موانع فرهنگی امر به معروف و نهی از منکر در سازمان‌های ايران

نویسنده: دكتر سعيد زاهد زاهدانی
فرهنگ سازماني گستره اي است كه رفتار كاركنان هرسازمان را رقم مي زند .ارزش هاو ايده آل هاي هر سازمان همچنين الگوهاي رفتاري كاركنان دراين گستره تعريف مي شود . امر به معروف و نهی از منکر رفتاري اسلامي است كه در گسترة فرهنگ اسلامي معنا و …. فرهنگ سازماني گستره اي است كه رفتار كاركنان هرسازمان را رقم مي زند .ارزش هاو ايده آل هاي هر سازمان همچنين الگوهاي رفتاري كاركنان دراين گستره تعريف مي شود . امر به معروف و نهی از منکر رفتاري اسلامي است كه در گسترة فرهنگ اسلامي معنا و جايگاه پيدا مي كند .درصورتيكه فرهنگ سازماني اسلامي نباشد هنجار امر به معروف و نهی از منکر در آن جايگاه مطلوبي ندارد وبه معناي ديگري غير از آنچه در فرهنگ اسلامي است تفسير مي گردد .

سازمان هاي ديوانسالار ايراني به شيوة جديد ،در دوران پهلوي شكل گرفتند وتاكنون كه حدود سي سال از انقلاب اسلامي مي گذرد ، علي رغم هشدارهاي حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبري ،تغيير اساسي در آنان ايجاد نشده است . الگوهاي فرهنگ سازماني رشد يافته در دوران انقلاب اسلامي و بعد از آن چندان دوام – مانند فرهنگ جهادي – و يا چندان گسترشي – مانند فرهنگ سازماني بسيج – نيافتند .بنابراين در اغلب سازمان هاي بخصوص دولتي ، فرهنگ سازماني سكولار جاري است . در چنين فرهنگي امر به معروف ونهي از منكر جايگاه فرهنگي ندارد .در اين مقاله ضمن معرفي فرهنگ سازماني سازمان هاي رشد يافته در دوران پهلوي و فرهنگ سازماني سازمان هائي كه مي تواند بر اساس ارزش هاي اسلامي رشد كند ،  موانع موجود بر سر راه اسلامي شدن سازمان هاي موجود را بيان مي داريم . راه هاي برون رفت از اين بحران پايان بخش مقاله خواهد بود.
مقدمه
فرهنگ سازماني گستره اي است كه رفتار كاركنان هر سازمان را رقم مي زند . تاكنون از مفهوم فرهنگ تعاريف زيادي ارائه شده است . در اين مقاله ما فرهنگ رابه “مجموعة ادراكات انساني كه به توافق جمعي رسيده باشد و آثار آن ” تعريف مي نمائيم . بر اساس آموزه هاي قرآني هر انسان داراي سه وسيلة شناخت تحت نام هاي حس ،عقل و دل مي باشد ( مطهري ،1361 :42-27 ) . بنا به تعريف فوق ،مجموعه ادراكات حاصل از حس ،عقل و دل كه در يك اجتماع ويا جامعه به توافق رسيده باشد فرهنگ را به وجود مي آورد .مي توانيم به مجموعة ادراكات ناشي از حس نام محسوسات ،مجموعة ادراكات ناشي از عقل نام معقولات و مجموعة ادراكات ناشي از قلب نام اشراقات يا باورها بنهيم .
اشراقات يا باورها در واقع نظام ارزش هاي هر فرد را تشكيل مي دهند .در بعد اجتماعي مجموعه دريافت هاي حسي يا محسوسات به توافق رسيده جمع ، مجموعه تكنولوژي يا فنآوري اجتماعي و مهارت ها را تشكيل مي دهد .در اين جا منظور ما از فنآوري دريافت هاي ” چگونگي” انجام كار هاي مختلف است و”مهارت” درجة اين چگونگي را به طور نسبي بيان مي دارد. مجموعه ادراكات عقلي جمعي ، علم و معرفت جامعه را تشكيل مي دهد و مجموعة اشراقات يا باورهاي جمعي ،منتهي به نظام ارزش هاو اخلاق جمعي جامعه مي شود .سه مجموعة “فنآوري و مهارت ها” ، “علم و معرفت”و “نظام ارزش ها واخلاق جمعي “،ابعاد مختلف هر فرهنگ را تشكيل مي دهند.بايد دانست كه اين سه مجموعه اجزاء گسسته از يكديگر نيستند .بلكه ابعاد سه گانة فرهنگ را مي سازند .نسبت برقرار ميان فنآوري و مهارت ها،علم و معرفت ونظام ارزش ها واخلاق جمعي به گونه ايست كه اگر سه كرة تو در تو را در نظر آوريم ،نظام ارزش ها واخلاق جمعي كرة مركزي ، علم و معرفت كرة مياني و فن آوري ومهارت ها كرة بيروني را تشكيل مي دهد .به اين ترتيب مي توانيم بگوئيم كه فنآوري و مهارت ها از نظام ارزش ها و اخلاق جمعي رقيق تر مي باشد .
