ترجمه: امیر ساکی
“جان کاندون” (John Condon) و “فتحی یوسف” (Fathi Yousef ) مفهوم فرهنگی فاصله و فضا را بررسی میکنند. استفاده از فاصله و تنظیم آن به عنوان یک شیوه ارتباط غیرکلامی، به طور قابل توجهی بر ذات تعامل اجتماعی تأثیر میگذارد و رفتار ارتباطی را در یک فرهنگ معین میکند. “کاندون” و “یوسف” مخصوصاً استفاده از فاصله و فضای خانگی و اسلوب آنرا بررسی میکنند. با استفاده از مثالهایی که از دنیای شرق و غرب گرفته شدهاند، آنها نشان میدهند که چگونه خانه الگوهای ارتباطی در فرهنگهای مختلف را منعکس میکند و شکل میدهد. برای مثال، ما رابطهای بین چنان ارزشهایی را به عنوان حریم و منطقه و نوع تمایز مکانی در خانه مییابیم؛ از این منظر، خانه بیش از یک محدوده فضای شخصی است. “کاندون” و “یوسف” اظهار میکنند که به دلیل فرضیات فرهنگی، مفهوم منزل به مفهومی آشکار بدل میشود؛ پس منزل میتواند به عنوان یک نمونه کوچک از کل در نظر گرفته شود. استفاده آگاهانه و تنظیم فاصله و فضا در منزل در فرهنگها یک ابزار با ارزش برای درک ارتباط غیرکلامی میان فرهنگی است. در مقاله “مورین” با نام «تفاهم میان فرهنگی» او کار خود را با بازبینی سه جنبه غیرکلامی ارتباط آغاز میکند:
1. زبان تن
2. زبان اشیاء
3. زبان محیط.
با وجود این، تأکید اصلی او در این مقاله بر روی زبان تن است؛ شیوه یا قوانین حاکم بر آن. آگاهی از معانی مختلف میان فرهنگی برای حالات و حرکات مختلف تن به اندازه ارتباط زبانی برای یک ارتباط میان فرهنگی مؤثر مهم است. این حرکات به شکل فرهنگی و به وسیله معانی که آنها منعکس میکنند، معین میشوند.
الف) «خارج از خانه»
اگر چه ما غذا، البسه و پناهگاه را به عنوان ضروریات زندگی معرفی میکنیم در میان فرهنگها، تنوع فوقالعادهای از هر کدام از این مقولهها را مییابیم؛ تنوعاتی از قبیل آنچه که در انداختن آبدهان در یک فرهنگ به آن اشاره می شود در فرهنگ دیگر به مسئله ای در رابطه با معده مربوط میشود، تفاوتها در لباسها (حتی در طی آنچه که ممکن است به عنوان یک فرهنگ صرف در طول دورهای کوتاه در نظر گرفته شود) نیز باید ذکر شوند. همچنین خانه تنوع مفهومی قابل توجهی را (حتی در یک فرهنگ خاص) پیشنهاد میکند و این امر ممکن است ناشی از این نکته باشد که افراد در مورد خانه رؤیایی خود خیالبافی میکنند و این شیوه را حتی بیش از آنچه که آنها در مورد غذا یا لباس انجام میدهند در زندگی خود بکار می بندند. تعداد آوازهای عامیانه و مردم پسند که خانه را یادآوری می کنند و آن را به صورت امری آرمانی تصور میکنند، بسیار زیاد است. آنچه که باید آشکار باشد این است که ارزشهای نمادین این سه (خانه، غذا و لباس) برای بیشتر افراد اهمیت بیشتری از عملکردهای حیاتی دارند. چیزی که کمتر آشکار و اما مسئله ای بسیار چشمگیر است؛ گسترهای است که چنان ضروریاتی در آن الگوهای فرهنگی ارتباط را منعکس میکنند و تحت تأثیر قرار میدهند.
در بسیاری از جوامع عادات غذایی با انعکاس و ترغیب به تامین بسیاری از ارزشهای بنیادین معتبر شدهاند: برای مثال سخنگوها برای جوامع گیاهخوار ارزشهایشان را با ارزشهای تجاوزکارانه افراد شکارچی گوشتخوار مقایسه کردهاند. تأثیر لباس در شیوه زندگی و دیدگاه نیز یک منبع متداول تمایز فرهنگی آگاهانه است؛ سروده “چارلز ریچ” (Charles Reich) درباره شلورهای پاچه گشاد در کتاب «سبز کردن آمریکا» آمده است یکی از نوآوریهای مشهور در این زمینه است. زیرا او ادعا میکند که این غیر ممکن است که کسی شما را در حالیکه شلوار پاچه گشاد پوشیدهاید جدی بگیرد (او پوشیدن شلوارهای پاچه گشاد قدیمی در نیروی دریایی را نادیده میگیرد). در این مقاله ما بر تأثیر الگوهای ارتباطی چارچوب منزل و استفاده آن در خانه متمرکز میشویم.
چرچیل (Churchill) میگوید: «ما ابتدا خانههایمان را شکل میدهیم و سپس خودمان را» و این در روح آن چیزی نهفته است که ما به آن نزدیک میشویم. والدین ما و کسانی که قبل از ما به دنیا آمدهاند در شکلگیری خانهای که ما در آن به دنیا آمدهایم کمک کردهاند و تا حدی آن خانه بر روی ما تأثیر گذاشته است. این ادعا را می توان برای زبانی که ما با آن به دنیا آمدهایم نیز مطرح کنیم و یا برای هر جنبه از فرهنگمان چنین ادعایی را به زبان بیاوریم. اما خانهها هم بیشتر شخصیاند (هر خانه به طرز قابل توجهی برای افراد هر فرهنگ متفاوت است) و هم بیشتر تأثیر گذارند.
قبل از شروع بحث مختصرمان راجع به طرحهای منزل و خانه در چندین جامعه مختلف، ما باید این حقیقت را بپذیریم که این ادعاها به شیوههای کلی توصیف شدهاند. همچنین درست است که خانهها در بعضی جوامع به خاطر همگونی فرهنگی وسیعتر و کمبود نسبی تفاوتهای منطقهای، اجتماعی و اقتصادی برای تعمیم دادن، نسبت به دیگر خانهها در جوامع دیگر راحتتر قابل بررسی هستند اما ماسعی کردهایم تا مشاهداتمان را بر روی طرحهای خانهها و منازل به ویژگیهای مختصری که به نظر گویای ارزشهای فرهنگی و الگوهای مرتبط ارتباطی هستند، محدود کنیم.
ما مدیون دکتر “بنگودوین” (Ben Goodwin) و پروفسور “للاند رولف” (Leland Roloff) هستیم که اولین بار این موضوعات را در آمریکا بسط دادند. بعد از سالها قبل “گودوین” که یک روانپزشک در دالاس است به الگوهای رفتاری در بیمارانش که به نظر میرسیدند که با طرحهای خانهها سازگار باشند پی برد؛ منبع چنین اطلاعات و نیاز به تعمیم دادن آنها به بعضی از طرحهای ترکیبی خانه / منزل به ما آگاهی هایی از این مسئله ارائه می دهد چرا که از ساختاری منطقی در استدلال برخوردار است.
ب) دو طرح خانه در ایالات متحده:
خانهی قدرت محور: در این نوع از خانه ها، قدرتی وجود دارد که به عنوان استانداردی کار میکند که با آن در مورد بیشتر موضوعات مهم قضاوت میشود. این قدرت ممکن است یک شخص، پدر یا پدربزرگ باشد یا ممکن است یک مذهب یا کتاب مذهبی مانند انجیل باشد. این قدرت ممکن است تحصیلات یا نمادی از آن مانند یک مجموعه گرانبها از کتابهای مهم باشد. این قدرت ممکن است شغل خانواده یا نام خانوادگی باشد. اما حسی از یک قدرت ثابت وجود دارد، یک هسته که در اطراف آن ارتباط متمرکز شده است (توجه کنید که این خانه لزوماً یک خانه دیکتاتوری نیست) در حالیکه این خانه به عنوان یک نوع خانه آمریکایی محسوب میشود. با توجه به مشاهدات “گودوین”، این خانه مشترکات زیادی را با بسیاری از خانههای اروپایی دارد. مقایسههایی با یک خانه آلمانی که بعداً توصیف میشوند.
در این خانه اغلب یک تفاوت آشکار بین قلمرو خانوادگی خانه و قلمرو مهمان وجود دارد؛ مخصوصاً هنگامی که یک سالن پذیرایی یا مهمان خانه وجود دارد که مهمانها در آنجا پذیرایی میشوند و این اتاق معمولاً به وسیله اعضای خانواده استفاده نمیشود. در این اتاق گنجینههای نفیس نمایش داده میشوند: اشیای عتیقه، میراث آبا و اجدادی که شاید یک شمایل باشد و بیشتر نمادهای مقدس و برجسته خانوادگی.
به طور ایدهآل در این خانه اعضای خانواده با یکدیگر شام میخورند. بچهها باید سر شام حاضر باشند و در سر میز شام بچهها با خانواده و ارزشهای آن آشنا میشوند. مکالمات نوعاً به شکل سؤال و جواب پیش میروند، والدین سؤالات را میپرسند، بچهها آنها را پاسخ میدهند: «امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟ تو ساعت 4:30 به خانه آمدی اما مدرسه ساعت 3:15 تمام میشود. بعد از مدرسه کجا رفتی؟ آیا تکالیفت را شروع کردهای؟ آیا کارهای روزمره را انجام دادی؟» بچهها هم باید پاسخگو باشند. “گودوین” تأکید میکند که در میان بیمارانش که با چنان پیش سابقهای نزد او میآیند اغلب تنش و اضطراب همراه غذاخوردن حاکم است.
هیچ رازی در این خانواده وجود ندارد؛ هر چیز پراهمیت در خانه بحث میشود. مادر یا پدر خود را آزاد میدانند تا مطالبی که فرزندانشان میخوانند را چک کنند و نامههای دریافتی آنها را باز کنند و بخوانند، و آنچه را که خواندهاند تصویب یا سانسور کنند. آنچه که در خارج از خانه رخ میدهد، به دور از چشم و گوش والدین مشکوک است. این خانه درهای زیادی دارد و همه آنها قفل دارند، اما یک نفر نباید به داخل یک اتاق برود و آن را فقل کند: «آنجا چه کار میکنی؟ چرا در را قفل کردی؟ تو نباید در را قفل میکردی: اگر ما داریم خیلی سروصدا میکنیم خوب میتوانیم ساکت باشیم تا تو مطالعه کنی. در را باز کن.»
به همین خاطر، حمام و دستشوئی مکانهای مهمی برای ارتباط درونی با خویشتن هستند – برای تنها بودن و فکر کردن یا حتی با صدای بلند صحبت کردن. حمام و دستشویی تنها مکانی است که یک نفر میتواند بدون مشکوک بودن تنها باشد، و حمام یک فایده دیگر را به وسیله آیینه فراهم میکند «صحبت با آیینه» در حال اصلاح یا آرایش کردن.
آشپزخانه اغلب محیطی برای مذاکرات بین بچهها و مادرشان است، مخصوصاً هنگامیکه باید با پدر در مورد چیزی مشورت شود. به دلیل اینکه بسیاری از سؤالات و مشکلات و درخواستهای بچهها احتمالاً توسط این جملات پاسخ داده میشوند «از پدرت بپرس» «از مادرت بپرس» و به دلیل اینکه مادر به طور فیزیکی و روحی بیش از پدر قابل دسترسی است، منطقه و قلمرو مادر در آشپزخانه بسیار مهم است (جالب است که در تحقیق درباره واژگان، واژه آشپزخانه در ردیف با ارزشترین کلمات آمریکایی قرار گرفت).
اتاق خواب والدین محیطی برای ارتباط صمیمانه است. اغلب ورود به آنجا برای بچهها ممنوع است و اغلب به طور نمادین بین مادر و پدر تقسیم میشود (کمد یا گنجهی لباس را تقسیم میکنند، اغلب با مکان عطرهای مادر و جاکراواتی پدر، حتی دو بخش تخت هم، ارتباط بین پدر و مادر را محدود میکند. در حمام هم حولههای مجزای آنها این جدایی را نشان میدهد.
در خارج از خانه بهترین مکانی که بچهها می توانند از دید والدین دور باشند مدرسه است. جایی که والدین تصور میکنند که کنترل ادمه دارد و به علاوه ارزشهای رقابتی تحریک میشوند. رقابت برای رشد شخصیت ضروری است و حتی بر الگوهای سخنوری نیز تأثیر میگذارد.
چیزهای زیادی است که میتوان در مورد این نوع خانه گفت، اما همین قدر کافی است تا این خانه قدرت محور را با طرحهای دیگر خانه مانند خانه اجتماع محور مقایسه کنیم.
خانه اجتماع محور: این نوع خانه آکنده از جوی با فعالیتهای اجتماعی است و درون خانه برای معاشرت مهیا است. در مقایسه با خانه قدرت محور جایی که والدین تسلط کامل بر بچهها دارند، در خانه اجتماع محور، والدین اغلب به عنوان معاون و دستیار در تفریحات بچهها عمل میکنند: «آیا دوست داری این هفته یک مهمانی داشته باشی؟» من به تو کمک میکنم ترتیب چند بازی را بدهی و عموت میتواند بچهها را با ماشینش به اینجا بیاره. اگه بخوای.
یک حس راحتی فوقالعاده در خانه حاکم است، بنابرای فواصل معین و مشخصی بین حوزه خانواده و دوستان وجود ندارد. یک مهمان احتمالاً همانطور که به پذیرایی دعوت میشود به آشپزخانه نیز دعوت میشود. جنبش و حرکت در خانه آزاد و عادی است، بنابراین تقریباً هیچ اتاقی بعید نیست که مرکز یک ارتباط باشد. در مقایسه دقیق با خانه قدرت محور، خانواده احتمالاً شام را باهم نمیخورند: فعالیتهای اجتماعی گسترده ممکن است باعث شود همه نتوانند در یک زمان معین به خانه برسند. آشپزخانه گاهی شبیه به یک بورس اطلاعات مرکزی است، با پیامهایی که جایگزین مکالمات میشوند: «جانی- متأسفم، اما من باید به یک جلسه بروم – باقیمانده غذاها در یخچال است، چیزی برای شام خودت درست کن. پدر امشب بولینگ بازی میکند؟»
مادر: «پیتر با من به خونه اومد و ما با هم ساندویچ خوردیم. ما امشب تمرین میکنیم. حدود ساعت 9:30 میبینمت جانی. بتی زنگ زد و گفت دیر به خانه میآید.»
