چکیده:
در اين تحقيق مطالعاتي در مورد زنان و كار و اينكه چه موانعي بر سر راه اشتغال زنان است و مانع پيشرفت آنها مي شود و همچنين منافعي كه زنان شاغل را در بر مي گيرد و راهكارهايي براي بهتر شدن سطح فعاليت و كاربراي زنان و بررسي علل و عوامل رويكرد زنان به اشتغال انجام شده ، و با هدف بهتر شدن وضعيت كاري و شرايط مناسب تري براي زنان تهيه شده است .
اميدواریم كه زنان ما بتوانند با كيفيت بالاتر و مشكلات كمتر در جهت فراهم شدن زندگي بهتر براي آنان به اشتغال بپردازند .
نتيجه تحقيق :
از 9 فرضيه موجود در تحقيق 4 فرضيه رد و 5 فرضيه اثبات شد كه در زير به شرح آنها مي پردازم :
فرضيه هاي رد شده : 1- كسب ثروت مهمترين انگيزه مادي آنها نبود ، 2- كار در خانه مانعيتي براي آنها وجود نياوده بود، 3-استقلال مالي در گرايش زنان به اشتغال اثر ندارد، 4- بالا رفتن سن تأثيري در كم شدن رويكرد زنان به اشتغال نداشت .
فرضيه هاي اثبات شده : 1- برخورداري از تحصيلات بالاتر سبب روي آوردن بيشتر زنان به اشتغال مي شود ، 2- اگر فرصتهاي شغلي بيشتر باشد زنان سريعتر به اشتغال روي مي آوردند ،3- زنان شاغل خيلي كم و يا هيچ كمكي به اقتصاد جامعه نمي كنند ، 4- كسب مقام و موقعيت اجتماعي تمايل زنان را به اشتغال بيشتر مي كند ، 5 – رفاه خانواده مهمترين انگيزه خانوادگي زنان شاغل است .
فهرست مطالب :
بيان مسئله پژوهش
اهميت و ضرورت موضوع
اهداف پژوهش
فرضيه ها
معرفي انواع متغيرهاي پژوهش
مقدمه
كار و شغل
تاريخچه ا شتغا ل زنان در ا يران
تاريخچه قا نونگذا ري درباره كا رگران زن در ا يران
تاريخچه ا شتغا ل زنان سطح بين المللي
دوره هاي صنعتي و زنان
نـگا هي به ورود زنان به بخش توليد
زنان و توسعه
روان شنا سي ا جتما عي ا شتغا ل زن
زن و خدمت ا جتما عي
زن و مسائل ا جتما عي معا صر
زنان و توسعه ا قتصادي (نقش ا قتصادي زنان)
ا ستقلال ا قتصادي زنان
دلايلي كه زنان در توسعه ا قتصادي- ا جتما عي نقش ا رزنده تري خوا هند دا شت
زنان و فعا ليت ا تحاديه اي
شرا يط كار زنان
درآمد كار زنان
زنان و كار
كار زنان در داخل خانه
كار زنان در خارج خانه
زيان كار زنان
بررسي زمينه هاي نظري و تجربي موضوع زن و ا شتغا ل
تفاوت در دستمزدها : كار آيي يا تعصب؟
وقت بيشتر و پول كمتر : بي عدا لتي در كار زنان
لزوم كار براي زن
ده روش عمده كه شغل شما زندگي شوهرتان را آسا نتر ، بهتر و شادتر مي كند
كيفيت زندگي شغلي و رضا يت از كار
موا نع پيش روي زنان
عامل نامرئي توسعه زنان (عوامل ضمني)
راه كار
وضع فعا ليت زنان در كل كشور
منابع و مآخذ
اهداف پژوهش
1-آيا تحصيلات در گرايش زنان به اشتغال مؤثر است .
2-آيا سن در ميزان تمايل زنان به اشتغال مؤثر است .
3-آيا انگيزه مادي كسب ثروت در ميزان رويكرد زنان به اشتغال مؤثر است .
4-آيا انگيزه خدمت به جامعه در گرايش زنان به اشتغال مؤثر است .
5-آيا كسب موقعيت اجتماعي در تمايل زنان به اشتغال مؤثر است .
6-آيا انگيزه خانوادگي در رويكرد زنان به اشتغال مؤثر است .
7-آيا انگيزه استقلال مالي در ميزان گرايش زنان به اشتغال مؤثر است .
8-آيا وجود فرصتهاي شغلي در ميزان تمايل زنان به اشتغال مؤثر است .
9-آيا كار در خانه در ميزان رويكرد زنان به اشتغال مؤثر است .
فرضيه ها
1- هر چه زنان از تحصيلات بالاتري برخوردار باشند به اشتغال بيشتر گرايش دارند .
2- هر چه سن بيشتر شود ميزان تمايل زنان به اشتغال بيشتر است .
3- هر چه كسب ثروت بيشتر باشد رويكرد زنان به اشتغال بيشتر است .
4- هر چه انگيزه خدمت به جامعه بيشتر باشدگرايش زنان به اشتغال كمتر است .
5- هر چه كسب موقعيت اجتماعي بيشتر باشد تمايل به اشتغال در زنان بيشتر مي شود .
6- هر چه انگيزه خانوادگي بيشتر باشد رويكرد زنان به اشتغال بيشتر مي شود .
7- هر چه استقلال مالي بيشتر شود ميزان گرايش زنان به اشتغال بيشتر مي شود .
8- هر چه فرصتهاي شغلي بيشتر باشد تمايل زنان به اشتغال بيشتر است .
9- هر چه كار در خانه بيشتر باشد ميزان رويكرد زنان به اشتغال كمتر است .
تعاريف و مفاهيم
تحصيل : حاصل كردن ، فراهم آوردن ، بدست آوردن ، درس خواندن ، دانش آموختن .
(حسن عميد/ 1380 /ص378 )
سن: 1-شمار سال هاي زندگي انسان يا موجود زنده ديگر ،مدت عمر 2-دوره يا مرحله اي از زندگي .
(دكترحسن انوري / 1382 /ص 1325 )
فرصت: وقت مناسب براي كاري ، پرواي كار ، جمال ، نوبت .
(حسن عميد / 1380 /ص 909 )
ثروت: مال، دارايي، بسياري مال .
(همان /ص 444 )
خدمت : كار كردن براي كسي .
(همان / ص546 )
جامعه : گروهي از مردم كه با هم وجه اشتراك داشته باشند ، صنفي از مردم ، مردم يك شهر يا كشور .
(همان /ص 451 )
موقعيت اجتماعي : هويت اجتماعي كه فرد در گروه يا جامعه معيني دارد ، موقعيت اجتماعي ممكن است ماهيتي بسيار كلي داشته باشد . (مانند موقعيتهايي كه در ارتباط با نقشهاي وابسته به جنسيت است ) يا ممكن است خيلي مشخص تر باشد (مانند موقعيتهاي شغلي).
(عليرضاشايان مهر / 1377 /ص515 )
رفاه : به معناي وسيع كلمه به آسايش فكري و جسمي اطلاق مي شود ، به معناي اخص به كوششهايي گفته مي شود كه جهت پيشرفت وضع عمومي بهداشت و خوشبختي و آسايش مادي و معنوي جامعه به كار مي رود . اين كوششها ممكن است از طريق اعمال سياستهاي حكومت محلي يا مركزي و يا از طريق شركتهاي خصوصي يا مؤسسات ديگر صورت بگيرد .
استقلال:آزادي داشتن ، به آزادي كاري كردن ، بدون مداخله كسي كار خود را اداره كردن .
(سيد مهدي مجتبوي / 1372 / صص164-165 )
اشتغال در خانه : به خدمت گرفتن فرد يا افرادي خارج از خانوار جهت انجام كار و ارائه خدماتي در آن در برابر كاركنان خانوادگي (فرزندانيكه در خانواده و زير نظر پدر به كار
مي پردازند ) كه هنوز هم نسبتي بالنسبه قابل توجه از جمعيت فعال جامعه ايران را شامل
مي شود . نسبت خانه و شاغلان ( افرادي كه خارج از خانه به كار در آن گمارده مي شوند ) سخت رو به كاهش است .
(دكتر باقر ساروخاني / 1380 / صص370-371 )
معرفي انواع متغيرهاي پژوهش
متغير وابسته: گرايش زنان به اشتغال
متغير مستقل : از عوامل شخصي ، خانوادگي ، اجتماعي و اقتصادي تشكيل شده است .
عوامل شخصي = تحصيلات، سن ،كار در خانه، استقلال مالي، خدمت به جامعه .
عوامل خانوادگي = رفاه خانواده .
عوامل اجتماعي = فرصتهاي شغلي ،موقعيت اجتماعي .
عوامل اقتصادي = كسب ثروت .
مقدمه
انسان به طور طبيعي ، گرايش به رشد و تكامل دارد و اصيلترين تفاوت او با ديگر موجودات داشتن تفكر و خلاقيت است . اين انسان متفكر، علي القاعده مي بايد بر اساس تفكر علمي ، روشهاي نوين و شيوه هاي جديد در زنـدگي و محيط مـادي اطراف خويش بيـافريند . در نتيجـه ديناميـك بودن ، آفريدن و خلق كردن و حركت به سوي تكامل جزو ذاتي انسان است . به طور طبيعي از انسان انتظار رشد و تكامل مي رود و اگر سكون و ايستايي بردوره اي از تاريخ بشرحاكميت دارد و يامللي علي رغم تحولات توسعه صنعتي هنوز زندگي دوران معيشتي را سپري مي كنند ، بدون ترديد موانعي در مقابل رشد و ترقي آنها وجود دارد .
با رفع اين موانع و آماده سازي زمينه هاي رشد ، جامعه بايد در يك روند طبيعي به تحولات مادي و توسعه صنعتي نايل آمد . با توجه به اين فرض انسان محور و كليد اصلي توسعه به شمار مي آيد.
يكي از موضوعات اساسي در برنامه ريزيهاي خرد و كلان اقتصادي كشورها توجه به نيروي انساني است چنانچه اين نيروي انساني ماهر و متخصص باشد ، سهم زيـادي را در رشد و توسعـه خواهد داشت .
(زنان حدود نيمي از جمعيت جهان را تشكيل مي دهند ) . نقش آنان عمدتاًدر برنامه هاي ملي و بين المللي ، در رابطه با نحوه برخورد با مقاطع بحران اقتصادي و توسعه سرمايه گذاري ، در مناطق در حال پيشرفت ناديده گرفته شده است . بنابراين مي توانند در فعاليتهاي اقتصادي و اجتماعي سهيم بوده و با كسب آموزش در جهات مختلف ، از جمله حرفه ، در بالا بـردن سطح توليد و بـهره وري بيشتر از نظر اقتصادي و رشد و توسعه كشور سهم به سزايي را داشته باشند .
مرد و زن هر دو كار مي كنند ، ولي كار آنها از بسيـاري جهات با يكديگر متفاوت است . نظيـر: كـل ساعات كار ، نوع كار ، ميزان پرداخت ، سن ، مشاركت ، خانه داري كه درتمامي اين موارد زنان بطور عمده نقش فعالتري نسبت به مردان دارند .
از سال 1970 ، نقش زنان در نيروي كار افزايش يافته است و تقريباً در همه جا زنان بيشتر در خارج از خانه كار مي كنند .
تـجزيه و تفكيك شغل و تفـاوت دستمـزد ، تقـريـباً در همه جا بر شكاف بيـن آنچه را كه به دست مي آورند تأ كيد مي كند ، آنها همچنين به پول و آموزش دسترسي كمتري دارند .
كار زنان كم ارزش تلقي شده و يا بسياري از موارد ثبت نمي شود. امروز تجديـد نظر در مفاهيـم اشتغال و بيكاري و خانه دار بودن يكي از كارهاي مهم و اساسي مي باشد .
زنان فعاليتهاي مختلفي را در خانه و در خارج از خانه دارند . چنانچه كار را در معناي معمول آن ، هر نوع اشتغالي كه پاداش مالـي بر آن مرتبت باشد ، بدانيم بسيـاري از فعاليـتهاي زنان در اين مقولـه نمي گنجد ، زيرا پاداش مالي ندارد . لذا با توجه به اينكه زنان بخش عظيمي از فعاليتهاي داخل خانه را انجام مي دهند و در صورتي كه اين كارها به بيان اقتصادي سنجيده مي شد ، هزينه بالايي را بـراي خانواده بوجود مي آورد ، ولي به هر حال امروز ايـن فعاليتها جزو كار و اشتغال به معناي معمول آن نيست .
فعاليت زنان در روستاها به طور معمول هميشه انجام شده است . در شهرهاي قديمي ، زنان علاوه بر كارهاي مربوط به خانه ، به مشاغلي چون خياطي . آرايشگري ، مامايي ، قاليبافي و كارهاي دستي سنتي مي پرداختند و يا به صورت خدمه در خانه هاي ديگران به كار مشغول بودند . بعد از انقلاب صنعتي و ايجاد كارخانه ها و كارگاههاي مختلف ، سرمايه داران به دنبال نيروي كار ارزان بودند و زنان بهتريـن اين نيـروها به حساب مي آمدند . به خصوص در صنعت نساجي زنان بيـشتر از بقيه صنايـع حضور پيـدا كردند. كم كم زنان به دستمـزد نا عادلانه و كار زيـاد خود معترض شده و گروهـها و اتحاديه هايي را تشكيل دادند تا در برابر شرايط نابرابر كار و تبعيضات موجود مبارزه كنند .
عدم تخصص و پايين بودن سواد زنان و فقدان تجربه كاري باعث شد آنان بيشتر به سوي كارهايي كه نيروي غير متخصص نياز داشت ، روانه شوند . بخش خدمات تا حدي پذيراي اين نيروها گرديد . تمركز در اين بخش ، براي زنان شانس كمتر براي يافتن شغل به دليل رقابت بيـشتر را به دنبـال داشت .
يكي از مشكلاتي كه زنان در همه جوامع با آن درگير هستند ، مسئوليت پرورش فرزندان و اداره امور خانه مي باشد . به واسطه اين مسئله آنان امكان دسترسي به تخصصها و آگاهيهاي سطوح بالا را كمتر دارند و همچنين زماني را كه مي توانند در شغل و حرفه خود صرف نمايند محدود مي باشد . بنابراين به مشاغلي روي آوردند كه هم نياز به تخصص بالا نداشته باشد و هم وقت كمتري را بيرون از خانه صرف كنند . آنان نسبت به مردان از اوقات فراغت كمتري برخوردارند زيرا به محض تمام شدن وقت كار در بيـرون ، خود را به منـزل مي رسانند تا به مراقبت از بچه ها و رسيدگي به امور منزل بپردازند .
شرايط نا برابر كار براي زنان نسبت به مردان چه از جهت استخدام ، دستمزد و امكان ارتقاي به سطوح بالاتر ، باعث مي شود اشتغال زنان ويژگيهايي داشته باشد كه با توجه به ساختار فرهنگي اقتصادي و اجتماعي هر جامعه فرق مي كند .
(دكتر خديجه سفيري / 1377 / صص 7-9 )
كار و شغل
پديده اشتغال و كار از ابتداي زندگي اجتماعي بشر مورد توجه بوده است. هريك از انديشمندان به نوعي درباره اين مسأله سخن گفتهاند. اشتغال زنان همراه با مردان در مزارع و درخانه، امري عادي تلقي ميشد. هرچند تفكيك نقشها و وظايف جزء اصلي اشتغال محسوب ميگرديد.
جامعه شناسان و روانشناسان، در قرون اخير، نظرات متفاوتي راجع به كار ارائه نمودهاند.
جنبههاي مختلف كار اعم از نابرابري در كار، رضايت شغلي، انگيزه كار و بالا بردن بهرهوري سازمانهاي كاري و غيره .. هركدام به نحوي مورد توجه انديشمندان و علماي علم مديريت،
جامعه شناسي و اقتصاد و روان شناسي قرار گرفته است.
با آنكه زنان نقش مهمي در فعاليتهاي اقتصادي، اجتماعي دارند ولي كمتر از آنان سخن به ميان ميآورند، تنها آنجا كه از مشاغل ثانوي، تخصص كمتر، دستمزد پايين و آينده نامعلوم صحبت ميشود، وجود زنان مطرح ميگردد.
امروز اهميت اشتغال و نيروي انساني ماهر و متخصص معلوم است و توجه به مسائل اشتغال اين نيروي عظيم (زنان) كه نيمي از جمعيت جهان هستند و نيز بررسي جامعه شناختي آن بسيار مهم مينمايد.به طور كلي بررسي وضعيت زنان در جهان و به ويژه كشورهاي جهان سوم، اهميت مسأله را بيشتر مينمايد. حركتها و نهضتهايي در رابطه با دفاع از حقوق اجتماعي زنان در كشورهاي مختلف بوجود آمده است تا صداي مظلوميت را به گوش جهانيان برسانند. هرچند كه اين گروهها ممكن است در لواي فعاليت در جهت احقاق حقوق زنان، اهداف سياسي هم داشته باشند.
(همان / صص11-12)
تاريخچه اشتغال زنان در ايران
ساختار جامعه ايران تا دوره قاجاريه ساختي سنتي ـ مذهبي بود و افراد پايبند آداب و رسوم و سنن ملي و شعاير مذهبي بودند و اين دنباله ساختي بود كه در دوره صفويه به وجود آمده بود. از نظر اقتصادي نيز اقتصاد كشاورزي برجامعه حكفرما بود. هرچند موقعيت اقتصادي اجتماعي زنان در سراسر ايران يكسان نبود و برحسب وضع محل و عرف و عادت و سنن محلي متفاوت بود، به طور كلي ميتوان گفت زنان از منزلت و موقعيت پايين برخوردار بودند و فعاليت آنان به فرزند آوردن و انجام كارهاي خانگي و گاهي كشاورزي ونساجي محدود مي شد و زنان درخارج از خانه مسئوليتي نداشتند.¹
در دوره قاجاريه ارتباط وسيعتر ايران با تمدن صنعتي غرب باعث تغيير در ساختار اجتماعي ـ اقتصادي جامعه و در نتيجه دگرگوني در زندگي و موقعيت اجتماعي زنان پايتخت و شهرهاي بزرگ
گرديد ولي درموقعيت اجتماعي زنان روستايي و زنان ايلنشين به دليل دورماندن آنها از ارزشهاي غربي تغييرات عمدهاي به وجود نيامد¹. صنعت و خدمات به تدريج جايگزين اقتصاد روستايي حاكم برشهرها گرديد و مشاغل جديد موجب رفتارهاي تازهاي در روابط اقتصادي
1- جمشيد بهنام ، ساخ0تهاي خانواده و خويشاوندي در ايران (تهران، خوارزمي ، 1356) ص 13
گرديد. واحدهاي اقتصادي جديدي مانند كارخانه، شركت و بانك به وجود آمد و سرمايهگذاريهاي داخلي و خارجي توسعه يافت.
يكي از پژوهشگران روسي در كتاب خود كه حاوي اطلاعات گرانبهايي درباره اوضاع اقتصادي و اجتماعي دوران قاجاريه است، درزمينه وضعيت اشتغال زنان مينويسد: «كار زنان و كودكان به طور وسيعي در صنايع كشور رايج بود و برخي از صنايع تقريباً به طور كامل وابسته به كار زنان و كودكان بود. مثلاً در كارخانه ابريشم تابي رشت تمام 150 نفر كارگر را زنان تشكيل ميدادند. در صنايع نساجي و بخصوص درقاليبافي زنان بخش اعظم نيروي كار راتشكيل ميدادند. در شيلات شمال متعلق به ليانازوف 300 نفر كارگر زن ا شتغال به كار داشتند.»همانطور كه اشاره شد ارتباط وسيعتر ايران با غرب در اين دوره عمدتاً در زندگي زنان پايتخت و شهرهاي بزرگ دگرگوني به وجود آورد ولي در تغيير زندگي زنان ايلات و روستاها نيز بدون تأثير نبود. زيرا توسعه سرمايهداري اروپايي سبب شد تا ايران وارد بازار جهاني شود. پيدايش تقاضاهاي فراوان براي توليدات كشاورزي و صنايع دستي، به ويژه گليم كه توسط زنان اين مناطق به صورت ابتدايي تهيه ميشد، روش زندگي آنان را تا حدودي تحت تأثير قرار داد. اين زنان كه مواد و كالاهاي فوق الذكر را براي بازار توليد ميكردند باعث درآمد بيشتر ميشدند بدون اينكه از دسترنج خود نفعي ببرند. اضافه شدن نقش آنها در توليد برنقشهاي سنتي مادر و همسر كه همچنان ادامه داشت فشار بيشتري را نسبت به گذشته بر آنها وارد آورد. با اين وصف مشاركت در توليد، قدرت آنها را درخانواده بيشتر كرد و ميزان جدايي دنياي زنان را از مردان كاهش داد.اشتغال زنان به انواع فعاليتهايي كه به طور خلاصه مورد اشاره قرار گرفتند، به معناي برابري حقوق اجتماعي زن و مرد در اين دوره نبوده است. بلكه فقط در مقايسه با گذشته ميتوان گفت كه زنان به طور محدود توانستند عهدهدار مشاغل خارج ازخانه گردند وگرنه حتي براي تامين آذوقه به مغازه نميرفتند. زنان ثروتمند خدمتكاران خود را ميفرستادند و زنان فقير از فروشندگان دورهگرد خريد ميكردند.يكي از بزرگترين وقايع ايران در قرن اخير، انقلاب مشروطيت بود كه قانون اساسي آن در 14 ذيقعده سال 1324 هجري قمري (1285 هجري شمسي و 1906 ميلادي) به امضاي مظفرالدين شاه رسيد. اين انقلاب تحول عظيمي در شؤون سياسي، اجتماعي و فرهنگي ايران از جمله در وضع زنان اين سرزمين به وجود آورد. اصل هشتم قانون اساسي اهالي مملكت ايران را در مقابل قانون دولتي متساوي الحقوق اعلام كرده بود.در خلال چهار سال بعد از تصويب قانون اساسي كه هنوز سرنوشت آن نامعلوم به نظر ميرسيد،
1- ناصر تكميل همايون.«بررسي موقع و منزلت زن در تاريخ ايران »، فرهنگ و زندگي ،سال 1354 ، شماره 19 و 20 ، ص29
گروههاي كوچكي از زنان كه اساساً متعلق به خانوادههاي طبقه بالا و متوسط رو به بالا بودند، براي آگاه ساختن زنان هموطن خود و حمايت بيشتر از برقراري مشروطيت، چندين انجمن به وجود آوردند. مهمترين آنها يكي «انجمن آزادي زنان» و ديگري «انجمن مخدرات وطن» بود كه هر كدام حدود شصت زن عضو داشت.¹ اين زنان به اين نتيجه رسيده بودند كه بزرگترين مانع براي از بين بردن بيعدالتي كه زنان از آن رنج ميبردند جهالت آنها است. بعلاوه تحصيلات آنها را قادر خواهد ساخت تا براي جامعه مفيد باشند، براساس اين فكر شروع به تأسيس مدرسه كردند مانند مدارس «ناموس»، «عفتيه» و «ترقي». البته تا موقع جنگ جهاني اول فقط تعداد اندكي مدرسه در تهران، شيراز و اصفهان براي دختران تأسيس شدند.انتشار روزنامه و مجله ونشريه ادواري توسط زنان آزاديخواه روش ديگري براي آگاهي دادن به زنان بود. بعضي از مهمترين آنها عبارت بود از مجله دانش (1289 شمسي)، روزنامه شكوفه (1299 شمسي)، روزنامه و سپس مجلة زبان زنان (1279 شمسي)، مجله جهان زنان (1299 شمسي)، نامة بانوان (1299 شمسي)، مجلة عالم نسوان (1300 شمسي) و مجله نسوان وطن خواه (1302 شمسي). بعلاوه برخي از زنان نويسنده با روزنامههاي ديگري كه از طرف مردان منتشر ميشد، همكاري مطبوعاتي داشتند. بدين ترتيب علاوه بر مشاغلي كه زنان در قرن 19 عهدهدار آن بودند، تأسيس انجمنها و احزاب، انتشار روزنامه و مجله و دايرنمودن مدارس فعاليتهاي نويني بودند كه زنان در اوايل قرن بيستم بدان اشتغال ورزيدند. اين فعاليتها در برخورد زنان با تمدن اروپايي در جامعه ما پيدا شده بود.بعد از به رسميت شناخته شدن پادشاهي رضاخان توسط مجلس شوراي ملي در سال 1304 به تدريج اقداماتي تحت عنوان تغيير لباس و رفع حجاب زنان صورت گرفت. البته زنان توانستند به برخي از حقوق خود كه در اصول هيجدهم و نوزدهم متمم قانون اساسي² مشروطيت درج شده بود، دست پيدا كنند كه در رأس همه آنها گسترش تحصيلات عمومي براي دختران بود. بازگشايي دبيرستانها موجب شد تا زنان حداقل در دستگاههاي دولتي عهدهدار برخي مشاغل گردند.توسعه اقتصادي ناشي از عايدات نفتي روزافزون و به دنبال آن ملي شدن صنعت نفت موجب تغييرات اساسي در اقتصاد ايران و در نتيجه موقعيت زنان گرديد.