فرهنگ سازماني مجموعة ارزش ها واخلاق ،دانش ها ومنش هاي پذيرفته شده يا مرسوم درهر سازمان است.ارزش ها وايده ال هاي هر سازمان همچنين الگوهاي فكري ورفتاري كاركنان در اين گستره تعريف مي شود. فرهنگ سازماني وابسته به وجود افراد نيست و از نسلي به نسل ديگر به ارث مي رسد. تغيرات فرهنگي به تدريج انجام مي شود وقواعد مخصوص به خود دارد.
فرهنگ هر جامعه را از نظر سطح تحقق و عمق مي توان به سه لايه تقسيم نمود :
1.فرهنگ بنيادي
2.فرهنگ تخصصي
3.فرهنگ عمومي
فرهنگ بنيادي ريشه هاي اصلي فرهنگ است و جهت كلية عناصر فرهنگي را معين مي كند .فرهنگ تخصصي زمينة اجراي اهداف فرهنگ بنيادي را تبيين و روشن مي نمايد و فرهنگ عمومي بخش عملياتي و اجرائي نظام فرهنگي مي باشد. نتيجة بنيان هاي فرهنگي معين شده در فرهنگ بنيادي و طراحي ها و تبيين هاي فرهنگ تخصصي ،در فرهنگ عمومي شكل عملياتي به خود مي گيرد.اين سه سطح از فرهنگ را نيز مانند سه بعد از فرهنگ كه قبلاً از آنان ياد شد، مي توانيم به سه كرة تو در تو تشبيه نمائيم كه فرهنگ بنيادي كرة مركزي و فرهنگ عمومي كرة بيروني را تشكيل دهد.
امر به معروف و نهی از منکر رفتاري اسلامي است كه در گسترة فرهنگ اسلامي معنا و جايگاه پيدا مي كند.اين رفتار در فرهنگ عمومي از زير بناي خاصي درفرهنگ تخصصي و نيز در فرهنگ بنيادي اسلامي برخوردار است .در صورتيكه فرهنگ سازماني اسلامي نباشدهنجار امر به معروف ونهي از منكر در آن جايگاه مطلوبي ندارد وبه معناي ديگري غير از آنچه در فرهنگ اسلامي است تفسير مي گردد. بنابراين نه اجرا كنندة اين هنجار احساس مشابه با احساس آمر به معروف و ناهي از منكردر سازماني با فرهنگ اسلامي دارد ونه شنوندة آن از چنين برداشتي برخوردار است .پر واضح است كه در چنين حالتي اثر امر به معروف و نهی از منکر اثر مطلوب خود در فضا و محيط فرهنگ اسلامي نخواهد بود.
سازمان هاي ديوانسالار ايراني به شيوة جديد، در دوران پهلوي شكل گرفتند و تا كنون كه حدود سي سال از انقلاب اسلامي مي گذرد ، علي رغم هشدارهاي حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبري،و ميل كارگزاران ،تغيير اساسي در آنان ايجاد نشده است . الگوهاي فرهنگ  سازماني رشد يافته در دوران انقلاب اسلامي و بعد از آن، مانند فرهنگ جهادي و فرهنگ سازماني بسيج چندان گسترشي نيافتند و در اغلب سازمان هاي بخصوص دولتي هنوز فرهنگ سازماني قبل از انقلاب جاري است . فرهنگ سازماني اين سازمان ها نشأت گرفته از فرهنگ غرب است . در چنين فرهنگي امر به معروف ونهي از منكر جايگاه مطلوبي ندارد.