در کنار چنان فعالیتهایی به عنوان پیشاهنگ، پروژههای گروهی، ورزشی و کلاسهای موسیقی، رفتن به مهمانی و بیرون رفتن با دوستان در سنین کودکی از بچهها انتظار میرود. یکی از نتایج مهم همه این معاشرتها این است که مذاکرات جدی بیشتر در خارج از خانه رخ میدهند تا در خانه. بنابراین، “گودوین” تذکر میدهد، هنگامیکه اشخاص با سابقهی بودن در چنین خانهای ازدواج میکنند، آنها اغلب درمییابند که صحبتکردن در خانه با یکدیگر مشکل است. آنها آنقدر به رفتن به مهمانی و شام با افراد دیگر عادت کردهاند که دو نفری تنها بودن در یک خانه هیچ رابطهای را برقرار نمیکند. و بنابراین آنها ممکن است الگوی معاشرت را خیلی زود بعد از ازدواج ادامه دهند، دوستان را دعوت کنند یا به مهمانی بروند. یک زن ممکن است اطلاعات مهمی را از دیگران کسب کند، ناخواسته بشنوند که همسرش چیزی را قبل از اینکه به او بگوید به یک دوست میگوید: «مت، من شنیدم که تو به خانم بنسن گفتی که تو فکر میکنی ما امسال تابستان به مکزیک برویم. تو این مطلب را قبلاً به من نگفتی: نگفتم؟ آه من فکر میکردم که گفتم، خوب نظرت در مورد این تصمیم چیه؟»
اگر چه هر دوی این الگوها بیش از حد ساده شدهاند و ممکن است خانههای آمریکایی را توصیف کنند، ارزشهای متفاوت بارزی در هر کدام وجود دارند: خانهی قدرت محور به نظر بیشتر سنتی میآید و ممکن است با خانوادههای پیرتر و ریشهدار سازگار باشد. خانهی اجتماع محور به نظر میرسد مخصوص طبقه متوسط حومه شهر باشد (آنهایی که «سبز کردن آمریکا» اثر “ریچ” را خواندهاند ممکن است خانه قدرت محور را با کتاب «آگاهی I» او یکسان بدانند و خانه اجتماع محور را با کتاب «آگاهی II» او.) خانه اجتماع محور مشخصهی ارزشهایی است که با فرهنگ آمریکایی سازگار هستند: سادگی، صراحت، شغل ثابت، و اینکه چرا بعضی نقادان آنرا حاوی جنبه های ظاهری یا نوعی سقوط مینامند.
تصادفی نیست که خانه اجتماع محور در یک جامعه مصرف کننده مانند ایالات متحده شکوفا میشود، یعنی با صرف میلیونها دلاری که صرف مبلمان خانه و فعالیتهای تفریحی میشود. خانه اجتماع محور احتمال دارد که در وضعیت ثابتی قرار داشته باشد، و هر تغییری در آن، موضوعی برای نمایش به گردشگران است. به این دلیل است که آشپزخانه (که گرانترین اتاق در خانه است، با همه ابزار و وسایل گران قیمتش) جذابترین و خبرسازترین اتاق در خانه است.
بسیاری از توریستها در ایالات متحده به خانه دعوت میشوند مانند یک عضو از برنامههای «مردم به مردم» و نوع خانههایی که آنها به آن دعوت میشوند مانند نوع اجتماع محور است (زیرا دعوت کردن توریستهای خارجی هنوز یکی از اجتماعیترین فعالیتها و یک بیان فوقالعاده از این نوع خانه است) برای بسیاری از توریستها چنان خانهای در تضاد خاصی با خانهی خودشان است. اشکال آمریکایی سادگی و راحتی و مبهم بودن رابطه میزبان – مهمان در جهان بینظیر هستند. آمریکاییها میگویند: «اینجا خانه خودتان است» و به خاطر اینکه این ویژهترین خانه است، برای یک مهمان خیلی مشکل است که حس کند در خانه خودش است: دعوت شدن به آشپزخانه، حتی دعوت شدن به آماده کردن غذا یا نوشیدنی، حتی جواب دادن به زنگ در و دعوت دیگران به داخل خانه.
به طور مشابه، سفر به خارج از آمریکا احتمالاً تعجببرانگیز – گاهی دلچسب و گاهی ناامید کننده – است. هنگامیکه یک فرد آمریکایی درمییابد که ارزشهای این خانه و منازل مناسب او نیستند. او ممکن است هرگز به هیچ خانهای دعوت نشود، و بنابراین او این برخورد را سرد و غیردوستانه تلقی میکند. یا اگر دعوت شود از او آنقدر پذیرایی میکنند که احساس میکند نسبت به همه این توجهات خاص معذب است. او از اینکه باعث زحمت میزبانان خود شده است ناراحت است زیرا او هرگز خود را برای مهمانان به زحمت نمیاندازد. او در این باره کنجکاو است، به ویژه اگر او یک گردشگر باشد که برای اولین بار از یک کشور دیدن میکند، او ممکن است بپرسد آیا او میتواند آشپزخانه و اتاقهای خواب را ببیند. اما در بعضی از کشورها او مانند گردشگری است که به یک خانه آمریکایی میرسد آیا میتواند دستشویی را امتحان کند؟
احتمالاً خانه ایدهآل برای بیشتر آمریکاییها خانهای است که تنها به وسیله یک خانواده مرکزی پر شده است و خانهای که در آن هر عضو خانواده اتاق مخصوص دارند (اخیراً عکسالعملی علیه این شکل و فرم به وسیله اعضای جوانتر جامعه به نام ضدفرهنگ شکل گرفته است که آنها برای زندگی اجتماعی ارزش قائلند. اما حتی در بیشتر این گروهها، اعضای گروه به طور داوطلبانه به گروه ملحق میشوند و تمایل دارند تا در حدود همین سنین و با دیدگاههای مشابه نسبت به زندگی رفتار کنند. گروههای کمی شامل دو یا سه نسل میشوند، و در این باره حتی ضد فرهنگ هنوز هم گسترهای از بسیاری ارزشهای ثابت آمریکایی است).
با وجود این، در بسیاری از جوامع مفهوم خانواده به والدین و بچهها محدود نشده است. پدر و مادربزرگها، پدر و مادر همسر، عموها و عمهها همگی هنگامیکه شخصی به یک خانواده فکر میکند مجسم میشوند. و این خانه ممکن است شامل بسیاری از این روابط باشد. در آفریقا برای جوانانی که از حومه شهر برای پیدا کردن کار به شهر آمدهاند پذیرفته شدن توسط اعضای دیگر خانوادههایشان که به آنها پناه آوردهاند، مشکلی عادی است. مجموعهی خانهها، اگر یک خانه ساده نباشد، احتمالاً تعداد زیادی از افراد فامیل را در خود جای میدهند و در یک خانه، تقسیمات و تنظیمات فضا و فاصله بسیار دشوار است.