اين تغييرات اگرچه از طرفي در جهت بيشتر شدن نابرابري اجتماعي و برباد رفتن سرمايه بدست آمده بـود، ولـي بخشي از ايـن سرمايـه مشاغل زيـادي را به وجـود آورد كه اين امر به نوبه خـود فرصتهاي استخدامي را براي زنان واجد شرايط از كارگري در كارخانه تا مشاغل سطح بالا مهيـاتر کرد.
1- پيشين ، صص 246-262
2- اصل هيجدهم : « تحصيل و تعليم علوم و معارف و صنايع آزاد است مگر آنچه شرعاً ممنوع باشد .» اصل نوزدهم : « تأسيس مدارس به مخارج دولتي و ملتي و تحصيل اجباري بايد مطابق قانون وزارت علوم و معارف مقرر شود و تمام مدارس و مكاتب بايد در تحت رياست عاليه و مراقبت وزارت علوم و معارف باشد.»
ايجاد فرصتهاي روزافزون براي استخدام زنان به از بين بردن مخالفت خانوادهها با تحصيل علم و اشتغال زن در خارج از خانه كمك كرد. ليكن تلاش رژيم حاكم در جهت تبليغ و رواج آزاديهاي بيقيد و بند زنان، مانع از آن شد كه خانوادههاي مذهبي و متدين دختران خود را جهت تحصيل و آموزش به مدارس و دانشگاهها بفرستند. بدين ترتيب در طي دو دهة قبل از انقلاب اسلامي، نگرش جامعه ايران نسبت به زنان در برگيرنده تغييرات اساسي ولي كند بود. اما مهمترين تحولات در زمان پيروزي انقلاب اسلامي رخ داد.
شركت زنان در تظاهرات گسترده و عظيم برضد رژيم گذشته نشان دهنده اين بود كه زنان نقش خود را فقط محدود به فعاليتهاي درون خانه نميدانند بلكه به عنوان يك زن مسلمان مشاركت در فعاليتهاي اجتماعي از جمله اشغال در خارج را وظيفه خود ميدانند. واقعي مهمي كه در قرن اخير موقعيت اجتماعي زنان اين سرزمين را تحت تأثير قرار داده است، انقلاب اسلامي كه در 22 بهمن سال 1375 به پيروزي رسيد.
تاريخچه قانونگذاري درباره كارگران زن در ايران
براي تنظيم قانون كار به درخواست دولت هيأتي از كارشناسان دفتر بينالمللي كار به ايران آمدند و پس از مشورت با كارشناسان داخلي، طرح قانون كار ريخته شد و به دنبال آن لايحه اولين قانون كار تدوين شد. لايحه تقديمي دولت در كميسيونهاي پيشه و هنر و بازرگاني و دادگستري مجلس با اصلاحاتي به تصويب رسيد و به موجب ماده واحد مصوب 17 خردادماه 1328 مجلس شوراي ملي (سابق) اجازه اجراي گزارش كميسيونهاي مذكور داده شد. اگرچه مدت اعتبار اين قانون يكسال و به صورت آزمايشي بود، با اين حال تا سال 1337 اجرا شد. قانون كار مورخ 26/12/1337 نيز به صورت قانون آزمايشي با مدت يكسال تصويب شد. اما با اصلاحاتي كه بعدها نيز در آن بعمل آمد به مدت 32 سال بر روابط كار و كارگر حاكم بود.²
فصل چهارم قانون مذكور از ماده 16 تا 20 به بيان شرايط كار زنان و كودكان اختصاص داشت و به موجب آن كار شب به استثناي كار پرستاري در بيمارستانها و مشاغل ديگر به تشخيص وزارت كار، براي زنان ممنوع بود.
همچنين اشتغال زنان در ايام بارداري شش هفته قبل از زايمان و چهارهفته پس از آن براي آنان ممنوع اعلام شده بود و كارفرما حق اخراج آنان را در اين دوران نداشت. مادر شيرده نيز به ازاي هر سه ساعـت كار، نيـم ساعت فرجـه شيـردهي به نـوزاد خود داشت. ضـمن آنكه كارفـرما در پس از پيروزي انقلاب اسلامي انديشه تنظيم مقررات جديد پاگرفت. در اين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب 1358 (با كارگاههاي بيش از ده نفر كارگر بايد محلي را براي نگهداري از كودكان در نظر ميگرفت.
اصلاحات سال 1368) توجه ويژهاي به حقوق زنان دارد. قانون اساسي ضمن تأكيد برانجام وظايف مادري توسط زنان، زن و مرد را از نظر تحصيل علم و اشتغال به كار يكسان اعلام نموده است. اصل بيستم مؤيد اين امر است. به موجب اين اصل همه افراد ملت اعم از زن و مرد يكسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه حقوق انساني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با رعايت موازين اسلام برخوردارند. بعلاوه اصول سوم، بيست و يكم، بيست و هشتم و چهل و سوم قانون اساسي برخورداري زنان را از حقوق اجتماعي برابر و مساوي با مردان مقرر نمودهاند.
در سطح قوانين عادي، نخستين قانون كار جمهوري اسلامي ايران در تاريخ 29/8/1369 توسط مجمع تشخيص مصلحت نظام مورد تصويب قرار گرفت. در مبحث چهارم اين قانون شرايط كار زنان بيان شده است. در قانون مذكور طي مواد 75 تا 78 حمايتهاي خاصي براي زنان كارگر مقرر شده است كه عبارتند از:
1- ممنوعيت كارهاي خطرناك و سخت و زيان آور و نيز منع حمل بار بيش از حد مجاز و بدون استفاده از وسايل مكانيكي (ماده 75).
2- مرخصي بارداري و زايمان به مدت 90 تا 104 روز (معادل 13 تا 15 هفته) و پرداخت حقوق ايام مرخصي توسط سازمان تأمين اجتماعي (ماده 76).
3- لزوم بازگشت زن به كار سابق با احتساب سابقة خدمت (تبصره 1 ماده 76)
4- الزام كارفرما به ارجاع كارهاي سبكتر به زنان باردار به تشخيص پزشك سازمان تأمين اجتماعي (ماده 77).
5- حق شيردادن با فرجه قانوني قابل احتساب در كار و الزام كارفرما به تأسيس مراكز نگهداري اطفال كارگران (ماده 78).
1- دكتر عذرا جار اللهي ، منبع ياد شده ، ص264
2- دكتر عزت الله عراقي ، جزوه حقوق كار دوره كارشناسي ، نيمسال دوم تحصيلي 72-1371 (تهران ، دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران ، 1371 ) صص 42-55
تاريخچه اشتغال زنان در سطح بين المللي
اشتغال زنان در خارج از خانه همانند ساير پديدههاي اجتماعي در طي دورههاي مختلف حيات بشر متحول گرديده است. زن از زمانهاي قديم تا به امروز غير از خانهداري، در امور مختلف كشاورزي، دامپروري، صنايع دستي و حتي امور نظامي دوش به دوش مردان مشغول فعاليت بوده است ولي در دورههايي كه خانواده يك واحد اقتصادي نيز به حساب ميآمده است، فعاليتهاي توليدي زن كه در خانه و يا نزديكي آن انجام ميگرفته است، جزء امور خانگي محسوب شده و زن در ازاي آن كارمزدي دريافت نميكرده است.
با وقوع انقلاب صنعتي در اروپاي غربي و تبديل كارگاههاي خانگي به كارخانه و تبديل نيروي انساني به نيروي ماشين، تحولات اساسي در شكل و مفهوم كار به وجود آمد و فعاليت اقتصادي زن از خانه به كارخانه كشيده شد. ¹در اين زمينه بايد به اين نكته اشاره نمود كه با اختراع ماشين بخار و تحول در صنعت، قرن نوزدهم تبديل به قرن سرمايهگذاري «وحشي» شد و با ظهور امپرياليسم و استعمار رقابت جهاني شدت گرفت و به شكل بحرانهاي ادواري تجلي يافت. براي زنان كارگر كه نتوانسته بودند به خرده مالكي برسند، تنها كار در كارخانه باقي مانده بود كه هميشه مورد اعتراض ساير گروهها بود و بهاي كمي بدان داده ميشد.
در اين شرايط، ايدئولوژي زن خانهدار به اوج خود رسيد زيرا همه از آن بهرهمند ميشدند يا تصور ميكردند كه بهره ميبردند، رئيس كارخانه كه از آن يك نيروي ذخيره به وجود ميآورد، خرده مالكين كه در آن يك نيروي مجاني به شكل «كمك خانگي» مييابند و كارگران مرد كه از رقابت واهمه داشتند. بدين ترتيب در اين قرن اتحادي عليه «كار زنان» شكل گرفت.
در فرانسه، سنتيترين متفكرين اجتماعي (فردريك لوپه، بونالد و غيره) و پرودون سوسياليست در جرگه مخالفان قرار گرفتند و ضديت با كار زن به كارگان و اتحاديهها كشيده شد به طوري كه در آغاز هربار كه زني به استخدام موسسهاي درميآمد دست به اعتصاب ميزدند و از اينجاست كه گفته ميشود كار زنان در كارخانهها يك «كار مكمل» است و مزد آنها نيز يك «مزد مكمل» محسوب ميشود. مفهوم «مزد مكمل» به سرمايهداران امكان پركردن صندوقها را ميداد. خروج زنان از بازار كار نيز به كارگران مرد امنيت خاطر ميداد.
اين در حالي بود كه بين 40 تا 50 % زناني كه در شهر زندگي ميكردند مجرد بودند و جز استفاده از نيروي كار خود راهي براي ادامه حيات و معاش نداشتند و بسياري به علت نداشتن كار به فحشاء پناه برده بودند. (تعداد آنها در قرن نوزدهم در پاريس و لندن بين چهل تا هشتاد هزار نفر بود.)
در چنين شرايطي جاي شگفتي نيست كه زنان از همه قشرها سربه شورش برداشتند. زنان كارگر عليه مزد كم، بيكاري، دشواريهاي كه به آنها واگذار ميشد و ساير زنان عليه محروميت از تمامي حقوق سياسي و اقتصادي دست به اعتراض زدند. ضرورت تغيير نظام اقتصادي و اجتماعياي كه خانوادههاي كارگري را از پاي درميآورد در نظريات سوسياليستها يا اوتوپيستها و در جنبشهاي اجتماعي قرن نوزدهم بيان شده است. در اين ميان مهمتر از همه مشاركت زنان در آيينها و جنبشهاي انقلابي قرن نوزده است. پيش از كارل ماركس، فلورا تريستا ² به درونمايه فكر نو دست يافت و معتقد بود كه رهايي زنان كارگر، تنها از خود آنان ساخته است.
وي در كتاب «اتحاديه كارگري» (1843) به تشريح برنامه برنامه خود ميپردازد؛ ايجاد طبقه كارگر به وسيله يك اتحاد مستحكم و غير قابل تجزيه، مطالبه حق كار براي همه زنان و مردان، دادن آموزشهاي اخلاقي، فكري و حرفهاي به زنان و به همه مردم، به رسميت شناختن اصل مساوات زن و مرد به عنوان تنها وسيله ايجاد وحدت بشري، ايجاد كاخ اتحاديه كارگري در هر ناحيه براي آموزش كودكان طبقه كارگر و همچنين رسيدگي به كارگران صدمه ديده، معلولين و سالخوردگان. اين برنامه با اعتراض عمومي مواجه شد و فلورا نوشت:« اين مسأله ضديت همه را برانگيخته است، ضديت مردان را چون من خواهان رهايي زنان هستم و ضديت مالكين را چون من رهايي مزد بگيرها را مطالبه ميكنم».¹
بدينسان در نيمه قرن نوزدهم زنان جنبش اجتماعي خود را تقويت و تشديد نمودند. زنان ضمن درخواست كسب حقوق سياسي، خواهان حقوق اقتصادي بودند و در اين راستا زنان كارگر پيشنهاد اصلاح و بهبود سازمان كارگاهها را ارائه داده و خواستار ايجاد مهدكودك براي كودكان در كارگاههاو تأسيس سازمان آموزش حرفهاي توسط خود كارگران شدند. در مقابل از سوي نهادهاي حاكم مخالفتهاي شديدي با مبارزات زنان ابراز شد. با اين حال يك پيروزي نصيب زنان شد و آن حق كار بود يعني موضوع اصلي مطالبات فلورا تريستا علي رغم راه حل دوگانه وحشتناكي كه توسط پرودون سوسياليست به زنان ارائه شده بود مبني بر «زنان خانهدار يا روسپي» است. در اعلاميه دولت موقت جمهوري فرانسه، حق كار به عنوان حق همه شهروندان به رسميت شناخته شد.
در انگلستان در سال 1812 شورشهاي ناتينگهام براي تثبيت قيمت گندم توسط زناني هدايت شد كه خواستار تثبيت قيمت گندم براي هر واحد مقياس معادل 6 پنس بودند. زنان از سال
1830 وظيفة رهبري اتحاديه كارگري را عهدهدار شدند و همچنين رهبري جريان اعتصابات كارگري سالهاي 1843 و 1844 را به دست گرفتند. بعلاوه زنان انگليسي در محيطهاي كاري و
1- دكتر عذرا جار اللهي ، منبع ياد شده ، ص 249
2- Flora Tristan
شغلي خود در ايجاد سازمانهاي سنديكايي قدرتمند مشاركت جستند و شيوه مبارزه مؤثرتري از چهارچوب طغيانهاي مربوط به گندم را پديد آوردند.
در آمريكا، كارگران زن در يك كارخانه آرد روزنامه خاص خود را منتشر كردند و در آن راجع به مدت زمان كار، عدم كفايت دستمزدها، سرعت آهنگ كار و اجبار همخوابگي به افشاگري پرداختند. اين وقايع نشان ميدهد كه در سال 1840 رابطة نزديكي بين انقلاب اجتماعي و رهايي زن بوجود آمده بود. در اين راستا زنان به مبارزات خود عليه تبعيضات جنسي ادامه دادند و زماني كه منافع آنها در معرض خطر قرار ميگرفت، آنها دست به اعتصاب زده و يا سازمانهاي دفاعي خاص خود را به وجود آوردند. بدين سان در ايالات متحده انجمن كار زنان ² توسط كارگران نيوانگلند تأسيس گرديد. از سال 1850 زنان آمريكايي شعبات خاص خود را در درون سنديكاهاي مردان تشكيل دادهاند،
حتي اگر رهبري سنديكاها صرفاً با مردان بوده باشد (به عنوان نمونه در صنعت نساجي با وجودي كه 50 % از كارگران مرد هستند رهبري سنديكاهاي صددرصد در اختيار مردان قرار داشته است.)
بدين ترتيب در آمريكا همانند اروپا زنان موفق شدند حق كار خود را با مبارزه سرسختانه از خارج و داخل به سنديكاها تحميل كنند.
در اوايل قرن بيستم با وقوع جنگ جهاني اول تعداد زيادي از زنان در كارخانههاي اسلحهسازي فرانسوي و انگليسي و غيره به كار گماشته شدند تا جانشين مرداني شوند كه به جبهههاي جنگ اعزام شده بودند. در اينجا ديگر تمايز نقشهاي مردانه و زنانه و اصل كدبانو بودن فراموش شده بود.
تسهيلاتي براي نگهداري كودكان به وجود آمد كه امكان ميداد زنان وظايف شغلي خود را انجام دهند ضمن آنكه بخش ديگري از زنان بعنوان عوامل اطلاعاتي و يا به منظور مراقبت از بيماران، جستجوي مفقودين و كمك به اسيران و غيره در جنگ بسيج شده بودند. در طول اين دوره زنان كارگر به مبارزات صنفي خود ادامه دادند. به طوري كه در سال 1916 زنان در كارخانههاي اسلحه سازي دست به اعتصاب زدند.
اين كارگران خواهان افزايش حقوق و دستمزد بودند .. در ماه ژوئن در كارخانههاي اسلحه سازي در منطقه پاريس حدود 12371 مرد و 29965 زن و در شهرستانها 5425 مرد و 11119
1- آندره ميشل ، منبع ياد شده ، صص 77 –81
2- Female Labor Association
نفر زن در اعتصاب به سر ميبردند. اين مبارزات كارگري به افزايش حقوق زنان منجر گرديد.
در اواخر جنگ، زنان در سطوح مقدم مبارزه براي صلح حضور داشتند و در زمان مذاكرات صلح مطالبات كارگران و زن مورد توجه قرار گرفت. شوراي بين المللي زنان (ICW) موفق گرديد كه در معاهده ورساي (1918) اصل تساوي مزد را كه طرفداران حقوق زنان طي نسلها به دفاع از آن برخاسته بودند، بگنجاند.¹
در دوران جنگ جهاني دوم نيز در انگلستان و ايالات متحده، به بركت بسيج زنان براي توليد در كارخانههاي نظامي بود كه مردان توانستند در جبهههاي بسيار دور به نبرد بپردازند. بدينسان انگلستان يكي از موارد شناخته شده بسيج منظم زنان بود كه در يك دموكراسي غربي به وجود آمد. در واقع در مارس سال 1941، پس از شكست فرانسه، وزير كار مأمور يك سربازگيري واقعي از ميان زنان شد كه از بسياري جهات شبيه سربازگيري مردان جهت ارتش بود. اين امر براساس طبقات سني و با جوانترين زنان آغاز شد. به منظور بسيج زنان در صنايع اسلحه سازي. استخدام زنان 20 تا
30 ساله كه تحت پوشش نظارت كار ² قرار ميگرفتند، براي كارفرمايان بخش خصوصي ممنوع اعلام شد. در سال 1944 حدود 765000 زن در صنايع و خدمات جنبي و يا دفاع غير نظامي مشغول كار بودند كه تعداد آنها حدود 2000000 نفر بيشتر از گذشته بود.در سال 1942 تقاضا و نياز به كار زنان به قدري بود كه از ورود دختران جوان به دانشگاهها ممانعت به عمل ميآمد.
براي كساني كه تحصيلات خود را ادامه ميدادند محدوديت سني معين شد. براي زنان انگليسي كه تحت اين بسيج قرار ميگرفتند تسهيلات استثنائي (كار نيمه وقت، كار درخانه، مهدكودك، كودكستان) فراهم شد.
در ايالات متحده در سال 1942 كميسيون كار جنگ تقاضاي 4000000 نفر نيروي اضافه نمود. در وهلة اول اين افراد را از بين بيكاران مرد جذب نمودند اما از سال 1943 به بعد لازم شد كه از طريق روزنامه و راديو درسراسر كشور از زنان آمريكايي كمك بخواهند. همانند انگلستان تسهيلاتي به زنان اعطا شد و تعداد زنان آمريكايي كه به كار اشتغال داشتند و از 10 ميليون نفر در مارس 1941 به 18 ميليون نفر در اوت 1944 رسيد. (16 ميليون در مشاغل غير كشاورزي و 2 ميليون در بخش كشاورزي) جهان در پايان دومين جنگ جهاني شاهد بازگشت انبوه مردان و گذر از فعاليت نظامي به كشوري بود.
1- پيشين ، صص 102-103
2- Work Order
در كشورهاي غربي از زنان بخاطر مشاركت آنها در توليد و نيز مقاومت در برابر فاشيسم تجليل به عمل آمد. وزير كار انگلستان در دسامبر 1945 اعلام داشت: «زنان در طول جنگ كاري بس سترگ و شايان تحسين انجام دادند و امروز هم به همان اندازه به آنها نياز داريم». با اين همه زنان را به خانه فرستادند تا جايي براي مردان از جنگ برگشته باز شود. نيروي كار زنان به خصوص در بخشهاي متالوژي، شيمي و كشاورزي به شدت رو به كاهش نهاد. زنان مجبور به پذيرش مزد كمتري از مردان شدند تا بتوانند شغل خود را حفظ كنند. پيشداوريها در مورد زنان متأهل بار ديگر از سرگرفته شد، چيزي كه مانع نشد زنان متأهل انگليسي با آن مقابله نكنند.
در ايالات متحده آمريكا براي بازگرداندن زنان به خانه، جدالي در گرفت زيرا مسئولان مجبور بودند مردان از جنگ برگشته را مجدداً وارد بازار كار كنند. اما اخراج بيرحمانه زنان كارگر آن چنان انتظار ميرفت به طور كامل صورت نگرفت و زنان آمريكايي از دنياي كار روبرنتافتند. در انگلستان و ايالات متحده، تجهيزات جمعي (مهدكودكها، كودكستانها، غذاخوريهاي مدارس و كارخانهها) كه به منظور تسهيل كار زنان ايجاد شده بودند از ميان رفتند.
در فرانسه زنان بيشتر از آن درگير مبارزه ضد استعماري بودند كه جنبشهاي اجتماعي زنان قبل از جنگ را تجديد كنند. در تمامي محيطهاي اجتماعي زنان شجاع و خردمند بدون وقفه به مبارزه ادامه ميدادند با اين هدف كه مذاكره با رهبران قيامهاي ضد استعماري هند وچين و الجزاير را جايگزين جنگ كنند. زنان طبقه متوسط و كارگر در تظاهرات عظيم و اعتصابات براي صلح در هند و چين و الجزاير شركت جستند و دراين ميان زنان روشنفكر و روزنامه نويس پرده از روي حقيقت وضعيت مردم هند و چين و الجزاير برداشتند و مصائب و بلايائي را كه برمردم اين كشورها تحميل شده بودند بازگو كردند. به طور كلي اين عوامل باعث شدند تا جنبش اجتماعي زنان و به تبع آن روند حمايت از حقوق زنان كارگر با كندي و ركود مواجه شود.
به طور خلاصه ميتوان گفت در طي بيست سال پس از جنگ جهاني دوم، دولتمردان كشورهاي توسعه يافته غرب از ديدگاه ابزاري خود در مورد زنان فراتر نرفتند. در اين كشورها جامعه در خدمت رشد استعدادهاي بالقوه زنان نبود بلكه زنان بيشتر درخدمت رفع نيازهاي توليد جامعه وتوليد مثل بودند. آنها از زنان در زمان جنگ در توليد و در ارتش استفاده كرده اما زماني كه ديگر به آنها احتياج نبود آنها را به خانه فرستادند. ¹ (سيد محمد رضا علويون/1381/صص65-76)
دورههاي صنعتي و زنان
تغييرات اقتصادي – اجتماعي و فرهنگي پديد آمده طي سالهاي اخير خود شروع زندگي زناشويي،پايداري ازدواج، روابط درون خانواده، نقش والدين و غيره را تحت تأثير قرار داده است . بررسي مربوط به نقشهاي زنان و مردان درون خانواده در جوامع به طور عام، و در جوامع رو به توسعه به طور خاص عمدتاً در سه دوره دنبال خواهد شد:
1- دوره قبل از صنعتي شدن
2- اوائل عصر صنعت
3- اواخر دوره صنعتي (پس از جنگ جهاني دوم)
1- دوره قبل از صنعتي شدن
در اين دوره مشاركت اقتصادي مردان و زنان بدين گونه بود كه كارها و امور خانگي، به سهولت قابل تميز از كارهاي توليدي نبود؛ در آن كليه اعضاي خانواده اعم از مردان، زنان و بچه ها عموماً در يك گروه كاري مشاركت داشنتد. دوره قبل ا ز صنعت به خاطر تقسيم كار كمتر ،پيچيده نبودن شرايط اجتماعي- اقتصادي و وجود جوامع ساده و روستايي ،در چنين جوامعي همان طور كه اشاره شد كليه اعضاي خانواده با يكديگر همكاري و مشاركت داشتند . در مشاغل كوچك و داد و ستد هاي اقتصادي و(مغازه داري) ، زنان به ويژه در جوامع اروپايي چون انگلستان به همسران خود ياري ميدادند و حتي بين اشراف و صاحبان مستغلات ،زنان در امور مديريت و رسيدگي به امور املاك به همسران خود كمك ميكردند (هميلتون²). به دنبال توسعه جوامع و روي آوردن اقشار مختلف اجتماي به شهرها، اين قبيل قالبها و نقش ها تغيير كرد.
چنين شرايطي در ايران نيز تا حد زيادي با وضعيت اجتماعي- اقتصادي در جوامع اروپايي مشابهت داشته است. از اين رو زنان، حتي در جوامع قبل از صنعتي شدن در طيف وسيعي از فعاليتهاي اقتصادي مشاركت داشته اند، به گونه اي كه بچه داري به عنوان يك نقش پيش پا افتاده به حساب ميآمد . بچه ها نيز از سنين بسيار پايين درگير بسياري از فعاليتهاي خانواده بودند. مثلاً مراقبت از اطفال كوچك خانواده به عهده دختران بود. مجموعاً، طيف تقسيم كار در آن دوره بسيار محدود بود و خانواده ها به گونه اي خوديارانه نيازهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خود را برطرف ميكردند. در عين حال،زنان حتي در دوره قبل از عصر صنعت به ويژه در جوامع صنعتي فعلي همكاريها و مشاركت اقتصادي گستردهاي از خود نشان ميدادند.
1- پيشين ، صص 112-117
2- Hamilton,1978
در حال حاضر و با توجه به تمامي اين گونه مشاركتها، تقسيم كار بر حسب جنسيت حتي در عصر قبل از صنعتي شدن وجود داشته است. مثلاً آنطور كه «ميدلتون»¹ بررسي كرده است، در حالي كه خانه داري و امور آشپزي مراقبت از كودكان و نظاير آنها عمدتاً به عهده زنان بوده، مراقبت از افراد بيمار خانواده نيز جزو وظايف زنان به حساب ميآمد.در شرايط فئودالي يا ارباب و رعيتي كه مالكان سعي داشتند بهره كشي بيشتري از خانواده ها داشته باشند،آنها بيشتر روي نيروي انساني مردان تأكيد داشتند تا زنان. در اين دوره،علي رغم تقسيم كار به تفكيك جنسيت ،زنان معمولاً كليه اموري را كه در حيطه كاري مردان بود انجام ميدادند. در عين حال بعضي از نقشها مربوط به يك جنس اعلام گرديده بود. مثلاً ، در كشاورزي و دامداري امور مربوط به شخم زني، حفاري و… عمدتاً فعاليتهاي مردانه بود ،در حالي كه بذر پاشي ، جمع آوري هيزم و علوفه،امور مربوط به مرغداري، دامداري و… از جمله وظايف زنان محسوب ميشد.در دوره تحول و گذر به صنعت و رشد ، توليدات كارخانه اي در قرن هيجدهم يك نوع تضاد رنگهاو برخورد روابط پديدار گرديد؛ يعني اجباراً فعاليتها و اموري كه مربوط به مردان بود،زنان در آن دخالت ميكردند و بلعكس. چنين وضعيتي كم و بيش هنوز هم در بسياري از جوامع به چشم مي خورد . مثلاً آشپزي توسط مردان ، خدمات پزشكي مربوط به زنان كه توسط مردان صورت ميگيرد و… در عصر سرمايه داري كه مسئله كار در برابر پرداخت مطرح شد ، زنان به فعاليتهاي كمتر تخصصي هدايت شدند،كه پرداخت كمتري براي آنان منظور گرديد (هوك بروك²). به تدريج ،با ورود به عصر صنعتي، تحولات عظيمي نيز در موقعيت كاري و نقشهاي اجتماعي و اقتصادي زنان پديدار گرديد. مجموعاً،به دنبال چنين تغييراتي ، كاركرد خانواده نيز تحت تأثير قرار گرفت. در عين حال ، با ورودبه عصر صنعت و به دنبال تفكيك و طبقه بندي مشاغل،زنان نيز به لحاظ مالي و اقتصادي وضعيت بهتري پيدا كردند ،ولي هنوز هم راه طولاني درون كشورهاي صنعتي و غير صنعتي تا جايي كه به عدالت اجتماعي و مديريت زنان مربوط است ، در پيش است.
2- اوائل عصر صنعت
ظهور اين دوره خود پيامدهاي تعيين كننده اي براي زنان به همراه داشت و تغييرات قابل توجهي در وضعيت آنان بر جاي گذاشت. صنعتي شدن موقعيت زنان را نه تنها در جوامع صنعتي، بلكه در قالب يك نوع انتقال صنعتي در ساير جوامع نيز تحت تأثير قرار داد. از اين رو ، تغييرات فرهنگي در موقعيت زنان عمدتاً به عصر صنعت و صنعتي شدن برميگردد. از نظر« اوك لي»³ جامعهشناس، صنعتي شدن در قالب سرمايه داري آن، نقش نويني به زن خانهدار داد و روابط زندگي زناشويي را تحت تأثير قرار داد؛
1- Middleton 1974 2-Houlbrook 1984
3- Oakley 1976
يعني پديدهاي كه در آن هر يك از زوجين منافع، فعاليتها، و مسئوليتها جداگانهاي داشتند، و آن خود به استقلال اقتصادي زنان منجر گرديد. اين جريان از مرزهاي كشورهاي صنعتي گذشت و به كشورهاي غير صنعتي نيز راه يافت. جريان ياد شده تحول عظيمي در موقعيت زنان ايجاد كرد. همين طور، پويايي هر چه يشتر زنان را به دنبال آورده، و بدين گونه زنان به تدريج نقش دوگانهاي پيدا كردند، يعني هم نقش همسري و مادري و هم نقش اقتصادي و توليدي در خارج از خانه.
در بيشتر اين دوره موانع رسمي سر از راه مشاركت عمومي زنان وجود داشت. مثلاً، آنها حق رأي دادن نداشتند ، و نميتوانستند پست هاي دولتي احراز كنند، حق تحصيل آنها محدود بود و ممنوعيت دستيابي به بسياري از حرفه ها در مقابل آنها وجود داشت، ولي به تدريج و با توجه به ايجاد تغييرات ساختاري در جوامع ، بسيياري از اين ممنوعيت ها كاهش پيدا كرد. از اين رو، بسياري از اين قبيل موانع و محدوديتها به دنبال توسعه صنعتي و با ورود به قرن بيستم از بين رفت.
اصطلاحات حقوقي بسياري از حقوق قانوني رابه زنان ازدواج كرده اعطا كرده؛ آنها متعاقباً توانستند بر ثروت و درآمد خود كنترل داشته باشند،از آنها استفاده كنند و… گرچه در ابتداي عصر صنعتي شدن در سالهاي اوايل قرن بيستم برخوردارشدند.، و اين بر مجموعه چرخه و سيكل، زندگي آنها تأثير گذاشت، و سلامت آنها تضمين بيشتري پيدا كرد،از حقوق اجتماعي بالاتري برخوردار شدند، و بدين گونه و با ورود به قرن بيشتم با اصلاح حقوق زنان، نسلهاي جديد و فرزندان خانواده ها نيز موقعيت بهتري پيدا كردن. در اين شرايط زنان در محدوده اي گسترده تر به تدريج داراي دو نقش شدند؛ يعني نقش مادري و خانه داري ونقش توليدي و اقتصادي. اين تحول ساختار خانواده را به طور عمومي تحت تأثير داد، و نقشهاي جديد براي اولياء به ويژه زنان به وجود آورد.
تجربه و تكليف منافع و فعاليتها ابتدا به عنوان فرهنگي نوين در نقاط شهري ظاهر شد، و از آن زمان تاكنون به گونه اي تكاملي حركت خود را دنبال كرده است.
4- اواخر دوره صنعتي( دوره پس از جنگ جهاني دوم، 1945 به بعد)
اوايل اين دوره خود شاهد ظهور انتظارات جديدي در امور خانه، روابط زن و شوهر و نظاير آنها در بسياري از جوامع به ويژه جوامع صنعتي است،به گونه اي كه به دنبال آن شوهران يا پدران نقش فعالتري در زندگي خانوادگي پيدا كردند و همزمان زنان نيز وارد فعاليتهاي
1- Young and Willmott
2- Goldthrope
كاري و توليدي خارج از خانه شدند از اين رو ز دوره پس از جنگ جهاني دوم به عنوان نقطه عطفي در تغيير فعاليت زنان ، اشتغال آنها و دستيابي آنها به حقوق و دستمزد مستمر ميتوان ياد كرد. اين تغييرات رفتاري به خوبي در ادبيات جامعه شناسي دهه هاي 1950 و 1960 منعكس است؛ به گونه اي كه «يانگ و ويلموت» ¹در سال 1957 از آن به عنوان ازدواج مشاركتي ياد ميكنند. « گولدتروپ» ² نيز در سال 1969 از آن به عنوان ازدواج مبتني بر همراهي ياد ميكند، و مجدداً يانگ ويلموت در سال 1973 از آن به عنوان ازدواج مبتني بر روابط متعادل و هماهنگ ياد كرده اند. اين حركت يك نوع سازماندهي مشترك در فعاليتهاي خانواده به وجود آورد، و در آن نوعي از اشتراك مساعي در امور خانه و خانواده ،پرورش و نگهداري از فرزندان، روابط اجتماعي و گذراندن اوقات فراغت و نظاير آنها به وجود آورد. مجموعه چنين تغييراتي درون خانواده بسياري از هنجارها را تحت تأثير قرار داد. يه عبارت ديگر،نوعي فرهنگ جديد به دنبال اين تغييرات درون خانواده ظاهر گرديد، و متعاقباً و بتدريج ساير جوامع رو به توسعه را نيز تحت تأثير قرار داد. همين طور يك نوع همزيستي و در عين حال همكاري در ايفاي نقش ها در خانواده بنيانگذاري گرديد و در آن تجربه و جدايي روابط قرن نوزدهم جاي خود را به روابط متعادل وهماهنگ داد؛ يعني وضعيتي كه در آن گرچه نقش هاي زندگي زناشويي يكسان نبودند،اما به لحاظ سهمي كه هر يك از زوجين نسبت به زندگي خانوادگي ايفا ميكردند ،با يكديگر مشابه بودند.در چنين شرايطي هر چند امور مالي مربوط به بچه داري به زنان مربوط ميشد،در عين حال زنان سهم مهمي در حمايتهاي اقتصادي از خانواده به عهد داشتند. اين نوع سيما و تصور جديد از ازدواج و خانواده در اواخر دهه 1960 از پيدايش ناگهاني فمينيسم جديدضربه خورد.
مطالعات و نظرات فمينيستي دهه 1970 تصريح بر محدوديت در گيري مردان در امور خانگي و خانواده دارد. اين نظريه اشاره بر اين دارد كه زنان در قالب خاص خود وارد بازار كار شدند، و بدين گونه تغيير اساسي در موقعيت نسبي زنان و مردان به وجود نيـامده است. همينطور، پژوهـشگران « فمينيست» توجه و تمركز بيشتر بر كار زنان داشتند تا تفريحاو گذران اوقات فراغت آنها و اينكه زنان جهت برطرف كردن نيازهاي خود ميبايست تابع ازدواج و جامعه بزرگ تر باشند. در عين حال تغييرات اساسي در ساختار و نظام خانواده باعث گسترش نقش هاي مردم و خانواده گرديد؛ يعني باعث گرديد تا زنان فعاليت هاي اقتصادي بيشتري در خارج از خانه داشته باشند. همينطور،قدرت مردان و زنان حالت متعادلي به خود گرفت. اين تحول كماكان در جوامع معاصر نيز ادامه دارد.
نگاهي به ورود زنان به بخش توليد
به دنبال زمينه هاي فراهم شده از قبل، زنان طي دهه هاي 1950، 1960 و اوائل دهه 1970 بيشتر از هر زماني در گذشته به بازار كار به ويژه در جوامع صنعتي راه يافتند.
اين زنان كه عمدتاً زناني متأهل بودند به عنوان حقوق بگير به طور نيمه وقت در بخش هاي مختلف اقتصادي، خدماتي و … مشغول به كار شدند. اين حركت تحولي عمده در موقعيت زنان به وجود آورد. زنان تا حد زيادي به لحاظ مالي استقلال يافتند، اتكاي به نفس بيشتري پيدا كردند، و در نتيجه تعادل و توازن بين زن و مرد تا حد زيادي تحقق يافت. شاخص ياد شده در كشور انگلستان در سال 1977 به حد اعلاي خود رسيد؛ به گونه اي كه در آن نسبت زنان فعال در بخش هاي مختلف اقتصادي به طور نيمه وقت يا تمام وقت در مقايسه با سال 1951 كمتر از 22 % بود،كه بيش از 50% رسيد. چنين تحولي به تدريج زنان ساير جوامع رانيز تحت تأثير قرار داد . اين حركت نيز امروزه نيز در كشورهاي روبه توسعه ادامه دارد.
روند ياد شده در اغلب جوامع صنعتي به همين شكل تغيير يافت ،و آثار آن به ساير جوامع جهان سوم نيز راه پيدا كرد. اين گونه بازگشت به كار با دستمزد زنان به وقايعي از نوع باروي مربوط ميگردد.
«تيتموس» ¹جامعه شناس،در اين خصوص اين طور بيان ميكند كه در اواسط قرن بيستم يك زن در انگلستان بين 2 تا 3 فرزند به دنيا آورد، در حالي كه يك زن از همين نوع در انگلستان و بسياري نقاط ديگر در دهه 1890 حدود 10 فرزند به دنيا ميآورد. در اين دوره يك زن در نيمه اول زندگي خويش بيش از 15 سال از عمر خود را صرف فرزند آوري،مراقبت از كودكان و نظاير آنها ميكرد ، و زماني كه كوچكترين فرزند او مدرسه را تمام ميكرد،مادر متجاوز از 50 سال داشت، و ديگر با توجه به اميد زندگي كوتاه در آن زمان، چيزي از زندگي او باقي نمانده بود. به دنبال تحولات اجتماعي- اقتصادي جوامع صنعتي در اواسط قرن بيستم در انگليس، يك زن به طور متوسط چهار سال از عمر خود را در وضعيت حاملگي و مراقبت از اطفال ميگذراند و علي رغم سالهاي آموزش و مدرسه رفتن كودكان ، در چهل سالگي از مراقبت كودكان خلاص ميشد.در اين شرايط وبا توجه به افزايش اميد زندگي با هم يك زن در جامعه صنعتي 36 سال ديگر شانس زندگي داشت.
تغييرات و حركات ياد شده هنوز هم بين جمعيت زنان به ويژه در جوامع صنعتي ادامه دارد، تا حد زيادي امتيازات و تغييراتي را در زندگي آنها به دنبال آورده است. تحولات ياد شده عموماً مرزهاي جغرافيايي را پشت سر گذاشته و به كشورهاي جهان سوم و غير صنعتي نيز راه يافته است. تيتموس تأكيد دارد كه با محدود شدن خانواده همراه با تغيير در شاخص اميد زندگي،مسئوليت هاي زنان كم شد و در مقابل آنها به اموري ديگري از جمله اشتغال دست يافتند. گرچه در سالهاي آخر دهه 1950 و اوائل دهه 1960 هنوز هم شاهد زايشهاي زياد بين زنان در جوامع اروپايي از جمله انگلستان هستيم، ولي اين جريان ديگر چندان دوامي پيدا نكرد، و عمر آن كوتاه بود، و الگوهاي جديد در حد وسيعي جايگزين الگوهاي قديمي شد.
اين گونه تغيير در الگوهاي باروري و متعاقباً تغيير در روشهاي زندگي به تدريج به ساير جوامع رو به توسعه نيز راه يافته است، و امروزه جامعه شناسي خانواده تأكيد فراوان بر تعديل و كاهش آن در اين قبيل جوامع دارد . علت ديگر ورود زنان به بازار كار و بخش توليد، به دنبال كمبود نيروي انساني پس از گسترش بخش خدمات به ويژه در جوامع صنعتي شناخته شده است.به عبارت ديگر،به دنبال رشد و گسترش جامعه مرفه ²در دهه 1950و1960، زنان متأهل (در حد زيادي مهاجران) در جوامع صنعتي فرصت راهيابي به بازار كار را پيدا كردند. به دنبال گسترش جوامع مرفه، نيازها افزايش پيدا كرد، به گونهاي كه طبيعتاً نيروي بيشتري مي بايست اينگونه خدمات را عرضه ميكرد. از اين رو ابتدا جوامع صنعتي بودند كه با ورود زنان به بخشهاي توليد اعم از صنعتي و خدماتي مواجه گرديدند. اين تحول به تدريج به جوامع غير صنعتي نيز راه يافت؛يعني زنان به تدريج وارد بازار كار شدند.
1-Titmus, 1963
2- Welfire state
روند كل باروي در انگلستان و ويلز
تعداد كل فرزندان يك زن سال
93/2
66/1
88/1
76/1
70/1 1964
1977
1980
1983
1999
Sources
1- The family: change or Continuity,p.88,,1990
2- World Population Data Sheet , 1999
در عين حال نسبت زنان ازدواج كرده اي كه به لحاظ اقتصادي فعال بودند، در سال 1981 در انگلستان كمتر از 50 % برآورد گرديده ات، يعني رقمي كه كم و بيش نماينده ساير جوامع صنعتي نيز ميباشد. قابل ذكر است كه رقم ياد شده در حال حاضر افزايش يافته است. شرايط بازار و نظام اجتماعي – اقتصادي باعث شد تا زنان متأهل حتي پس از بچه دار شدن دوباره به مشاغل خود بازگردند. مطالعه اي كه توسط « مارتين و رابرتس » ¹در سال 1984 از وضعيت زنان و اشتغال در جامعه بريتانيا به عمل آمده، حاكي از اين است كه نيمي از زنان كه بين سالهاي 1979- 1975 اولين بچه خود را به دنيا آوردند،ظرف مدت 4 سال مجدداً به كار خود بازگشتهاند در حالي كه اين شاخص بين سالهاي 1954- 1950 حدود 6/9 سال در آن جامعه برآورد گرديده است . مطالعات جامعه شناسانه حاكي از اين است كه: نسبت زناني كه پس از بچه دار شدن به سر كار به سر كارهاي قبلي يا كارهاي ديگري بازگشته اند ،در دوره پس از جنگ دوم افزايش قابل ملاحظه اي داشته است. جريان ياد شده،يعني اشتغال زنان داراي فرزند امروز همچنان روند افزايش به خود گرفته،به نحوي كه اشتغال با روند باروي زنان تأثير گذاشته ،به گونه اي كه آنها علي رغم ميل باطني خود صاحب فرزند كمتري ميگردند . روش يا طرز تفكر ياد شده امروزه در حال ورود به جوامع رو به توسعه نيز ميباشد. اين گونه انتقال فرهنگي،بسياري از زنان را در كشورهاي غير صنعتي تحت تأثير قرار داده است.
1- Martin and Roberts
2- Dual – Worker Families
يك بررسي آماري نشان ميدهد كه در دهه هاي 1940 ، 1950 و اوائل دهه 1960 ، 87% از زنان پس از به دنيا آوردن فرزند اول خود مجدداً در انگلستان به كارهاي تمام وقت يا نيمه وقت خود برگشته اند. شاخص ياد شده امروزه به ساير جوامع رو به توسعه نيز تا حدي تسري پيدا كرده است. از اين رو خانواده هاي با دو كاركن² كه در آن مرد به طور تمام وقت و زن نيز به طور نيمه وقت كار ميكنند ،رو به افزايش است، و آن خود پديده اي عادي تلقي ميگردد. مطالعات جامعه شناسي خانواده نيز نشان ميدهد كه درآمد زنان به طرق مختلفي نقش مؤثري در وضعيت اقتصادي خانواده دارد. مطالعات «مكني و پوند»¹ نشان ميدهد كه در دهه 1970نهاد خانواده در جامعه اي مثل انگلستان نياز به دو نفر نان آور داشته تا بتوانند از عهده تأمين سطح زندگي در حد عادي آن برآيند، در حالي كه اين گونه سطح زندگي در دهه 1950 با تلاشهاي يك نفر در خانواده در آن جامعه تأمين ميشد. از سوي ديگر مطالعات مربوط به بودجه خانوار در انگلستان به سال 1983 حاكي از اين واقعيت است كه درآمد زنان در سال 1/16 % درآمد خانوار راتشكيل ميداده است. به طوري كلي،تحولات اجتماعي،اقتصادي و فرهنگي در آن جامعه و ديگر جوامع باعث شد تا زنان نقش دوگانه خود را احراز و حفظ نمايند.
چگونگي اشتغال زنان بستگي به شرايط خانوادگي آنها دارد. همينطور، تركيب تعهد مادربودن با اشتغال و كار و با دستمزد مادر، در مواردي به تضاد و تناقض براي زنان منجر ميگردد.آنها در مواردي با فشارهاي جسمي و رواني همراه ميگردند (شي مين).²همين امر باعث شد در بسياري از جوامع غربي نيز با اقتصادهاي پيشرفته، زنان با دستمزد كم و موقعيت پايين مواجه شوند؛ يعني از آنجا كه زنان به طور مستمر در مشاغل خود باقي نميمانند، موقعيت دستمزد و حقوق آنها نيز در حدي پايين تر از مردان قرار ميگيرد. به وجود آوردن چنين وضعيتي حتي در جوامع صنعتي مستلزم تلاشهاي فراوان ، مبارزات پيگير و نظاير آنها بوده است.