در اين مقاله ضمن معرفي فرهنگ غرب و فرهنگ اسلامي جايگاه امر به معروف ونهي از منكر در هر دو فرهنگ را بيان مي داريم و موانع موجود بر سر راه اسلامي شدن فرهنگ سازماني كشورمان را بر شمرده تلاش مي نمائيم راه حلي جهت تحقق فرهنگ سازماني اسلامي كه مي تواند زمينه ساز اجراي فريضة امر به معروف ونهي از منكر باشد ارائه نمائيم.
الگوي فرهنگ
گفته شد كه مي توانيم سه بعد و نيز سه لايه ي فرهنگ را مانند سه كره تو در تو در نظر بگيريم. از جهت ديگري مي توان گفت ميان فنآوري و مهارت ها،علم و معرفت و نظام ارزش ها و اخلاق جمعي ونيز فرهنگ عمومي ، فرهنگ تخصصي وفرهنگ بنيادي رابطة به ترتيب روبنائي وزير بنايی هم وجود دارد ضمن اين كه عوامل روبنائي به نوبة خود در عوامل زير بنائي مؤثر مي باشند .عناصر زير بنائي تاًثير پذيري شان كمتر و تعيين كنندگي شان بيشتر است .در ضمن بايد گفت كه به علت تغييرات و تحولات فرهنگي در زمان ، ترسيم سه كرة منظم متحدالمركز و با تركيبات  هندسي كامل در مورد اين سه بعد و يا لايه ها در هيچ جامعه اي تقريباً ممكن نيست. در همة جوامع تغيير و تحولات به گونه اي است كه دائم توازن و تعادل ها به هم خورده و تلاش هاي آگاهانه وناآگاهانه براي رسيدن به تعادل در حال انجام است.جهت گيري انسان ها درهرفرهنگي توسط ارزش ها واخلاق جمعي رقم مي خورد. براي عمل نمودن به ارزش هاواخلاق جمعي،لازم است دانش ومعرفت متناسب باآن به وجودآيدوچگونگي عملياتي شدن آن
با فنآوري ومهارت ها مشخص شود. اگر به گونه ديگري به اين ابعاد بنگريم مي توانيم بگوئيم كه هر عنصرفرهنگي در راستاي ارزش ها واخلاق جمعي قرار دارد، با علم و معرفت تعريف و تبيين مي شود وبا فناوري ومهارت چگونگي به اجرا در آمدن تعيين مي گردد.
براي دست يابي به الگوي فرهنگي هر جامعه با توجه به اينكه هر فرهنگ داراي سه بعد مي باشداگرسه بعد فرهنگ را در سه لايه ي فرهنگ هاي بنيادي ،تخصصي و عمومي ضرب كنيم ماتريس زير براي كل مجموعه ي فرهنگ به دست مي آيد. به عبارت ديگر در اين ماتريس به دنبال كشف سه بعد سه فرهنگ بنيادي ،تخصصي و عمومي در ارتباط با يكديگر به طوري كه سه لايه بودن اين سه نوع از فرهنگ نيز فراموش نشود هستيم .
ماتريس يا الگوي فرهنگ
ابعاد لايه هاي فرهنگ
نظام ارزش ها و اخلاق جمعي
علم و معرفت
فن آوري و مهارت ها
بنيادي

ارزش ها و اخلاق بنيادي
علوم و معارف
بنيادي
فنآوري و مهارت هاي
بنيادي
تخصصي

ارزش ها واخلاق
تخصصي
علوم و معارف تخصصي
فنآوري ومهارت هاي
تخصصي
عمومي

ارزش ها واخلاق
عمومي
معرفت عمومي
فنآوري و مهارت هاي عمومي
در مطالعة كامل هر فرهنگ و يا پديدة فرهنگي مي بايد ماتريس فوق از ابعاد لايه هاي آن را مورد مطالعه قرار داد .