ج) خانههای سواحلی:
یک طرح رایج خانه در شهرهای ساحلی تانزانیا چیزی است که گاهی خانه سواحلی نامیده میشود. برای یک غریبه این خانه شبیه به یک خانه برای یک خانواده است. مستطیل شکل، با یک درب در وسط قسمت جلویی ساختمان. هنگامیکه شخص از در وارد میشود او به یک راهروی دراز غالباً با سه درب که در هر طرف راهرو به آن باز میشوند، نگاه میکند. در هر یک از این شش اتاق معمولاً یک خانواده زندگی میکند و به اندازه شش خانواده، اغلب پانزده تا بیست و پنج نفر در این خانه زندگی میکنند. در پشت خانه منطقهای برای آشپزی است، و منطقهای دیگر برای یک دستشویی و احتمالاً مکانی برای حمام.
این شش خانواده یا باهم ارتباط دارند یا ندارند، ممکن است که از یک قبیله باشند یا نباشند. بنابراین در این خانه ممکن است به چندین زبان صحبت شود. به طور آشکار ارزشهایی از قبیل خلوت، اجتماع و بسیاری از ارزشهای مرتبط دیگر برای اشخاصی که در این خانه سواحلی بزرگ شدهاند با ارزشهای کسانی که در یک خانه روستایی در آمریکا بزرگ شدهاند، متفاوت است.
ما فرض میکنیم که این خانه سواحلی محصول یک قانون استاندارد زندگی است، یک ویژگی فرآیند اجتماعی اقتصادی که منجر به خانههای یک خانوادهای میشود. اما چنین تصور و تفسیری با ارزشهای فردیت، خلوت، دوستی قراردادی و نظایر آن تحت تأثیر قرار میگیرد. این خانه سواحلی شباهتهای بسیاری با الگوهای زندگی در کشوری دارد که همه جنبههای زندگی در میان همسایگان و اعضای خانوادههای بزرگ تقسیم شدهاند.
برنامه سوسیالیستی رئیس جمهور “جولیوس نیرر” (Nyerere Julius) براساس این ارزشها که در چنین شیوهی زندگی منعکس و تقویت میشود، شکل گرفته است. در این مورد گسترش تأثیر طرح خانه به سیستمهای سیاسی برای تمام ملت ممکن است. “نیرر” گاهی یک ضربالمثل میگوید: یعنی شما باید از یک مهمان مانند یک مهمان تا دو روز پذیرایی کنید، اما در روز سوم، به او یک بیل بدهید تا او هم مانند سایر افرد خانواده کار کند. مشارکت در خانه، کار، مشکلات، جشنها و در لذتهای ساده زندگی همگی باهم مرتبطاند. مادر به ندرت غذای خودش را به تنهایی تهیه میکند و او تقریباً همیشه با اعضای دیگر خانواده آشپزی میکند. مردان، که از قلمرو زنان دور هستند، ممکن است بیرون از خانه بنشینند و صحبت کنند و افرادی را که از مقابل خانه میگذرند تماشا کنند. تشکلهای اجتماعی، رقصهای گروهی و دیگر وظایف، مشترک هستند و در بین سنها و جنسها تقسیم میشوند اما معمولاً نه در بین واحدهای خانوادگی شخصی.
خانههای مجاور نیز مصداق این قانون هستند. اگر یک دزدی یا آتشسوزی یا مراسم عروسی باشد، هرکسی در محله خود را ملزم میداند که به هر شکلی که میتواند کمکی کند. و اگر یک گردشگر وارد شود، میزبان از اینکه اطراف محله را برای دیدن همسایگان همانطور که او اعضای خانواده خودش را معرفی میکند به او نشان دهد، مطمئن است. عمل نکردن به چنین کاری بیادبانه است. یا بدتر از آن، اگر یک خانواده به حال خودشان باشند ممکن است هیچ کمکی را به هنگام مشکلات از اطرافیان نبینند.
بیشتر این توصیفات از آفریقای شرقی کاملاً مشابه آن چیزی است که در تجمعات سنتی در بیشتر جهان توصیف میشود. اینها الگوهای منحصربه فرد هر جامعه هستند، اما روح وحدت، شراکت و کمبود امکانات خصوصی و حریم در تمام دنیا ظاهر میشود.
د) خانه ژاپنی
به استثنای بعضی از آپارتمانها و مناطق مسکونی بیشتر خانههای غربی به یک اتاق نشیمن، یک نهارخوری و یک اتاق خواب تقسیم میشوند. هر یک از آنها با لوازم خاص خودش مشخص میشود. در خانه قدیمی ژاپنی، با وجود این، یک اتاق به تنهایی میتواند همه این سه وظیفه را انجام دهد، و بنابراین گاهی صحبت در مورد اتاق خواب و نشیمن سخت است. یک دلیل این است که به طور سنتی لوازم بسیار کوچکی در خانه استفاده میشود؛ هیچ تختخوابی وجود ندارد، و به جای آن از “نمدی ضخیم با یک قسمت لحاف شکل در قسمت بالایی آن (Futon) استفاده میشود و هنگامیکه از آن استفاده نمیشود آن را جمع میکنند و در کمد مخصوصی قرار میدهند. برای نشستن به جای صندلی از پشتی استفاده میشود که به راحتی قابل حمل است. جایی که خانههای غربی ممکن است چندین میز داشته باشند (میز چای، میز نهارخوری و میز مطالعه) در ژاپن که میز کوتاه به تنهایی چندین وظیفه را انجام میدهد. و ممکن است هنگامیکه وقت خواب است و Futon باید انداخته شود از سر راه کنار گذاشته شود. سبکی و بیقیدی و بندی و مفهوم ویژگی زیباییشناسی ژاپنیها در زندگی روزمره به خوبی قابل لمس است. به علاوه، درهایی که بیشتر اتاقها را جدا میکنند هم درهای سبک کشویی هستند که میتوانند به طور کامل حرکت داده شوند، برخلاف درهای ثابت و بنابراین یک اتاق ممکن است طوری ساخته شود که به نظر بزرگتر یا کوچکتر آید.
این درهای کشویی هیچ قفلی ندارند. یک نفر نمیتواند به اتاق خودش برود و آن را قفل کند. درهای شیشهای کشویی و پنجرههایی که به باغ یا خیابان باز میشوند، قفل میشوند و همچنین مجموعهای اضافی از درهای چوبی (درهای بارانی) که به طور کامل همه منظره را میپوشانند وجود دارند. اینها همیشه بسته و در شبها نیز قفل میشوند.
اگرچه ما نمیتوانیم هیچ علت یا حتی رابطه خاصی بین ساختار خانه و الگوهای فرهنگی ارتباط را به اثبات برسانیم، فردیت گرایی کمتری را در خانه ژاپنی انتظار داریم، و یک جدایی جدیتر خانه از بیرون که در غرب یک حقیقت است. و البته، این دقیقاً چیزی است که معمولاً در مورد فرهنگ ژاپنی گفته میشود.
این جنبه ساختار خانه به نظر خیلی با ارزشهای متضاد ژاپنی و افراد غربی سازگار میرسد. اینکه خانواده کل است تا جزء در ژاپن بسیار باارزش است. همانطور که عمل هر عضو خانواده بر روی تمام خانواده تأثیر میگذارد، انتخابها و تصمیمات شخصی باید با توجه کامل و بعد از مشورت با خانواده گرفته شوند. به علاوه، چندین دانشمند توضیح دادهاند که هیچ واژهای برای خلوت در ژاپن وجود ندارد، حداقل با این مفهوم که ما میتوانیم از یک اتاق خصوصی یا ماشین شخصی استفاده کنیم. و در حالیکه آمریکاییها از «خانهام» صحبت میکنند، تانزانیاییها معمولاً میگویند: «خانهمان» در ژاپن این کلمه برای خود خانه است («اوچی» uchi) که به عنوان ضمیری برای مالکیت به کار میرود.