زنان در بسياري از جوامع صنعتي ايمن حق را پيدا كرده اند تا حتي پس از مرخصيهاي نسبتاً طولاني به خاطر به دنيا آوردن و مراقبت ازآن،مجدداً به كارهاي قبلي خود بازگردند . چنين شرايطي تحت تأثير سه عامل زير پديدار ميگردد،يا به عبارت ديگر،موقعيت زنان و اشتغال آنها در قالب 3 زمينه زير طبقه بندي شده يعني:
1- كاپلا ³جامعه شناس آمريكايي در سال 1954 عقيده دارد: از آنجا كه زنان به خاطر طبيعت بچه دار شدن خود دايم در حال ورود و خروج به بازار كار ميباشند ،زندگي كارهاي آنها ناپايدار است، اين امر باعث مي ِشود كه تجربه اندوزي آنها مستمر و بادوام نباشد؛ يعني در فرصتهاي خارج از كار (مرخصي و…) بسياري از تجارب خود را نيز از دست ميدهند. در مواردي آنها به عنوان نيروي كاري نيمه ماهر و غير ماهر طبقه بندي ميشوند، و به اين خاطر در سال 1983 اجرت آنها در يك كار برابر در بريتانيا 74 % دستمزد مردان برآورد گرديده است. اين در حالي است كه با تغيير تكنولوژي طي سالهاي أتخير ، و با دفاعياتي كه از حقوق زنان به عمل آمده ، موقعيت كار، اشتغال و اعتبار آنها در سالهاي أخير قرن بيستم تا حد زيادي بهبود يافته است. زنان بخصوص در جوامع توسعه يافته در دو دهه آخر قرن
2- بعضي از نويسندگان مثل «بارت» ¹عقيده دارند كه: زنان انتظار دارند و معتقدند كه آنها ميبايست آنگونه تعهدات شغلي راقبول كنند كه با تعهدات خانوادگي آنها همسو باشد. آنها ميبايست كارهاي نيمه وقت را قبول كنندو يا اموري را در خانه انجام دهند ، لو اينكه دستمزد و حقوق نسبتاً كمتري داشته باشند،و خيلي با اهميت نباشند. براساس تحقيقات به عمل آمده در انگلستان ، 75 % زنهايي كه در سال 1984 در آن جامعه كار ميكردند،كار آنها نيمه وقت و داراي يك فرزند كمتر از 5 ساله بودهاند. در هر حال،جوامع صنعتي امروزه بااينگونه تناقض اشتغال زنان موجه هستند، و از سويي ميخواهند حقوق آن ها را نيز ادا كرده باشند. از سوي ديگر آنها نيروي پايدار براي بخشهاي اقتصادي شناخته نميشوند. آنچه امروزه به زنان به ويژه در جوامع صنعتي كمك كرده است تا دو نقش را بتوانند همزمان ايفا نمايند،ناشي از محدود شدن جمعيت جوان و نيروي انساني در آن جوامع است.
3-همين طور، براساس تحقيقات به عمل زنان در جومع صنعتي از جمله انگلستان در مشاغلي متمركز شدهاند كه به نحوي در محدوده مراقبت از ديگران قرار دارند، يا به عبارتي ساده تر،تا اندازه اي كار آنها پرورشي،حمايتي و متناسب با طبيعت و خواست آنها ست؛مثل تدريس ، پرستاري،مددكاري اجتماعي، كارهاي دفتري، تغذيه ( توليد مواد غذايي) نظافت، آرايشگري،و نظاير آنها . براساس آمارهاي به دست آمده در انگلستان 52 % مشاغل غيريدي را زنان در سال 1983 در دست داشته اند. حتي هنگامي كه وارد مشاغل مردانه مي ِشوند ، به سمت محدوده تأنيث آن روي مي آورند ؛مثل زنان وكيل كه مسائل مربو به ازدواج راميپذيرند،يا در حرف پزشكي كه تخصص زنان و زايمان را ميپذيرندو نظاير آنها ،يا زنان پليس كه به جرائم زنان ميپردازندو همين طور ،جامعه شناسان زن كه به جامعه شناسي جنسيت علاقه مندند . در نتيجه زنان بيشتر وارد مشاغلي ميشوند كه با طبيعت آنها سازگاري بيشتري دارد.
(دكتر محمد تقي شيخي/1380/صص114-126)
1- Mcnay and Pond 1980
2- Shimmin 1981
3- Caplow
زنان و توسعه
يكي ازشاخصهاي مورد اعتمادي كه امروز در سنجش ميزان توسعه يافتگي جوامع به كار ميرود ميزان مشاركت زنان در حيات اقتصادي ـ اجتماعي و سياسي آنهاست. اگر كمي به عقب بازگرديم آغاز توسعه صنعتي را با انقلابي همراه ميبينيم كه از نيمه قرن 18 ميلادي با انتقال محور ثروت و قدرت اجتماعي از حوزه كشاورزي ـ روستايي به حوزه صنعتي ـ شهري ـ قطبهاي بزرگ جاذبه شغلي را در كارخانجات و معادن قرار داد و تمامي نيروي كار موجود از جمله زنان و كودكان را به درون خود كشيد در اين هنگام 62 % طي كرده است. در حاليكه ميزان فعاليت اقتصادي زنان درجهان فزوني يافته ميزان فعاليت مردان روندي كاهنده داشته است.
(نگرش جامعه نسبت به زنان شاغل/تحقيق دانشجويان/صص8-9)
روان شناسي اجتماعي اشتغال زن:
در مبحث تفاوت موجود ميان زن و مرد بررسيهاي فراواني در جهت نظر و تفاوتهاي رواني ميان زن و مرد به عمل آمده است كه خلاصه كردن نتايج آنها مسلماً كار دشواري است. در معناي رواني تفاوتهاي جسماني بحثهايي زيادي شده است. تا چندي پيش هنوز اين فرض برسر زبانها بود كه تفاوتهاي رواني ميان زن و مرد يك سلسله تفاوتهاي اساسي است كه منشأ بدني و فيزيكي دارد و مردها استعدادهايي عقلي دارند كه زنان را توانايي رقابت با آنان نيست.
بطور مثال هنوز چند سالي بيش نيست كه قبول اين مطلب آغاز شده كه مغز زنان قادر به قبول تحصيلات عالي است و زنان مانندمردان در دبيرستانها و دانشگاهها پذيرفته شدهاند.
(دكتر خديجه سفيري/1377/ص29)
1- Barret 1980
زن و خدمت اجتماعي
در دنياي امروز ما براي برخي از خدمات نياز به كار زنان داريم مثلاً براي تربيت دختران نياز به معلم زن است. براي درمان زنان و بانوان نياز به پزشك زن است و حتي براي كارهاي پرستاري و زخم بندي و مداواها نياز به خدمت زنان است براين اساس غرض ما نفي كار زنان و خدمت آنها به اجتماع نيست. از آن بابت كه جامعه و دولت به آن شديداً نياز دارند. ولي مسأله اين است كه اينكار نبايد به بهاي همه چيز تمام شود و مثلاً شرف و حيثيت زن لكهدار، دامن اجتماع آلوده ونسل انساني ضايع گردد. براي زنان كاري بايد تهيه شود كه حتي مردان از انجام آن عاجز باشند و در همين كار هم ايمان و شرف او و فرزندان بايد حفظ گردد و زندگي خانوادگي بيرونق و متزلزل نگردد.
(نگرش جامعه نسبت به زنان شاغل/تحقيق دانشجويان/صص1-2)
زنان و مسائل اجتماعي معاصر
افزايش جمعيت به ويژه طي دهههاي اخير مسائل اجتماعي عديدهاي را عمدتاً براي جوامع رو به توسعه به دنبال آورده است كه بيشتر ريشه اجتماعي دارند. مسائلي از نوع ازدياد جمعيت جوان، اشتغال، وضعيت زنان، مهاجرت، تغيير سريع الگوهاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بين آنها و مسائلي از اين قبيل، امروزه در بسياري از جوامع رو به توسعه به چشم ميخورد. در اين تغييرات، جمعيت زنان نقش مهمي به عهده داشته و دارند. تغيير موقعيت زنان ميتواند تأثير چشمگيري بر ساختار سني و جنسي جمعيت داشته باشد. به عبارت ديگر، از ميان رفتن بسياري از مسائل اجتماعي خود در گرو تغييرات در موقعيت زنان است.
(دكترمحمد تقي شيخي/1380/ص92)
زنان و توسعه اقتصادي (نقش اقتصادي زنان)
در اين زمينه نقش زنان در تصميمگيريهاي اقتصادي، در توسعه اقتصادي، در مديريت و غيره مطرح ميگردد. براساس پيش بينيهاي به عمل آمده توسط دفاتر مختلف سازمان ملل حدود 450 سال بايد بگذرد تا قدرت اقتصادي زنان با مردان برابر گردد. با تمام تلاشهايي كه تاكنون بعمل است، هنوز هم در بسياري از جوامع تفاوتهاي زيادي بين زنان و مردان هست. تأكيد ميشود كه چنين تفاوتهايي در جوامع صنعتي تا حد زيادي كاهش يافته است، ولي در جوامع رو به توسعه به علل مختلف فرهنگي، اجتماعي، جمعيتي و .. هنوز هم تفاوتهاي قابل توجهي بين زنان و مردان به لحاظ موقعيت اقتصادي آنها وجود دارد. در اينجا به تجزيه و تحليل موقعيت اقتصادي زنان و تلاشهاي بعمل آمده در اين راستا ميپردازيم.
آيا زنان ميبايست چنين مدتي را انتظار بكشند تا به برابري اقتصادي با مردان دستيابي پيدا كنند، و آيا در واقع پس از گذشت اين مدت آنها به برابري در تصميمگيريهاي اقتصادي بامردان خواهند رسيد؟ مسائلي از اين قبيل در برابري حقوقي و اقتصادي زنان ومردان مطرح است. اين موضوع در كنفرانس بين المللي زنان در سپتامبر 1995 در پكن مطرح بوده است. پاسخ به سئوال فوق عموماً منفي است، يعني با فرضيات در نظرگرفته شده، آنها نميتوانند چنان مدت طولاني را انتظار بكشند تا به برابري اقتصادي دست يابند. از اين رو، به دنبال برنامهريزيهاي اقتصادي، تجديد نظر در برنامه دولتها و.. زمان فوق را ميتوان به حداقل خود رسانيد. به دنبال تجربيات به عمل آمده توسط جوامع مختلف نظير مالزي، كره جنوبي، اندونزي و ..، اين قبيل كشورها به دنبال پايين آوردن ميزان رشد جمعيت خود و نياز به نيروي انساني بيشتر، تا حد زيادي پيش بيني كردهاند كه در مدت كوتاهتري ميتوانند به برابري اقتصادي (بين زن و مرد) دسترسي پيدا كنند. در اين قبيل جوامع تا حد زيادي زنان مشاركتهاي اقتصادي خود را به اثبات رسانيدهاند. آنها در سازمانهاي مختلف، در فعاليتهاي توليدي و حتي در تصميمگيريهاي اقتصادي نقش مهمي پيدا كردهاند.
زنان حدود نيمي از جمعيت دنيا را تشكيل ميدهند، آنها حدود 55% از كارهاي مختلف را در جوامع گوناگون جهان انجام ميدهند، در حاليكه تمامي آنها بعنوان فعال به لحاظ اقتصادي شناخته نميشوند، منظور اينكه كارها و فعاليتهاي آنها منجر به درآمد مالي براي آنها نميگردد. زنان با اينكه در فعاليتهاي درون خانه، صنايع خانگي، توليدات خانگي و .. نقش دارند، در عين حال به لحاظ اقتصادي آمارهايي كمتر از مردان از آنها ارائه ميگردد. جوامع صنعتي تا حد زيادي به دنبال تغيير ارزشهاي خود، همچنين به دنبال وضع قوانين جديد توانستهاند از تواناييهاي جمعيت زنان استفاده بيشتري نمايند، و با مشاركت اين جمعيت در اقتصاد،توسعه اقتصادي در آن جوامع سريعتر صورت گرفته است. در جوامع رو به توسعه خدمات خانگي، نظير به دنيا آوردن و نگهداري بچه، پخت و پز و امور خانگي در حاليكه به عهده زنان است، در موارد زيادي، آنها از صرف هزينههايي خارج از خانه در ارتباط با موارد ياد شده جلوگيري مي كنند، ولي حركات آنها جزو فعاليتهاي اقتصادي به حساب نميآيد. براساس آمارهاي منتشره در كشور هندوستان، فقط 29% از زنان در آن جامعه در سال 1990 ميلادي به لحاظ اقتصادي فعال معرفي شدهاند. اين امر پس از اينكه اطلاعات مربوط به فعاليت اقتصادي زنان در آن جامعه مجدداً مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت، با انتقاد مواجه گرديده، يعني در قالب تعاريف سازمان بين المللي كار، آمارها مجدداً تحليل گرديدند، و نتيجه اين شد كه بيش از 80% زنان در آن جامعه به لحاظ اقتصادي فعالند. تفاوت آماري بدين خاطر بوده كه بسياري از كاركنان خانگي، زناني كه به نحوي در فعاليتهاي كشاورزي، صنايع خانگي و … نقش داشتهاند، به لحاظ اقتصادي فعال معرفي نشده بودند. قابل ذكر است كه آمارهاي فعاليت اقتصادي زنان در بسياري جوامع ميبايست مورد تجديدنظر قرار گيرد.
امروزه زنان بيش از هر زماني درگذشته اشتغال به كار دارند، و براي كار خود نيز حقوق دريافت ميكنند. مطالعات جهاني مربوط به نقش زنان در توسعه اقتصادي حاكي از اين است كه زنان به شكل بيسابقهاي در حال ورود به بازارهاي رسمي كار هستند؛ حتي در مواردي تعداد آنها بيشتر از تعداد مردان است. بررسيهاي به عمل آمده همچنين نشان ميدهند كه نسبت زنان شاغل به مردان در فعاليتهاي اقتصادي طي بيست ساله اخير دوبرابر گرديده است. گفتني است كه يكي از ابعاد توسعه، يا به عبارتي زيربناي توسعه، مشاركت اقتصادي زنان در جامعه شناخته شده است. اين امر باعث ميگردد تا متوسط درآمد در خانواده افزايش يابد، نسبت باروري به حداقل خود كاهش يابد، و در نتيجه سطح زندگي خانواده از وضعيت بهتري برخوردار گردد. اين حركت در جوامع صنعتي مدتهاست كه در جريان است، در حاليكه كشورهاي روبه توسعه اخيراً بدان اقدام كردهاند. چنين حركتي نياز به تحول و انقلاب فرهنگي نير دارد.
براساس آمارهاي به دست آمده، در سطح جهان كمتر از 20% از زنان به عنوان مدير در بخشهاي مختلف نقش اقتصادي و اجتماعي خود را ايفاء مينمايند، و اين در حالي است كه 6% يا كمتر از آنان در پستهاي مديريتي سطح بالا در سطح جهان اشتغال به كار دارند. مدافعين حقوق بشر و برنامه ريزان توسعه تأكيد فراوان بر نقش اقتصادي زنان، همچنين نقش مديريتي آنها دارند.. از ديدگاه اين قبيل محققين، توسعه اقتصادي ، توسعه اقتصادي ـ اجتماعي در صورتي تحقق مييابد كه ا زتواناييهاي زنان در پستهاي مختلف مديريتي و اقتصادي استفاده گردد. اين امر باعث گرديده تا در جوامعي نظير كانادا در سال 1994 متوسط درآمد خانواده به طور ساليانه به بيش از 54000 دلار افزايش يابد، و اين در حالي است كه در آن جامعه زنان در پستهاي مديريتي 4/40 % را، در مقايسه با كل زنان در نيروي كار، به خود اختصاص ميدهند. چنين تغييري (افزايشي) در ميزان متوسط در ميزان متوسط درآمد خانواده، تغييرات فراوان اقتصادي، بهداشتي، فرهنگي و .. را براي كليه اعضاء به دنبال ميآورد. براساس برآوردهاي به عمل آمده حدود 854 ميليون نفر از زنان جهان در سال 1990 به لحاظ اقتصادي فعال شناخته شدهاند، يعني اين زنان 32% از نيروي انساني را به خود اختصاص دادهاند. اين درصد مربوط به زناني است كه عموماً 15 ساله يا بالاتر بودهاند. زنان همچنين در عصر حاضر نقش بسزايي در صنايع كوچك دارند، و در نقاط مختلف جهان با دخول در صنايع كوچك توانستهاند نقش اقتصادي ارزندهاي به نفع خود، و به نفع توسعه عمومي جامعه ايفاء نمايند. براساس اطلاعات به دست آمده، حدود 5/6 ميليون واحد صنعتي مختلف امروزه در آمريكا وجود دارد كه عموماً زنان تصدي آنها را برعهده دارند. همين طور، يك سوم فعاليتهاي «خود اشتغالي» در چين امروزه توسط زنان صورت ميگيرد؛ منظور اينكه از 14 ميليون فرصت خود اشتغالي در آن جامعه يك سوم آن مربوط به زنان ميگردد. همچنين در كشور ايتاليا يك سوم صنايع كوچك و متوسط توسط زنان اداره ميشود، يا زنان مالكيت آنها را به عهده دارند. چنين ارقامي نشان ميدهد كه زنان ميتوانند در توسعه اقتصادي ـ اجتماعي بيشتر از هر زماني در گذشته نقش داشته باشند. پيش نياز چنين حركتي تغييرات فرهنگي، توسعه اجتماعي و برنامه ريزيهاي مقطعي ميباشد.
نسبت زنان در موقعيتهاي مهم دولتي و همچنين در فرصتهاي بالاي شغلي كه نياز به تصميمگيري دارد، عموماً در سطح پاييني است، يعني فقط رقم 2/6% را در پستهاي وزارتي به خود اختصاص مي- دهد. در امور تجاري، مالي، برنامه ريزيهاي اقتصادي، بانكهاي مركزي و .. 6/3 %توسط سازمان ملل اعلام گرديده است. گفتني است كه در هيچ يك از 144 كشور مطالعه شده، زنان در اين موقعيتها و پستها قرار نداشتهاند. به دنبال تلاشهاي به عمل آمده توسط سازمانهاي ذيربط، مشاركت زنان در تصميمگيريهاي اقتصادي و همچنين موقعيتها و پستهاي اقتصادي آنها طي چند سال اخير رو به افزايش بوده است. در سال 1987، زنان در پستهاي مربوط به برنامهريزيهاي بانكي در 108 كشور از 162 كشور مورد مطالعه، وجود نداشتهاند. لازم به ذكر است كه در سال 1994 ميلادي، 90 كشور از 108 كشور جهان اعلام كردند كه زنان در چنين پستهايي انجام وظيفه نمينمايند. آمارهاي فوق تا حدي بيانگر بهبود موقعيت زنان در پستهاي اقتصادي، بانكي و تصميمگيريهاي حساس ميباشد. اين خوش بيني هم وجود دارد كه تابوها ¹ و ممنوعيتهاي فرهنگي تا حدي در ارتباط با مشاغل زنان در حال شكسته شدن و ازبين رفتن ميباشند. ليكن، هنوز هم راهي طولاني در پيش است تا زنان به برابري اقتصادي با مردان برسند. جهت روشن شدن مطلب و تغييراتي كه در موقعيت زنان در ارتباط با پستها و مشاغل آنها به وجود آمده است .
1-Taboo
درصد زنان در مديريت در مقايسه با درصد آنان در كل نيروي كار
در چند كشور منتخب در سال 1992
نام كشور كل نيروي كار زنان پستهاي مديريت زنان
استراليا
امريكا
كانادا
فيليپين
نروژ
آلمان
ژاپن
تركيه
كره جنوبي
بنگلادش 9/41
6/45
3/45
3/36
5/45
9/38
7/40
3/31
4/40
2/10 0/40
6/40
4/40
7/27
9/26
9/17
3/8
4/5
4
4/1
منبع: سالنامه «آمار كار» سازمان بين المللي كار، 1992
آنگونه كه از جدول ملاحظه مي شود هنوز هم تفاوتهاي زيادي بين كشورهاي مختلف در زمينه پستهاي مديريتي زنان هست. كشوري نظير ژاپن با اينكه حدود 40% از نيروي كار در آن جامعه به زنان اختصاص دارد، ليكن فقط 3/8% از پستهاي مديريتي توسط زنان اشغال گرديده است، در حالي كه فيليپين 7/27% را به خود اختصاص داده است. همين طور اين شاخص در بنگلادش در حدود 4/1% گزارش شده است. قابل ذكر است كه بسياري از كشورها اعم از صنعتي يا غيرصنعتي هنوز هم راهي طولاني را در اين رابطه در پيش دارند، و اين امر بيشتر به خاطر ارزشهاي فرهنگي، سنتها، محدوديتهاي فرهنگي و … در اين قبيل جوامع است. اضافه ميگردد گرچه آمار مربوط به ايران در جدول فوق مشاهده نمي شود، ولي ايران نيز فعاليتهاي فرهنگي زيادي ميبايست انجام دهد تا بتواند تغييراتي اساسي در رابطه با مشاغل زنان به وجود آورد. در سطح شركتها نيز ايالات متحده بالاترين نسبت مربوط به پستهاي مديريتي زنان را به خود اختصاص ميدهد يعني 8 پست مديريتي زنان در برابر 100 پست مديريتي مردان، و اين در حالي است كه در آسيا و اروپا اين نسبت 1 به 100 ميباشد. همانگونه كه قبلاً نيز اشاره شد، از بين بردن موانع فرهنگي نياز به گذشت دهها سال يا قرنها زمان دارد. (همان/صص165-170)
استقلال ا قتصادي زنان
استقلال اقتصادي زنان به عنوان كليدي به سوي موقعيت بهتر آنها مطرح است.در بسياري از نظامهاي اجتماعي ،زناني كه موقعيت اقتصادي بهتري دارند ،و بيشتر متكي به خود هستند،از موقعيت بالاتري برخوردارند؛احساس آزادي بيشتري ميكنند و به لحاظ اقتصادي متكي به ديگران نيستند. همين طور،اين وضعيت تا جايي كه به زنان مربوط مي شود ،ميزان باروري پايين تري را براي آنهادنبال ميكند. درشرايط حاضر و با توجه به توسعه اقتصادي،اجتماعي و فرهنگي ،در بسياري از جوامع زنان راه به سوي بازار كار و موقعيت اجتماعي بهتر پيدا كردهاند. اين وضعيت در جوامع صنعتي بيشتر مشهود،و سابقه بيشتري دارد. همين طور ، جوامع صنعتي آمارهاي مستندبيشتري در اين خصوص ميتوانند ارائه دهند . مثلاً مربوط به اشتغال زنان در ايالات متحده بين سالهاي 1950 تا 1985 بيانگر رشد و تغيير قابل توجهي در سهم زنان در نيروي انساني است . براساس آمارهاي اعلام شده براي سالهاي 1935 در آن كشور،در مقابل هر 100 نفر نيروي انساني فعال در آن سال فقط 29 نفر زن در بازارهاي اقتصادي مشاركت داشتند. در حالي كه اين رقم در سال 1985 به 64 زن در برابر هر 100 نفر مرد به عنوان نيروي انساني افزايش يافته است . چنين تغييري،موقعيت اجتماعي بالاتري را براي زنان به دنبال آورده است؛ باروري آنها تأثير گذاشته ، متوسط تعداد فرزندان و افراد خانواده را كاهش داده، سطح زندگي را به حد بالاتري ارتقاء داده، و همچنين شانس طول عمر بيشتري را براي زنان به دنبال آورده است. گسترش چنين فرهنگي امروزه از طريق ارتباطات فرهنگي، توسعه آموزش و پرورش و كلاً روند جهاني شدن به ساير نقاط جهان نيز راه يافته است ازاين رو ،جوامع رو به توسعه همراه با برنامه ريزي هاي قبلي ميبايست امكان چنين تحولي رافراهم آورند،يعني وضعيتي كه زنان ازتواناييهاي خود به طور مثبت و مؤثري بتوانند در بازارهاي اقتصادي و خدماتي نقشهاي بيشتري ايفا نمايند.
تغييرات پديد آمده در وضعيت باروري گرچه بر ميزان درآمد به طور عمومي تأثير گذاشته، ولي هنوز هم تفاوتهايي بين ميزان درآمد بر حسب جنس به چشم ميخورد. اين سئوال مطرح است كه علت اين تفاوت چيست؟يا چگونه قابل تبيين است، پاسخ اين است كه زنان در بسياري از جوامع با محدوديتهايي در انتخاب شغل مواجهند ، حتي در جوامع صنعتي.
زنان بر حسب موقعيت جسمي و فيزيكي خود به طبقات خاصي از مشاغل روي ميآورند، مثل امور حسابداري، امور آموزشي و تربيتي، بهداشت و نظاير آنها. همين محدوديتها،قابليت رقابت آنها را محدود كرده و در نتيجه تفاوت هايي در ميزان درآمد آنها به وجود آورده است .قابل ذكر است كه هنوز هم حتي در جوامع صنعتي چنين تفاوتهايي به چشم ميخورد.