اصطلاحات عناصر موجود در فرهنگ غرب
فرهنگ غرب پس از رنسانس  نظام ارزش ها و اخلاق بنيادي خود را بر «انسانگرائي» (Humanism  ) ، «دنيا گرائي» (Secularism) و« لذت جوئي» (Leisure SeeKing) بنيان نهاد . علوم ومعارف بنيادي را بر اساس « خرد گرائي محض» (RationaIism) و« عقل ابزاري» تنظيم نمود . و فن آوري و مهارت ها را بر اصل «عملگرائي» ( Pragmatism ) و «اصالت فايده»  ( Utilitarianism) قرار داد . ارزش ها واخلاق تخصصي مبتني بر بنيان هاي فوق از طريق دانشمندان و ديگر توليد كنندگان فرهنگي بر دانشگاه ها و ديگر مؤسسات تخصصي حاكم شد . علوم و معارف تخصصي از طريق دانشگاه ها و ديگر مؤسسات علمي عالي در رشته هاي مختلف بر اساس اصول فرهنگ بنيادي فوق شكل گرفت و گسترش يافت .
فن آوري و مهارت هاي  تخصصي نيز از طريق  دانشكده هاي  مهندسي و ديگر  علوم  كاربردي شكل گرفت .نتيجه ي اين توليدات علمي با ابزارهاي نشر فرهنگ مبدل به ارزش ها و اخلاق اجتماعي گشت و دانش عمومي مردم را شكل داد و در نهايت شيوه ي زندگي آنان را تعريف نمود . و وسايل ارتباط جمعي ،مدارس اعم از ابتدائي و متوسطه ،و دستگاه هاي هنري و هنرمندان وسيله براي مبدل كردن دست آوردهاي فرهنگ تخصصي به فرهنگ عمومي شدند . در ضمن تعامل متقابل اين پديده ها با يكديگر فراموش نشود. يك رابطه ي خطي صد در صد به نحوي كه توضيح داده شد بين عوامل فوق برقرار نبود بلكه عناصر فرهنگ عمومي به نوبه ي خود بر فرهنگ تخصصي و آنان بر فرهنگ بنيادي تاًثير خود را داشته اند.
الگو يا ماتريس اصلاحات موجود در فرهنگ غرب
ابعاد لايه هاي فرهنگ
نظام ارزش ها و اخلاق جمعي
علم و معرفت
فنآوري و مهارت ها
بنيادي

انسانگرائي ودنياگرائي و لذت جويي
خرد گرائي محض و عقل  ابزاري
عملگرائي واصالت فايده
تخصصي

فلسفه,مباني علوم و هنرها وعلوم انساني رايج
هنرهاي تخصصي و علوم پايه وعلوم انساني رايج
علوم مهندسي وكاربردي رايج
عمومي

ارزش ها وعقايد عمومي وهنجارهاي اخلاقي رايج در جوامع غربی
هنرها و دانش ومعرفت عمومي بشري مبتني بر علوم پايه وعلوم انساني رايج
شيوة هاي زندگي مدرن
با توجه به خصلت هر يك از اجزاء به دست آمده در خصوص فرهنگ رايج در غرب مي توان گفت انسانگرائي ، دنياگرائي ولذت جوئي در واقع ظرفيت فرهنگ مسلط جهاني را تعيين مي كند .يعني اين فرهنگ تا جائي كه اين سه مفهوم اجازه مي دهند قدرت بسط و گسترش دارد و به عبارتي ديگر ،خطوط قرمز در اين فرهنگ با عوامل فوق معين مي شود .در محدودة اين فرهنگ هيچ كس حق ندارد اين ارزش هاي بنيادين را بشكند . جهت اين فرهنگ با فلسفه ،مباني علوم و هنرها وعلوم انساني رايج مشخص مي گردد. به هر كجا كه فلسفه ،مباني علوم و هنر ها وعلوم انساني رايج فرهنگ را هدايت كنند به همان سو مي رود .عامليت تحقق جهتي كه فلسفه ،مباني علوم وهنر ها وعلوم انساني رايج مشخص مي كند به عهدة ارزش ها وعقايد عمومي وهنجارهاي اخلاقي رايج در جوامع غربي است. به عبارت ديگر ارزش ها وعقايد عمومي وهنجار هاي اخلاقي رايج در جوامع غربي امروزه عامل تحقق اين فرهنگ مي باشند .
محور ساختار فرهنگ غرب بر خردگرائي محض و عقل ابزاري استوار است .هنرهاي تخصصي و علوم پايه و علوم انساني رايج خصلت ياظرفيت تصرفي فرهنگ را معين مي كنند .يعني اين كه تا چه حدقدرت تصرف توسط اين فرهنگ وجود دارد وابسته به دانش هاي ذكر شده است .هنرها ودانش ومعرفت عمومي به تبع دو عامل فوق حاصل مي گردد.از اين روبه آن ساختارتبعي مي گوئيم .
عملگرائي و اصالت فايده هماهنگ كننده فعاليت هاي مردم متخلق به اين فرهنگ مي باشند. يعني هرعملي كه مي خواهد انجام گيرد حول محور عملگرائي واصالت فايده با ديگر عوامل موجود در اين فرهنگ هماهنگ مي شود .علوم مهندسي وكاربردي رايج وسيله به حساب مي آيند و شيوة زندگي مدرن زمينة فعاليت هاي اين فرهنگ را فراهم مي نمايد .
اصطلاحات عناصر موجود در فرهنگ اسلامی
الگو يا ماتريس اصطلاحات موجود در ابعاد لايه هاي فرهنگ اسلامي
ابعاد لايه هاي فرهنگی
نظام ارزش ها و اخلاق جمعي
علم و معرفت
فن آوري و مهارت ها
بنيادي

توحيد,دنيا-آخرت گرائي وحق محوري
عقلانيت ديني (اعتقاد به واقعيت غيب ومشهود )
تنظيم امور بر اساس تقواي الهي
تخصصي

كلام ،فلسفه , مباني هنرها ، مباني علوم و علوم انساني اسلامي
علوم قرآني ، رجال ، درايه ، تفسير، هنرهاي تخصصي و علوم پايه مبتني برفرهنگ بنيادي اسلامي و علوم انساني اسلامي
فقه ، علوم مهندسي و كاربردي متناسب با فرهنگ اسلامي
عمومي
عقايد عمومي و ارزش ها و هنجارهاي اخلاقي اسلامي (عدالت خواهي، ظلم ستيزي ، جوانمردي و …)
هنرها و دانش ومعرفت عمومي اسلامي
شيوة زندگي مبتني بر عدل و قسط
در فرهنگ اسلامي توحيد ، دنيا – آخرت گرائي و حق محوري ظرفيت  را تعيين مي كنند .كلام ،فلسفه ، مباني هنرها ومباني علوم انساني اسلامي تعيين كننده جهت ، فرهنگ مي باشند . عقايد عمومي و ارزش ها و هنجارهاي اخلاقي اسلامي (عدالت خواهي ، ظلم ستيزي ، جوانمردي و …) عامليت فرهنگ اند . يعني آن را عملياتي مي كنند . عقلانيت  ديني ( اعتقاد به واقعيت غيب و مشهود ) محور ساختار فرهنگ و علوم قرآني ، رجال ، در ايه ، تفسير ، هنرهاي تخصصي و علوم پاية مبتني بر فرهنگ بنيادي اسلامي و علوم انساني اسلامي ظرفيت تصرفي ، فرهنگ را مي سازند .هنرها و دانش ومعرفت عمومي اسلامي ساختار تبعي است .تنظيم امور بر اساس تقواي الهي به عنوان هماهنگ كننده ، صورت مي پذيرد .فقه ،علوم مهندسي و كاربردي متناسب با فرهنگ اسلامي وسيله اجراي فرهنگ و شيوة زندگي مبتني بر عدل و قسط زمينه فرهنگ اسلامي مي باشد .
جايگاه امر به معروف و نهی از منکر در دو نظام فرهنگي
امر به معروف ونهي از منكر در حيطة فرهنگ عمومي اسلامي قرار مي گيرد .اين دو اصل جزء فروع دين هستند بنابراين در خانة عقائد عمومي ارزش ها و هنجارها و اخلاق قرار مي گيرد . در مكتب ليبراليزم نصيحت ديگران پذيرفته نيست .زيرا اصل« اصالت انسان» مي گويد كه هر كس به اندازة لازم داراي فهم وشعور است و كسي حق ندارد ديگري را نصيحت كند .بر عكس در ارزش هاي اسلامي نصيحت هديه ايست كه مؤمن به مؤمن مي دهد.