اگر چه این غیرممکن است که همه ویژگیهای خانه در همه فرهنگها را با این جزئیات بیان میکنیم، ممکن است بیان برخی ویژگیهای دیگر خانه سنتی ژاپن باارزش باشد، زیرا در بسیاری جنبهها این خانه تمایز آشکاری با خانههای غربی دارد.
حمام و توالت:
در ژاپن، فضای حمام و توالت همیشه در اتاقهای جداگانه است (به جز در بعضی هتلها و آپارتمانها) و حسن تعبیر آمریکایی دستشویی که به معنی توالت است، برای ژاپنیهایی که مراقبند این دو را به عنوان مکانی پاکیزه و مکانی کثیف از هم جدا سازند گیج کننده است. در گذشته و حتی امروزه در توکیو هیچ مخزن آب داغ بزرگی وجود ندارد که آب داغ روان و جاری را تهیه کند. بنابراین در غروبها وقت استحمام، وان ژاپنی (ofuro) با آب سرد پر میشود و یک اجاق کوچک روشن میشود تا آب را داغ کند. آماده شدن برای استحمام در چنین خانهای حداقل به یک ساعت وقت جهت گرم کردن آب نیاز دارد.
برخلاف حمامهای آمریکایی، طرح ژاپنی شامل همه مراحل صابون زدن، شست و شو و آب کشیدن در خارج از وان است؛ خود وان تنها برای صابون زدن و استراحت است. با این روش همان آب حمام برای همه خانواده کافی است (شاید مشابه غربی آن دوش گرفتن قبل از ورود به یک استخر شنای عمومی است). ما این جزئیات را برای اینکه رسوم حمام کردن جالبند بیان نکردیم بلکه به خاطر اینکه حتی در حمام هم فردگرایی در مقابل خانواده کاملاً آشکار است. یک خانواده ممکن است با هم حمام کنند و برای مادران کاملاً عادی است که با بچهها دوش بگیرند یا برای بچهها عادی است که با هم دوش بگیرند.
وقتی که خانواده ژاپنی یک به یک حمام میکنند، ترتیب سنی حمام کردن هم ساختار قدرت گرایانه خانه را منعکس میکند. نخست مهمترین شخص یعنی پدر حمام میکند. البته آب برای نخستین فرد داغتر و تمیزتر است. و بنابراین ترتیب حمام کردن هم ارزشهای فرهنگی را منعکس میکند. در ژاپن الگوئی سنتی کاملاً ساده بود. ابتدا پدر حمام میکرد چون او مهمترین فرد بود و سپس پسر بزرگ حمام میکرد و بچهها و همسر آخرین نفرات بودند.
ارزشها با تقسیم آب داغ بیشتر تقویت میشوند. اگر یک نفر اولین کسی باشد که حمام میکند و دریابد که آب خیلی داغ است، این نادرست است که به آن آب سرد اضافه شود تا درجه حرارت آن پایین بیاید، زیرا این باعث میشود که آب برای فرد دیگر سردتر باشد و او ترجیح میدهد که آب داغ باشد. الگوی حمام کردن همچنین ارزشهای گروه آگاهی، هماهنگی و موافقت را تقویت میکند. اینجا ادعا نمیشود که ارزشهای فرهنگی از چنین جریان عادی مثل حمام کردن برمیخیزند، و نه آنها قابل جدا شدن از یکدیگر هستند. برای کودکی که در حال رشد است، ارزشهای فرهنگی این چنین معرفی میشوند. در حالیکه حمام کردن در غرب به عنوان استراحت و سرحال بودن محسوب میشود و بچههایی هستند که از حمام کردن اجتناب میکنند. (آیا من مجبورم؟ من دیشب دوش گرفتم.) این جمله در ژاپن که حمام کاملاً بر استراحت منطبق است رخ نمیدهد (بازبینی موسیقی انگلیسی چندین سال پیش با نام «سقوط یک کلاه» شامل یک آواز دلنشین، به نام «در حمام» میشود. این آواز لذت حمام کردن را میستاید و با تشویق همه رهبران سیاسی جهان به حمام کردن در یک وان به صورت گروهی خاتمه مییابد، زیرا این بهترین مکان برای دوستی است. گاهی این ویژگی مختص ژاپن است، اما نه به اندازهای که در خانه است. زیرا هزاران چشمه آب معدنی در سراسر کشور مکانهای مطلوب برای دوستان و گروههای اجتماعی هستند).
در خارج از خانه و در خانه: این خیلی غیرعادی است که به یک خانه ژاپنی تلفن کنی و هیچ پاسخی نگیری. به نظر میرسد که همیشه کسی در خانه باشد؛ خیلی کم پیش میآید که یک زن کار کن (okusan)، (واژهی مؤدبانهای است که به هنگام اشاره به هر زن بالغی به کار میرود به جز کسی که با گوینده ارتباط دارد، به طور ادبی یعنی «دریایی میان خانه» و به طور سنتی مکان ارزشمند زن را بیان میکند.) و هنگامیکه زن باید به خرید برود یا بچه را به مدرسه برساند، مادر شوهرش، که احتمالاً در همان خانه زندگی میکند، تلفن را جواب میدهد. و اگر مادرشوهری در خانه نباشد، برنامهها طوری ریخته میشوند تا یک نفر در خانه باشد.
خیلی دور، خیلی نزدیک: زبان ژاپنی شامل بسیاری عبارات برای سازماندهی خانهها است. بعد از قرنها همسایهها نسبت به هم تعهد دارند. در طول جنگ جهانی دوم، این الگو به وسیله دولت نظامی به کار رفت تا یک محله ده خانهای را مجرم اعمال جنایتکارانه هر عضو از هر خانواده بدانند. خصایص مثبت هممحلهای (به جز در ساختمانهای آپارتمانی شهرهای بزرگ) به اشکالی مانند عرضه خدمات با عناوین مخصوص (مانند عروسی) یا اهدای کادو به خانوادههایی که از تعطیلات برگشتهاند باقی میماند. الگوهای سنتی تعهدات به همسایگان هم به خانههای مجاور و هم به خانههای روبروی خیابان گسترش مییابد.
این رابطه شبیه به الگوی آفریقای غربی است. این واقعاً با دید شخصی از خانه خویش متفاوت است که در ژاپن خیلی خصوصیتر از هر خانهی دیگر است. برای یک گردشگر، حتی یک همسایه که به یک خانه ژاپنی دعوت میشود با خودش تعهداتی را به آن خانه میآورد: پذیرایی با چای، غذا و همچنین بازدید و همچنین پس دادن هدایا. بنابراین درون خانه یک نفر با بیرون آن بسیار متفاوت است. دوباره زبان اهمیت این تفاوت را آشکار میسازد. Uchino، کارها، مشکلات و مشاغل با soto مقایسه میشوند. هر چیزی در ژاپن، از مشکلات گرفته تا دوستان با این روش مجزا میشوند.
