مترجم: زهره دودانگه
آرمانشهر به جامعه ای ایده آل گفته می شود که ساکنان آن در شرایطی به ظاهر تمام عیار و بی نقص زندگی می کنند. بنابراین واژگان آرمانی یا آرمانگرایی برای اصلاحاتی خیال انگیز به کار برده می شوند که به طرز دست نیافتنی ایده آل هستند. این واژه برای اولین بار در کتاب آرمانشهر (Utopia) اثر سر توماس مور (Sir Thomas More) –که به زبان لاتینی و درباره ی عالی ترین شکل جمهوری و جزیره ی جدید اتوپیا در سال 1516 انتشار یافت- مورد استفاده قرار گرفت. توماس مور واژه ی اتوپیا (Utopia) را از واژگان یونانی گرفته و ترکیب کرده است. (ou) به معنی not و (topos) به معنی place در زبان انگلیسی است، و ترکیب این دو کلمه یونانی به مفهوم هیچ جا (no place) یا ناکجا آباد است. او درسال 1515، یعنی زمانی که در سفارت فلاندرز(Flanders) (1) کار می کرد، کتاب دوم اتوپیا (Book II of Utopia) را نوشت و در آن به شرح یک جامعه (شهر) کمونیستی و بی مذهب پرداخت که نهاد ها و سیاست های آن به شیوه ای کاملا عقلانی اداره می شدند. نظم و منزلت چنین جامعه ای تضاد قابل توجهی با شیوه ی غیر عقلانی اداره ی اروپای مسیحی داشت، که بر اساس منافع شخصی و حرص و طمع برای قدرت و ثروت تقسیم شده و بیشتردر کتاب اول ( نوشته شده در انگلستان، 1516) شرح آن رفته بود. توصیف اتوپیا از زبان مسافری مرموز به نام رافائل هیتلودی (Raphael Hythloday) و در دفاع از ایده ی نویسنده- که کمونیسم را تنها راه مقابله با خودپرستی در زندگی خصوصی و عمومی می دانست- بیان می شود. وی در مکالمات با این فرض که طبیعت آدمی جایز الخطاست در باره کاهش بدی حرف می زند تا درمان آن. بنابراین این امر به خواننده بستگی دارد که حدس بزند کدام بخش های این نوشته ی درخشان –که حاوی کنایات و ظرایف طنز آمیز (jeu d’esprit) (2) است- جدی و کدامیک تناقضی آشکار است.
آرمانشهرهای مکتوب ممکن است عملی، طنزآمیز و یا ذهنی باشند. آرمانشهرها بسیار کهن سال تر از نام خود هستند. کتاب جمهوریت افلاطون الگوی بسیاری از آن ها بوده است، از توماس مور تا هربرت جرج ولز(H.G. Wells). جزیره ای آرمانی که در تاریخ مقدس(the Sacred History) ائوهمروس (3) وجود دارد (که در 300 قبل از میلاد در اوج بود) و زندگی پلوتارک (Plutarch) (4) مبتنی بر قانون لیکورگوس (Lycurgus) (5)، شهر آرمانی اسپارت را توصیف می کنند. افسانه ی آتلانتیس (The legend of Atlantis) الهام بخش بسیاری از افسانه ها شد. اما اکتشافات قرن پانزدهم زمینه های واقعی تری را مجاز شمرد و سر توماس مور در اثر خود- اتوپیا- امریگو وسپوچی (6) را شریک نمود. دیگر آرمانشهرهای شبیه به تصویر انسانگرای توماس مور، آرمانشهر آنتونیو فرانچسکو موندی در سال 1552 و آرمانشهر فرانچسکو پاتریزی (Francesco Patrizi) به نام شهر شاد (La città felice) بودند. ایده ی فراگیر شهر خورشید (La città del sole ) (نوشته شده در سال 1602) از توماسو کامپانلا (Tommaso Campanella) یک آرمانشهر عملی اولیه بود. اثر فرانسیس بیکن به نام نیو آتلانتیس (New Atlantis)(منتشر شده در سال 1627) از نظر برنامه ی علمیِ خود عملی بود، ولی از لحاظ نظری متوجه فلسفه و مذهب بود. جامعه آرمانی مسیحی در آنتانجیل (سال 1616) نوشته ی آی.