” المؤمن مرآت المؤمن “مؤمن آينة مؤمن است .يعني عيب و حسن او را دائم به ياد او مي آورد .اين شيوه ايست كه اگر در جامعه جاري شود هر كس در هر زمان بدون سوء ظن به رفتار ديگران ، زندگي مي كند .هميشه مطمئن است كه اگر حسن و عيبي داشته باشد برادر يا خواهر مؤمن او به او ياد آور مي شود .اين دو اصل نشأت گرفتة از حق محوري و« دنيا – آخرت »گرائي است .اين دو اصل متضمن تقوا و عمل به وظيفه و براي رضاي خداست .اين دو اصل با اصالت عمل و فايده سازگار نيست .به طور كلي با مجموعة جدول فرهنگ غرب سازگاري ندارد . آثار به جا مانده از فرهنگ اسلامي جامعة ما مشحون از نصايح ناب است كه با لطافت و زيبائي بيان شده است .كتاب بوستان و گلستان سعدي كه از جمله آثار ارزشمند در فرهنگ ما هستند و هر ساله جزء پر فروش ترين كتاب هاي سال محسوب مي شوند ،مملو از نصايح  نغز و شيرين هستند.
جايگاه امر به معروف ونهي از منكر در سازمان ها
سه ركن اساسي در هر سازماني در كار و فعاليت است .قوانين ،كاركنان و امكانات .كاركنان خود به سه دسته تقسيم مي شوند : مديريت ،هيئت مديره وكاركنان .رابطة بين اين عوامل را مي توان در جدول زير خلاصه نمود :
جدول عوامل مؤثر در سازمان و مديريت
جهت ساز
مكان ساز
زمان ساز
كاركنان
مدير
هيئت مديره
كارمندان
قوانين و مقررات
قوانين و مقررات حوزة مديريتي
قوانين و مقررات مشاوره اي
قوانين و مقررات اجرائي
امكانات
امكانات مديريتي
امكانات توزيعي
امكانات اجرائي
در جامعة ايران كاركنان مسلمانند اما رديف قوانين و مقررات برگرفته از نوع سازمان سازي در غرب مي باشد .در فرهنگ غرب به علت تسلط سه اصل انسان گرائي ،دنيا گرائي و لذت جوئي ،در همة زمينه هاي فرهنگي گرايش غالب سلطه گري به وجود مي آيد .با توجه به سه اصل ياد شده ،در فرهنگ غرب انسان اشرف موجودات است نه اشرف مخلوقات .بنابراين مي بايد اشرف بودن خود بر همة موجودات را اعمال نمايد.
اين عمل در حيطة اجتماعي به وسيلة سازمان اعمال مي شود .از اين روست كه فرهنگ سازماني گرايش فرهنگ سلطه را مي يابد نه فرهنگ مبتني بر عدالت .به اين ترتيب قوانين و مقررات موجود در سازمان هاي رسمي امروز ايران متضمن سلطه است .اين سلطه از مناصب موجود در سازمان شروع مي شود و به مناسبات بين كاركنان وکارکنان با ارباب رجوع تسري مي يابد .هر كس در حيطة وظايف خود مسئول و مسلط است .هيچ كس اجازة نصيحت به كس ديگري را ندارد .فقط ما فوق مي تواند بر حسب ميزان اقتدار قانوني خود به زير دست دستور دهد .امكانات اداري نيز در همين راستا در اختيار نيروهاي مختلف قرار مي گيرد.
در يك نظام اسلامي عدالت و انصاف و جوانمردي به علت حاكميت سه اصل توحيد ،دنيا –آخرت گرائي وحق محوري در همة امور جاري است .اين ارزش ها مي بايد در توزيع مناصب و روابط بين كاركنان وكاركنان و ارباب رجوع حاكم شود .در پرتو اين ارزش هاست كه همه در برابر قانون برابر مي شوند وهيچ كس براي خود حق ويژه قائل نمي شود وطلب نمي كند .سلطه گري در اين نظام فرهنگي مردود است .هر چه هست براي عدالت و حاكميت قسط است .عدالت حكم مي كند هر كس در منصبي قرار گيرد كه جايگاه اوست و اعمال قسط به همه تكليف مي كند در اين راستا بكوشند .قسط مي گويد اگر كسي  در جاي خود نيست او را در جاي خود بنشانند .وقتي توزيع مناصب بر اساس شايستگي هاشد امر به معروف ونهي از منكر كمك به حال كسي است كه از روي نسيان و يا سهو به وظيفة خود عمل نكرده است.اگر چنين شد كسي كه امر به معروف ويا نهي از منكر مي شود ممنون آمر به معروف و ناهي از منكر است .در فضاي فرهنگ سلطه امر به معروف ونهي از منكر توهين به حساب مي آيد .در فضاي فرهنگ عدالت و قسط امر به معروف ونهي از منكر تصحيح قلمداد مي شود .امكانات اداري مي بايد برهمين اصل و اساس توزيع شود .در چنين نظامي امر به معروف ونهي از منكر ارائة امكان تلقي مي شود .به كسي كه امر به معروف ونهي از منكر مي شود با ارائة اين خدمت امكان خدمت رساني بيشتر ارائه مي شود .