همه این مشاهدات ممکن است به توضیح سردرگمی گردشگران خارجی در ژاپن کمک کند هنگامیکه آنها در مییابند که با آنها با مهربانی و خوشقلبی رفتار میشود اما هرگز به آنها اجازه نمیدهند که احساس کنند در خانه خود هستند. به طور عاطفی و کاملاً ادبی آنها باید همیشه yaso no hito باشند: یعنی «مردم خارج از خانه خویش»
ه) خانه خاورمیانهای:
ذات و طبیعت تعاملات در خاورمیانه در ساختار خانه معمولی در این منطقه منعکس میشود. در مناطق شهری یا روستایی، معمولاً یک اتاق برای پذیرایی از مهمانان آماده است. آن اتاق مایه غرور خانواده است. میراث آبا و اجدادی گرانبها، تصاویر و تابلوهایی از یک فرد عزیز، زنده یا مرده، و یادگاریهای ارزشمند در سالن به نمایش گذاشته میشوند، سالن یک کلمه عربی شده از زبان فرانسه است. به همین دلیل، مبلمان خانه درجه تحصیلات، ثروت و نوگرایی خانواده را بازگو میکند. سلیقه، کیفیت مبلمان، و درجه غربگرایی که اتاقها منعکس میکنند آیینهای از رتبه و منزلت خانواده هستند. برای مثال، خانوادهای که مهمانان خود را بر روی فرش و بالشتکها مینشانند ساختاری متفاوت از روابط درونی را با خانوادههایی که مهمانان خود را بر روی کاناپه و صندلی مینشانند بازگو میکنند. این پیام میزان هم ذاتپنداری با غربیها را بازگو میکند.
اگر چه سالن یک اتاق بسیار مهم در خانه است، ولی مکرراً استفاده نمیشود. این اتاق هم مرکزی است و هم فرعی این اتاق مرکز تعاملات اجتماعی رسمی خانواده با گردشگران است، در حالیکه به طور فیزیکی در قسمت فرعی خانه قرار دارد.
در خانهی خاورمیانهای، معمولاً یک در به یک اتاق خانوادگی با یک راهرو و تعدادی اتاق باز میشود که آنها نیز به اتاق یا راهرو باز میشوند. در پشت خانه، نزدیک آشپزخانه، سرویس بهداشتی است.
در بیشتر خانهها اتاقها شبیه به هم هستند. استفاده و کاربرد هر اتاق با تصمیم خانواده گرفته میشود. با وجود این، سالن معمولاً دورترین اتاق از همه اتاقها و نزدیکترین به در خروجی اصلی است. در خانههای قدیمیتر، (majlis) یا سالن یا اتاق پذیرایی مستقیماً با در خروجی در ارتباطاند. در چنین ساختمانی مهمان دری را میزند که به سالن منتهی میشود یا اینکه از او خواسته میشود تا صبر کند تا در دیگری که فوراً به سالن باز میشود را باز کنند. این رفتار دو ارزش فرهنگی اولیه در این منطقه را نشان میدهد. اولی نگرانی راجع به مفهوم صورت، نما و ظاهر ساختمان است. مهمان فقط در معرض رسمیترین و شیکترین و تصنعیترین قسمت خانه قرار میگیرد و فقط با کسانی ملاقات میکند که خانواده تمایل دارند. از طرف دیگر، روابط در خاورمیانه بازگو کننده تفاوتهای موقعیتی تعاملات میزبان / مهمان (با استثناهای منطقهای) خوشآمدگویی و مهماننوازی و الزامات موقعیتی در حفظ تصورات قدیمی از یک خانه است. بنابراین، در پذیرش مهمان در اکثر نقاط ویژه خانه و در ملاقات او با اعضای خانواده، مهمان محترم است و سطح خانواده منعکس میشود.
با ارتباط نزدیک و افزایش دوستی، یک مهمان از طرف خانواده پذیرفته میشود و در اتاق خانوادگی یا آنچه که در خاورمیانه به آن نشیمن میگویند پذیرایی میشود. با وجود این، درفاصله زمانی بین پذیرش یک مهمان در سالن و پذیرش او به عنوان «یکی از اعضای خانواده» فرآیندهای اجتماعی خاصی به وسیله روابط مهمان و خانواده رخ میدهد. سرعتی که در آن مهمان اعضایی از جنس مخالف را در خانواده میزبان ملاقات میکند، و مدت زمانی این رابطه اشکال فرهنگی اجتماعی درون خانواده را منعکس میکند. برای مثال، در خاورمیانه اینکه دو مرد سالهای متوالی یکدیگر را میشناسند و زنان خانواده هم را ملاقات نکنند غیرعادی نیست، حتی اگر چیزهای زیادی از زندگی یکدیگر بدانند. این در تضاد با خانواده غربی و مدرن است که در آن یک مهمان ممکن است در ملاقات اول همه اعضای خانواده را ببیند.
تا وقتی که مهمان پذیرفته میشود و به طور رسمی در اتاق خانوادگی پذیرایی میشود حرکاتش تنها محدود به سالن میشود. بر خلاف رسوم، در ایالات متحده وقتی که مهمان میخواهد که از توالت استفاده کند فقط برمیخیزد و به سوی دستشویی میرود و شاید «ببخشید» بگوید، در خاورمیانه، مهمان برای رفتن اجازه و راهنمایی میخواهد. این درخواست به میزبان اجازه میدهد تا ابتدا او برود و مسیر دستشویی را چک کند تا تمیز باشد. او مطمئن میشود که هیچ یک از اعضای خانواده (که نباید به مهمان معرفی شوند) در آنجا نیستند و آنهایی که آن اطراف هستند آراستهاند و آن مکان همانطور که مهمان انتظار دارد تمیز است. بخاطر همه این معذب بودنها، مهمانی که فقط باید در سالن بنشیند نمیتواند به دستشویی خانه میزبان برود. این موقعیت برای مهمانی که به شام دعوت شده است متفاوت است.
با یک نگاه کلی، متوجه می شویم که خصوصیترین مکان در خانه خاورمیانهای آشپزخانه است. قلمرو آن ناحیهای است که با اهالی خانه و اصولاً زنان خانواده. بنابراین این خصوصیترین مکان در خانه خاورمیانهای است. یک مهمان، چه مرد چه زن، اگر به آشپزخانه آنان برود بالاترین درجه خویشاوندی را با آنها دارد.
بسته به سطح اجتماعی اقتصادی خانواده خانه ممکن است یک نشیمن و یک اتاق خانوادگی داشته باشد که یکی از آنها معادل مأمن باشند. در حقیقت، هنگامیکه اعضای مسنتر در نشیمن هستند، افراد جوان ممکن است در اتاق خانوادگی یا در اتاق خواب بمانند یا اینکه موضوع مهمی برای بحث با والدینشان یا عمه و عموهایشان باشد تا آنجا حضور یابند. در اصطلاحات رفتاری، تفاوت با غلبه بر صدای فیزیکی یا دور نگه داشتن آن از گوشهای بزرگترهای خانواده منعکس میشود. این است اشاره ضمنی متفاوت سکوت در موقعیتهای مختلف برای خاورمیانهایها و آمریکاییها.
در خاورمیانه، با وجود این، مردان معمولاً هر غروب و شبانه در کافههای سرپوشیده یا باز جمع شوند. در حالیکه، زنان، یکدیگر را ملاقات میکنند و جوانان دسترسی راحتی به همه نقاط خانه دارند، زیرا وجود پدر یا مردان مسنتر خانه است که رفت و آمد و سروصدا را در خانه کنترل میکند. با وجود این، با ورود تلویزیون و جذابیت برنامههای جدید با هم بودن خانواده متمرکز به اطراف تلویزیون شده است. حتی کافههای عمومی در خاورمیانه مجبور شدهاند از تلویزیون (برای حفظ جدابیتشان) استفاده کنند.
تقسیم و استفاده از فضای خصوصی در خانهی خاورمیانهای سیستم ارزش و حدود قدرت در خانواده را منعکس میکند. در بعضی از خانهها، تنها مردان بزرگتر خانواده ممکن است به همه خانه دسترسی داشته باشند. یعنی تنها آنها اجازه دارند تا به خلوت هر عضو دیگر خانواده که ممکن است در اتاقش به تنهایی مشغول کار، یا ملاقات یک دوست است وارد شوند. همچنین، غیرعادی نیست که تنها مادر به پدر که تنها در اتاقش پشت در بسته است دسترسی پیدا کند.
خانه خاورمیانهای، شبیه به دیگر خانهها، سیستم قدرت در خانه، نقشها و اشکال رفتاری هر جنس، و نگاهی فرهنگی به دوستان و همسایگان را آشکار میسازد. این خانه مدل کوچکی از جامعه و اشاعهدهنده ارزشها و الگوهای ارتباطی خویش است.
ر) خانه آلمانی:
درها، حصارها، و پرچینها: این خصوصیات فیزیکی یک خانه آلمانی تأکیدی بر خلوت که در زندگی آلمانی جاری است را منعکس میکند. افزایش رفتار تشریفاتی و خشک خلوت، با عشقی در خارج از خانه تعدیل مییابد، و شما خیلی از اینها را در قلب یک خانه آلمانی و در اصل بسیاری از الگوهای ارتباطی آلمانی دارید.
دو قرن صنعتی سازی، به علاوه تخریب و مهاجرتهای اجباری به علت جنگ ایدهآل یک Heimat را کاهش ندادهاند، مکانی از آن خود، یک خانه، حتی اگر ایدهآل باید گاهی با واقعیتهای زندگی در آپارتمانهای کوچک شهرهای بزرگ سازگار شود.
در مقایسه با نوع همسایگی در خانههای اجتماع محور آمریکایی، خانهای که احتمالاً بر مدارس خوب، رفتاری خوب برای بچهها و همسایگان صمیمی تأکید میکند، درآلمان یک همسایه خوب احتمالاً کسی است که کاملاً ساکت است، حدش را میداند، و هنگامیکه بچهها سروصدا میکنند اعتراض نمیکند، و پیادهروی خودش را تمیز نگه میدارد. پرچینهای خوب همسایه خوب را به همراه دارد. اینجا هیچ مکانی برای خوشآمدگویی و یک صحبت کوتاه وجود ندارد. حتی اجارهها نیز بعضی از این کیفیات را تقویت میکنند. یک اجارهنامه، شخصی که از باغ یا حیاط عقبی استفاده میکند را مشخص میکند. تمیز کردن یا شستن راه پلهی بیرون خانه و پلههای جلویی و راه پله هم به عهده مستأجر است، و زمان سروصدا کردن هم مشخص است: بعد از 10 شب هیچ آبی نباید باز باشد.
حتی در شهرهای کوچکتر آلمان، رسمیت و فاصله اجتماعی در طرح خانه مورد توجهاند. در خانه از دو قسمت تشکیل میشود، و معمولاً فقط قسمت بالایی، که در حد کمر ارتفاع دارد، برای دریافت کالا یا مکالمه با همسایگان باز میشود. هنگامیکه زنان خانهدار برای صرف کافه دور هم جمع میشوند، که واقعاً یک جلسه وراجی است، آنها معمولاً به هم یا آنهایی که در موردشان صحبت میکنند استفاده میکنند و نه با نام کوچک. بنابراین اینجا هم رسمیت یک فاصله اجتماعی صحیح حفظ میشود.
مردم در شهرهای کوچک و بزرگ در آلمان علاقه زیادی به بیرون رفتن نشان میدهند: بیرون از خانه یک قسمت مرکزی مفهوم یک خانه ایدهآل است. با وجود این، بیرون یک طبیعت خصوصی است و ابداً مانند بالکنهای وسیع و پنجرههای بزرگ که در مجلههای خانگی آمریکایی ستایش میشوند نیست. حیاطها در عقب هستند و از همسایگان به وسیله بوتهزار یا درخچهزار محافظت میشوند. حتی در آپارتمانهای شهری، بالکنها کاملاً عادی هستند و به خوبی گلکاری شدهاند. زیرا آپارتمانها اغلب یک اتاق نشیمن یا یک آشپزخانه مجزا ندارند، بالکن از فضای موجود کمک میگیرد و به تصور با طبیعت بودن کمک میکند. حیاطها برای باغبانی و غذاخوردن استفاده میشوند.
آلمانیها غذا یا اسنک را در هر ساعتی از روز بیرون از خانه میخورند. باغ و رستورانها جزو عادیترین موقعیتهای ارتباطی قرار دارند. در واقع،؛ به جز برای خانواده و دوستان خیلی نزدیک، خانهها برای پذیرایی از مهمان استفاده نمیشوند. معمولاً رستورانها یک میز مخصوص دارند که با مارک «Stammtisch» یعنی میز مخصوص مشخص شده است برای مردمی که هر غروب برای صحبت، شام و نوشیدنی میآیند.
برای زنانی که در خانه میمانند، صبح احتمالاً صرف انجام کارهای خانه و خرید و آماده کردن غذای نیمروز میشود که غذای اصلی داغی است که در حدود یک بعدازظهر میخورند. زیرا که دربیشتر کشورهای خارج از ایالات متحده، هم محدودیات فضا و هم ارزشهای فرهنگی نیاز به خرید روزانه وجود دارد. هنگامیکه یک غذا سرو میشود، همه خانواده باید حاضر باشند. مدارس و مغازهها در این ساعت تعطیلاند و پدر حداقل یک ساعت از کار فارغ است. تنها یک مشکل جدی غیبت یک نفر را توجیه میکند. تحمل اندکی برای ملحق نشدن یک کودک که میگوید گرسنه نیست یا قول داده که هیچ چیز نخورد وجود دارد.
بعد از غذا، اگر چه مدرسه تعطیل است، تکالیف تعطیل نیستند. مدارس آلمانی این را ایجاب میکنند، و بنابراین مادر و کودک یا کودکان بعد ازظهر را با هم صرف کارهای مدرسه میکنند. والدین آدم سختگیری هستند. خانه هیچ فراغتی را برای کودک فراهم نمیکند. دردها، تنشها، حتی تعلیل جسمی عصبی علل نگرانی در آلمان هستند، اما بیشتر روز کودک تحت چنین فشاری سپری میشود. و هر چیزی ممکن است دوباره در غروب مرور شود. هنگامیکه پدر باز میگردد (به جز ساعتهای درگیر، تکالیف در ژاپن هم چنین است).
