«عمل»، مفهوم محوری دستگاه فکری هانا آرنت
از سوی دیگر برخی بر این باورند که در نظر گرفتن نوشتههای آرنت به عنوان «مشتی آثار پراکنده درباره موضوعات مختلف» اشتباه و خطاست. عزتالله فولادوند معتقد است که دو اندیشه بنیادین به مثابه رشتهای محکم، نوشتههای آرنت را به هم متصل میکنند: «یکی پرسش درباره ماهیت سیاست و حیات سیاسی بر مبنای روش پدیدارشناسی که بیشتر ملهم از هایدگر است و دیگری این فکر اساسی که از یونانیان، به ویژه ارسطو، به او به ارث رسیده که سیاست در بن و بنیاد به راستی شاخهای از اخلاق است و سیاست جدا از اخلاق شایسته نام سیاست نیست».
از جهتی دیگر با وجود اینکه آرنت از اندیشههای فلاسفه بزرگ تأثیر پذیرفته است، دنبالهرو صِرفِ هیچ یک نیست و در واقع از هیچ اندیشه، مرام یا مسلک خاصی نیز حمایتی آشکار نمیکند تا بتوانیم او را پیرو آن یا این مکتب و مسلک بدانیم. وی خود در میزگردی که در سال 1972 به بررسی اندیشههای هانا آرنت پرداخته بود و در پاسخ به سؤال هانس. ج. مورگنتو- نظریهپرداز بزرگ روابط بینالملل- که از کیستی و مسلکش میپرسد، به صراحت خود را از تعلق به هر مکتب و مسلکی اعم از محافظهکاری، لیبرالیسم و غیره مبری میشمارد. «چنان که آگاه هستید، جناح چپ من را به جناح محافظهکار منتسب میکند و گاهی محافظهکاران من را یکی از افراد چپ یا که زنی سرکش یا که خدا میداند … من پیرو هیچ مسلکی نیستم. به تنها مسلکی که تعلق داشتهام صهیونیستها بودهاند. ناگفته پیداست که یگانه دلیل این تعلق و آن هم درست از 1933 تا 1943 هیتلر بوده است و سپس از آن جدا شدهام … من هرگز نه سوسیالیست بودهام و نه کمونیست … من هیچگاه لیبرال نبودهام. وقتی میگویم نبودهام این را از قلم انداختهام که بگویم هرگز باوری به لیبرالیسم نداشتهام …».
این اعلام براعت از هواداری مرامها و مسلکهای روز، با بررسی زندگی و موضعگیریهای او هم تا حدود زیادی تأیید میشود. اما آیا اندیشههای گسترده آرنت در آثار مختلفش در باب موضوعات ظاهراً مختلف و متفاوت را میتوان در مجموعه، نظام یا دستگاه واحد فکری جای داد؟
برخی از محققانی که در اندیشههای آرنت تفحص میکنند، برآنند که منظومه فکریِ احتمالیِ آرنت آنگاه آشکار خواهد شد که آرنت را با نگاهی دقیق و فراگیر و از فراز دنیای متنوع و پرجوش اندیشههایش ببینیم. در واقع اینان معتقدند که به دلیل فقدان همین نگاه است که خوانندگان آثار آرنت به آسانی به کشف منظومه فکری او نائل نمیآیند. در این راستا، برخی از مهمترین مفاهیم اصلی اندیشههای آرنت حوزه عمومی، توتالیتاریسم، حیات فعال و عمل عنوان میشوند که میتوانند محور و حلقه وصل مفاهیم و مباحث مختلف در دستگاه فکری او باشند. به نظر میرسد، از میان همه اینها شاید بیش از همه، رویکرد آرنت به «عمل»- به مثابه آنچه که به زعم او شایسته است که حیات آدمی مصروف آن گردد- قابل توجه است. به جرأت میتوان گفت که «عمل» مفهوم محوری و کانون منظومه فکری آرنت است. به عبارت دیگر، آرنت صاحب یک دستگاه و نظام فکری است که «عمل» کانون آن است.
در «وضع بشری»، هانا آرنت مهمترین دیدگاههای فلسفی- سیاسی خود را ارائه میدهد که کانون آن، مباحث «عمل» در عرصه عمومی است. در واقع، هانا آرنت در آن اثر، ضمن انتقاد از شیوه زندگی انسان مدرن و رویکرد او به زندگی که جابجائی علائق حوزه عمومی و حوزه خصوصی در آن مشهود است، بر آن است که با الهام گرفتن از زندگی یونانیانِ باستان که حیات و همتشان مصروف و وقف گفتوگو، تعامل، سخن، ارتباط و در یک کلام «عمل» در عرصه عمومی بود، برای زندگی سیاسی روزگار خود الگویی بر اساس «عمل» ارائه دهد.