راه حل
براي برون رفت از شرايط فعلي لازم است اصل شايسته سالاري وجهة همت همة مسئولين نظام قرار گيرد و هر كس در منصبي قرار گيرد كه جاي اوست .در مرحلة بعد مي بايد قوانين اداري به گونه اي تعيير كند كه متضمن عدالت ،انصاف و جوانمردي باشد نه سلطه گري . مي بايد اصل خدمت گذاري در همة ادارات محور فرهنگ سازماني قرار گيرد .هركس و يا هر اداره اي كه نمي تواند خدمتي ارائه كند عدمش به ز وجود است . در مناصب اداري نيز اگر منصبي خدمتي سر نمي زند مي توان آن منصب را حذف كرد . مشي رضاخان در تأسيس ادارات دولتي در ايران ساختن پست براي توزيع در آمد نفت
بود امروز مي بايد ساية شوم اين قاعده را از سر ادارات كشور رفع كرد و اصل خدمت رساني را حاكم كرد .صورت خدمات سالانة هر كارمند و يا هر سازمان مي بايد جايگاه امكانات در اختيار او را تعيين كند .اين اصل تا حدي مي تواند پيش رود كه به حذف يك كارمند و يا يك پست منجر شود .در چنين فضائي امر به معروف ونهي از منكر خود ارائه يك امكان جديد براي افزايش امكان خدمت رساني بيشتر توسط يك فرد و يا يك سازمان است .
منابع :
1- پناهي ، محمد حسين ، اسلامي كردن يا بومي كردن علوم اجتماعي ؟(1379) ،حوزه و دانشگاه ، كتاب سوم ، قم: پژوهشكدة حوزه و دانشگاه .
2- دفتر فرهنگستان علوم اسلامي ، (1382)نرم افزار مهندسي تمدن اسلامي ،قم : معاونت پژوهشهاي بنيادي ،دفتر فرهنگستان علوم اسلامي .
3-  دفتر همكاري حوزه و دانشگاه ،(1363) جامعه شناسي اسلامي ،قم :دفتر همكاري حوزه و دانشگاه
4- زاهد زاهدني ،سيد سعيد ،(1383) انواع جامعه شناسي اسلامي ، مجيد كافي ،دين و علوم اجتماعي ، قم :پژهشكدة حوزه و دانشگاه ، صص 74-61 .
5-  زاهد زاهدني ،سيد سعيد (1370) مباني روش تفكر اجتماعي در اسلام ،تهران : بهينه .
6-  مصباح يزدي ،محمد تقي .(1378) رابطة ايدئولوژي و فرهنگ اسلامي با علوم انساني .حوزه و دانشگاه .قم :پژوهشكدة حوزه و دانشگاه ،صص 90-74 .
7-  مصباح يزدي ،محمد تقي .(1378) علوم و دين (رابطه ،مرزهاي دلالت و انتظارات ) .حوزه و دانشگاه .قم :پژوهشكدة حوزه و دانشگاه صص 125-112 .
8-  مطهري ،مرتضي ،(1361)شناخت در قرآن ،تهران :پاسدارن انقلاب اسلامي
9-  مطهري ،مرتضي ،(1359) ،جامعه و تاريخ ،قم :انتشارات صدرا .

10.Rassel ، Bertrand،(1971)Sixth Imp. History of Western PhiIosphy. Kent : Unwin University Books.

منبع : http://ehya.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *