انسان، حال، آينده و تلاش و سرنوشت

نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي مدثر

درونمايه ي اصلي سوره، ايستادگي پيامبر(ص) در برابر کانونهاي قدرت جاهلي است، ليک اين سوره درونمايه هاي مهم ديگري را نيز بررسي مي کند و آن اين که: ثروت، قدرت و ديگر نعمتهاي الهي، تنها آزموني هستند و گواهي بر خشنودي پروردگار از دارندگان آنها نمي باشند و آدمي در گرو تلاش خويش است و او بايد براي هدايت خود، کوشش کند و او بدين هدايت، مجبور و ناگزير نيست.

نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي مدثر
پس از آن که وحي، پيامبر جامه به سر کشيده را وامي دارد تا با بيم دادن، رنجهاي رسالت را بر دوش کشد و خداي را تکبير گويد و جامه ي خود را از هرگونه پليدي مادّي و معنوي پاکيزه کند و از پليدي دور شود، او را از منّت نهادن بر خداي باز مي دارد، زيرا اين کار، خير را جلو مي گيرد. سپس پروردگار، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را فرمان مي دهد تا براي او شکيبايي ورزد و اين شکيبايي براي هر داعي حق و رسالت بر دوش گيرنده اي بايسته است. آيا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي خواهد بر واقعيت منحرف و بازمانده بشورد؟ پس بايد بداند در اين راه با بسياري از دشواريها و فشارهاي مخالف، روبه رو مي گردد و او بايد همچون شرطي براي پايداري و رسيدن به هدف، شکيب ورزد و تحمل کند. (آيات 1-7)
از آن رو که چيرگي نيروهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و نظاميِ سرکش و کجرو براي مؤمن دردآور است و او در کيفر ديدن و نابودي آنها شتاب مي ورزد، قرآن با توجه دادن مؤمن به روز رستاخيز، دردش را آرامش مي بخشد، زيرا در آن روز از دشمنان رسالت و مؤمنان، انتقام گرفته خواهد شد و بدان روز در صور دميده خواهد شد، تا اعلان گردد روز ناگواري که بر کافران و همانندان آنان، آسان نيست، آغاز گشته و آنان بدان روز با کيفرهاي رنگ رنگِ جاوداني که تاب برده نمي شود، روبه رو مي گردند… و چگونه آفريده ي ناتوان، انتقام پروردگار بزرگ را تاب آورد؟ (آيات 8-10)
بدين سان رهنمون مي شويم که گويا محور سوره اين است: جدال پيامبر با کانونهاي قدرت که ناگزير بايد با اقتدار، آنها را به چالش کشاند.
سياق، انديشه هاي باطلي را بر مي رسد که سلطه گران و خوشگذرانان براي حمايت از موقعيت رهبري خويش، به آنها چنگ در مي زنند، از جمله ي اين انديشه ها آن است که مي پندارند اگر خدا از آنان خشنود نبود، نعمتهاي خود را بر آنان گسترده نمي ساخت.
بنابراين نعمتهايي که در دست کافران و سرکشان است، گواه آن نيست که خداوند آنان را دوست مي دارد و يا اينکه روش آنان در زندگاني درست است، آري آنان دارايي بسيار دارند و پيروان و فرزنداني فراوان و وسايل عيش زيادي براي آنان آماده است که از آن سير نمي شوند، بلکه بر افزايش آن طمع دارند… ليک آنان از راه راست منحرفند و با آيات پروردگار دشمني مي کنند و سپس درخور عذاب و انتقام خدا مي شوند.
معيار درست سنجش، مادّه نيست بلکه ارزشها هستند و دنيا نيست بلکه آخرت است و خوشگذرانان با ارزشهاي حق سرستيز دارند و در آخرت در شمار زيانباران هستند و در آنجاست که براي آنها نعمت و ياراني باقي نمي ماند و به سان دنيا گرامي داشته نمي شوند، بلکه واقعيت آنها به عذابي پردرد و خوارکننده بدل مي شود و هر نعمتي که به آنها ارزاني داشته شده، براي آنان ناخوشي مي شود، چه، آن را سپاسي نمي گفتند… آنان از همه ي مردمان عذابي سخت تر دارند، چرا که از بخشش پروردگار به آنان بسيار داده شده بود و بالارفتن از گردنه ي عذاب، سخت ترين کيفري است که مي بينند. (آيات 11-17)
کيفر دادن کافران، تنها انتقامي بيهوده نيست، بلکه اين انتقام بر پايه ي حسابي دقيق و از سرِ دانايي و دادگري است. اگر به دنبال سبب عذاب دادن کافران باشيم آن را در روش اشتباه و گمراهي مي يابيم که آنان در زندگاني داشتند، همان روشي که بر انديشه هاي کجرو و ارزيابي هاي اشتباه تمرکز داشت… و اين به راستي همان مسؤوليتي است که نفرين، کشتار و عذاب را بر آنان فرود آورد. کافران همان کساني بودند که رو ترش مي نمودند و چهره در هم مي کشيدند و آنگاه پشت مي کردند و تکبّر مي ورزيدند و اين موضعِ ارزشي، رهبرانه و حزبي آنان در برابر حق بود، بلکه آنان پا را فراتر نهادند و به حق، تهمتهاي کم بهاي باطلي زدند، آنگاه که گفتند: اين [قرآن] جز سحري که به برخي آموخته اند، نيست و گفتند: بلکه از بربافته هاي بشر است نه پيامي از سوي خدا. کافران اين تهتمها را بدون گواه به قرآن بستند، تنها براي آنکه از ارزش بکاهند و از زير بار مسؤوليت شانه خالي کنند و مردمان را از راه هدايت و آگاهي گمراه سازند. (آيات 18-25)
از اين رو اگر پروردگار ستيزه گران را عذاب کند، حق خواهد بود، زيرا آنان با او مبارزه مي کردند و با حق دشمني مي ورزيدند، به ويژه بزرگان و سران خوشگذران آنها، مانند حاکمان سرکش و ثروتمندان و مدعيان دانش، بدين سبب پروردگار جبار يکايک آنها را به سخت ترين عذابها وعده مي دهد. پروردگار براي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مؤمنان مکتبي که در خط رويارويي و در جبهه ي چالش و جدال باطل قرار دارند، تأکيد مي ورزد که کافران ستيزه گر و بزرگان و سران آنها در سَقَر وارد خواهد کرد، که از نظر زبانه هاي آتشين، گرما و هراس از سخت ترين گونه هاي عذاب به شمار مي آيد، چندان که بشر را ياراي تصور آن نيست و نمي داند که سقر چگونه است. ليک قرآن به برخي از ويژگيهاي دهشتناک سقر اشاره مي کند و درباره ي آن مي گويد: نه باقي مي گذارد و نه رها مي کند و پوستها را سياه مي گرداند… منظره ي ترسناک ديگري وجود دارد که فرشتگاني خشن و سختگير آن را پديد مي آورند، آنان نوزده فرشته هستند… پروردگار اينگونه مي گويد. امّا مؤمنان؛ پوست بدنشان به لرزه مي افتد سپس به ياد خدا نرم مي گردد و اينگونه تنها با شنيدن سخن پروردگار، بيم و تقواي آنان افزايش مي يابد، زيرا حقيقتِ امر، براي آنان مهم است نه جزئيات آن و به همين سبب در چگونه بودن فرشتگاني که بر سقر نگهبانند و در اندازه، وزن و شمار آنان و … اختلاف نمي ورزند، همانگونه که کافران و کساني که در دلهايشان بيماري بود، در آن اختلاف ورزيدند و خويش را فريب داده، گفتند: خداوند از اين وصف کردن، چه چيزي را اراده کرده است؟ آنان از هدف و حکمت اين وصف گمراه شدند و ندانستند که جز تذکري براي بشر نيست. (آيات 26-31)
نه چنين است [که مي پندارند]، سوگند به ماه و به شامگاه چون پشت کند و به بامداد چون آشکار شود… پروردگار اين گونه سوگندهايي سخت، سترگ و پياپي ياد و تأکيد مي کند اگر آدميان خرد ورزند، قرآن کتابي بزرگي است که اندرز و هشدارهاي سترگي دربردارد، بلکه اين کتاب در راه و سرنوشت آدمي نقطه اي بنيادين و بايسته به شمار مي آيد، چه، پيشرفت و پس ماندگي فرد يا امّت در گرو موضعي است که آنها در برابر حقايق اين تذکر الهي براي بشر، مي گيرند. (آيات 32-37)
در سياق سخن از آخرت و عذاب سقر، قرآن ما را به سوي آيه ي مهمي از اين سوره، بلکه به سوي روش عمومي اسلام، سوق مي دهد و اين بدان هنگام است که ميان آينده و اکنون آدمي و تلاش و سرنوشت او، پيوندي برقرار ساخته، تأکيد مي ورزد که آدمي خود مسؤول کردار خويش است و زنداني شدن در آتش در دستان اوست، همانگونه که رهايي از آن و درآمدن به بهشت جاويدان نيز… پروردگار، مردمان را يکايک در برابر حقيقتي سترگ و مهم قرار مي دهد که بايسته است آن را فراچشم خويش نگاه دارند و در زندگاني بر اساس الهامات و ضروريات آن حرکت کنند، چه، آدميان، همگي در گرو شهوتها، گمراهيها و فرمانهاي منحرف و اشتباه نفس خويش هستند، مگر آنکه به ريسمان ايمان چنگ در زنند و از روش آن پيروي کنند و نفس خويش را از زندان خطرناک آن بيرون آورند، همانگونه که بهشتيان چنين کردند و در حق آنان چنين مي کنند. (آيات 38-39)
از رهگذر گفتگويي روايي که ميان بهشتيان و گنهکاران صورت مي گيرد و قرآن را بازگو مي کند، آيات الهي ما از مهمترين پايه هاي گناه، آگاه مي گرداند. پايه هايي که آدمي را به سقر مي برد و پروردگار ما را از آن پروا داده است. بدين سان، قرآن پرسشي را پاسخ مي دهد، که خود را بر انساني که حقيقت سقر را مي داند و در پي رهايي از گزند و دوري از اسباب آن است، تحميل مي کند. اين چهار اسباب اساسي بر پايه ي سخن خود گنهکاران از اين قرارند:
1- نماز نگزاردن.
2- اطعام نکردن بينوايان.
3- هم آواز شدن با آنان که سخن باطل مي گفتند.
4- دروغ انگاشتن آخرت.

آن که اجل او فرا مي رسد و پروردگار خويش را با اين گمراهي دور و گناهان بسيار، ديدار مي کند، چه اميد و انتظاري مي توان براي او داشت؟ (آيات 40-47)
هر که در گناهان چهارگانه ي بزرگي که ياد کرديم، فرو رود، بي گمان، دوزخ فرجام کار او خواهد بود، زيرا کردار شايسته اي ندارد که او را از عذاب برهاند و رحمتي از سوي پروردگار نيز او را در برنمي گيرد، چرا که با او سر ستيز داشته، جنگيده است و کسي براي او شفاعت نمي کند و- از باب مثال- اگر کسي هم براي او شفاعت کند، به هيچ روي، شفاعت او پذيرفته نيست، چه، شفاعت، کسي را در بر مي گيرد که روند عمومي زندگاني او، روندي سالم بوده، سپس او برخي گناهان را مرتکب شده باشد… و گنهکاران چنين نيستند. (آيه 48)
در پايان سوره، قرآن رويگرداني گنهکاران از اندرزهاي الهي و رحمت پروردگار را که در آيات هدايت جلوه گر شده، زشت مي شمارد، چرا که آنان با کاري بزرگ و آتشي که نه باقي مي گذارد و نه رها مي کند، رو به رو خواهند شد… و از آن رهايي نخواهند يافت، مگر آنکه به آن اندرزها روي آورند و در پرتوي بينشها و رهنموني هاي آن رفتار کنند. کافران- هنگامي که از آيات الهي رويگردان مي شوند- به راستي مانند گله اي از درازگوشان مي باشند که شيري به آنها حمله برده است و نمي دانند به کجا بگريزند و راه چاره چيست؟ در همان حال، آيات الهي برعکس اين آمده، تا دست آنان را بگيرد و به ساحل آسايش، رحمت و نيکبختي برساند و براي آنان سزاوارتر است که از اين آيات استقبال کنند، قرآن مي فرمايد: «بلکه هر مردي از ايشان مي خواهد که نامه هايي سرگشاده دريافت کند» و اين هرگز روي ندهد، «امّا نه چنان است، بلکه آنان از آخرت نمي ترسند»… و در حقيقت کفر ورزيدن به آخرت و حاضر نبودن آن در آگاهي بشر، بزرگترين عامل انحراف، توجه نکردن به اندرزها و اثر نپذيرفتن از آن است. (آيات 49- 53)
قرآن، گزافه هاي کساني را پاسخ مي دهد که از آخرت روي گردانيده، در برابر حق تکبّر ورزيدند، همانهايي که گفتند: «اين قرآن، جز سحري که به برخي آموخته اند نيست. اين غير از سخن بشر نيست». قرآن در آيات سه گانه (54-55-56) اين سخنان را به گونه اي عيني و قطعي رد مي کند و در همان هنگام از نقش قرآن سخن مي راند که يادآوري پروردگار و حق است و آدمي بايد به هدايت آن پاسخ گويد، ليک او بر چنين کاري مجبور نيست، بلکه مختار است، اگرچه توفيق اندرزپذيري و هدايت يابي، مگر به اراده ي پروردگار به دست نمي آيد، که او سزاوار ترس و آمرزش است. دانستن اين حقيقت براي آدمي ضرور است، چه، اين حقيقت روحيه ي توکل به خدا و زاري در پيشگاه او را در نهاد آدمي زنده مي سازد و او را از غرور برخاسته از اعتماد بر خويشتن، دور مي سازد.
چکيده ي سخن اين که: درونمايه ي اصلي سوره، ايستادگي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در برابر کانونهاي قدرت جاهلي است، ليک اين سوره درونمايه هاي مهم ديگري را نيز بررسي مي کند و آن اين که: ثروت، قدرت و ديگر نعمتهاي الهي، تنها آزموني هستند و گواهي بر خشنودي پروردگار از دارندگان آنها نمي باشند و آدمي در گرو تلاش خويش است و او بايد براي هدايت خود، کوشش کند و او بدين هدايت، مجبور و ناگزير نيست.
موضوع: انسان، حال و آينده و تلاش و سرنوشت
نويسنده: آيت الله سيدمحمّدتقي مدرسي
مترجم: محمد تقدمي صابري
منبع مقاله: مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول.
لینک: پایگاه راسخون
http://www.rasekhoon.net/article/657/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *