افراد تنها با توجه به رفتاری که در شما می بینند عمل می کنند . گاهی این تصور غلط ایجاد می شود که باید به تنهایی به جنگ تمام مشکلات بروید و یا مثلا اگر مشکلی به وجود آمد پس ما قطعا در وجود خودمان دچار مشکل هستیم. اما واقعیت چیزی جز این است ما بدون توجه به اینکه مشکلات تا چه حد می توانند درد آور باشند باید مسئولیت آنها را به عهده بگیریم و در رفعشان از هیچ تلاشی مضایقه نکنیم. با فرار کاری از پیش نمی رود.ما می توانیم دامنه دید خود را افزایش دهیم. چیزی را بخواهید که فراتر از توانایی هایتان است تا شما را به چالش وادارد. اگر تنها به زمان حال و به شخص خود توجه کنید و تمام مدت در پی جمع آوری مادیات و خوشگذرانی باشید، خیلی زود درگیر خواب غفلت می شوید و احساس نارضایتی از زندگی به شما دست میدهد. بایست در برخی از موارد زندگی خودبا کمک گرفتن از دیگران، راهی برای تبدیل رویاهایتان به واقعیت قدم بردارید. سعی کنید برای رسیدن به ارزش ها تلاش کنید. برای رویاهایتان از جان خود مایه بگذارید تا بتوانید با فکر کردن به آنها به وجد آیید. به دوستان خود مراجعه کنید و از آنها کمک بخواهید. تقاضای کمک از دیگران در موقع نیاز،نشانه قدرت است. خیلی از شما یاد گرفتهاید که همیشه فقط به خود تکیه کنید و همه ی کارها را به تنهایی انجام دهید و نمیتوانید از دیگران درخواست کمک کنید، چون خودخواهی شما این اجازه را نمیدهد. و یا خیلی از ما دائم خود را با افکار ترسناک تهدید میکنیم و از یک مشکل کوچک یک هیولای غول پیکر میسازیم. مثلا اگر دیگران ما را طرد کنند فاجعه است، یا اگر در فلان موردبه نتیجه ی دلخواه نرسیم وحشتناک است.
بنابراین هرگاه دچار ترس و نگرانی شدید، به خود بگویید: این که دیگران مرا طرد کنند یا اگر در این مورد خاص به نتیجه مطلوب نرسیدم برایم ناراحتکننده است، ولی هیچکدام فاجعه نیست. ودیگر انیکه اگر احساسات ما نسبت به دیگران همان احساسی باشد که برای عزیزان خود داریم خدا را دوست میداریم.اگر به جای عیب جوئی از دیگران به درون خویش بنگریم خدا را دوست میداریم.
اگر به جای غارت دیگران برای کمک خود، خویشتن را غارت کرده به دیگران کمک کنیم، خدا را دوست میداریم.
اگر از مصائب دیگران مصیبت زده شده و از خوشبختی دیگران احساس خوشبختی نمائیم خدا را دوست میداریم.
اگر سرنوشت و قسمت خود را با صبر و قناعت تحمل کرده و آن را خواست خدا بدانیم خدا را دوست میداریم.
اگر بفهمیم و احساس کنیم که بهترین عبادت و پرستش خدا، آسیب و آزار نرسانیدن آفریدههای اوست، خدا را دوست میداریم.
برای این که بتوانیم خدا را آن طوری که باید دوست داشته شود، دوست بداریم بایستی برای او زیست و برای او مرد و دانست که هدف زندگی، عشق به خدا و یافتن او در خویشتن است.عملی ترین راه دوست داشتن خدا آن است که همنوع خود را دوست بداریم.
در مورد چگونه زیستن سخن می گویم-(عبدالعلی چنگیز)
(۱)زندگی همیشه و همواره دارای استمرار و پیوستگی است. زندگی در حال حرکت به سوی هیچ مقصد نهایی ی نیست. زندگی فقط یک زیارت و یا به گفته ی دیگر یک سفر است، نه برای اینکه به نقطه ای برسی، یا به اهدافی دست پیدا کنی، بلکه باید در این سیاحت فقط برقصید و از لحظات لذت ببرید بدون اینکه درباره ی رسیدن به مقصد [نهایی] کوچکترین آزاری به خود راه دهید.
چه خواهید کرد اگر شما به هدف غائی زندگی برسید؟ هیچ کسی در این مورد سوال نمی کند، چراکه هر کسی سعی دارد، هدفی را در زندگی اش داشته باشد. اما تصور کنید که اگر شما واقعا به مقصد نهایی در زندگی تان برسید، پس از آن چه کاری خواهید کردید؟ چیزی که اتفاق می افتد این است که شما آشفته و شرمسار خواهد بود چراکه هیچ جای دیگری برای رفتن ندارید… شما به مقصد و هدف اصلی دست یافته اید – و در این سفر شما همه چیز خود را از دست داده اید. در نتیچه زمانی که به مقصد اصلی می رسید، باید لخت و عریان ایستاده و دور و ور خود را به مانند یک آدم احمق و دیوانه نگاه کنید: چه فایده دارد که شما یک عمر عجله کردید، نگران بودید و سرانجام نتیجه ی کارتان این باشد.
(۲)زندگی بی فکرانه خودش را به مانند یک « چرخ دوار » تکرار می کند، مگر اینکه شما به یک فرد فکور تبدیل شوید. برای همین است که بودایها آن را چرخ زندگی و مرگ و یا چرخ زمان می نامند. زندگی به مانند یک چرخ در حال حرکت است: تولد، مرگ را به دنبال خواهد داشت، مرگ، تولد را به دنبال خواهد داشت، عشق به دنبال خود تنفر را خواهد داشت، تنفر به دنبال خود عشق را ، موفقیت به دنبال خود شکست را و شکست به دنبال خود موفقیت را خواهد داشت.
فقط نگاه کنید! اگر شما تنها برای چند روز این چرخه را نظاره کنید، به یک الگوی که در حال تکرار خودش است، دست خواهید یافت. یک روز و در یک صبح خوب، شما بسیار خوشحال و دارای احساس بسیار خوبی هستید و در روز دیگر شما احساس بسیار دل مردگی و گرفتگی ی دارید بطوری که شروع به فکر کردن درباره ی خودکشی می کنید. یک روز شما سرشار از زندگی هستید و احساس سعادت و شکرگذاری و سپاس از خدا را دارید، و دگر روز احساس عمیق شکایت از اینکه چرا باید انسان به این زندگی ادامه دهد… تا زمانی که شما قادر به دیدن الگوی زندگی نباشید، این احساسات متضاد مکررا در حال تکرار خودشان خواهند بود. اما همینکه که این الگو را مشاهده کردید، شما می توانید از داخل آن خارج شوید.
(۳)زندگی ات را بی جهت بخاطر چیزهای که از دست خواهی داد، تلف نکن. به زندگی اعتماد کن، اگر به آن اعتماد کنی، تو می توانی علم و دانش ات را کنار بگذاری. تو قادری ذهنت را نیز کنار بگذاری. و با اتکا به این اعتماد است که یک گشایش بیکران در زندگیت حاصل خواهد شد. پس از آن، زندگی دیگر یک زندگی معمولی نخواهد بود بلکه سرشار و مملو از خداوندگار خواهد شد. زمانیکه قلب شما بیگناه است و دیوارها همگی ناپدید می شوند، شما به بی نهایت پل خواهید زد. شما فریب نخواهید خورد، دیگر هیچ چیزی را نمی شود از شما گرفت. در حقیقت ، آن چیزهای که می شود از شما گرفت ، ارزش نگه داشتن ندارند؛ پس چرا در هنگامه از دست دادن آنها به خود ترس راه می دهید؟ [ثروت واقعی] را هیچ کسی نمی تواند از شما بگیرد. شما نمی توانید ثروت واقعی خودتان را از دست بدهید.