيردستان مي داند. زيرا اگر زيردستي نباشد، مدير بر كه مديريت خواهد كرد؟ سعدي در اين باره تشبيه زيبايي دارد.
رعيت چو بيخند و سلطان درخت
درخت اي پسر باشد از بيخ سخت
مردم، زيردستان و مرؤوسان به منزله ريشه و تنه درخت مديريت اند.
اگر بر آنان ظلمي رود ودر حقشان كوتاهي شود، شاخه و برگ آسيب خواهند ديد. و قطع ريشه، ناداني است. مثال مديريت بدهمچون كسي است كه بر شاخه اي نشسته و شاخه را مي برد.
يكي بر سر شاخ بن مي بريد خداوند بستان نظر كرد و ديد
بگفتا كه اين مرد بد مي كند نه با من كه با خود مي كند
سعدي در حكايتي ديگر در گلستان چنين آورده است:
« … وزير ملك را پرسيد هيچ توان دانستن كه فريدون كه گنج و ملك و حشم نداشت چگونه مملكت برو مقرر شد. گفت: آنچنان كه شنيدي خلقي برو به تعصّب گرد آمدند و تقويت كردند وپادشاهي يافت. گفت اي ملك چو گرد آمدن خلقي موجب پادشاهي ست تو مر خلق را پريشان براي چه مي كني؟ مگر سر پادشاهي نداري؟»
سعدي در مورد كليه اموري كه يك مدير اعم مدير عالي يا يك مدير سرپرست با آن سروكاردارد از قبيل: انتصاب، مشورت، آموزش كاركنان، پرداخت حقوق، ارزشيابي كاركنان، ارتقاء، نظارت،تأمين اجتماعي و بازنشستگي،تنبيه و مجازات كاركنان خاطي و … نظريات جالبي دارد. او به ويژه درباره انتصاب و به كارگماري كاركنان بسيار سخن رانده است. سعدي، هم درباره مديريت عمومي و هم درباره مديريت هاي تخصصي از جمله: مديريت امورمالي و اقتصادي، آموزشي و تربيتي، مديريت در خانواده، مديريت بروقت (زمان)، مديريت امور سپاه،مديريت امور جهانگردي، قضائي و …. سخن گفته است که در اين مقال فقط به چند نمونه از تجارب وگفتارهاي مديريتي سعدي که جنبه عام دارد اشاره مي شود وعلاقه مندان را به تحقيق اصلي ارجاع مي دهيم.(3)
جهان اي برادر نماند به كس كاندر جهان آفرين بند و بس
مكن تكيه بر ملك دنيا و پشت كه بسيار كس چون تو پرورد و كشت
چو آهنگ رفتن كند جان پاك چه بر تخت مردن چه بر روي خاك
***
…. خيري كن اي فلان و غنيمت شمار عمر، زان پيشتر كه بانگ برآيد فلان نماند.
***
يكي را از ملوك عجم حكايت كنند كه دست تطاول به مال رعيت دراز كرده و جور و اذيت آغازكرده تا به جايي كه خلق از مكايد فعلش به جهان برفتند و از كربت جورش راه غربت گرفتند. چون رعيت كم شد ارتفاع ولايت نقصان پذيرفت و خزانه تهي ماند و دشمنان زور آوردند.
هركه فريادرس روز مصيبت خواهد
گو در ايام سلامت به جوانمردي كوش
بندهي حلقه به گوش ار ننوازي برود
لطف كن لطف كه بيگانه شود حلقه به گوش
باري به مجلس او در، كتاب شاهنامه همي خواندند در زوال مملكت ضحاك و عهد فريدون. وزيرملك را پرسيد هيچ توان دانستن كه فريدون كه گنج و ملك و حشم نداشت چگونه برو مملكت مقررشد؟ گفت: آنچنان كه شنيدي خلقي برو به تعصب گرد آمدند و تقويت كردند و پادشاهي يافت. گفت:اي ملك چو گرد آمدن خلقي موجب پادشاهي ست تو مر خلق را پريشان براي چه مي كني؟ مگر سرپادشاهي نداري؟…..
پادشاهي كو روا دارد ستم بر زير دست
دوستدارش روز سختي دشمن زور آور است
با رعيت صلح كن و زجنگ خصم ايمن نشين
زان كه شاهنشاه عادل را رعيت لشكر است
***
اي زبردست زير دست آزار گرم تاكي بماند اين بازار
به چه كار آيدت جهانداري مردنت به كه مردم آزاري
***
يكي از ملوك را شنيدم كه شبي در عشرت روز كرده بود و در پايان مستي همي گفت:
ما را به جهان خوشتر ازين يك دم نيست
كزنيك و بد انديشه و از كس غم نيست
درويشي به سرما برون خفته بود گفت:
اي آن كه به اقبال تو در عالم نيست
گيرم كه غمت نيست غم ماهم نيست؟
***
يكي از وزرا معزول شد و به حلقه درويشان درآمد اثر بركت صحبت ايشان درو سرايت كرد وجمعيّت خاطرش دست داد. ملك بار ديگر برو دل خوش كرد و عمل فرمود، قبولش نيامد و گفت:معزولي به نزد خردمندان بهتر كه مشغولي.
آنان كه به كنج عافيت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند
كاغذ بدريدند و قلم بشكستند
وزدست و زبان حرف گيران رستند
ملك گفتا هر آينه ما را خردمندي كافي بايد كه تدبير مملكت را بشايد گفت: اي ملك نشان خردمند كافي جز آن نيست كه به چنين كارها تن ندهد.
هُماي برهمه مرغان از آن شرف دارد
كه استخوان خورد و جانور نيازارد
***
در مير و وزير سلطان را بي وسيلت مگرد پيرامون
سگ و دربان چو يافتند غريب اين گريبانش گيرد آن دامن
[سعدی]
———————————————————————————————
منابع ومآخذ:
1- فردوسي طوسي،ابوالقاسم.شاهنامه فردوسي باهتمام ژول مول،ج5،تهران،انتشارات شرکت سهامي کتاب هاي جيبي،1369،ص345
2- دانش پژوه،محمد تقي .کشورداري و سياست درنگارش سعدي، ذکر جميل سعدي،ج1،وزارت ارشاد اسلامي 1366ص374.
3- رنجبر کلهرودي ، عباس. انديشه هاي مديريت ايراني ،مديريت و جلوه هاي آن در آثار سعدي،تهران،انتشارات جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران 1383.
4- کليات سعدي ، باهتمام محمد علي فروغي و بهاالدين خرمشاهي ، تهران ، اميرکبير ،1367.