دی.ام (I.D.M )، شهر مسیحی(7) نوشته ی یوهان ولنتاین آندره (Johann Valentin Andreae) (سال 1619) و Novae Solymae libri s.. نوشته ی ساموئل گات (Samuel Gott) (سال 1648) شرح داده شده است. آیین پوریتانیسم (8) بسیاری از آرمانشهرهای ادبی-هم مذهبی و هم سکولار- را خلق کرد، به ویژه قانون آزادی (1652) که در آن جرارد وینسنتلی (Gerrard Winstanley) از اصول گروه دیگرز(Diggers) (9) حمایت کرد. جامعه اشتراکی اوشنا 1656(The Commonwealth of Oceana) نوشته ی جیمز هرینگتون (James Harrington) در سال 1656 از توزیع زمین به عنوان شرطی برای استقلال عامه پسند حمایت نمود.
در فرانسه کارهایی چون اثر گابریل دی فوانی(Fogny) به نام «جنوب زمین شناخته شده است» (Terre australe connue) در سال 1676 آزادی را تشویق کرد. اثر فرانسوا فنلون (François Fénelon) به نام تله ماک(Télémaque ) شامل بخش هایی تخیلی بود که زندگی ساده را می ستود. سال 2440 (L’An 2440 ) نوشته ی لویی سباستین مرسیه (Louis-Sébastien Mercier) (سال، 1770، ترجمه انگلیسی سال 1772) اصولی انقلابی را پیش بینی نمود. بریتانیای جدید اثر جی.آ.الیس (G.A. Ellis) (1820) و سفری به ایکاریا اثر اتین کابه (1840) درباره جوامعی آزمایشی در ایالات متحده بود که محدودیت های برنامه ریزی اقتصادی صرف را نشان می داد. در نتیجه بولور-لیتون (Bulwer-Lytton) در اثر خود به نام رقابت آینده (The Coming Race) (1871) ماهیتی را خلق کرد که اقتصاد را کاملا حذف می کرد، و ویلیام موریس در اثر خود، اخبار از ناکجا آباد (News from Nowhere) (1890)، نشان داد که اقتصاد را خوار می شمرد. با این حال دو آرمانشهرِ با نفوذ دارای پایه ی و اساس اقتصادی بودند: نگاه به گذشته (Looking Backward) 2000-1887 نوشته ی ادوارد بلامی(1888) و فریلند (Freiland) (1890، دیداری از فریلند…، 1894) نوشته ی تئودور هرزکا (Theodor Herzka). هربرت جرج ولز در اثر خود، یک آرمانشهر مدرن (1905) به خیال و اندیشه بازگشت.
بسیاری از آرمانشهرهای طنز گونه هایی هستند که به جای ارائه راه حل های عملی برای شرایط موجود به تمسخر آن می پردازند. در این گروه آثای چون سفرهای گالیور نوشته ی سویفت (1726) و اروون (Erewhon ) نوشته ساموئل باتلر جای می گیرند. در قرن بیستم که امکان برنامه ریزی جامعه قریب الوقوع گردید، تعدادی داستان های ضد آرمانشهری نوشته شد. در میان آن ها رمان های پاشنه ی آهنین اثر جک لندن (1907)، من (1924، ما، 1925) نوشته ی یوگنی زامیاتین(Yevgeny Zamyatin)، دنیای قشنگ نو نوشته ی آلدوس هاکسلی (Aldous Huxley) و 1984(هزار و نهصد و هشتاد و چهار) از جرج اورول (1949) به چشم می خورد. در این میان داستان آرمانشهر اثر لوییس مامفورد (1922) پژوهشی عالی است.
همزمان با ادبیات کوشش هایی نیز توسط گروه های مذهبی و اصلاحگران سیاسی برای استقرار جوامع آرمانی به ویژه در امریکا صورت پذیرفت. در دو قرن بین سال های 1663 ( زمانی که برخی منونیت های-Mennonite-(10) هلندی اولین کلنی های کمونیستی را در جایی امروز لویس دلاویر «Lewes, Del. » خوانده می شود ایجاد کردند) و 1858، ساخت حدود 138 سکونتگاه در امریکای شمالی آغاز شد. اولین اجتماعی که بیش از دوره ی زندگی موسس خود طول کشید فرقه فرات (Ephrata Community) بود که در سال 1732 در پنسیلوانیا توسط پاک اندیشان های آلمانی (Pietists) (11) بنیان گذاری شد. دیگر سکونتگاه های پیهتیستی آلمانی توسط جرج رپ (George Rapp )، گروه آمانا (در لوا- Iowa) و جامعه متحد باورمندان به ظهور دوباره ی مسیح (Shakers) (12) ایجاد شدند، (هارمونی در پنسیلوانیا،ذهارمونی در ایندیانا و اکونومی در پنسیلوانیا). برخی از آن ها ازدواج را نفی می کنند. دیگر فرقه های مذهبی اشتراکی هنوز شکوفا هستند. در میان بزرگترینشان هوتریت ها (Hutterites ) (13) و عمدتا در ایالات متحده و کانادا هستند، اما کلنی هایی نیز در پاراگوئه و انگلستان دارند.
از اولین جوامع سکولار مجتمع نیوهارمونی است که در سال 1825 بنیان گذاری شد، یعنی زمانی که کارخانه دار بریتانیایی رابرت آون مجتمع نیوهارمونی در ایندیانا را از رپیت ها (Rappites ) (14) خریداری کرد. نیو هارمونی بیش از آن که جامعه ای کمونیست باشد یک جامعه تعاونی بود. با وجود آن که این اجتماع از میان رفت ولی اولین مهد کودک، اولین مدرسه حرفه ای، اولین کتابخانه ی عمومی و اولین مدرسه دولتیِ تحت حمایت اجتماع در امریکا را در خود داشت.
چارلز فوریه
ایده های چارلز فوریه (Charles Fourier)، اصلاحگر اجتماعی، اثری قوی بر اصلاحگران اجتماعی آمریکایی در دهه 1840 داشت، به ویژه بر پیشگامان مزرعه بروک در ماساچوست (Brook Farm in Massachusetts)(15). بین سال های 1841 تا 1859 تقریبا 28 کلنیِ مکتب فوریه در ایالات متحده تاسیس شدند. ایکارین ها(16)–پیروان اتین کابه- جوامع ناموفقی را در ایلینویز (Illinois) (، پیش تر توسط پیروان مکتب مورمونیسم (17) ایجاد شد)، میسوری، ایووا (Iowa) و کالیفرنیا بنیان نهادند.
یک سرمایه گذاری منحصر بفرد جامعه اونیدا (Oneida Community) بود که توسط جان هامفری نویس(John Humphrey Noyes) در پوتنی ورمونت (Putney, Vt.) در سال 1841 بنیان گذاری شد و در سال 1848 به اونیدا، نیویورک انتقال یافت. گروه یاد شده ازدواج مختلط را آزمایش کردند که در آن تمام زن و شوهرها مشترک بودند . نویس گفت که اونیدا امتداد مزرعه بروک است ولی بدون اشتباهات آن. او بر این باور بود که سوسیالیسم بدون مذهب امکان پذیر نیست و چنین سیستم خانوار گسترده ای مساله خودخواهی را حل کرده و عملی بودن این شیوه ی زندگی را اثبات می کند. بچه ها تا زمانی که بتوانند راه بروند نزد مادر خود می ماندند و سپس به پرورشگاه سپرده می شدند.
پس از جنگ داخلی امریکا، شور و شوق برای تجربه های آرمانشهری سکولار رو به افول نهاد. برخی سکونتگا های جدید در دهه 1890 در پی انتشار مقالاتی در رابطه با آرمانشهر مانند جامع تعاونی (The Cooperative Commonwealth ) اثر لورنس گرونلند (Laurence Gronlund) (1884) و نگاهی به گذشته (Looking Backward) اثر بلامی ایجاد شدند، اما ضربه ناگهانی کار خود را کرده بود و جنبش های اخیر به زودی در برابر سوسیالیسم سیاسی گرد هم آمدند. خلق جوامع مذهبی آرمانی در قرن بیستم ادامه یافت، اما آن ها نیز معمولا عمرشان کوتاه بود.مهاجرنشین های مذهبی، در تمام نمونه های خود، توسط یک شخصیت قدرتمند واحد ایجاد و اداره می شدند که مریدانش باور داشتند که او هدیه بی همتایی از نبوت یا فرزانگی است. بیشتر این کلنی ها در طول دوره زندگی بنیانگذار اصلی خود شکوفا شدند و پس از مرگ وی به آرامی رو به زوال رفتند.
پانوشت:
1- فلاندر (Flanders) که در هلندی Vlaanderen و در فرانسه Flandre خوانده می شود، جامعه ای (سیاسی) از فلمینگ ها و همچنین موسسه ای در بلژیک و یک منطقه ی جغرافیایی در هلند، بلژیک و فرانسه ی کنونی است. در طول تاریخ منطقه جغرافیایی که فلاندر خوانده می شود تغییر یافته است. http://en.wikipedia.org/wiki/Flanders
2- « jeu d’esprit» عبارتی فرانسوی به مفهوم لغوی «بازی ذهن» و ترجمه ی دقیق تر آن پرواز خیال (flight of fancy) است، این اصطلاح برای لطیفه ها و قطعات هجایی مانند آثار اسکار وایلد و عموما برای قطعات نوشتاری چون اشعار غیر مسجع و رمان های کمدی کوتاه که دارای ماهیت طنز آمیزی هستند، استفاده می شود.
3- ائوهمروس (Euhemerus ) در قرن 3 قبل از میلاد نخستین کسی بود که دست به تفسیر اسطوره زد. او در واقع پایه گذار بنیادهای تاریخی و واقعی برای داستان های اسطوره ای بود . او تعریفی کلاسیک از اسطوره بیان نموده و شخصیت های اسطوره ای را بر بنیادهای پدیده های تاریخی و واقعیت های اجتماعی قرار داد. ( دکتر بهار مختاریان، نشست اسطوره و نقد اسطورهای در هنر و ادبیات، فرهنگستان هنر) وی کتابی به نام نوشته های مقدس تدوین کرد و در آن چنین نوشت که خدایان نیروهای مختلف طبیعتند که بشر به آن ها شخصیت انسانی داده یا، به احتمال بیشتر قهرمانان انسانی هستند که مردم به خاطر خدمات آن ها نسبت به خود یا از روی تصور عمومی صورت خدایی داده است. (ویل دورانت، تاریخ تمدن)
4- پلوتارک (Plutarch) (به یونانیΠλούταρχος، تلفظ: پلوتارخوس) (حدود ۴۶ – ۱۲۷ میلادی) از تاریخنگاران، زندگینامهنویسان و مقالهنویسان یونان باستان بود. پدر پلوتارک اتوبولس بود. وی در یکی از خانوادههای مهم شهر خرونه در مرکز یونان بهدنیا آمد. بعدها در یونان و مصر به سیاحت پرداخته و چند صباحی در روم زیست و مورد عنایت تراژان واقع گشته و از جانب او به امارت شهری گماشته شد. پلوتارک سالهای آخر زندگیش را در زادگاه خود که به رسوم و آداب و مردمانش دلبستگی فراوان داشت گذراند و در آنجا مدرسهای گشود و حلقهٔ درس داشت. http://fa.wikipedia.org/wiki/پلوتارک
5- لیکورگوس قانونگذار اسپارت . وی پس از مرگ برادر خود پلی دکت پادشاه اسپارتا فرمانروای شهر گشت . زن برادر او هنگام مرگ شوی آبستن بود و به لیکورگوس پیغام داد که حاضر است طفل خویش را هلاک سازد و سلطنت اسپارتا را بدو سپارد مشروط بدانکه لیکورگوس با وی مزاوجت کند. لیکن لیکورگوس بدین امر تن نداد و چون برادرزاده اش تولد یافت ، او را شاریلائوس یعنی «سرور ملت » نام نهاده و خود را نائب و قیم وی شمرد. پس از آن سفری به کرتا و مصر و آسیا کرد و چون در اسپارتا انقلابی روی داد مجدداً به وطن بازآمد و در 884 به دستیاری شاریلائوس و سی تن از دوستان خویش به تغییر قوانین اسپارتا همت گماشت ، لکن باز دچار مخالفت مردم گشت و روزی در میدان شهر جوانی موسوم به «آلکاندر» یک چشم او را کور کرد. پس از وضع قوانین جدید باز از وطن دوری گرفت و سرانجام چنانکه مورخین قدیم نگاشته اند در ممالک بیگانه از گرسنگی بمرد. (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دکولانژ صص (503-504).(لغتنامه دهخدا)
6- آمریگو وسپوچی به ایتالیایی(Amerigo Vespucci) : کاشف و نقشهنگار ایتالیایی است که قاره غربی به نام او «آمریکا» نامیده میشود.
7- شهر مسیحی (Christianopolis) نوشته ی یوهان والنتاین آندره در سال 1619 توصیف جزییات یک شهر آرمانی دانشمندان و صنعتگران است که از دید یک مسافر جوان و ساده بیان می شود.
8- پوریتانیسم (Puritanism) یک حرکت اصلاحی مذهبی در اواخر قرن شانزدهم و قرن هفدهم میلادی است که به دنبال پاک کردن کلیسای انگلستان از بقایای کاتولیک رومی است.
http://www.britannica.com/EBchecked/topic/484034/Puritanism
9- گروه دیگرز (Diggers) یک گروه انگلیسی از کشاورزان کمونیست پروتستان بود که توسط جرارد وینستنلی در سال 1649 پایه گذاری شد. افراد این گروه سعی می کردند که قوانین اجتماعی موجود را با یک شیوه زندگی کشاورزی-که مبتنی بر ایده های آن ها برای ایجاد جوامع روستای کوچک و برابر بود- تغییر دهند. http://en.wikipedia.org/wiki/Diggers
10- http://en.wikipedia.org/wiki/Mennonite
11- پهیتیسم (Pietism) یک جنبش اصلاحی در کلیسای لوتری آلمان در قرن های هفدهم و هجدهم است که کوشید تا آرمان های فداکارانه ی مذهب پروتستان را تجدید کند. http://en.wikipedia.org/wiki/Pietism
12- جامعه متحد باورمندان به ظهور دوباره ی مسیح (Shakers) یک فرقه ی مذهبی است و بر اساس تعلمیات آن لی ( Ann Lee) بر مساله ی برابری و رد روابط جنسی تاکید می کرد و همین امر سبب کاهش تعداد افراد آن شد. این گروه امروزه با تعداد افراد کمی که باقی مانده اند بیشتر به دلیل همکاری های فرهنگی خود شناخته می شود. (به ویژه در زمینه ی نوع موسیقی واثاثیه) http://en.wikipedia.org/wiki/Shakers
13- هاتریت ها (Hutterites) یک شاخه از آناباپتیست ها ( Anabaptists) هستند که ریشه ی آن ها به اصلاحات رادیکال قرن شانزدهم به رهبری مارتین لوتر باز می گردد. از باور های آن ها می تواند به جامعه ای سرشار از نیکی و صلح کامل اشاره نمود. جامعه هوتریت ها که مهاجر نشین نامیده می شوند همه روستایی هستند و درآمد بسیاری از آن ها بسته به موقعیتشان متکی بر کشاورزی و دامداری است. هر روزه تعداد بیشتر و بیشتری از این کلنی ها به دلیل دشوار بودن زندگی بر پایه ی کشاورزی به تولید رو می آورند. این کلنی ها در ساخت خانه، تعمیر و نگهداری تجهیزات و درست کردن لباس خود کفا هستند. http://en.wikipedia.org/wiki/Hutterite
14- جامعه هارمونی توسط یوهان گئورگ رپ (Johann Georg Rapp) (1757–1847) و پسر خوانده ی وی فردریک رپ (1775–1834) بنیانگذاری و رهبری شد، و برای 100 سال-تقریبا از 1805 تا 1905-پای برجا ماند. اعضای این جامعه گاه هارمونیست، هارمونیت یا رپیت نامیده می شدند.
15- مزرعه بروک که موسسه ی کشاورزی و آموزش مزرعه بروک یا انجمن صنعت و آموزش مزرعه بروک نیزخوانده می شود یک آزمایش آرمانشهری برای زندگی اشتراکی در ایالات متحده در دهه ی 1840 بود.
http://en.wikipedia.org/wiki/Brook_Farm
16- ایکاری آرمانشهر اتین کابه است و پیروان وی ایکارین خوانده می شوند.
17- http://en.wikipedia.org/wiki/Mormonism
متن به صورت زیر ارجاع داده شود:
• MLA Style “utopia.” Encyclopædia Britannica. Encyclopaedia Britannica Ultimate Reference Suite. Chicago: Encyclopædia Britannica, 2010.
• APA Style: utopia. (2010). Encyclopædia Britannica. Encyclopaedia Britannica Ultimate Reference Suite. Chicago: Encyclopædia Britannica.
http://anthropology.ir/node/9282
What is Utopia?
By James Kanjo
Utopia is often referred to as the “Perfect World” where there are perfect laws and people live in complete harmony without any problems. It is also believed that such a place is imaginary. Utopia is supposed to be that certain place which, everybody strives for, and never gets there because it is highly improbable that we will ever reach such perfection in society. This is an issue, because you can’t genuinely strive for something if you know you won’t get it, in which case, you are deceiving yourself in thinking you’re actually trying to get there. Everybody is pretending to make this world as best as we can, because everybody subconsciously thinks that they won’t.
I am writing this because people need to understand that Utopia is an idea. Ideas are things waiting to happen. And things actually happen. We need to realize the truth. This is the truth: We, as humans, have about 90% control of what happens in our society. The other 10% is for unexpected things in our lives like the weather, land conditions, and bad luck. This is the world we live in.
Now, when I say “this is the world we live in”, I mean that everybody needs to act like there is no heaven or hell, God or Devil. No, I am not saying stop believing in your religion, I am saying start thinking that when you die, you just stop existing; you just stop thinking; you just stop living and perceiving what’s around you. Now, think that this is the only place where we can exist, where we can think, where we can live and perceive what’s around us.
If, and only if you start acting like this is true (you may even believe its true), you will understand that it is up to us to fix the world we live in, not God. If you think that this place is terrible, and that when you die you will go to heaven, where Utopia actually exists, then you won’t do anything to fix this place.
So now that we have this understanding, let’s do something about it, because if Utopia will ever exist, it will be because we have created it. Utopia is far from impossible, so let’s make it happen.