براساس تحقيقات صورت گرفته در سال 1985 در آمريكا، زناني كه در استخدام كامل امور حسابداري بودند درآن سال بطور ساليانه حدود 220369دلار دريافت ميكردند، در حالي كه مردان 30098 دلار براي همان مشاغل دريافت مينمودند. بر همين اساس در همان سال زنان در مشاغل مهندسي به طور متوسط 31361 دلار در سال دريافت ميكردند،در حالي كه مردان براي همان مشاغل 36615 دلار دريافت ميكردند اين تفاوتها درآمريكا در جامعه آموزگاران نيز به چشم ميخورد، به طوري كه در سال 1985 زنان در امور معلمي و تدريس ساليانه 20810 دلار دريافت ميكردند،در حالي كه مردان براي همان مشاغل 25588 دلار دريافت مينمودند چنان تفاوتهايي گرچه در حال كاهش است ولي هنوز هم اغلب جوامع به چشم ميخورد. توجيه اين تفاوت از ديد جامعه شناسي چنين است كه زنان به طور ثابت در مشاغل خودباقي نميمانند. آنها به خاطر وضعيت خاص خود ( باروري و …) عموماً تقاضاي مرخصي و جدايي از كار را ميكنند، و به همين خاطر كارفرمايان چنين تفاوتهايي را در سطوح پرداخت بين زنان و مردان قائل ميشوند.از اين طرف ديگر ،طي سالهاي اخير گرايش زنان به بازارهاي كار نسبت به گذشته بيشتر شده است،كه علت آن را ميتوان افزايش دستمزدها به حساب آورد.بطور كلي،ساختار اجتماعي- فرهنگي جوامع پيشرفته امروزه به گونه اي است كه زنان ميبايست به لحاظ اقتصادي مستقل و متكي به خود باشند،يعني جوامعي كه نسبت طلاق در آنها افزايش يافته و حتي امروزه به عنوان يك هنجار يا «نرم» تلقي ميگردد،زنان ميبايست امكانات معيشتي خود را تأمين كنند. با توجه به چنين فرضيه اي ،يعني ظهور نظام ارزشي جديد (متداول شدن طلاق در جامعه و نظير آن) باروري نيز تعديل و كاهش يافته است.
(همان/صص94-96)
دلايلي كه زنان در توسعه اقتصادي ـ اجتماعي نقش ارزنده تري خواهند داشت :
الف) مشاركت روبه افزايش زنان در بخش رسمي اقتصادو بازار اشتغال: با توجه به موج عظيم تغييرات اقتصادي و اجتماعي كه خود ساختار اجتماعي را تغيير ميدهد، روابط اجتماعي جديدي به دنبال ميآيد. همچنين، با توجه به نظام ارزشي جديد، زنان ميبايست سهم عظيمي در اشتغال رسمي و قانوني داشته باشند. در صورتي كه بعضي از جوامع مشاركت فعال زنان را در بخشهاي اقتصادي ـ اجتماعي تشويق ننمايند، و يا از تواناييهاي آنان استقبال نكنند، آن جامعه نهايتاً با بن بست و تضاد مواجه ميگردد؛ يعني اينكه جمعيت صرفاً نميتواند مصرف كننده باشد و مصرف كننده بماند. با تغييري كه روي نظام حقوق مصرف به وجود آمده و به تدريج به وجود ميآيد، زنان كه نيمي از جمعيت را تشكيل ميدهند نيز ميبايست به همان اندازه كه مصرف كننده هستند توليد كننده هم باشند و كم و بيش توليد داشته باشند. در چنين شرايطي معضلات بالقوه آتي نيز تا حدي تضعيف خواهد شد.
ب) پيشرفت زنان در تحصيلات عالي: زنان درحال حاضر بيش از هر زماني در گذشته در حال ورود به تحصيلات عالي در رشتههايي چون حقوق، تجارت، علم و تكنولوژي و .. هستند، و حتي در مواردي نسبت به مردان در اين رشتهها پيشي گرفتهاند. اين خود مي تواند نشانهاي از توانمند بودن زنان درعرصههاي مختلف باشد. چنين روندي يا به عبارت ديگر مشاركت بسيار زنان در تحصيلات عاليه هرچه بيشتر ميبايست مورد استقبال قرار گيرد. اين حركت خود تضميني براي مشاركت هرچه بيشتر جامعه زنان در فعاليتهاي اقتصادي ـ اجتماعي شناخته شده است. از اين طريق ميتوان تغييراتي ساختـاري در وضعيت خا نواده، جمعيـت و ا قتصاد جوا مع به وجـود آورد . در نتيجه چنيـن جرياني (ورود زنان به مشاغل اجرايي) در حال افزايش است و زنان نسبت به گذشته از شانس و تضمين بيشتري در دستيابي به شغل برخوردارند.
ج) انعطاف پذير شدن روشها و شيوههاي مديريت: از آنجا كه روشها وشيوههاي مديريت تا حد زيادي تغيير كرده، و به عبارتي بيشتر انعطاف پذير گرديده است، مهارتهاي زنان در مشاغل مختلف بازرگاني، صنعت و .. بيش از هر زماني در گذشته به رسميت شناخته شده است. اين انعطاف پذيري در مديريت باعث گرديده تا زنان مشاركت بيشتري در امور مديريت داشته باشند. اين جريان امروزه در حال توسعه و تعميم به نقاط مختلف جهان مي باشد. به عبارت ديگر، بيشتر بخشهاي مديريتي در حال واگذاري به زنان است. (همان/صص179-180)
زنان و فعاليت اتحاديهاي
در دهههاي 1970 و 1980 ميلادي ميزان مشاركت زنان در اتحاديهها، بنا به دلايل سياسي و اقتصادي متعددي افزايش يافت اما ميزان نمايندگي آنان در بخش رهبري همچنان در حد پايين باقي مانده است. در سال 1984 ميلادي زنان 112 اتحاديه كارگري آرژانتين سازمان زناني در درون اتحاديهها تشكيل دادند موسوم به «پايگاه اتحاديه كارگري زنان» كه اهداف زير را دنبال ميكرد:
1- تأمين و ترويج عضويت زنان
2- خاتمه دادن به انزواي زنان كارگر و درخواست عضويت معقول و منصفانه براي زنان در فعاليتهاي اتحاديه.
3- ايجاد آگاهي درباره تبعيض عليه زنان در بازار مشاغل و جامعه و نيز بار مضاعف كاري كه بردوش زنان است.
4- تشويق به تشكيل بخشهاي زنان در درون اتحاديههاي
تحقيقات نشان ميدهند كه در حضور زنان در رهبري اتحاديهها و در دورههاي كارورزي اخيراً افزايش يافته است. بررسيها همچنين آشكار ميسازند كه زنان عضو عقايد خاصي درباره اتحاديه كارگري دارند كه براولويتها مبتني است و از تغييراني در زمينه تصميمگيري حمايت ميكنند.
(اشتغال زنان و محدوديت ها /تحقيق دانشجويان ص12)
شرايط كار زنان
كار زنان با توجه به نياز جامعه خوب است و حتي در مواردي خاص در حد وجوب كفائي است ولي شرط كه جوانبي در آن مراعات شود كاري تقريباً نيمه وقت باشد و همه اوقات رسمي و اداري زن را اشغال نكند. منافع و مصالح همسر مورد نظر بوده و حتي از او تضييع نشود.
حقوق كودكان در سايه اين كار ضايع نگردد و آن بابت كه در مواردي جبران حقوق از دست رفته امري قريب به محال ميشود. حفظ شرف و اصالت خود او مورد نظر باشد و موجبي براي آلودگي و گناه پديد نيايد رفتار او محيط كار موجب آلودگي و انصراف ديگران و جلب نظر بيگانه نگردد كه اين خود عامل نابسامانيهاست.
شغل و كار زن اولاً از وظيفه اصلي كه مديريت كانون و ايجاد گرمي و محبت در آن است دور نكند وبالاخره شغل كار او صرفاً هدف خدمتي را تعقيب كند نه ارضاي هوسي و غرور و چشم و همچشمي و سري در ميان سرها داشتن و البته اگر كارش بگونهاي برنامه ريزي شود كه هم به زندگي خانوادگي برسد و هم به خدمت اجتماعي بسيار جالب و مناسب خواهد بود.
درآمد كار زنان
زن تن به كار ميدهد و درآمدي توليد ميكند حتي ممكن است در اين كار مورد تشويق همسر قرار گيرد و او هم موجبات كار او را فراهم كند و زمينهسازيهايي در اين جنبه داشته باشد ولي اين همه موجب آن نميشود كه شوهر احساس حقي در اين درآمد بكند و يا از زن خواستار شود كه كل يا بخشي از آن را در اختيارش بگذارد.
در نظام حيات اسلامي براي زن هم چون مرد مسأله استقلال مالي مطرح است و زنان آزادي اقتصادي دارند. محصول كارشان از آن خودشان است ميتوانند با آن به خريد و فروش بپردازند ملكي را بخرند و اجاره دهند و يا آن را در راه خير صرف نمايند. زن داراي حق مالكيت است و او را از اين حق نمي توان محروم كرد.
شوهر نميتواند سودي در امورمالي زن داشته باشد و يا دراين رابطه براو كسب تكليف كند مگر آنگاه كه زن او را نماينده شرعي و ياوكيل خود در امور مالي نمايد براين اساس كار زن در خارج خانه در عين اجازه ازمرد نفعي مالي براي شوهر نخواهد داشت مگر به ميزاني كه خود زن بخواهد و ببخشد.
زنان و كار
در عين حال ذكر اين نكته ضروري است. آنچه را كه گفتيم صورت حقوقي به شرعي و قانوني دارد. بدين معنا كه شوهر براساس قانون حق مداخله در درآمد زن را ندارد و نميتواند چيزي از او اخذ كند. ولي اين سخن بدين معنا نيست كه زن هم نتواند در راه مصالح خانوادگي چيزي را هزينه كند. انس و الفت زن و شوهر وحدت و يگانگي آنها ايجاب ميكند كه زن در مراحل حيات بشرط توان براي همسر خود ياور و پشتيبان باشد. در موارد لزوم و در تنگناها او هم خود را شريك به حساب آورد و سهمي در گرداندن چرخ خانواده داشته باشد، نميگوئيم زن خود را براي خانواده فدا كند ولي ميگوئيم اگر در حد ايثار از خود گذشتگي نمايد و زيرو بازوي شوهر را بگيرد جاي دوري نميرود. زحمات و فداكاري زنان اگر در زندگي دنيوي بدون اجر و پاداش بماند لااقل در سراي آخرت براي او اجر معنوي پديد خواهد آورد و موجب فضيلت و امتيازي از او بر ديگران خواهد بود.
(نگرش جامعه نسبت به زنان شاغل/تحقيق دانشجويان/صص5-8)
كار زنان در داخل خانه
در بخش عظيمي از ادبيات جامعه شناختي، دست كم تا همين اواخر، كار بدون دستمزد يعني كار انجام يافته بدون پرداخت مستقيم و خارج از محدوده يك شغل خاص، هرگز مورد ملاحظه قرار نگرفته است.
بحث ماركس درباره نيروي كار از خود بيگانه به طور كل بركارگران بنگاههاي اقتصادي متمركزاست واغلب مباحث جامعه شناسي صنعتي نيز از آن تبعيت كرده اند. كاربي مزد، به ويژه كار زنان در محيط خانه، به طور عمده ناديده نگاشته ميشد. با اين وجود، چنين كاري براي اقتصاد به اندازه اشتغال مزدي ضرورت دارد.
به طور تخميني كار در خانه معادل يك سوم مجموع توليد سالانه يك اقتصاد مدرن ارزش دارد. همنشيني زنان با كار در خانه، يعني تمركز بر حفظ خانه و بزرگ كردن بچهها، قبل از صنعتي شدن، در زماني كه خانه يك واحد توليدي بود، اهميت چنداني نداشت. بخشي از زنان متأهل و در عمل تمامي زنان مجرد از آغاز صنعتي شدن در اشتغال مزدي شركت داشتند. ولي بسياري از زنان به محيط خانه محدود شدند.
از اوايل قرن بيستم به بعد، مستخدمين تنها توسط اقليت كوچكي به استخدام كارهاي خانگي درميآيند ولي زن مستخدم براي خانه در اختيار تمامي مردان است. اين حقيقت دارد كه بسياري از مردان به جهت اينكه زنانشان در خانه كار ميكنند قادرند در مشاغل خود بهتر انجام وظيفه كنند تا اگر مجبور بودند كارهاي خانه را هم خود انجام بدهند. (Giddens.A-1989,P.505)
قبل از شهرنشيني بسياري از زنان وظايف متعددي را افزون بر مراقبت از بچهها و كارهاي معمولي خانه انجام ميدادند.كاشتن گياهان درمزارع، مراقبت از گوسفندها و بزها و گاوها و ديگر حيوانات، تهيه نان، ذخيره سازي غذاها، نظافت و غيره از جمله كارهاي زنان بود. وظايف زنها اغلب با وظايف مردان به صورت نزديكي هماهنگ ميشد و خانواده يك واحد توليدي يكپارچه را تشكيل ميداد.
با توسعه مكانهاي كار و جدا از خانه، امر توليد نيز از مصرف جدايي گرفت. مردان، يعني توليدكنندگان، براي كار به خارج از خانه رفتند. خانه، يعني قلمرو زنان، به محلي براي مصرف كالا مبدل گشت. خانم خانه يك مصرف كننده شده، يعني كسي كه كار نميكند. با اينكه كار در خانه بطور آشكار كار است و به اندازه اغلب انواع كارهاي صنعتي خسته كننده و مستلزم دقت ميباشد ولي فعاليت توليدي آنان از نظرها پنهان گشت (bid,P.506)
كار زنان در خارج از خانه
به طور آماري زنان يك بخش عمده از جايگاه كاري را دارند. در آغاز قرن بيستم نزديك به يك سوم از زنان انگلستان در نيروي كار مشاركت داشتند و در دهه 1980 اين ميزان به 40% نيروي كار رسيد. البته در اروپا به عنوان يك كل در سال 1983، 54% زنان در نيروي كار مشاركت داشتند.
(OECD-1985,p. 101)
بين دو جنگ جهاني، تعداد زناني كه صرفاً خانهدار بودند در اروپا به اوج رسيد. اگرچه براي زنهاي مجرد اشتغال در مشاغل فردي عادي بود، اكثريت عمدهاي از زنان متأهل در آن زمان كار نميكردند. در هر دو جنگ مذكور زنها به اشتغال دعوت شدند تا جاي مردان را كه به نيروهاي مسلح پيوسته بودند، پركنند. بعد از جنگ جهاني اول مردان دوباره جاي زنان را گرفتند؛ ولي پس از جنگ جهاني دوم، اين جايگزيني چندان دقيق صورت نگرفت. رشد اشتغال زنان از آن زمان با گسترش مشاغل خدماتي ارتباط نزديكي داشته است. آنان به صورت نامتناسبي در بخش خدمات متمركز شدند. اين تمركز در مناصب مديريتي و ياحرفهاي نبود، بلكه دربازارهاي كارثانوي متمركز شد. بازار كار اوليه شامل كار در شركتهاي بزرگ، صنايع اتحاديهاي يا مؤسسات دولتي است. در اين بخش كار زنان، مزدهاي نسبتاً بالايي دريافت نموده و از امنيت شغلي خوب و از ترفيع برخوردارند. بازارهاي كار ثانوي، شامل شكلهايي از اشتغال است كه بيثبات بوده و امنيت شغلي و دستمزد در آنها پايين و فرصتهاي معدودي براي ترفيع وجود دارد و نيز شرايط كار اغلب نامناسب است. آرايشگري، خرده فروشي، نظافت و بسياري از كارهاي خدماتي ديگر نيز توسط زنها انجام ميشود در اين مقوله جاي دارد. (Giddens,A-1989,p.507)
همچنين تمركز زنها در كار پاره وقت از مردها به مراتب بيشتر است. زنها 090/0 از كارهاي پاره وقت در انگلستان را تشكيل ميدهند. حدود 040/0 از تمامي زنان شاغل در اشتغال فردي پاره وقت قرار دارند. زنان بخش سهمي از اقتصاد غير رسمي را پوشش ميدهند. خانه يكي از مكانهايي است كه فعاليتهاي آن جزو اقتصاد غيررسمي است و رابطه ميان اين بخش و اقتصاد رسمي ميباشد. افراد خانه معمولاً در رابطه با نيازهايشان تصميمات مشترك ميگيرند. انواع كار در داخل خانه كه بدون پرداخت مزد انجام ميگيرد جزو بخش اقتصاد غير رسمي ميباشد
نيازها و علايق ويژه زنان، خصوصيات و شيوه زندگي آنان، هنوز هم به طور كامل در ادبيات علمي مورد تجزيه و تحليل قرار نگرفته است. به ويژه دانستن اينكه زمان چگونه موقعيت خود را ارزيابي ميكند و نيز تشخيص و تشريح تغييراتي كه درروانشناسي آنان به وجود آمده نكتهاي حائز اهميت است. (خديجه سفيري/1377/صص16-18)
دراينجا اين سؤال مطرح مي شود كه چگونه زنان نقشهاي حرفه اي و خانوادگي خود را درهم مي آميزد ؟
يكي از مهمترين خصوصيات رضايت ازازدواج است . تقريباً يك سوم زنان كارگر( مورد مطالعه ) و كمترازآن پرسنل فني مهندسي ، ازدواج خودرا ناخوشايند و يا بسيار ناخوشايند ذكر كرده اند . درتركيب نقشهاي حرفه اي و خانوادگي و موفقيت دراين امر چندين عامل مؤثربوده است :
1) نگرش شوهران زنان نسبت به كارآنان
2) ميزان ساعاتي كه آنان درمحل حضوردارند ( تعداد قابل توجهي از زنان مورد مطالعه از تداوم زمان كاري شكايت داشته اند و عده اي داوطلب ترك كار خود بودند . زيرا ، اغلب مادران كودكاني درسطح دبستان يا پيش از دبستان بودند )
3) علايق فرد به شغل خود ( زناني كه به حرفة خود بيش از وظايف خانه داري علاقه مند بودند درانجام هردو كار موفقتر بودند و آناني كه علاقة زيادي به حرفه و كار خود نداشتند مدام ابراز نگراني به جهت عدم وقت كافي و رسيدگي به امور منزل و بچه ها را ابراز مي كردند )
آنان مشكلاتي را درمورد زندگي ، چون خريد مايحتاج ازقبيل موادغذايي و كالاهاي ديگر ذكرنموده اند . 20% نقصان درارائة خدمات را نام برده و 90% مسائل مربوط به سازمان دادن اوقات فراغت را عنوان و 6% پايين بودن سطح مكانيزة امور خانه داري را مطرح نموده اند . با توجه به اينكه عدة زيادي درتناقض ميان نقشهاي حرفه اي و خانوادگي ، راه خانه را در پيش گرفته و از حرفة خود دور مي شوند ، تعداد قابل ملاحظه اي هم از زنان براي ادغام نقشها ، راه خود را يافته اند . درمواردي كه ادغام هماهنگ نقشها وجود دارد ، كارو خانواده به طور مساوي براي يك زن اهميت دارد و توفيق واقعي درهردوزمينه كسب مي گردد . رضايت از شغل ، ازدواج و خانواده در حدبالايي است ، زمينه هاي احساسي مثبت بوده و هيچ تعارضي درنقشها وجود ندارد . متأسفانه اين گروه بيش از 14 % درميان كارگران و پرسنل فني و مهندسي نبودند . گاهي موارد كه تعارض نقش وجود دارد ، تعارض بدين علت به وجود مي آيد كه زنان براي وضعيت كاري و خانوادگي خود ارزش بالايي قايل هستند ولي درشرايطي قراردارند كه قادر به ادغام نقشهاي خود به طور موفقيت آميز نمي باشند . زندگي شغلي و خانوادگي ، مستلزم تلاشهاي فوق العاده از سوي زنان است و همراه با مسائل رواني جدي و هيجانات تشديد شدة بسياري است . تعارض نقش به طور عمده درميان زناني وجود دارد كه بيشتر به سوي خانواده گرايش دارند . به عنوان يك قاعده آنها به حد كافي ازشغلشان راضي نبوده و روابطشان با همكاران ، مديرو حتي خانوادة خود تماماً خوب نيست . يعني آنها ازهيچ حمايت رواني درخانه برخوردار نيستند . برعكس زناني كه با موفقيت نقشهاي مختلفي را تركيب مي كنند ازحمايت رواني ـ اجتماعي ، چه در مجموعة كاري و چه درخانواده ، برخوردارند . از سويي ديگر دليل تعارض نقش درحيطة كاري ممكن است داشتن ارتباطي ضعيف با همكاران يا مدير باشد . يك جوّ رواني نامطلوب و واقعي درمجموعه كاري ، فقدان تفاهم و حمايت دوجانبه توسط همكاران و مدير و تعارضهاي بين فردي كه منجربه فشار رواني مي شود ، زمينه رواني ناسالمي را ايجاد و نيز ايفاي نقش حرفه اي را براي يك زن مشكلتركرده و سرانجام منجربه تعارض نقش مي شود . تعارض نقش درخانواده ممكن است از نگرش منفي شوهرنسبت به كارهمسرش ، افكاررياست مدارانه شوهرنسبت به نقش زن در خانواده و در زندگي روزمره ، فقدان حمايت دوجانبه و شراكت درانجام كارها ميان افراد خانواده و مشكلاتي مربوط به بچه داري ناشي شود . در محيط اجتماعي فعلي ، علت تعارض نقشها در نگرشهاي منفي نسبت به كاركردن زنان يا افكار سنتي درمورد نقشهاي مردانه و زنانه ويا دست كم گرفتن اهميت زندگي خانوادگي ، ريشه دارد .
با دقت بيشتردرمفهوم نقش و اهميت آن و اصطلاح تعارض نقشها پي مي بريم كه تركيب تعدد نقشها چقدرمهم است و چنانچه اين نقشها باهم تخالف داشته باشند تأثيرنامطلوب زيادي دارد .
چند مشخصة اساسي نقشهاي اجتماعي را مي توان بدين قرارشمرد :
1) نقشهاي اجتماعي پديده هايي نه فردي بلكه دقيقاً جمعي است .
2) درهرجامعه وهرزمان گروهها اجتماعي نقشهايي ويژه برعهده دارند . پويايي جامعه و گروه ها را مي توان با توجه به دگرگوني نقشهاي آنان سنجيد .
3) هرنقش با انتظاري خاص ازجانب ديگران همراه است و عدم ايفاي درست آن موجبات تعجب ديگران را فراهم مي سازد .
4) تعدد نقشهاي انسان درهمة جوامع وجود داشته ، اما جامعة جديد با تعدد حرف و سمتها ، برشمار نقشها افزوده است .
5) تنوع نقشها امري طبيعي است وبرگوناگوني پايگاههاي اجتماعي متكي است ، ولي تخالف نقشها مشكل آفرين است و اصطلاح تعارض نقشها را جامعه شناسان انگلوساكسون به همين منظور و درجهت شناخت عواقب اجتماعي و رواني و حتي اقتصادي ناهمسازي نقشهاي اجتماعي به كار برده اند . كشمكش نقشها ازدوسو براي فردو جامعه مشكل به بارمي آورد .
الف) ازنظرفردي ، تخالف نقشها وبالطبع كشمكش بين آنان ، آمادگي ذهني مداوم را لازم مي نمايد . به عنوان مثال : يك خانم كه درعين حال درخانه يك زن ـ مادر و دربيرون مدير يك سازمان است بادوشبكه ازنقشهاي متخالف مواجه است . دربيرون و به هنگام اداره سازمانش ، بايد بتواند فرماندهي معقول و كارآ باشد ، ازاين رو ، استحكام شخصيت و قدرت مديريت اقتضا مي كند كه افراد خاطي را جزا دهد . درحالي كه اودرخانه و به عنوان همسر بايد سرشار از عواطف باشد . كوچكترين اشتباه و فراموشي نقشهايش در خانه و بيرون به تنازع مي انجامد.
ب) ازنظراجتماعي ، تخالف نقشها و كشمكش مترتب برآن ، موجبات بروز تخالف بين انسانها و گروه ها و به خطر افتادن وفاق اجتماعي را فراهم مي سازد .(ساروخاني،1370،ص725).
بنابراين با توجه به اينكه تخالف نقشها مشكل آفرين است و شرايط جديد درزندگي زنان و حضورفعال آنان درفعاليتهاي اقتصادي و اجتماعي ودركنارآن مسؤوليت خطيرمادري ـ همسري نيزهمچنان به قوت خودباقي است و تعدد نقشها به همراه خود مجموعة وسيعي از انتظارات مختلف را از زنان دارد ، به نظرمي رسد تركيب نقشها و انجام وظايفشان چنانچه حمايت كافي نشوند مشكلات زيادي را به همراه داشته باشد . بنابراين طبق اقوال طرح شده ، زنان درخانواده تحت سلطة مردان قراردارند . چنانچه ازاشتغال آنان حمايت شود و درادغام نقشهايشان مساعدت لازم انجام گيرد كه آن هم منوط به پذيرش امر رشد و ارتقاي زنان درمحيط اجتماعي ازطرف پدران و شوهران مي باشد ، به نظر مي رسد آنگاه تعارضي درنقشها پيش نيايد .
ولي چنانچه حمايت كافي انجام نگيرد ، زنان مجبورند يا شغل را ترك كنند و يا خانوادة خود را . معمولاً درچنين شرايطي آنان ترجيح مي دهند شغل خود را ترك نموده و خانواده خود را حفظ نمايند .
وقتي درسطح كلان به قضيه نگاه مي كنيم جامعه امكاناتي را براي افراد فراهم مي نمايد ( امكان اشتغال ، آموزش ، استخدام ). چنانچه افراد به راحتي جايگاه شغلي خود را ترك نمايند و از مهارتها و تخصصهاي آنان در توسعة كشور استفاده نشود ، در حقيقت جامعه دچار ضرر و زيان گرديده است . شايد به همين دليل است كه كارفرمايان دراستخدام ، مردان رابرزنان به واسطة ثبات شغلي آنان ترجيح مي دهند .
درسطح خرد درمحدودة يك خانواده زن نقشهاي خانوادگي را انجام مي دهد و در كسب درآمد و رفاه خانواده سهمي را به عهده دارد ، زماني را صرف آموزش كرده تا امكان رشد و ارتقاء پيدا كند. چنانچه ترك شغل نمايد تمام سرمايه گذاري كه در اين راه نموده ازبين مي رود و خانواده با نقصان درآمد ، دچار شرايط سخت تري مي گردد . درحالي كه با ورود فرزند مخارج خانواده افزايش هم مي يابد .
بنابراين ، به نظر مي رسد ترك شغل به واسطة تعدد نقشهاي زنان آثار نامطلوبي را در سطح خرد و كلان در جامعه مي گذارد كه نتايج آن مناسب توسعه اقتصادي و اجتماعي جامعه نخواهد بود.
(همان/صص31-35)
زيان كار زنان:
كار زنان در محيط خارج خانه با دشواريهاي متعدد همراه و حتي در مواردي مسأله آفرين است. براساس تحقيقات بخشي از اختلافات و درگيريهاي خانوادگي مربوط به كار زنان است كه براثر آن بخشي از وظايف و مسئوليتهايي كه مردان از زنان توقع دارند انجام نمي شود .در اثر كار مادران فرزندان ناگزيرند در محيطي دور از محيط خانواده درپرورشگاهها زندگي كنند كه اين امر خود عقب ماندگي و رشد رواني را سبب ميشود وبراساس تحقيقات علمي چنين كودكاني ديرتر نشستن را ميآموزند. دير به حرف ميآيند. ديرتر ميايستندو پرخاشگر و متجاوزند.
اغلب زنان كارمند گرفتار خستگي روحياند. زيرا مسئوليت شان سنگين و غيرقابل تحمل است. هم بايد كار بيرون را انجام دهند، هم كارهاي خانه را و هم نگهداري فرزندان را و هم حفظ آرامش خاطر و شوهر را و اين كاري بس سنگين و دشوار است. آنها حتي وقت ندارند از كودك خود دلجويي كنند و ياور مهدكودكها از او احوال بپرسند.
سنگيني وظيفه و مسئوليت سبب ميشود كه به همسرخود نرسند و به كارهاي او با بياعتنايي بنگرند. نگاهها دلسرد كننده و برخوردها يأس آور باشد و اين خود موجب افسردگيها و اختلافها ميباشد.
بررسيهاي تحقيقي نشان ميدهند كه كار بيرون زنان ناسازگاري خانواده را زياد ميكند اگر چه ممكن است از لحاظ اقتصادي منافعي را نصيب خانواده كند وبالاخره بايد بگوئيم كه كار زنان سبب ميشود دلبري و جاذبه او اندك شود او نتواند به سروضع خود برسد و با شوهر بصورت يك كارمند اداري برخورد كندو حتي رعايت حقوق را فراموش نمايدو اين همه سبب تزلزل اركان حيات خانواده است. (نگرش جامعه نسبت به زنان شاغل/تحقيق دانشجويان/صص3-5)
بررسي زمينه هاي نظري و تجربي موضوع زن و اشتغال
1) وضعيت زنان در جهان
وجود نابرابريها بخصوص براي زنان درهمة جوامع كم و بيش وجود دارد و توجه به اين امر درچند سال اخيرازسوي سازمانهاي مختلف انجام شده است . تحقيقات و بررسيهاي انجام شده توسط اين مؤسسات مبناي بسياري از برنامه ريزيهاي خرد وكلان كشورها قرارگرفته است . ازچندسال پيش مطالعات و پژوهشهايي متعدداز سوي سازمانهاي جهاني ILO و UN در تجزيه و تحليل موقعيت زنان درسطوح منطقه اي ، ملي ، ميزان اشتغال آنان ، عوامل بازدارنده فعاليت زنان ، نگرشها و تمايلات زنان و نقش زنان درتوسعه انجام شده است كه سعي درآماده سازي افكارعمومي ملتها و سياستگذاران وبرنامه ريزان جهت حل مشكلات مربوط به دستيابي زنان به اشتغال بيشتر داشته باشد . زنان درزمينه هاي بسياري از مردان عقب ترند . سواد ، تحصيلات عالي ، اشتغال ، بهداشت و دربسياري جنبه هاي ديگر . موقعيت زنان مناسب آنان نمي باشد ، برخي از جنبه هاي عقب ماندگي زنان عبارت است از :
سواد : زنان خيلي كمترازمردان امكان باسوادشدن را دارند . درجنوب آسيا ، نرخ سواد زنان حدود 50% مردان است و دربسياري ازكشورها وضعيت بدترازاين مي باشد . درنپال 35% ، درسيرالئون 37% ، سودان 27% و افغانستان 32% زنان نسبت به مردان باسوادند . دوسوم بيسوادان دنيا را زنان تشكيل مي دهند .
تحصيلات عالي : زنان دركشورهاي درحال توسعه ازمردان بسيار عقبتر هستند . درآفريقا ، زنان يك سوم مردان از تحصيلات عالي برخوردارند . حتي در كشورهاي صنعتي آنان درفعاليتهاي علمي و تكنيكي ضعيف هستند . چنانكه نسبت زنان به مردان درزمينة تحصيلات عالي در اسپانيا 28% و دراتريش 25% و در كانادا اين رقم 29% مي باشد .
اشتغال : دركشورهاي درحال توسعه زنان فرصتهاي كمي براي اشتغال و كاردارند . نرخ مشاركت آنان به طور متوسط 50% مردان است . ( درجنوب آسيا 29% و درمنطقة عربي 16%) حتي وقتي آنان كارپيدا مي كنند ، دستمزدشان خيلي كمتراست . درجمهوري كره دستمزد زنان فقط 47% دستمزد مردان است . تمايز حقوق و دستمزد ، همچنين مشخصة كشورهاي صنعتي نيز مي باشد . درژاپن زنان 51% حقوق مردان را اخذ مي نمايند . زنان درواقع كارهاي بدون مزد نگهداري بچه و كارهاي خانگي انجام مي دهند كه درآمد ملي محسوب نمي شود . خود اشتغالي ، فرصتي است كه به طرق مختلف براي زنان محدود مي شود . در بعضي ازكشورها هنوز زنان حق مالكيت دارايي خود را ندارند و آنان حق ندارند وام بگيرند ، يعني درواقع فاقد شخصيت حقوقي مي باشند .
بهداشت : زنان بطور متوسط از مردان بيشترزندگي مي كنند . اما دربعضي از كشورهاي آسيايي و شمال افريقا اين تـفاوت به چشم نمي خورد و حتي گاهي ا ميد زندگي براي آنان كمتراست . به نظـرمي رسد 100 ميليون نفراز زنان آسيايي درحال ازبين رفتن هستند . يكي از خطرات براي سلامتي زنان تولدفرزندان است .
مرگهاي ناشي از زايمان دركشورهاي درحال توسعه 15 برابربيشتراز كشورهاي صنعتي است . درژاپن علي رغم اينكه اين كشور درميان سايركشورها درسطوح بالاتري از توسعه اقتصادي قراردارد ، هنوز بين زنان و مردان نابرابريهايي ديده مي شود . شاخص توسعه انساني درسال 1993 ژاپن را درمرتبة نخست قرارمي دهد اما درتبعيض جنسي ژاپن به مرتبة هفدهم تنزل مي يابد . زيرا نسبت سهم زنان درتعليم و تربيت دو سوم مردان است . همچنين ازنظر اشتغال وضع زنان بطور قابل ملاحظه اي بداست . متوسط درآمد زنان فقط 51% درآمد مردان است و به طوروسيعي ازقدرت تصميم گيري محرومند . تنها 7%مشاغل مديريتي را دارندو در فعاليتهاي سياسي هم حضورشان كم است . زنان بعداز جنگ جهاني دوم حق انتخاب شدن در پارلمان راكسب نمودند . هنوز 2% اعضاي پارلمان را زنان تشكيل مي دهند . البته هيچ زني واجد مقام وزارت نيست ( درمقايسه با كشورهاي صنعتي 9% و دركشورهاي آسيايي 13% است ) . با اين وجود ، يك يا دو زن به مقامهاي مهم رسيده اند و تعدادي از زنان درميان مؤسسان احزاب اجتماعي هستند . به طوركلي ، جامعة پدرسالاري ژاپن درحال تغييرجهت به سمت شناسايي حقوق بيشتر و كسب استقلال براي زنان است . فقط در سال 1980 حقوق زنان ژاپني از يك سوم دارايي شوهرانشان به يك دوم افزايش پيدا كرد ( بقيه هم مربوط به فرزندان است ) و در جنبه هاي ديگر قانون همچنان مانند گذشته است . سن قانوني ازدواج براي مردان 18 و براي زنان 16 مي باشد .
دركشورهايي باتوسعه متوسط ويادرحدي پايين تر ، درخيلي موارد زنان مجبورند كارهايي با دستمزد پايين رابپذيرند . عدم تحرك به منظور يافتن شغل بهترو دستمزد بيشتر ، برموقعيت زنان تأثير مي گذارد . به همين جهت به عنوان كارگرمزدبگير كار مي كنند و در فعاليتهاي كم درآمدو بي- ثبات به كار گمارده مي شوند ، زيرا دست اندركارفعاليتهاي توليدي بودن ، به عنوان نقش دوم آنها ، بعداز توليدمثل قرار دارد وبه عنوان منبع اولية درآمد خانوار محسوب نمي شود .
(دكتر خديجه سفيري/1377/صص25-27)
تفاوت در دستمزدها: كارآيي يا تعصب؟
عموماً در بازار كار زنان كمتر از مردان درآمد كسب ميكنند و اين به دليل كارايي متفاوت كه خود ريشه در تبعيضهاي اعمال شده در زمانهاي گذشته دارد. معمولترين نوع تبعيض خودداري از استخدام زنان در شغلهايي است كه در آنها تخصص دارند ولي استخدام آنان مشروط به دستمزدهاي پايينتر يا با همان دستمزد ولي با تخصص بالاتر ميشود.ولي تعصبات ميتواند يكي از عوامل ايجاد تبعيض بين زنان و مردان باشد مثلاً ممكن است يك كارفرما به دليل تعصب نسبت به زنان حتي حاضر شود كارگران مرد را با دستمزد بالاتري استخدام كند ولي از زنان استفاده نكنند. تبعيضات خريدار نيز تأثيرگذار است، گرچه خريداران قادر به ديدن كارگران توليد كننده محصولات كارخانهاي نيستند اما فروشنده محصولات در تصميم آنان براي خريد يا نخريدن مؤثر است. همچنين به دليل اينكه زنان كمتر از مردان آمادگي آموزش ضمن خدمت را دارند از ميزان كارآيي آنان و دستمزدهاي دريافتيشان كاسته ميشود. عوامل ديگري نيز وجود دارند كه بركارآيي زنان تأثير ميگذارند زنان قدرت انجام كارهاي سخت فيزيكي را ندارند ولي مكانيزه شدن مراحل توليد اهميت اين عامل را كاهش داده است. اكثر زنان بچهدار ميشوند بيماري از زنان از نيروي خارج ميشوند يا به صورت نيمه وقت به كار ميپردازند.
(بهبود وضعيت اشتغال زنان ازنگاه آمار/نشريه ابرار27/11/80)
وقت بيشتر و پول كمتر: بيعدالتي در كار زنان
«هنگاميكه زنان بدون مزد كار ميكنند»
در اكثر كشورها، تعداد ساعات كار زنان دستكم دو برابر ساعت كار مردان در كارهاي بيمزد است.
بر طبق برآوردهاي سازمان ملل، كارهاي بيفرد خانگي بين 10 % و 35 % محصول ناخالص ملي را در سراسر جهان تشكيل ميدهند.
(اشتغال زنان و محدوديت ها/ تحقيق دانشجويان/ص13)
لزوم كار براي زن:
گاهي اوقات لزوم كار براي زنان ضروري است و اين امر به خاطر موارد ذيل است:
1- نخست آنكه بيكاري در خانه و نداشتن يك شغل كه در ساعات فراغت بدان سرگرم گردد و موجب احساس تنهايي، آزردگي و ملامت است و زن را به صورت وجودي زنداني در حصار خانواده درآورد كه اين خود امري نگران كننده است.
2- ثانياً وجود يك كار و سرگرمي در ساعات فراغت ميتواند موجب احساس استقلال بيشتر و رهايي در امر وابستگي شديد مالي به همسر باشد.درست است كه شوهر موظف است هزينههاي ضروري همسرش را تأمين كند ولي براي بسياري از زنان سخت و ناگوار است كه هر موردي دست به سوي شوهر دراز كنند به ويژه در آنگاه كه شوهر كمي ممسك باشد. وجود يك كارو سرگرمي به هر ميزان كه درآمدش اندك باشد او را از استقلال مالي نسبي برخوردار خواهد كرد.
3- درآمدهاي اندك زن كه در سايه كارهاي ولو كوچك حاصل ميشود در مواردي كارساز و حلال مشكل خواهد بود وباعث ميشود گرهي از زندگي گشوده نشده و اعضاي خانواده از فراغت و آسايش ولو نسبي برخوردار گردند و بار حادثه براعضاي خانه سنگين نيايد.
4- تمرين كار و كسب درآمد براي روزهاي حادثه و پيشامدهاي ناگوار زندگي و ايام مرگ همسر و تنهايي ميتواند مفيد باشد و زن را از قيد وابستگيها رهايي دهد. او باشد و فرزندان خود و درآمدي اندك.
5- بعضي ها معتقدند كه بيكاري زن به مراتب خطر آفرينتر از بيكاري مرد است هم در جنبه ابتلاعات جسماني و رواني خود حتماً در رابطه با حيات اجتماعي و فرسودگيها و سخن چينيها و تن دادن به گناهان.(نگرش جامعه نسبت به زنان شاغل/ تحقيق دانشجويان/صص2-3)
ده روش عمده كه شغل شما زندگي شوهرتان را آسانتر ، بهتر و شادتر مي كند
اغلب زنان شاغل از اينكه زندگي خانوادگي و شغلشان را با هم تلفيق كنند ، احساسي سرزنش آميز دارند . امكان دارد زن از اينكه بعضي از وظايف خانواده را به تعويق انداخته است ، از همسرش پوزش بخواهد . سپس دوباره نيز از اينكه آنچنان زير فشار كار قرار گرفته است كه ناگزير به درخواست كمك از وي مي شود ، عذر خواهانه بگويد : » عـزيـزم ، متأسفـم كـه باعـث زحمتـت
مي شوم . ممكن است لطفاً . . . «
اگر همسرتان همچون مردان بيشتر خانواده هاي دودرآمد است ، اكنون از پولي كه شما به خانه مي آوريد مزايا و انبساط خاطر فراواني كسب مي كند و بيشتر از شما از اين حقوق دو نفرة خانواده بهره مي برد . با وجود اين ، هنوز هم به دليل شست و شوي مغزي به وسيلة رسانه ها ، مشاغل يا جامعه ، زنان و مردان هردو اين گونه برنامه ريزي مي شوند كه فقط به دردسرهايي كه مرد به دليل كار بيرون زن متحمل مي شود ، توجه كنند . اما شاديها،امتيازها و مزيتهاي مادي مهمي را كه از كار بيرون شما در زندگي مرد ايجاد مي شود عبارتند از :
1) مرد شيو ه و معيار زندگي خود را مديو ن شغل شماست
بدون درآمد شما ، مرد از اينكه تنها نان آور خانواده است ، دچار فشارهاي روحي و اضطراب و تشويش خواهد شد . رقابت كردن با مشاركت ما لي شما و حفظ خود و خانواده در معيار معمول شما در زندگي ، براي مرد وظيفه اي نزديك به ناممكن خواهد بود . همان گونه كه ديده ايم ، در حال حاضر زنان ، به طور متوسط ، سي تا چهل درصد درآمد خانواده را تأمين مي كنند و بيست و يك درصد زنان ـ تقريباً يك نفر از پنج نفر ـ بيش از نيمي از پول خانواده را فراهم مي آورند . شما ، حتي اگر در سال چند هزار دلار به دست آوريد ، هزينة لباس فرزندان ، تعميرات اتومبيل ، شهرية دانشگاه يا ديگر هزينه هاي خانواده را ، كه مرد به ناچار بايد بپردازد ، تأمين مي كنيد .
در مورد تهية مسكن ، يعني پرهزينه ترين نياز طبقة متوسط ، سخنگوي جامعة خانه سازي امريكا اظهارمي دارد : امروزه در فروش تعداد زيادي از خانه ها ، درآمد زن مهم و حياتي به نظر مي رسد . بدون آن ، يك زوج استطاعت خريد خانة مورد نظرشان را ندارند .
اگر همسرتان مجبور بود كه به تنهايي از پس مخارج خانواده برآيد ، معناي آن يك يا دو شغل اضافة ديگر بود . چنانچه او در شغل دوم و در زير فشار ناشي از آن شكست بخورد ، جريمه اش پديد آمدن حفره اي عميق در معيار زندگي خود و خانواده اش است .
بنابراين ، باور اينكه با كاركردن شما ، همسرتان كمبودهاي زيادي را متحمل مي شود ، و يا مرد است كه به شما اجازه مي دهد تا بيرون از خانه كاركنيد ، نابخردانه مي نمايد . بدون كار شما ، او نمي- تواند يك زندگي خانوادگي حد متوسط داشته باشد .
2) درآمد خانوادگي شما بدين معناست كه مرد مي تواند شرايط كاري اش را برگزيند
هنگامي كه زن در كسب درآمد براي خانواده مشاركت واقعي دارد ، همسرش فشار كمتري را بابت كار فزاينده احساس مي كند . رونا لد سي . پيلنزو ،¹ رييس بزرگترين انجمن استخدامي جهان ، دورنمايي مؤثر از آنچه در شرف وقوع است ، دارد . او مي گويد : وقتي خانواده اي يك منبع درآمد دارد ، مرد ناچار به پذيرش بسياري از فشارهاي كاري ناخوشايند است . اكنون ديگر مردان به اضافه كاري ، سفرهاي دشوار و شرايط ناخوشايند كاري و حتي به ساعتهاي طولا ني تر كار حقوق بگيري و شغل آزاد رغبت نشان نمي دهند . آنان مي گويند : من ديگر مايل نيستم كه آن را انجام دهم چون اجباري ندارم به چنين كاري دست بزنم ، در عوض ترجيح مي دهم كه شيوة بهتري براي زيستن داشته باشم .
پيلنزو موضوع را اين گونه پي مي گيرد : ا ما آزادي تعيين شيوة زندگي ، ابتدا از اين حقيقت نا شي مي شود كه حالا مرد درآمدي دومي به نام درآمد همسرش را در اختيار دارد .
تحقيق انجام شده توسط يكي از استادان دانشگاه فوردهام ، با مشاهدات پيلنزو همخوان است : مردي كه همسرش شغلي تمام وقت دارد ، در مقايسه با مردي كه همسرش كدبانوي تمام وقت است :
1ـ تمايل دارد كه ساعات متوسط كار ساليانه اش كمتر باشد .
2ـ به تعطيلات طولاني تر مي رود و يا دفعات استفاده اش از تعطيلات بيشتر است .
3ـ شغلي با ساعات كاري كوتاهتر را بر مي گزيند .
4ـ مشاغلش را بسيار آسانتر تغيير مي دهد ، اگر كه انجام دادن چنين كاري او را خرسند كند.
3) قدرت خريد خانواده ، شغل همسر شما و ديگر مردان را مورد حمايت قرار مي دهد
كار بيرون شما نه تنها در زندگي كاري همسرتان بهبود ايجاد مي كند ، بلكه شوهران ديگر زنان را نيز مشغول به كار نگاه مي دارد . مشاغل زنان ديگر كمك مي كند كه همسر شما در استخدام و داراي كار باشد .
اليوت جين وي² ، اقتصاددان برجسته اشاره مي كند اگر قدرت خريد افزايش يافتة خانواده ، كه در نتيجة درآمد دوم به وسيلة زنان ميسر شده است ، وجود نمي داشت ، شمار بي حسابي از مردان براثر فروش نرفتن توليدات و خدماتشان بيكار مي ماندند . جين وي مي گويد ، خريدهاي خانواده ، كه با حقوق شما انجام مي گيرد ،« مي تواند تفاوتي قاطع و حساس در هزاران شغل تجاري پديد آورد و . . . ( آنها را از ورشكستگي برهاند ) و سروري مردان را متوقف سازد» .
4) درآمد شما ضامن سلامت و طول عمر همسرتان است
پولي كه زنان به طور مشخص به دست مي آورند ، چه چند هزار دلار در سال باشد و يا سي تا چهل درصد سرماية خانواده را تشكيل دهد ، به هر صورت تفاوت فاحشي را در سلامت متناسب همسرتان ايجاد مي كند .
پول بيشتر ، فشار روحي كمتر . به گزارش مردم ، وقتي آنان درآمد خانوادگي بالاي پنجاه هزار دلار داشته باشند ، زندگي آسانتر و فرسودگي و خستگي كمتر مي شود . پول شما ، علاوه بر فرونشاندن فشار آني پرداخت صورت حسابها ، با افزودن خاصيت ارتجاعي به درآمد خانواده ، به شوهرتان امكان پيوستن به باشگاههاي ورزشي و خريد وسايل ورزشي را ارزاني مي دارد . و آنگاه ، همان طور كه ديده ايم ، چون شغل دوم مرد ، وي را ازبرنامه هاي كاري طولاني و آزار رسان مي رهاند ، او مي- تواند پيوسته از باشگاه و وسايل ورزشي خود استفاده كند و سالم بماند .
5) شغل شما زندگي پرهيجانتر و جالبتري را به مرد ارزاني مي كند
در گذشته ، حضور در نشستها و سفرهاي شغلي به عنوان مهمان ، حق انحصاري زنان به شمار مي- آمد . امروزه ميليونها مرد ( كه صاحب مشاغل آزاد هستند ) از اين حق انحصاري اضافي جديد مردانه راضي اند . مردان همسرانشان را در مهمانيهاي پرهزينه و مهيج شام ، كنفرانسها ، عقد قراردادها ، سفرهاي شغلي و همايشهاي شركتها ، كه بخشي از شغل زنان به شمار مي آيد ، همراهي مي كنند . آنان در هنگامي كه همسرانشان مشغول به كارند ، نه تنها استراحت مي كنند ، بلكه اغلب تماسهاي شغلي جالب توجهي را با مهمانهاي ديگر برقرار مي سازند .
1- Ronald C.Pilenzo
2 – Eliot Janeway
6) شغل شما سبب مي شود كه شوهرتان صاحب همسري باشد كه او را بهتر درك مي كند
امروزه ، در مقام زني شاغل كه مجبوريد بسياري از اوقات خود را صرف فعاليتهاي شغلي تان كنيد ، ديگر نيازي نداريد كه براي صحبت كردن مرد را تحت فشار قرار دهيد . با وجود اين ، طنز آميز است كه وقتي شما و همسرتان با هم هستيد ، صحبت كردن براي شوهرتان آسانتر مي نمايد . اكنون او مي تواند دربارة آنچه در عرض روز انجام مي دهد ، با شما و به عنوان شخصي كه او هم بيرون از خانه ا ست و براي درك فشارها ، ا ضطرابها و تو فيقهاي محل كار به خوبي مجهز به نـظر
مي رسد ، حرف بزند . گفت و گوهاي شما در خصوص شغلتان نيز چيزي است كه او مي تواند درك كند و به آن علاقه مند باشد . همراه با آن ، هر چه مرد در كارهاي خانه و بچه داري بيشتر مشاركت داشته باشد ، آن را بيشتر درك مي كند و مي تواند به گفت و گوهاي نمايش كوچك زندگي بيشتر علاقه مند شود .
7) درآمد شما يأس بيكاري مرد را از ميان مي برد
شركت عميد در اندازه اي كوچكتر طراحي مي شود ، سهم ديگران را مي خرد ، دوباره بنا مي شود و به دليل ناتواني در پرداخت بدهيها ، به كار همة كارمندانش ، از جمله افراد وظيفه شناس و با كفايت نيز خاتمه مي دهد . اگر چنين رويدادي به وقوع بپيوندد ، در صورتي كه شما شغلي داشته باشيد ، براي شوهرتان مشكلات بيكاري وجود نخواهد داشت . موضوع فقط اين نيست كه اگر او بيكار شود ، شما براي خريدهاي ضروري خانواده درآمدي داريد ، بلكه به همان اندازه مهم است كه به عزت نفس و خويشتن او كمك مي كنيد . گرچه مردان با از دست دادن كارشان از نظر عاطفي ويران مي- شوند و از اتكا به درآمد همسر بيزارند ، درآمد زن برايشان اين امكان را فراهم مي آورد كه به جست و جوي شغل مناسبي بروند . اما بدون حقوق زن ، او مجبور است كه غرورش را زير پا گذارد و به هر شغلي از جمله مشاغل نا موافق كه در شأن او نيست و كارهايي كه سطحشان پايين تر از شغل قبلي اش است ، بپردازد .
نظر قطعي ديگري در مورد اينگه چگونه شغل شما مي تواند هنگام بيكاري به شوهرتان كمك كند ، از جان كريستال ¹حكايت مي شود ؛ كسي كه نظرش اساس اطلاعات كتاب قديمي مربوط به شغل را با نام چتر نجات شما چه رنگي است ؟ تشكيل مي دهد . او مي گويد : وقتي مردي تنها نان آور خانواده بود ، اغلب با هراس در مصاحبه ها شركت مي كرد . آنان ناگزير بودند كه به سرعت شغلي به دست آورند ، از اين رو اضطرابشان آنها را آنچنان به تلاش و كوشش و عرق ريزي مي انداخت كه نتيجه اش به همه نوع رفتاري كه ممكن است در مصاحبه اي به ضرر شما باشد ، مي انجاميد . با وجود همسر شاغل ، اضطراب مصاحبة مرد خيلي شدت ندارد و چيزي همچون آنچه پيشتر وجود داشت ، به چشم نمي خورد .
8) حقوق شما به مرد آزادي مي دهد تا رؤياهاي تغيير شغلش را تحقق بخشد
جني آر . هاوز ،² در تحقيقي براي كتابش ( منبع تغيير دهندة شغل ) دريافت وقتي مردي شغل حقوق بگيري اش را رهامي كند ، تقريباً در صد درصد خانواده ها ، درآمد زن است كه در دوران بي پولي امكان گذران زندگي را فراهم مي كند . همچنين ، كار زن در برابر هزينه هاي گزافي كه شخص پيشقدم بايد بپردازد ، براي كمك به اعضاي خانواده ضروري است .
متخصصان ديگري همچون جيمز اي . چلنجر³ ، رييس يك شركت مشاوره اي بين المللي كاريابي گزارش مي دهد كه تا همين اواخر ، خطركردن و اقدام براي يك حرفه ، كاري ويژة افراد جوان تلقي مي شد . در حال حاضر به دليل حقوق زنان به عنوان دومين منبع درآمد خانواده ، حتي بسياري از افراد چهل ساله نيز در اوج هزينه هاي خانوادگي ، شغل باب ميلشان را بر مي گزينند .
9) كار شما علاقة فرزندان را نسبت به پدر افزونتر مي كند
برنامة تلويزيوني علم لايتناهي تعليم و تربيت پدران ، چگونگي پذيرش فكر مسؤوليت پدري به شكلي مناسب و متعهد را به تصوير مي كشاند .
يك منتقد تلويزيوني نيويورك تايمز خاطر نشان مي كند كه تلويزيون فكرهاي اجتماعي جديدي را معرفي نمي كند ؛ بلكه آن گونه نـگرشهاي اجتماعي را كه بيننده به آنها اعتقاد دارد ، به تصو ير در
مي آورد . بنابراين شهرت برنامة انجام دادن وظايف پدري ، بازتاب ديدگاهي در خصوص پدري كردن است كه بينندگان پيشتر با آن آشنا بوده اند . اوقات مربوط به خانواده مهمتر از پيشرفت سريع شغلي است . تحقيق نشان مي دهد كه مردان و زنان هردو از انجام دادن وظايف والديني حمايت مي كنند . اين اظهارات نشرية تازه شركت بين المللي استخدام نيروي تازة رابرت هف- اينترنشنال است.
اين مطالب فقط بخشهايي است از انبوه شواهد علاقه مندي امريكاييان به انجام دادن وظايف پدري . در طي ده سال اخير مقالات شخصي و كتابهايي حاوي حكايات مرداني كه از شادي تازه كشف شدة انجام دادن وظايف پدري سرشارند ، به بازار سرازير شده است و در اين خصوص همچنين تجليلهاي فراگيري نيز وجود دارد .
1- John Crystal
2- Gene R.Hawes
3- James E. Challenger
در بسياري از اين سرودهاي متداول به مناسبت پدر ، نويسنده يادآور مي شود كه وقتي او پسربچه اي كوچك بود وضعيت چقدر فرق داشت . پدرش خود را خسته مي كرد تا زندگي فرزندانش را پيش ببرد ؛ اما چندان وقت آزاد نداشت كه اين بچه ها را بشناسد و از وجودشان لذت ببرد ؛ و همراه با آن شرح و خلاصة تحقير آميز ، تصاويري است از مادران آن نويسندگان كه تنها مفرّشان فرزندان و خانه بودند .
مادران ، كه در طلب فرصتهايي بودند تا مهارتشان را به كار گيرند ، اغلب اوقات اكثر تصميم گيريها ، فعاليتها و مسايل عاطفي مربوط به بچه ها را بر عهده مي گرفتند . و آنگاه پدر به بيگانه اي بدل مي- شد ، نه تنها از آن رو كه سخت مشغول تأمين مخارج خانواده بود بلكه به اين دليل كه همسرش اينچنين ترتيب داده بود !
امروزه همه پرسي متداول دربارة نگرشهاي مردانه نشان داده است كه افزايش ارتباط مردان با فرزندانشان به دليل ميل و علاقة خودشان براي دستيابي به وابستگي عاطفي با فرزندانشان است ، كه پيش از اين به طور سنتي براي مادران اندوخته شده بود . با وجود اين ، چنانچه جهان زنان كوچك شود ، اشتياق مردانه براي رابطة عاطفي عميقي با فرزندانشان محكوم به فنا مي گردد . اگر زن با فشار بار سنگين امور فرسوده شود و دست از شغلش بكشد و تنها توجه به فرزندان و خانه برايش باقي بماند ، آيا شكي وجود دارد كه او دوباره تنها شخص مهم در خانه و براي بچه ها به شمار نيايد ؟ چنانچه زنان از فرصتهاي شكوفايي توانايي شان محروم شوند ، چونان گذشته ، بار ديگر بر زندگي عملي و عاطفي فرزندانشان تسلط مي يابند و پدر نيز مجبور مي شود كه به نقش غريبه اي در خانواده باز گردد .
10) حقوق شما ، رهايي از كارهاي سنتي مردانه را به مرد اعطا مي كند
اكنون به اين فايده مهم مي رسيم كه حقوق شما براي شوهرتان رهايي مي آورد . وقتي با فهرستي از كارهاي تمام نشدني كار بيرون ، وظايف خانه داري و بچه داري تان در ستيز و كشمكش هستيد ، حقوق شما مرد را از بسياري از كارهاي سنتي مردانة خانواده مي رهاند .
اشتباه نكنيد . اكثر زنان شاغل اتفاق نظر دارند كه برايشان بودجة استفاده از خدمات خانه داري وجود ندارد . اما چنين چيزي طعنه آميز است . هنگامي كه با وظايف شغلي تان و همة مسؤوليتهاي سنتي زنانة مربوط به خانه در كشمكش هستيد ، در واقع به عنوان همسري شاغل بي ترديد تقريباً بهاي صورت حسابهاي خدماتي را مي پردازيد كه همسرتان را از بسياري از كارهاي مردانة خانواده مي رهاند . اين بدين معني نيست كه درآمد زن شاغل شما مستقيماً از كيف پول تان به جيب افراد خدماتي سرازير مي شود . خير ، تحقيقات نشان مي دهد كه زنان شاغل معمولاً درآمدشان را در امور مالي خانواده با درآمد همسرشان مي آميزند يا اينكه مستقيماً موارد گوناگوني همچون غذا ، لباس ، تعميرات ، آذوقه ، وسايل رفاهي ، بيمه ، تعطيلات ، اتومبيل و شهرية دانشگاه بچه ها را ، كه زماني جزء وظايف مرد به عنوان تنها نان آور خانواده به شمار مي آمد ، تأمين مي كنند . حالا چون حقوق شما بعضي از هزينه هاي گوناگون خانواده را زير پوشش دارد ، تعادلي در پول خانواده پديد مي آيد ، بنابراين او استطاعت آن را دارد كه براي رهايي از وظايف سنتي مردانة خانه ، با پرداخت پول از كمك كار استفاده كند . (شرلي اسلون فيدر/ 1377/صص41-52)
كيفيت زندگي شغلي و رضايت از كار
عوامل مختلفيكه بر زندگي شغلي اثر ميگذارند واحتمالاً ميتوانند با رضايت وانگيزش كاركنان ارتباط داشته باشند شامل دستمزد، ساعات كار، محيط كار، مزايا و خدمات رفاهي، آينده شغلي و روابط انساني و غيرهاند. هربرت سي مرتون معتقد استكه «كيفيت زندگي شغلي» اصطلاح نسبتاً جديدي استكه براي مجموعهاي از موضاعات كهن كه دير زماني مورد علاقه فيلسوفان، الهيون، دانشمندان علوم اجتماعي، كارگران و كارفرمايان بودهاند بهكار ميرود. كيفيت زندگي شغلي اصطلاحي استكه ميتواند همه جنبههاي قابل تصور از شرايط كار واخلاق مرتبط با آن را دربرگيرد وهم اندازهگيري عيني وضعيت كار، اظهار رضايت وعدم رضايت كارگران ازكار، نگراني مديران ازكاهش كارآيي توليد وملاحظات وسيعتر دربارة انسجام و همبستگي اجتماعي وثبات آن را ميسر سازد. ازسوي ديگر، كيفيت زندگي شغلي بهمعناي محدودتر آن ممكن است بهارزش شغل معين و تأثيري كه بركارگر و زندگي او ميگذارد اشاره داشته باشد.
كيفيت زندگي شغلي در وسيعترين و انتزاعيترين معناي آن صرفاً حاوي مجموع ارزشهاي مادي و غيرمادي استكه يك كارگر درطي زندگيش بعنوان مزدبگير يا حقوق بگير بهآن دست مييابد. اين معناي انتزاعي براي مقايسههاي بينالمللي و تحليلهاي دورهاي زندگي شغلي كاركنان زن ومرد، مفيد وحتي لازم است. يعني براساس اين مفهوم هم ميتوان مثلاً بهاينكه آيا كيفيت زندگي شغلي كارگران درايران از زندگي شغلي كارگران در امريكا يا انگليس يا هركشور ديگر بالاتر يا پايينتر است پاسخ گفت وهم دادههاي موجود را به صورت سلسله مراتب زمانمند براي يافتن نحوه تغيير كيفيت زندگي در يك منطقه خاص در دورهاي معين تحليل كرد. كيفيت زندگي شغلي دراين معناي وسيع ميتواند همة جنبههاي زندگي شغلي، بويژه «نياز كارگران بهكار را با معناي ارضاكننده و مشاركت آنها در تصميمگيريهاييكه بر زندگي و وضعيت شغلي آنها تأثير ميگذارد، مورد توجه قرار دهد». (دكتر غلامعباس توسلي/1375/صص160-161)
موانع پيش روي زنان
ورود زنان به قلمرو توسعه در بخشهاي مختلف اقتصادي و اجتماعي با موانعي نيز مواجه ميگردد. در مواردي اين موانع ريشههايي تاريخي و فرهنگي دارد، لذا به راحتي نميتوان آنها را از ميان برداشت. براساس مطالعات و تحقيقاتي كه در سال 1994 روي نقش زنان در توسعه صورت گرفته است، سه عامل عمده كه منجر به موقعيت ضعيف زنان در جامع ميشود شناسايي گرديده است. اين جريان در بخش خصوصي بيشتر مورد تأكيد قرار گرفته و عبارتند از:
1- در يك فرهنگ مديريتي كه تسلط بيشتر با مردان است، زنان با موانعي مواجه ميگردند. به عبارت ديگر، فرهنگ مسلط مديريت در اين جوامع در دست مردان است، لذا آنها به راحتي تفويض اختيار (موقعيت) نمينمايند. اين وضعيت امروزه در بسياري از جوامع حتي در كشورهاي صنعتي به چشم ميخورد. كارشناسان امور توسعه، جامعهشناسان توسعه و مدافعين حقوق زنان با طرح اين مسائل قصد دارند توسعه اقتصادي ـ اجتماعي را از طريق زنان همراه با مشاركتهاي اقتصادي و اجتماعي آنها هرچه سريعتر امكان پذير سازند.
2- روند گذشته جامعه تبعيضاتي را بين دو جنس به وجود آورده، و اين خود به عنوان مانع عمدهاي در برابر زنان مطرح است. اين جريان باعث گرديده تا مشاركت اقتصادي و اجتماعي آنها در حد پاييني صورت گيرد. در عصر حاضر توصيههاي مختلفي مبني بر فعاليت اقتصادي ـ اجتماعي زنان در خارج از خانه صورت گرفته است، تا جايي كه توسعه عمومي اقتصادي ـ اجتماعي را منوط به مشاركت زنان ميدانند. قابل ذكر است كه از بين بردن اين گونه تفاوتها و تبعيضات در ارتباط با زنان، خود نياز به زمينه سازيهاي فرهنگي و اجتماعي دارد. به طور كلي، در صورتي ميتوان به توسعه از ديدگاه جامعه شناسي خانواده دست يافت كه اين قبيل تبعيضات از ميان برود.
3- ناديده گرفتن پتانسيلها و تواناييهاي زنان در امور مربوط به مديريت اقتصادي؛ منظور اينكه تواناييهاي بالقوه و واقعي زنان در اين زمينه به رسميت شناخته نشده است. در بسياري از جوامع نه به طور صريح، بلكه به طور ضمني چنين تفكري وجود دارد كه خود به عنوان مانعي پيش روي زنان به چشم ميخورد. اين درحالي است كه تواناييها و نقش زنان در مديريت و توسعه اقتصادي ـ اجتماعي به خوبي در پارهاي از جوامع مثل استراليا ـ كانادا و .. به اثبات رسيده است. پيش بينيهايي كه توسط سازمان ملل و دواير تخصصي آن در ارتباط با نقش زنان در امور توسعه در قرن بيست و يكم صورت گرفته، همگي تأكيد فراوان بر مشاركت اقتصادي ـ اجتماعي زنان دارند. در صورتي كه زنان دسترسي به مشاغل سطح پايين در شركتها و … داشته باشند، همچنين در صورتي كه بدون در نظر گرفتن شرايط لازم زنان به استخدام اين قبيل مراكز درآيند، در درجات پايين قرار ميگيرند؛ يعني اينكه موقعيتهاي مهم وبالايي پيدا نميكنند؛ ارتقاي درجات و .. به خوبي صورت نميگيرد، و نتيجتاً اين امر باعث ميگردد تا موقعيت زنان در امور اداري و كاري در حد پاييني باشد و تلقياتي متناسب با آن در جامعه رشد پيدا كند. قابل ذكر است كه براي پيشگيري از چنين وضعي زنان ميبايست كارايي و تخصص كافي و لازم را براي ورود به كار پيدا كنند؛ كلاسهاي مختلف كوتاه مدت آموزشي، توجيهي و .. نظير آنچه در جوامع صنعتي است، ميتواند كارساز باشد. انتخاب زنان در سطوح مختلف تا حد زيادي ناشي از نقشهاي انتسابي مبتني بر جنسيت است؛ يعني اينكه به راحتي در بسياري از جوامع انتخاب مناسبي در رابطه با شغل و فرصتهاي كار ي نميتوانند داشته باشند.
براساس ارزشهاي مربوط به جنس، بسياري از نقشها و كارها براساس انتساب ارائه ميگردد، و چنين انتسابهايي نيز در اين قبيل جوامع به نفع مردان تمام ميشود. توصيههاي جامعه شناسي بر اين است كه در درجه اول انتخاب و دستيابي به نقشهاي مختلف اقتصادي و اجتماعي بايد براساس اكتساب باشد تا انتساب. همچنين در صورتي كه ارائه نقشها براساس انتساب نيز صورت گيرد، اين قبيل انتسابها ميبايست منصفانه و در ارتباط با هردو جنس صورت گيرد.
آنچه مانع پيشرفت حرفهاي زنان ميگردد شرايط كاري همراه با تعصب است كه در يك فرهنگ كاري مرد سالاري ظاهر ميگردد، مثلاً قوانين مربوط به اشتغال، نظام ارزيابي و مقررات مربوط به آن، تا حد زيادي حاكي از تعصبات است ( بيشتر خلاف زنان عمل ميكند). از آنجا كه شرايط كاري عمدتاً به نفع كاركنان مرد و كارفرمايان مرد وضع گرديده است، اين شرايط عموماً حمايت و همدردي لازم را نسبت به كاركنان زن ابراز نميدارد. از اين رو نقش و ديدگاه زنان در زندگي كاري به گونهاي ديگر جلوهگر ميشود. همين طور، تلقيات مبتني بر تعصبات خاص كه در چنين فرهنگي راه پيدا كرده، مانع پيشرفت و توسعه زنان گرديده است. لذا لازم است تغييرات معناداري در اين قبيل قوانين و ارزيابيهاي مربوط به اشتغال زنان به وجود آيد. همان طور كه قبلاً نيز اشاره شد، چنين تجديد نظري باعث پيشرفت و توسعه اقتصادي ـ اجتماعي هر چه بيشتر در جامعه ميگردد. براساس تحقيقات به عمل آمده در امريكا، خطرات مربوط به تعطيل شدن كار و حرف زنان در آن جامعه 7 تا 11% بيشتر از مردان است. اين امر تا حد زيادي ناشي از كمبود دسترسي آنها به سرمايه لازم، همچنين تعصبات ياد شده است. ساير موانعي كه در برابر زنان در ارتباط با پيشرفت و توسعه آنها وجود دارد بيشتر ساختاري است. سطوح پايين كار آنها، كمبود فرصتهاي آموزشي و تخصصي آنها و .. كه تا حد زيادي به لحاظ جامعه شناسي ساختاري هستند، به عنوان موانعي در برابر پيشرفت و توسعه زنان در جوامع رو به توسعه عمل ميكنند. زنان در اين قبيل جوامع عموماً به كارهاي ساده (كارگري) ميپردازند، يعني اتكاي آنها بيشتر به اين قبيل كارهاست كه مهارتهاي زيادي لازم ندارند. اين جريان باعث شده تا فرآوري و قابليت توليد آنها در حد پاييني قرار گيرد.
همين طور، حقوق تمليك زنان گرچه در بسياري از كشورهاي رو به توسعه شناخته شده است، احاطه كامل و واقعي آنها بر زمين تا حد زيادي دستخوش آداب و سنن است. يعني آنها به اندازه مردان نميتوانند از داراييها و مايملك خود بهرهبرداري نمايند. آنها مجبورند با موانع مختلفي كه در اين شرايط به وجود ميآيد با توجه به نقش دوگانهاي كه دارند (نقش خانهداري و نقش كار بيرون از خانه) سازگاري نمايند. قابل ذكر است كه در بسياري از جوامع هنوز هم ديدگاههاي منفي نسبت به رهبري زنان، مديريت آنها در مناصب بالاي شغلي و .. وجود دارد. با توجه به اين شرايط، جوامع مختلف لازم است حركات جديدي را در ارتباط با نيمي از جمعيت خود كه همان نيروي زنان ميباشد، آغاز نمايند. براساس تحقيقات به عمل آمده توسط صندوق بين المللي توسعه كشاورزي، تنها 5% از 8/5 ميليارد دلار تخصيص داده شده به توسعه روستايي و كشاورزي در كشورهاي رو به توسعه در سال 1990 نصيب زنان گرديده است، يعني اينكه در اين جوامع زنان توانستهاند فقط به 5% از اين قبيل تسهيلات مالي دسترسي پيدا كنند. همچنين در بعضي كشورهاي آفريقايي در حالي كه زنان بيش از 60% نيروي انساني در بخش كشاورزي را تشكيل ميدهند، كمتر از 10% اعتبارات و وامهاي تخصيصي در اختيار آنها قرار ميگيرد. چنين تفاوتهايي باعث عدم پيشرفت و توسعه زنان شده است. براساس پيشبينيهاي به عمل آمده، بسياري از اين قبيل معيارها در آستانه قرن بيست و يكم ميبايست اصلاح گردد.
همين طور، در مواردي كه وامهاي مختلف در اختيار زنان گذاشته ميشود، اين قبيل وامها و امتيازات مالي عملاً به مردان در خانواده منتقل ميگردد. بررسيهاي به عمل آمده در كشور بنگلادش، يعني جايي كه وامهاي مختلفي به زنان اختصاص يافته، حاكي از اين است كه زنان تنها احاطه كافي به 37%
از وامهاي اختصاص يافته را داشتهاند، و حدود 63% بقيه تا حد زيادي خارج از كنترل كامل آنها بوده است. اين بدان معناست كه مردان آنها و ساير اعضاي خانواده نيز از اين قبيل وامها استفاده كردهاند. قابل ذكر است كه اين قبيل جوامع ميبايست تغييرات زيربنايي و ساختاري در امور بانكي، مالي، اشتغال و .. زنان در جوامع خود به وجود آورند.
ميانگين نسبت زنان به مردان در مشاغل و حرف فني، اداري و مديريت در نقاط مختلف جهان 1990-1970 (تعداد زنان در برابر هر 100 نفر مرد)
منطقه 1970 1980 1990
آفريقا
آمريكاي لاتين و منطقه كارائيب
اروپاي غربي و ..
آسيا و اقيانوسيه
شرق اروپا
كل جهان 19
50
55
27
47
36 40
82
66
47
105
58 56
85
86
55
124
70
Source: 19994 world survey or the Role of Women in Development
به دنبال تغييرات عمده اقتصادي ـ اجتماعي در جوامع، همچنين به كارگيري برنامههاي مختلف جمعيتي، تحول عظيمي در موقعيت زنان به لحاظ اشتغال و درآمد آنها طي 25 ساله اخير به چشم ميخورد. اين امر باعث گرديده است تا نسبت بستگي (بار تكفل) نيز در نقاط مختلف جهان تا حد زيادي تغيير كند، منظور اينكه مسئوليت اقتصادي خانواده از جمعيت مردان تا حد زيادي به زنان نيز منتقل شده است و اين خود قدم مؤثري در سلامت اعضاء و خانوادهها به حساب ميآيد.
در سال 1970 در قاره آفريقا نسبت زنان شاغل فقط رقم 19% را به خود اختصاص داده، در حالي كه در سال 1990 اين رقم در نقاط مختلف اين قاره به 56% افزايش يافته است. آمريكاي لاتين نيز طي بيست سال نسبت زنان شاغل خود را از 50% به 85% افزايش داده است، در صورتي كه در سال 1990 در كشورهاي شرق اروپا بيش از 100% در مشاغل و حرف مختلف، از زنان استفاده ميشده است. تا حد زيادي توسعه اقتصادي ـ اجتماعي، ارتقاي سطح زندگي و پويا شدن جامعه به اصلاح اين قبيل آمار و ارقام مربوط ميگردد، يعني استفاده كردن از نيروي زنان در توليد و اقتصاد، از يك طرف رشد جمعيت و جمعيت مصرف كننده (بار تكفل) را كاهش ميدهد، و از طرف ديگر، ميزان بهرهوري را در بخشهاي مختلف اقتصادي افزايش ميدهد.
عامل نامرئي توسعه زنان (عوامل ضمني)
اصطلاح عامل نامرئي در سال 1986 ميلادي توسط مجله امريكايي وال استريت ¹به كار گرفته شد. منظور از به كارگيريس اين اصطلاح جديد موانع نامرئي است كه بين زنان و موقعيتهاي (بالاتر) آنان در ارتباط با مشاغل در جامعه وجود دارد. اين وضعيت حتي در كشورهاي صنعتي نيز (مثل آمريكا) در حال حاضر به چشم ميخورد، يعني موانع مختلف اجازه نميدهند تا زنان به موقعيتهاي اقتصادي ـ اجتماعي بهتر، بالاتر و مورد نظر خود دست يابند. جهت دستيابي به توسعه اقتصادي ـ اجتماعي، از عوامل و اسباب مختلف ميبايست بهره گرفت، كه يكي از آنها بهره گيري مطلوب از كارايي زنان در جامعه ميباشد، يعني هرچه بيشتر بتوان مشاركت اقتصادي ـ اجتماعي را در جامعه رشد و توسعه داد. به دنبال تحقيقاتي كه در آمريكا از 4000 نمونه صورت گرفته، اين نتيجه به دست آمده است كه ارتقاي موقعيت زنان در آن جامعه عموماً براساس ميزان كارايي و تخصص نبوده، بلكه شبكه گسترده ارتباطات، وفاداري به كار، همبستگي با موسسه و ساير زمينهها باعث گرديدهاند تا ارتقاي مشاغل صورت گيرد. در اينجا بسياري از تحليلگران اقتصادي ـ اجتماعي دفاع مينمايند كه زمينه ارتقاء و دستيابي به موقعيت براساس كارايي و بدون توجه به تعصبات ناشي از جنسيت ميبايست صورت گيرد. قابل ذكر است كه در اين زمينه كارهاي تبليغي، فرهنگي و اجتماعي فراواني ميبايست صورت گيرد، تابتوان موانع نامرئي سرراه را از ميان برداشت. لذا، بدين گونه تضمين بيشتري براي توسعه به وجود ميآيد.
(دكتر محمد تقي شيخي/1380/صص172-178)
راه كار
برنامهريزي ابزاري استكه بوسيله آن امكان استفاده بيشتر از امكانات ومنابع قابل دسترس براي رسيدن بهاهداف مورد نظر فراهم ميگردد.
مراحل موفقيت يك برنامه رابطه مستقيم دارد با توان علمي وتجربي برنامهريزان وشناخت آنها نسبت بهعوامل بيروني و دروني مؤثر در فرآيندهاي انجام مراحل مختلف يك برنامه، براي خلاصهترشدن طرح موضوع، مجموعه اقداماتيكه بهنظر ميرسد در رابطه با برنامهريزي درموضوع بحث اين نشست بايد مطرح گردد درقالب گامهاي زير عنوان ميگردد.
گام اول: شناخت هاف غايي واهداف مرحلهايي
هدف شناسي يك اقدام عمومي درهر حركت برنامهريزي است وبايد تلاش گردد تمامي افراد تصميمگير و مؤثر درمجموعه اقداماتي كه براساس برنامه بايد عملي شود يك شناخت مشترك و نزديكي نسبت بهاهداف داشته باشند.
دريك برنامهريزي ممكن است يك يا چند هدف نهايي وجود داشته باشدكه رسيدن بهآنها مستلزم تحقق يك سلسله اهداف فرعي ميباشد درحقيقت اهداف فرعي خود وسيلهاي هستند براي تحقق هدف غايي اما براي آنهاييكه تلاش ميكنند هدف فرعي را محقق نمايند اين ابزار نقش هدف را بهخود ميگيرد.
دربحث ما هدف غايي عبارت است از:
1- Wall Street Journal
«ارتقاء سطح كيفي زندگي زنان جامعه»
حال اگر از زاويه يك جهانبيني اسلامي بهاين مسأله نگريسته شود ومفهوم ارتقاء سطح كيفي زندگي زنان از درون متون قرآني وساير منابع اسلامي تعريف گردد تحقق آن مستلزم دست يابي بهيك سلسله اهداف فرعي است شامل:
1- دستيابي بهتعريف روشن ومشخص از مفهوم «ارتقاء كيفيت زندگي زنان».
2- انجام بحث نظري مداوم براي انتخاب مناسبترين مسيرها براي تحقق اهداف مورد نظر.
3- شناخت ضرورتهاي يك زندگي موفق براي دختران و زنان مسلمان بصورت عام و بصورت خاص درهرمنطقه جغرافيايي وبراي هرقشري از زنان درمقاطع زماني متفاوت.
4- مشخصكردن نوع اطلاعات آگاهيهاي علمي درحوزههاي حقوقي، بهداشتي، رواني … مورد نياز زن مسلمان درسطح عمومي و درسطح منطقه واقشار و موقعيتهاي مختلف.
5- مشخصكردن وضعيت زندگي گروههاي مختلف دختران و زنان در حوزههاي وضعيت خانوادگي.
6- انجام نمونه گيريهاي علمي درمناطق مختلف براي ارزيابي نوع مسايل ومشكلات زنان و دختران درحوزههاي مختلف جغرافيايي.
گام دوم: شناخت منابع و امكانات
برخلاف روند رايج دركشور ماكه وقتي بحث منابع مطرح ميگردد بلافاصله ذهنها متوجه اين معنا ميگرددكه برويم سراغ دولت ببينيم چه مقدار از اعتبارات دولتي را بهاين امر اختصاص دادهاند، بحث منابع شناسي يكياز پيچيدهترين مباحث فرايند برنامهريزي است، وقتي ميتوان اين بحث را بهخوبي انجام دادكه اقدامات مرحله اول بخوبي انجام شده باشد وانواع منابع وامكانات قابل تصور دربحث مورد نظر طبقهبندي شود كه دربحث حاضر عبارت استاز:
1- امكانات متعلق به دولت
1-1- منابع مالي دولت بصورت اختصاصي زنان دربخشهاي مختلف
2-1- منابع مالي دولت بصورت عام اعم از زن ومرد دربخشهاي مختلف
3-1- امكان استفاده از ساختارهاي سازماني موجود در سازمانهاي دولتي
4-1- امكان استفاده ازمنابع فيزيكي بلااستفاده درسازمانهاي دولتي
5-1- امكان استفاده از ظرفيتهاي بلااستفاده نيروي انساني موجود درسازمانهاي دولتي
6-1- امكان استفاده از اطلاعات موجود درسازمانهاي مختلف دولتي
7-1- امكان استفاده از ظرفيتهاي جديد ايجاد شده از همكاريهاي سازمانهاي دولتي با يكديگر
2- منابع و امكانات عمومي
1-2- منابع مالي افراد توانمند جامعه
2-2- منابع انساني افراد نيكوكار
3-2- منابع علمي وفكري وساير توانمنديهاي افراد نيكوكار
4-2- سازماندهي هدفمند فعاليتهاي اقتصادي مردم در راستاي حل مشكلات زنان
5-2- استفاده از امكانات فيزيكي، تجهيزاتي و فضاهاي عمومي جامعه مثل، مساجد، حسينيهها، ورزشگاهها و…
6-2- بهرهگيري از ظرفيتهاي فرهنگي جامعه
3-استفاده از دستگاههاي ارتباط جمعي
1-3- ظرفيت سازي ازطريق اطلاع رساني هدفمند به جامعه در راستاي استحكام بنياد خانواده
2-3- ظرفيت سازي ازطريق اطلاع رساني براي آشنايي دختران و زنان جامعه با حقوق خود
3-3- تأمين منابع ازطريق طرح هدفمند راهحلهايي قابل تكرار براي حل مسايل ومشكلات دختران و زنان
4- سازماندهي جامعه زنان
1-4- سازماندهي فعاليتهاي آموزشي وتبليغي براي ارتقاء سطح بينش ديني و رفتاري زنانكه خود زمينه ساز تأمين منابع جديد است.
2-4- سازماندهي فعاليتهاي زنان براي توسعه آموزشهاي فني و حرفهاي منجر بهكسب درآمدكه ميتواند با تمهيداتي منبع درآمد براي توسعه فعاليتها باشد.
3-4- سازماندهي فعاليتهاي زنان براي كمك بهحل معضلات فكري، روحي و رواني، حقوقي زنان كه زمينهساز كشف اهميت توجه بهامور زنان است.
5- شناخت ظرفيتهاي موجود قوانين وتلاش براي وضع قوانين جديد
گام سوم: شناخت موانع و محدويتها
درمسير انجام هرفعاليتيكه براي تحقق هدفي صورت ميگيرد يك سلسله موانع و محدوديتهايي بصورت بالفعل وبالقوه وجود داردكه شناخت آن وبرنامهريزي براي كاهش اثر آن ميتواند درميزان موفقيت وتحقق هدف نهايي نقش مؤثري ايفا نمايد دراين موضوع نيز يك سلسله موانعي قابل تصور است.
1- موانع فرهنگ عمومي جامعه
2- موانع فرهنگي خاص هرمنطقه
3- مشكلات و محدوديتهاي عمومي اقتصاد
4- مشكلات و محدوديتهاي اقتصادي منطقه
5- مشكلات مربوط بهخصوصيات اخلاقي، علمي، فكري افراد مؤثر درتصميم گيريهاي مربوط بهاين حركت
گام چهارم: تعيين اولويتها در حوزههاي مختلف فعاليت
اين مرحله ازآن جهت حائز اهميت استكه بطور قطع بواسطه محدودبودن امكانات و منابع بايد دربين مجموعه اقدامات قابل عمل تعدادي را انتخاب نمود وبه اصطلاح ا لويت بندي نمود، درانتخاب اين اقدامات بايد بهموارد ذيل توجه كرد:
1- فعاليت از محرومترين گروه دختران و زنان شروع گردد.
2- نوع اقدامات متوجه پاسخگويي بهواجبترين نياز زنان و دختران جامعه باشد.
3- فعاليتها به شكلي انتخاب شودكه از بيشترين منابع قابل دسترس استفاده گردد.
4- فعاليتها زمينه جوشش و توليد منابع جديد را فراهم سازد.
5- درانتخاب نوع فعاليتها، تفاوتهاي منطقهاي ملحوظ گردد.
6….
گام پنجم: تدوين فعاليتهاي اجرايي برنامه
بعداز طيكردن چهار مرحله قبلي نوبت ميرسد به فهرست نمودن اقدامات قابل اجراكه دراين مرحله بايد موارد ذيل مشخص گردد.
1- كدام فعاليت دركدام منطقه جغرافيايي بايد انجام گيرد.
2- اين فعاليت ازنظر زماني درچه زماني مناسب است وچه مدت زمان لازم دارد.
3- منابع لازم براي اين فعاليت چيست واز كجا تأمين ميشود.
4- چه كسي مسئول انجام اين فعاليت است وهمكاران او چه كساني هستند.
5- كدام فعاليت بايد بعنوان مقدمه ساير فعاليتها انجام گيرد.
6- براي صرفهجويي درمصرف منابع درجريان انجام مجموعه فعاليتها، چگونه بايد در زمان ومكان انجام فعاليتها هماهنگي ايجاد كرد.
گام ششم: انجام فعاليتهاي پيش بيني شده
گام هفتم: انجام نظارت بر روند فعاليتها
1- ايجاد نظام آمارگيري واطلاع رساني از نتايج اقدامات انجام شده، روي فعاليتهاي مختلف اجرايي.
2- ايجاد نظام مراجعه و بررسي حضوري از فعاليتها.
3- طراحي فرمهاي نظر خواهي از كارگزاران واستفادهكنندگان از خدمات حاصل از انجام فعاليتها.
4- تجزيه وتحليل اطلاعات توليد شده براي استخراج ميزان موفقيت هريك از فعاليتها، ارزيابي از ميزان تأثير عوامل مؤثر درعدم موفقيتها
5- استفاده ازنتايج تحليلها براي اصلاح روند اجرايي فعاليتها.
ملاحظات عمومي
– حركت در چارچوب اصول مكتب باشد.
– اهميتدادن بهمطالعه وتحقيق، آموزش، اطلاعرساني
– حركت براساس عدم تمركز دراجراييات وتمركز درسياستگذاري
– نگاه جامع داشتن بهنيازهاي انساني
– توزيع عادلانه امكانات درفرآيند تصميمگيريها
– توجه لازم بهاهميت امر تبليغات وفعاليتهاي مربوط به روابط عمومي
– انتخاب افراد فكري، حركت آفرين وغيراجرايي براي مسئوليتهاي ستادي.
(مركز امور مشاركت زنان/ 1381/صص163-169)
علي رغم پيشرفتهاي ملموس و آشكار زنان در عرصههاي مختلف، هنوز تا حد زيادي نابرابري در استفاده از منابع مالي، اعتبارات، تصميمگيريهاي اقتصادي و .. بين زنان و مردان به چشم ميخورد. در اين زمينه پيشنهادات جهاني مطرح گرديده است تا با توجه به اين قبيل توصيهها، موانع و نابرابريهاي احتمالي را بتوان از ميان برداشت. اين پيشنهادات عبارتند از:
1- انتقال و تغيير در نظامهاي مالي
جهت موفقيت زنان در امور صنعت و توليد، همچنين براي اينكه جمعيت بتواند به پستهاي مديريتي و گردانندگي دسترسي پيدا كند، آنها ميبايست بتوانند از اعتبارات مالي، بانكي و غيره استفاده نمايند. همچنين حق تملك، مالكيت و غيره به آنها داده شود. در اين زمينه دولتها ميبايست برحسب شرايط و نياز، قوانيني وضع كنند تا بدين گونه، زنان بتوانند از اعتبارات مالي بيشتري استفاده نمايند. بانكها، وزارت دارايي و ساير نظامهاي مالي ميبايست تغييراتي ساختاري در بنيادهاي خود به وجود آورند،و جهت گيريهاي جديدي در ارتباط با نقش زنان اعمال نمايند. همچنين، بانكهاي تجاري ميبايست تواناييهاي اقتصادي زنان را هرچه بيشتر تشخيص دهند و دربخشهاي صنعتي از آنها استفاده نمايند. اين اعتبارات ميتواند آنها را در صنايع كوچك، صنايع بزرگ و .. كمك نمايد، و بدين گونه موقعيت مجددي به زنان ببخشد.
2- ايجاد توانايي و توسعه شبكههاي تجاري
جهت توسعه اقتصادي ـ اجتماعي و داير كردن آن، از تواناييهاي زنان كه نيمي از جمعيت هرجامعه را تشكيل ميدهند نيز ميبايست استفاده گردد. اين جمعيت ميبايست تواناييهاي خود را هرچه بيشتر بارور نمايد. مؤسسات مختلف تجاري، آموزشي، تربيتي، مشاورهاي و .. در ايجاد تواناييهاي لازم همراه با مهارت بين زنان نقش عمدهاي ايفا مينمايند. اين جريان در جوامع زودتر صنعتي شده به وضوح به اثبات رسيده است؛ يعني توانستهاند توسعه اقتصادي ـ اجتماعي خود را با دخالت دادن زنان در توسعه، رشد و گسترش دهند. در چند ساله أتخير سازمانهاي غيردولتي نيز در بهره گيري از مهارتهاي زنان در امور مالي، بانكي، تجاري، تكنولوژي، بهداشتي و كلاً امور مختلف برنامهريزي استقبال زياد كردهاند. قابل ذكر است كه جريان خصوصي سازي نيز در بسياري از كشورها حتي بلوك شرق سابق شروع شده است. در اين حركت، از نقش فعال زنان در امور مختلف استفادههاي فراوان به عمل آمده است. اين حركت عموماً در حال جهاني شده است. از اين رو، توسعه اقتصادي ـ اجتماعي تا حد زيادي يا به كارگيري نقش زنان در عرصههاي فوق تضمين ميگردد.
3- سازماندهي پوشش اقتصادي
زنان ميبايست اقدامات جمعي و فردي اعمال نمايند تا اينكه بتوانند موانع پيش روي خود را به شكلي از ميان بردارند. آنها از طريق به كارگيري قدرت اقتصادي خود به عنوان كاركنان بخشهاي عمومي و خصوصي، به عنوان مديران، مسئولين اجرايي، كارفرمايان، به عنوان افراد صاحب رأي، مصرف كنندگان اقتصادي و … ميتوانند منافع اقتصادي (پوشش اقتصادي) خود را هرچه بهتر سازماندهي كنند. آنها ازطريق استفاده از حق رأي خود ميتوانند زنان بيشتري را وارد جامعه و زندگي عمومي نمايند. آنها با ايجاد گروههاي فشار، ميتوانند در برنامه ريزيهاي رسمي نقش و نفوذ خود را به اثبات برسانند؛ يعني ميتوانند در سطوح محلي، منطقهاي و ملي چنين تغييراتي به وجود آورند.
به همين خاطر، سازمان ملل نيز در اين زمينه تا حد زيادي به دفاع از حقوق اقتصادي و اجتماعي زنان برخاسته است. از اين رو، ازطريق سازماندهي و برنامه ريزيهاي اقتصادي، سيكل توسعه زنان به خوبي ميتواند ادامه پيدا كند. قابل ذكر است كه طي سه دهه أتخير زنان در بسياري از جوامع با به دست آوردن حق رأي، توانستهاند وارد جامعه اقتصادي ـ اجتماعي گردند.
(دكتر محمد تقي شيخي/1380/صص181-182)
وضع فعاليت زنان دركل كشور
براساس جدول زيربيشترين درصد اشتغال زنان با 17 % مربوط به گروه سني 25 تا 29 ساله و بيشترين درصد بيكاري با8/34 % مربوط به گروه سني 15 تا 19 ساله مي باشد . آمارهاي اين بخش از كتاب شاخص هاي اجتماعي ، اقتصادي زنان در جمهوري اسلامي ايران كه توسط دفترامور زنان كشور درنهاد رياست جمهوري در مهرماه 1376 انتشاريافته ، استخراج شده است و به موجب آن :
دربين زنان درحال تحصيل 3/62 % گروه سني 10 تا 14 ساله به عنوان بيشترين و در بين زنان خانه دار2/3 % در همين گروه سني به عنوان كمترين نسبت درجمعيت غيرفعال تقسيم بندي شده است. دركشورما جمعيت ده ساله و بيشتربه عنوان جمعيت فعال درنظرگرفته شده است . البته درسرشماريهاي 1365 با توجه به اينكه برخي ازكودكان 6 تا 9 ساله مخصوصاً درمناطق روستايي كمك كاروالدين بوده و يا به طورمستقل كارمي كرده اند، لذا شاغلين جمعيت 6 تا 9 سال را هم مشخص نموده اند . گرچه هنوز زنان نقش فعال و واقعي خود را درهمة جنبه هاي اشتغال نيافته اند اما درآموزش و بهداشت ازبخش خدمات ، و درتوليدات كشاورزي نقش اساسي داشته اند . درفعاليتهاي زراعي و دامي به ويژه دراستانهاي گيلان و مازندران و خوزستان حدود نيمي ازكاربرعهدة زنان است اما به دليل اينكه اكثرزنان اين فعاليتها را همراه با امورخانه انجام مي دهند لذا دربخش غيرفعال خانه داري گم مي شوند و با توجه به فضاي فرهنگي جامعه ، شاغل محسوب نمي شوند . زنان سعي مي كنند به مشاغلي روي آورندكه علاوه بركسب درآمد بتوانند انتظار جامعه رادرراه انجام رسالت خطيرخويش ، زن خانه دارخوب برآورده نمايند و درنتيجه زنان به سوي مشاغل متوسط كه چنين كاركردي دارد هدايت شده و كمتر مشاغل درسطوح بالا برعهدة آنها گذاشته مي شود. ميزان اشتغال درجمعيت ده ساله و بيشتركشور درسال 1375 حدود 91 % بوده كه با توجه به توسعة صنعتي كشور، اين نسبت درطي چند دهة گذشته بي سابقه است درسال 1365 همزمان با جنگ تحميلي ميزان اشتغال كشور طي نيم قرن گذشته به پايين ترين سطح خود رسيده و حدود 86 % بوده است .
منابع و مآخذ :
1- ساروخانی ، باقر 1382 جامعه شناسی خانواده
2- علویون ، سید محمد رضا ، کار زنان در حقوق بین المللی کار ، 1381
3- شیخی ، محمد تقی ( جامعه شناسی زنان و خانواده ، 1380
4- سفیری ، خدیجه ، جامعه شناسی اشتغال زنان 1377
5- اسلون فیدر ، شرلی مترجم : مینا اعظامی ( بار سنگین زنان شاغل 1377
6- توسلی ، غلام عباس ( جامعه شناسی کار و شغل 1357
7- کار ، مهر انگیز ، رفع تبعیض از زنان 1378
8- نشریه ابرار 27/11/80
9- سالنامه ی آمار کار
10- تحقیق دانشجویان ( اشتغال زنان و محدودیتها )
11- صابر / فیروزه / 1381 راه های توسعه و کار آفرینی در ایران
12- گزارش ملی جوانان 1381