در کتاب «ریشههای توتالیتاریسم» نیز آن رشتههای پیوند به ویژه بحث عمل و اهمیت آن در اندیشه و نظام فکری آرنت را به خوبی میتوان مشاهده کرد. در واقع، در دقت و توجه در عناصر تمامیتخواهی نیز میتوان این نکته و اهمیت عمل در عرصه عمومی به مثابه یکی از دقائق اندیشه آرنت را شناخت؛ چرا که تمامیتخواهی علاوه بر ایدئولوژی، ارعاب و سرکوب، «از میان بردن هر نوع آزادی بیان، هر نوع دگراندیشی و هر نوع فعالیت فکری و ارتباط انسانی» را نیز به عنوان وسیلهای برای رسیدن به اهدافش به کار میبرد. آرنت در «ریشههای توتالیتاریسم» به این نتیجه میرسد که همرنگی افراد، رفتارگرایی، انسان ذرهای و تودهای شدن جامعه انسانی عناصر اصلی تمامیتخواهی را تشکیل میدهند که به همراه ایدئولوژی و با کمک ترور، ارعاب و سرکوب، نظام و رژیم تمامیتخواه را به پیش میبرند. در اینجا کمی دقت لازم است تا متوجه شویم در نظام اندیشه یا منظومه فکری آرنت و در تطابق با آنچه در «وضع بشری» آمده است، همرنگی با جماعت، تودهای شدن و نیز ایدئولوژی مساوی است با فقدان عمل آزاد و خلاقانه سیاسی در عرصه عمومی.
عمل در کتاب «انقلاب» آرنت هم جایگاهی اساسی دارد و اساسا آرنت انقلاب را در پیوند با آنچه هم ریشه با عمل است تعریف میکند. او انقلاب را واقعهای سیاسی، مترادف با شروع و آغازی دوباره و تولدی نو میداند. انقلاب در اندیشه آرنت تنها رها شدن از شر ظلم و ستم نیست؛ بلکه انقلاب آنگاه انقلاب راستین است که ماننند انقلاب آمریکا به آینده و به برساختن مسیری نو و والا در پی استقلال و آزادی در زندگی بشر نظر داشته باشد. پر واضح است که آزادی، رسیدن به بزرگی و فعالیت نو و خلاقانه معطوف به آینده در اندیشه آرنت همان عمل است و طلب نان و انقلاب برای برابری اقتصادی و رفع نیاز فقرا یعنی تقلا برای معاش در جهتی مخالف عمل.
«عمل»، مفهوم محوری زندگی هانا آرنت
علاوه بر تمام این مطالب که موید اهمیت و محوریت «عمل» در منظومه فکری آرنت هستند، اثرات این جایگاه کانونیِ عمل در اندیشه آرنت را میتوان به وضوح در رفتار و منش او نیز مشاهده نمود. آرنت اندیشمندی است متعهد که به «عمل» به مثابه مفهوم محوری منظومه فکری خویش، در حیات روزمره هم وفادار است.
لسناف یکی از دلایل شاخص بودن آرنت در میان متفکران سیاسی قرن بیستم را ارتباط گسترده اندیشه و زندگی او میداند؛ زندگی پرفراز و نشیبی که آرنت پاسخهای بکر و اصیل به مسائل آن میدهد. وی اعتقاد دارد که زندگی آرنت بیش از هر متفکر سیاسی قرن بیستم، برای درک اندیشه او لازم و ضروری است و «زندگی هیچ متفکر سیاسی دیگری به اندازه او، مظهر تاریخ سیاسی این قرن نبوده است».
در بیان جایگاه عمل در زندگی جاری آرنت، باید گفت که وی همان طور که در عالَمِ اندیشه همواره بر کنش خلاقانه و مبتکرانه با انگیزه بزرگی و ماندن در خاطرهها تأکید میکند و از جهان تودهای مدرن، رفتارگرایی و یکدست شدن انسانها ابراز انزجار میکند، در زندگی روزمره خود نیز بر این طریق است. او همواره در زندگی خود از قیل و قال تودهها و یکرنگی با جماعت گریزان بوده است. «آرنت زمانی بی هیچ پردهپوشی گفت: «ناهمرنگی اجتماعی شرط لازم دستاورد فکری است» و او به خوبی میتوانست کرامت انسان را نیز بدان بیفزاید. آرنت از موقعیتهایی که در آنها همرنگی اجتماعی حکمفرما بود، اغلب به یاری یکی دیگر از عبارات ذخیره خود به شتاب بیرون رفته بود: «این مکان درخور دختر مادر من نیست»، «من به روابط عمومی حساسیت دارم» و «اینجا چیزی جز قیل و قال وجود ندارد». هانا آرنت استقلال خود را حفظ کرد و از دوستانش نیز توقع داشت همین کار را انجام دهند … در قاموس شخصی هانا آرنت، مردمان واقعی مطرود بودند».
البته در اینجا باید به تفاوت میان قیل و قال روزمرگی که آرنت از آن گریزان است و کنش در عرصه عمومی که بدان دعوت میکند و اساس اندیشه اوست، توجه کنیم و میان آنها تمایز قائل شویم.
در مجموع میتوان گفت که زندگی شخصی و روزانه آرنت نیز به مانند اندیشههای اصیلش در باب حیات اصیل انسانی و عمل به مثابه گفتوگو و تعامل و جنبوجوش سیاسی، سرشار است از درنگ در عناصر مفهوم عمل و زیست در سمت و سوی اندیشه مبتنی بر دوری از درافتادگی در تقلا و نزدیکی به عمل. از این روی شاید بتوان آرنت را اندیشمندی متعهد نامید که به مفهوم کانونی اندیشههایش در حیات عملی خویش هم متعهد میماند. آرنت در هر اندیشه و عملی به اصالت «عمل» وفادار است.
——————————————————————————–
* کارشناس ارشد علوم سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس
منبع: سیاست ما