همانطور که ما در نکتههایمان راجع به طرحهای خانه و مسکن در دیگر فرهنگها مشخص کردیم، طرح فیزیکی خانه آلمانی همچنین به نظر میرسد بسیاری از ارزشهای فرهنگی را منعکس میکند. خانهی ایدهآل آلمانی هال یا سرسرایی دارد که مهمانان را بدون اینکه آنها را وارد اتاق خاصی کند و باعث سلب آسایش اعضای دیگر خانواده شود آنها را به داخل راهنمایی میکند. اتاق نشمین (ohnisimmer)، رسمیترین اتاق در خانه است و شباهتهای بسیاری با چنین اتاقی در خانههایی که توصیف کردیم دارد. ( به جز مورد خانهی اجتماع محور در ایالات متحده) هر آنچه که خانواده به عنوان یک میراث آبا و اجدادی در نظر میگیرند اینجا است. یک طومار دیواری که شجرهنامه خانوادگی را نشان میدهد، یک مجسمه آنتیک، یک پیانو، یک انجیل یا یک دیوار پر از کتاب. اگر کودکان خانواده به اندازهای بزرگ باشند که آرام بنشینند، آنها فوراً به آنجا میآیند و با میهمانان احوال پرسی میکنند و مدتی برای ملاقات آنها میمانند. آنها وقتی مخاطب قرار میگیرند صحبت میکنند و آنها باید فقط دیده شوند و نباید حرفی بزنند. بنابراین رفتار آنها در اتاق نشیمن کاملاً با رفتار بسیاری کودکان آمریکایی که میتوانند به میان حرف بپرند و سلام بگویند متفاوت است.
همانطور که قبلاً مشخص شد، یک بالکن یا یک حیاط عقبی ممکن است همچنین مرکز فعالیت اجتماعی باشد، هر مسئله خصوصی پنهان از دید عمومی و پر از گلها، گارانتیهای دیگر خلوت و حریم، با چینهای ریز روی پنجرهها به وجود میآیند، یا با چینهای بازتر اما پردههای عمودی سفید روشن. (همکار فروید، یک روانکاو معروف، تئودورریچ، همچنین در مورد اهمیت پردهها مطالبی نوشتهاند. ریچ اشاره میکند که پردهها یا چینها اولین چیزی بودند که یک زن از یک خانه میخواست، و او این را با گرایش جنسی به زن و حجب و حیا تفسیر میکند. حدس بهتر ممکن است به وسیله ارزشهای آلمانی خلوت زده شود).
درهای بسته و مبلمان سنگین موضوعاتی هستند که به وسیله هال (Hall) و ادوارد (Edward) در کتاب «بعد پنهان» کشف شدهاند. او درهای دوطرفه را که اغلب در ادارات و هتلها استفاده میشوند به عنوان جستجوی آلمانیها برای خلوت از طریق عایقبندی صدا و هم چنین موانع فیزیکی بیان میکند. در این جنبه از حس آلمانی از خلوت در یک خانه یا اداره کاملاً با چیزی که در خانههای ژاپنی دیدیم متفاوت است، جایی که درها و دیوارها نازکترینها در جهان هستند. با وجود این، برای ایجاد خلوت و تعهدات به همسایگان الگوهای آلمانی و ژاپنی شباهتهای فوقالعاده را نشان میدهند. هال همچنین مشاهده کرده است که مبلمان سنگین آلمانیها به نظر میآیند که نیاز به ثبات و امنیت را فراهم میکند که روابط اجتماعی در فاصله قابل پذیرشی باقی میمانند.
سرانجام ما ممکن است یک عنصر زندگی امروزی را که قبلاً توصیف نکردهایم ذکر کنیم: استفاده از تلفن، پروفسور ماری بادمی اشاره کرده است که خانههای آلمانی که تلفن دارند، استفاده از تلفن به نظر میرسد با الگوی کلی که در اینجا توصیف شد مطابقت دارد. آلمانیهای مسنتر به اینکه یک آیین مفصل اما غیر رسمی استفاده از تلفن را دنبال کنند مفتخرند: صبحها زمان مناسبی برای تلفن زدن به یک خانه است؛ تماسها نباید وقت ظهر باشد (زیرا ممکن است در غذاخوردن وقفه ایجاد کند) و نباید در ساعات اولیه بعد از بعدازظهر هم تلفن کرد. (مردم ممکن است در خواب باشند): اواخر بعداز ظهر مناسب است نه در موقع شام: بعد از شام نیز مناسب است و البته اگر خیلی دیر نباشد تماسها نباید مزاحم خواب نیمهشب شوند.
ز) نتیجهگیری:
در چندین توصیف از خانهها، هماهنگی بین قدرت قوی مرکزی در خانه و مجموعهای از اشکال که به نظر میرسد به شکل دادن و منظم کردن خانواده کمک میکند وجود دارد. رسمیت، تمایز آشکار بین مهمان و اعضای خانواده، نگرانی مرتبط برای تحت تأثیر قراردادن مهمان، نقش رفتاری براساس سن و جنس و استفاده مرتبط از اتاقهای ویژه خانه: این جنبهها که به نظر در توصیف قبلی خانه بسیار ثابت به نظر میرسیدند، به وضوح در خانه اجتماع محور آمریکایی موجود است. چنین قیاسی، برای هر آنچه که ارزشمند است، نباید بین تفاوتهای مدرن و سنتی درگیر شود. به هر حال، توصیفات ما تعمداً مختصر و ناکامل هستند به منظور توضیح و قیاس.
شاید بهترین و باارزشترین توصیف از هر خانه ترکیبی یا حتی شباهتهای آشکارتر و تفاوتها هنگامیکه آنها را مقایسه میکنیم اینها نباشند: شاید این ممکن است خود روش و شیوه و سبک باشد، خانه را به عنوان یک نمونه کوچک از جامعه میبینیم؛ جایی که هر شخصی ابتدا یاد میگیرد که چگونه با اشکال فرهنگی خویش ارتباط برقرار کند. ما باید به خانههایمان مجدداً فکر کنیم و به بهترین شکل مکان، زمان، چگونگی و کسی که ابتدا به ما ارتباط برقرار کردن را آموخت به یاد آوریم. اکنون و نه تنها در ایالات متحده، خاطرات شخصی در مورد یک خانه نیست و این همچنین بسیار با اهمیت است.
یادداشتها
1- اظهارات اخیر از سوی شیگوتاهارا ساکن اوزاکای ژاپن در یک نامه به نشریه تایم (24 سپتامبر 1973) ارائه شد.
او نوشت که تفاوت شخصی بین ژاپنیها و آمریکاییها در مقابل افزایش قیمتهای جدید گوشت در هر کدام از این کشورها وجود دارد. آمریکاییها با حفاظت از کارها و مغازههایشان توسط اسلحه گرم در حقیقت خشونت و تجاوز را تجربه میکنند. اینجا در ژاپن، قیمتها نسبت به آمریکا سریعتر سر به فلک میکشند اما مردم هنوز ساکت هستند. به نظر میرسد مصرف گوشت مردم نسبت به مصرف سبزیجات بیشتر شده است. مردم سخت مشتاق خریدن گوشت هستند.
2- چارلز ریچ، کتاب سبز آمریکایی، صفحات 235-239- انتشارات (راندم هوس Random House)، نیویورک 1970
3- للاند رلف، مکاتبات شخصی- ما تشکر میکنیم از دکتر گودوین بخاطر این مفهوم به جهت تفاسیر و عملکردهای درست ایشان.
4- این مشاهدات توسط ماری بادامی و کارلین یوسف تهیه شده است.
5- مکاتبات شخصی
منبع: