استدلال نظری در جامعه شناسی مدیریت

نویسندگان: آندره اسپایسر – اِستِفن بوهِم
مترجم: کبری جعفری

چکیده :
چگونه گروه‌ها در برابر گفتمان به‌ظاهر جهان شمول مدیریت مقاومت می‌کنند؟ با ردّ نظریات جاری به‌صورت تخصیص وجه مجدد یا سیاست خُرد، ما این‌گونه استدلال می‌کنیم که ایستادگی ممکن است به‌عنوان حرکت‌های اجتماعی پنداشته شود.
ما چهار حرکت ایستادگی اصلی را مشخص می‌کنیم که با مدیریت سر و کار دارند: اتحادیه‌ها، ناهنجاری سازمانی، حرکت‌های مردمی، و سازمان‌های جنبش مردمی. ما استدلال می‌کنیم که این اشکال ایستادگی از نظر موقعیت (جامعه مردمی یا کارگاه)، و استراتژی (سیاسی یا مادون سیاسی)، متغیر هستند. ما ارتباطات داخلی احتمالی بین این حالت‌های مختلف ایستادگی را به‌صورت نمودار ارائه دادیم و جزئیات کاملی از نحوه برقراری این ارتباطات داخلی را بیان کرده‌ایم. با انجام این‌کار، تحقیق چارچوبی را برای درک اشکال متعدد حرکت‌های ایستادگی که به‌دنبال از هم گسیختن گفتمان برتری مدیریت می‌باشد ارائه می‌نماید.

کلمات کلیدی:
ایستادگی. جنبش‌های اجتماعی. اجتماع مردمی. گفتمان. برتری. مدیریت.
مقدمه
بیشتر مباحثات در برابر مدیریت تصویری نسبتاً مزورانه ارائه مین‌ماید (برای مثال پارکر 2002: گِری 2004)،. طبق این انتقادات، مدیریت زبان موذیانه‌ای دارد که از زبان چوبی کارگذاران در هر بخش جامعه تراوش میکند. مدیریت بظاهر نوعی نوسخنی اُوروِل است که ذهن را تیره میکند، زبان را میبندد و جسم را محکم به کارگاههایمان میبندد. طبق نظر منتقدین، جریان مدیریت یکسری از زبانها و کارهائی است که بواسطه اشکال قاعده مند دانش توسعه یافته است و دنیائی میسازد که تحت کنترل مدیر و تکنولوژی مدیریت است (پارکر 2002: ص 1 – 16)،. جریان مدیریت خود را به روشهای مختلف بیان مینماید و از کتابهای خودآموز گرفته تا سیاستهای «نوساز» دولت توسعه یافته است. تاثیر روزافزون مدیریت توسط تحلیل گران عرصه رو به رشد تحلیل گفتمان سازمانی مستندسازی شده است (ر.ک. به گرانت و همکاران 2004).
علیرغم دسترسی بظاهر بدون محدودیت مدیریت، نوشتارهای رو به رشد در مورد ایستادگی بما خاطر نشان میکند که مدیریت ممکن است بدین سان پر طرفدار و مقاومت ناپذیر باشد. این اثر نشان داده است که گفتمان مدیریت از سوی گروهی از تمرد کنندگان تحت فشار قرار گرفته است که شامل کارکنان ناراضی بخش دولتی (توماس و دیویس 2005)، اعضای اتحادیه ها (هایمن 1973)، فعالان سهامدار (دیویس و تامپسن 1994)، گروههای فشار حافظ محیط زیست (لونسبری 2001)، و جنبشهای مردمی (دیویس و همکاران 2005) میباشد. آنچه که در مورد این تلاشها قابل توجه میباشد اینست که آنها اشکال بسیار متفاوتی از هم دارند. در این نوشتار ما میخواهیم به این اشکال متنوع ایستادگی با پرسیدن این سئوال که: چگونه ما این اشکال چندگانه ایستادگی را در برابر گفتمانهای مدیریت درمی یابیم؟ پی ببریم.
بمنظور پی بردن به اشکال چندگانه ایستادگی، ما به سراغ نوشتجات عمیق و غنی در این زمینه خواهیم رفت. ما استدلال خواهیم کرد که هم نظریه فرایند کار (LPT) (برای مثال بریورمن 1974: آکروید و تامپسون 1999) و هم مطالعات کارگاهی فوکولدین (برای مثال نایتس و مک کِیب 2000) نشان میدهند که چطور با گفتمانهای مدیریت در موقعیتهای مختلف کار مقاومت میکنند (برای مثال آکروید و تامپسون 1999: نایتس و ویلموت 1989). آنچه که این مطالعات برای ما مشخص نمیکنند این موضوع میباشد که چگونه گفتمانهای مدیریت در مجموع در خارج از محلهای کار مورد سئوال قرار میگیرند. با ساخته شدن بر پایه نظریات سیاسی ارنستو لاک لائو و چانتال موفه (1985، 2001)، ما استدلال میکنیم که گفتمانهای مدیریتی هدف تلاشهای جمعی میباشد که ممکن است آنرا جنبشهای مردمی بپندارند. ما اثبات میکنیم که این جنبشها در جوامع و نیز کارگاهها روی میدهند. این بدان معنی است که بجای بهره مندی از یک نوع جنبش مقاومت، لازم است در نظر بگیریم که چگونه با گفتمانهای مدیریت بوسیله جنبشهای چندگانه در هم کارگاهها و هم جامعه مقاومت میکند. برای انجام اینکار ما یک نظریه مقاومت چند وجهی برای گفتمان مدیریت مطرح میکنیم. این بما امکان میدهد تا، نخست، انواع گوناگون جنبشها را مشخص بنمائیم که مقاومت در برابر گفتمان مدیریت را میطلبد، ثانیاً، مشخصات این جنبشها را تجزیه و تحلیل نموده، و ثالثاً، شرایطی که در آن بروز میکنند را بررسی نمائیم. بعلاوه، ما استدلال میکنیم که اکثر تلاشهای جمعی در برابر مدیریت یک تعداد جنبشهای مردمی گوناگون را در یک آن درگیر مینماید. با بررسی بیشتر ارتباطات موجود بین انواع مختلف جنبشها، ما در نظر داریم نشان دهیم که چگونه در برابر مدیریت بواسطه تغییر پیوستگی گفتمانهای خلاف مدیریتی که بوسیله انواع مختلف جنبشهای ضد سلطه بیان میشوند ایستادگی میکنند.
ایستادگی در مطالعات مدیریت و سازمان
ایستادگی بصورت تصاحب مجدد
نظریه فرایند کار (LPT) یکی از مسائل خوب مطرح شده را اینگونه مشخص میکند که چگونه مردم در برابر مدیریت ایستادگی میکنند (جرمایر، نایتس و نورد 1994: نایتس و ویلموت 1990). بدنبال مارکس (1976) و بریورمن (1974)، نظریه پردازان فرایند کار مقاومتی را مشاهده میکنند که بصورت پاسخ رفتاری به صاحبان قدرت نمیباشد (مقایسه کنید با داهل 1957)، بلکه بصورت بیان ساختاری مخالفتهایی بین سرمایه و کار بعنوان طبقات اصلی که روابط سرمایه داری را نشان میدهد میباشد. بنظر نظریه پردازان فرایند کار، جایگاه اولیه برای ابراز مخالفتها کارگاههای سرمایه داران میباشد مخصوصا به این علت که این جائی است که سرمایه و کار از نظر ساختاری بهم پیوند خورده و تلاش قدرتمندانه ای در برابر منابع اقتصادی میباشند (برای مثال آکروید و تامپسون 1999: تامپسون 1990: تامپسون و آکروید 1995: تامپسون و اشمیت 2001). هدف از ایستادگی در برابر مدیریت در کارگاهها تصاحب مجدد «کالاهای» حیاتی است که فرایند کار بصورت نظام مند از کارگر گرفته است، بعنوان مثال وقت، نیروی کار، محصولات، و احساس شخصیت افراد (آکروید و تامپسون 1999).
شاید اشکال قابل توجه تر تصاحب مجدد که توسط نظریه فرایند کار مشخص شده اند مخالفتهای افراد با دگرگونی های فنی و صنعتی (تامپسون 1967)، تشکیلات اتحادیه های صنفی (کول 1917)، و مهمتر از همه، جنبش اتحادیه کارگری میباشند.  فهرست زیادی از استراتژیهای ایستادگی سازماندهی شده کارگاهها از بطن جنبش اتحادیه ها بوجود آمد: برای مثال، اعتصاب کارگاهها که از مناقشات صنعتی شدید الحن و دراز مدت گرفته تا بر زمین انداختن نمادین و گسترده وسایل کار (هایمن 1973)، مذاکرات و سودا با نمایندگان سرمایه داران بر سر مفاد و شرایط استخدام، مداخله در مسائل سیاسی کشور، و «شورش آگاهانه» میباشد. در راستای این فهرست رسمی از ایستادگی متحدالشکل، حملات کلی استراتژیهای غیر رسمی ولی با سازماندهی بالای مبارزات کارگران میباشد که شامل اعتصابات غیر مجاز (گولدنر 1954)، «آرام کار کردن کارگران به نشانه اعتراض» و «پایبندی به ضوابط و مقررات کار برای کُند کردن روند کار به نشانه اعتراض» میباشند. علیرغم نزول نسبی در قدرت اتحادیه ها در دهه 1980 (دیسنی و همکاران 1995، والِراِشتاین و وِستِرن 2000)، اتحادیه ها نقش مهم خود را در کارگاهها ادامه دادند. بعلاوه، اشکال جدیدی از سازمان اتحادیه کارگری اخیراً ظهور یافته اند، از قبیل تشکیلات اتحادیه فراملّی (مُونک 2000)، تشکیلات اتحادیه «جامعه» یا «جنبش مردمی» (کلاوسون و کلاوسون 1999)، و تشکیلات اتحادیه متصل به اینترنت (کارتر و همکاران 2003). این نوآوریها بما یادآور میشود که سیاستهای اتحادیه ها از منسوخ شدن مصون میباشند. بر عکس، سازمان اتحادیه ها بصورت پیوسته تغییر کرده و جایگزین میشود و لذا بعنوان روش مهمی برای ایستادگی در برابر استیلای مدیریت باقی میماند.
همچنین نظریه فرایند کار به کرات بسیاری از حالتهای تصاحب مجدد با عمومیت کمتری در کارگاهها را شاهد بوده است. اینها شامل شیوه های غیررسمی از قبیل «وقت موز» (رُوی 1958)، انحراف از قانون نظام مند و هماهنگ (بنزمن و گِروِر 1963)، و شیوه های «سر در آوردن» (بوراوی 1979) میباشد. در مطالعه جامع آنها از این موضوع، آکروید و تامپسون (1999) استدلال میکنند که فعالیتهای ایستادگی غیررسمی در کارگاهها – که آنها نام آنرا «ناهنجاری رفتار سازمانی» نامیده اند – شامل یکسری از انواع استراتژی های تصاحب مجدد میباشد: تلاشهائی برای تصاحب کردن مجدد وقت بوسیله فعالیتهائی از قبیل اتلاف وقت (دیتون 1972)، تصاحب کردن مجدد کار بوسیله فعالیتهائی از قبیل کارشکنی و خرابکاری عمدی (برآون 1977)، تصاحب کردن مجدد محصول بوسیله فعالیتهائی از قبیل دزدی (مارس 1982)، و تصاحب کردن مجدد هویت کارگران بوسیله فعالیتهائی از قبیل استفاده از شوخی که بسوی مدیریت هدایت میشوند (تیلور و بِین 2002). این ادبیات غنی بما یادآور میشود که کارگران نه تنها نارضایتی خود را بوسیله ابزار رسمی از قبیل تشکیلات اتحادیه ها ابراز میدارند، بلکه بوسیله ابزاری که عمدتا غیررسمی میباشند و مستقیماً در انظار عمومی بیان نمیشود با استقرار مدیریت مقابله میکنند.
ایستادگی بصورت سیاست خُرد
شیوه های ایستادگی روزمره و غیررسمی کانون توجه بدنه کار انجام یافته توسط خوانندگان مورّخ نامی، مایکل فوکالت شده است (برای مثال، نایتس و مَک کِیب 2000، 2003، بال و ویلسون 2000، دولین 2002، توماس و دیویس 2005). بنظر فوکالت (برای مثال 1970، 1991)، واقعیت اجتماعی از درون یکسری انضباط، شیوه های خُرد روزمره که بالغ بر گفتمانهای قدرتمندانه نهادی سازنده ذهنیت های مدرن از قبیل کارگران، زندانیان و بیماران ایجاد میشود. این ذهنیت ها بواسطه فرایندهای پیچیده قدرت، دانش و پایداری حاصل میشود. با نظر فوکالت، تاکید از تحلیل قدرت و ایستادگی بر پایه طبقات ساختاری، که کانون توجه بسیاری از تحلیلگران فرایند کار از جمله بریورمن (1974) هستند، به پویائی استدلالی سازنده ذهنیت ها و پیچیدگی های معرفت شناسانه و اخلاقی تبدیل میشود. لذا، پاسخ فوکالت به نظریه سنتی فرایند کار تاکید بر گسترش ادراک مان از سازمان قدرت و ایستادگی ماوراء افکار باریک بینانه مخالفت های طبقه اقتصادی در کارگاهها میباشد. طبق روش فوکالت، ایستادگی شامل «خرده سیاست» غیررسمی میباشد که میتوان بصورت «فرایند دائمی انطباق، براندازی و باز آفرینی گفتمانهای حاکم» پنداشت که بصورت «اعتراضات فردی روی داده، عملکرد خو آنها را منعکس نموده، و تناقضات و کشمکشها را شناخته و با انجام اینکار، معناها و ادراکات تغییر مییابد» (توماس و دیویس 2005: ص 687).
گروه رو به رشد با شوق و ذوق پویائی خُرد سیاست را کشف کرده اند که از این طریق کارکنان با موقعیت های اعمال شده مدیریتی مقابله میکنند. این اساساً شامل کشفیات ژرف پیچیدگیهای سیاستهای مشخص در درون و اطراف کارگاهها میباشد (توماس، میلز و میلز 2004). این شامل ملاحظاتی است که چگونه کارکنان با استعمار ذهنیت بوسیله ردّ بیدرنگ هویت مدیریتی، پذیرش ساختگی یا مذاکرات واقع بینانه (نایتس و مَک کِیب 2000: 2003: بال و ویلسون 2000، دولین 2002: توماس و دیویس 2005)، مذاکرات بین مردان (کولینسون 1992، 2003) و بیان نارضایتی از طریق بدبینی و دلسردی (وایتل 2005) مقابله میکنند. بطور خلاصه، شخص میتواند استدلال کند که سازمان فوکالتی و نویسندگان مدیریت علاقه مند به گسترش مسئله ایستادگی تا فراتر از مفاهیم محدود روابط اقتصادی و کشف خُرد سیاستهای انتقال ذهنیت ها و هویتها در سازمانها هستند.
ایستادگی بصورت جنبش اجتماعی
روش های فوکالت یکسری از اشکال ایستادگی “سیاست خُرد” در کارگاهها را ارائه مینماید. با وجود این، با تمرکز بر روی مبارزات متعدد در خصوص تشکیل “موقعیت های سوژه”، مطالعات  “سیاست خُرد” اغلب بر روی افراد یا در مبارزات گروههای کوچک، با هزینه مبارزات گسترده تر دسته جمعی تمرکز داشته است (گانِش و همکاران 2005). این بدان معنی است که سازمان فوکالتی و استادان مدیریت اغلب نتوانسته اند جنبشهای گروهی ایستادگی را ثبت و تصور نمایند از قبیل جنبشهای طرفدار محیط زیست، جنبشهای طرفدار حقوق زنان، جنبشهای طرفدار حقوق بشر و ضد نژاد پرستی، و حتی اتحادیه های کارگران کارگاهها. نتیجه این است که روشهای فوکالت قادرند مطالب زیادی در مورد مبارزات خاص سیاست خرد کارگاهها بما بگویند، ولی اغلب از پله های مبارزات گروهی در برابر گفتمان مدیریت در سطح گسترده تری از جامعه بالا رفته اند (رید 1997، کونتو 2002، بوهم 2006).
بمنظور ثبت این مبارزات گروهی با این مقیاس گسترده در مورد گفتمان مدیریت، ما به چارچوب تحلیلی ارائه شده توسط لاک لائو و موفه (1985) روی می آوریم. در نظر آنها، مکان ایستادگی در زندگی روزمره سازمانی سیاست خرد نیست: بلکه، ایستادگی در ارتباط با گفتمانهای برتری روی میدهد. آنها برتری را بعنوان «تنها قدرت موجود در تشکیلات منسجم اجتماعی» تعریف میکنند (لاک لائو و موفه 1985: ص 7). این زمانی حاصل میشود که «یک قدرت خاص اجتماعی حضور کُُلیّتی را که اساساً مقایسه ناپذیر با آن میباشد فرض میکنند» (لاک لائو و موفه 2001: ص 10 پیشگفتمان، تاکید در اصل). این بدان معنی است که قدرت و ایستادگی نه تنها بصورت حوادث خاص خُرد سیاسی عینیت ندارد، بلکه، آنها بعنوان بخشی از گفتمانهای گسترده برتری طلبی بیان میشوند.
اولين نقطه مهم در اينجا اينست كه برتري با ابراز و بيان موضوع درگير است. يعني برتري زماني برقرار ميشود كه گفتمان واحد بجاي كل تلقي ميشود. اين تنها زماني ميتواند باشد كه زنجيره معادل بين انواع مختلف گفتمانها تشكيل ميشود (لاك لائو و موفه 1985: 130). نتيجه اينست كه گفتمان برتر يا مستولي ايجاد ميشود كه در مركز منحني گستره پيچيده اي از روابط اجتماعي ظاهر ميشود. دومين نقطه مهم اينست كه برتري مستلزم مبارزه است. اگر به تعريف لاك لائو و موفه برگرديم، متوجه ميشويم كه گفتمان برتر هميشه در كل غير قابل بيان ميماند. اين بدين علت است كه نميتواند كاملا تبيين شده و اجتماع را بصورت كليت توضيح ميدهد. نتيجه اينست كه هر گفتمان برتر ضرورتاً ناقص ميباشد(همان: 111).اين به معناي هر شكل از برتري مي باشد. اين ناقص و ناكافي بودن برتري گفتماني به معناي آن است كه ايستادگي هميشه در درون رژيم مستبد نفوذ مي كند. نكته آخر اين است كه مبارزه برتر توسط جنبش‌هاي اجتماعي صورت مي گيرند. يعني جنبش‌هاي اجتماعي عاملان اصلي هستند كه بيان اعتراض را بين آنچه كه مبارزات آشكار مي باشند مي دمد، براي مثال جنبش اتحاديه صنفي قرون 18 و 19 توانست مسائل گروه هاي مختلف شغلي از قبيل درودگران و معدنچيان را بيان نمايد، طوري كه آنها خود را بخشي از گروه واحد طبقه كارگر ببينند( تامپسون، 1967).
نقطه نظرات لاك لائو و موفه در خصوص برتري بخصوص براي درك قدرت خاص مديريت مفيد واقع مي شود. طبق نظر پاركر گفتمان مديريت امروز به عنوان تكنولوژي كنترل تلقي شده و الگوي برتر سازمان مي باشد(2002؛184) يعني گفتمان مديريت واحد با يك سري از گفتمانهاي قابل ملاحظه ديگر مرتبط بيان مي شود كه از طبابت گرفته تا مديريت حكومت هاي دولتي. نتيجه اين است كه اين گفتمان خاص كليَت برتر تلقي مي شود و زبان واحد شده است كه همه چيز را قطعاً توضيح مي دهد. علي رغم كليَت گفتمان مديريت هنوز مبارزات برتري جويانه ادامه دارد يعني اتحاد گفتمان مديريت تنها جزئي مي باشد به اين علت كه برتري مديريت هميشه شكننده بوده و در معرض ايستادگي مي باشد. اين مقاومت به اين علت روي مي  دهد كه جنبش‌هاي اجتماعي پيوسته سعي در بيان و توسعه زنجيره هاي برابري در بين مبارزات مختلف مي باشند(ويلموت،2005؛772) تا اتحاد گفتمان مديريت دچار چالش شود.
ما با نكته نظر ويلموت موافق هستيم كه لاك لائو و موفه(1985،2001) روش هاي نوين از ايستادگي قابل فهم به عنوان جنبش اجتماعي گشوده است با وجود اين آنچه كه در تحليل ويلموت (2005)وجود ندارد چارچوبي براي درك دقيق از اينكه چگونه اين جنبش‌هاي اجتماعي عمل مي كنند مي باشد و تنوع گسترده اشكالي كه در تمام اقشار جامعه شكل مي گيرد به منظور محيا نمودن درك دقيق از تلاش اين جنبش‌هاي اجتماعي براي درگير شدن در مبارزات در برابر مديريت، ما به نظريه جنبش اجتماعي مراجعه مي كنيم، ما استدلال خواهيم كرد كه اين روش درك كاملي از فرايندهاي مختلف درگير در سازمان دهي مبارزه در اختيار ما قرار خواهد داد.شايد مهم تر از همه نظريه جنبش اجتماعي ما را هوشيار سازد _ به عنوان ستادان مديريت و سازمان _ تا به اين نكته برسيم كه مقاومت و مبارزه در برابر گفتمان ميديرت مي تواند بيانيه هاي مختلف در طبقات مختلف زندگي اجتماعي داشته باشد.
جنبش‌هاي اجتماعي
لاك لائو و موفه(1985،2001)پيشنهاد مي كنند كه جنبش‌هاي اجتماعي عامل اصلي ايستادگي مي باشد،آنچه كه آنها انجام نمي دهند دقيقاً به اين موضوع برمي گردد كه جنبش‌هاي اجتماعي چگونه مبارزات برتري را سازمان دهي مي كنند. به منظور تفكر در چگونگي برقراري ارتباطات برتري ما به نظريه جنبش اجتماعي برمي گرديم(ر.ك. براي مثال ديويس و همكاران،2005؛ مك آدام و همكاران،1996؛ زالت و مك كارتي،1987؛ زالت و برگر،1978؛ و زالت،2005)جنبش اجتماعي به اين صورت تعريف مي شود كه چالش هاي گروهي مردم با اهداف مشترك در ارتباط متقابل با نخبگان صاحب نظران و افراد ذي صلاح مي باشد(تارو،1994:ص.3و4). از اين تعريف مي توانيم يك سر از مشخصات منحصر به فرد را تشخيص دهيم ابتدا آن روي چالش هاي گروهي متمركز است كه بر گروه هاي نسبتاً منسجم مردم دلالت دارد. اين در مقابل روش هاي سياست خرد مي باشد كه تمايل دارد روي اشكال ايستادگي افراد از قبيل درك موقعيت افراد تمركز مي كند. دوم آن روي اين موضوع تمركز مي كند كه چگونه اين گروه ها با حس هدف مشترك و انسجام در كنار يكديگر هستند و اين با روش سياست خرد متناقض است كه اساساً در مورد هدف مشترك و حس انسجام يا آنچه كه لاك لائو و موفه زنجيره هاي برابري مي نامند چشم خود را بسته است نهايتاً نظريه جنبش اجتماعي توجه ما را به اين نكته جلب مي كند كه چگونه ايستادگي ممكن است با گروه هاي برتر از قبيل نخبگان مديريت درگير مي شود اين مغاير با روشهاي سياست خرد است كه اساساً ايستادگي را به صورت رخداد و اشكال خيلي خاص درگيري مي بيند با بررسي الگوهاي تقابل ما متوجه مي شويم كه چگونه ايستادگي ممكن است شامل مناقشات در جريان و گروهي به جاي اعتراضات كوتاه و مناقشات سياست خرد باشد، به طور خلاصه نظريه جنبش اجتماعي روشي براي ما فراهم مي سازد تا مبارزات را با گفتمانهاي مديريت بفهميم كه گروهي بوده و به صورت منسجم در كنار هم هستند و در طي زمان و مكان به دست مي آيند.
همان گونه كه لاك لائو و موفه اشاره مي كنند جنبش‌هاي اجتماعي ابزارهاي حياتي براي چالش گفتمانهاي برتري مثل مديريت هستند در واقع در نظر آنها اين جنبش‌هاي اجتماعي هستند كه محرك هاي اصلي در برتري يافتن ماهيت شكننده استيلا و برتري هستند با وجود اين تمامي جنبش‌هاي اجتماعي شبيه هم نيستند و تفاوت هاي مهم در چگونگي درگيري جنبش‌هاي اجتماعي با مبارزات برتري جويانه وجود دارد. در آنچه كه در پي مي آيد ما استدلال خواهيم كرد كه جنبش‌هاي اجتماعي عمدتاً در استراتژي و نيز در موقعيت زماني متفاوت هستند(رجوع كنيد نمودار اول). با بيان اين مشخصات ما قادر هسيتم چهار نوع ايده آل از جنبش‌هاي اجتماعي را مشخص كنيم كه ممكن است با گفتمانهاي مديريت مناقشه دشاته باشد.
استراتژي
اولين نكته مهم تفاوت بين جنبش‌هاي اجتماعي مختلف استراتژي به كار رفته مي باشد. به وسيله كارهاي بوم شناسي جيمز اسكات مردم شناس، دو نوع استراتژي اصلي را مشخص مي كند كه جنبش‌هاي اجتماعي را تجهيز مي كنند. استراتژي اول سياست اداري است كه شامل تمامي اشكال باز مقاومت مي باشد(اسكات،1990:198)استراتژي سياسي شامل مناقشات و درگيري هاي نسبتاً باز مي باشد و اغلب  در اوج نخبگان(براي مثال قضات، سياست مداران، انقللابيون، و رؤساي سياسي)و اسناد مكتوب(براي مثال منشور، بيانيه، حوادث اخبار، كيفرخواست)و كارهاي اجتماعي مي باشد(اسكات،1990:200) در ارتباط با مديريت اين ممكن است شكل باز از اين باشد كه سازمان‌ها چگونه عمل مي كنند و اساساً در برگيرنده كارگذاران نخبه شامل كاركنان اتحاديه ها سازمان‌هاي جنبش اجتماعي و پرسنل مديريت مي باشند. اين استراتژي بستگي به حالت هاي سلسله مراتب سازمان دارد و به اين علت است كه دنياي سياست تشكيل شده از كانال هاي اداري از قبيل بوروكراسي، ارتباطات و رؤسا.
اساساً وقتي جنبشي از استراتژي سياسي پيروي مي كند در سازمان جنبش اجتماعي شكل مي گيرد و اين سازمان پيچيدهه يا رسمي است كه اهداف خود را با رجحان جنبش اجتماعي يا ضد جنبش تعريف مي كند و سعي در رسيدن به اين اهداف دارد(مك كارتي و زالت،1987؛ص.20) سازمان‌هاي جنبش اجتماعي اساساً سازمان‌هاي رسمي و نيمه سلسله اي هستند كه روش كار و عملكرد و نظام هاي اداري رسمي دارند و بر اساس قانون هستند.مثل ساير سازمان‌ها سازمان‌هاي جنبش اجتماعي تمايل دارند در سياست اجتماعي يا دولتي درگير شوند. هدف اصلي يك سازمان جنبش اجتماعي بيان مسايل متعدد جنبش اجتماعي با يك صداي واحد در جو عمومي مي باشد.حوزه گسترده اي از اين سازمان‌ها وجود دارد و شامل اتحاديه هاي كارگري كه براي حقوق كارمندان مبارزه مي كنند(سلز كايل و همكاران،2003) سازمان‌هاي مدافع محيط زيست كه با عملكرد سازمان در آلودگي محيط زيست مبارزه مي كنند(لونس بري،2001)، سازمان‌هاي درگير با بازارهاي اگوپوليستي (هنزمانس،2003) كه با نزول در خدمات عمومي سازمان‌هاي بخش دولتي مبارزه مي كنند(اسپايسر و فلمينگ، در دست تهيه) و شماي تجارت خود را عرضه مي كنند(جافي و همكاران،2004).
جنبش‌هاي اجتماعي اساساً استراتژي سياسي به چند دليل برمي گزينند، ارگ جنبش اجتماعي عضويت زيادي داشته باشد احتمالاض از استراتژي استفاده از ابزارهاي رسمي و سياسي پيروي مي كند به اين علت كه هماهنگي بين گروه هاي معترض از طريق مكانيزم هاي كوچك از جمله رهبري غير رسمي يا تصميم گيري هاي گروهي يا غير ممكن است(ميشلز،1962) ما بايد توجه كنيم كه استثناهاي خيلي مهمي در اين مورد هست، از قبيل لجتماعات بزرگ كه با يك مسئله خاص شروع مي شود با وجود اين اين گروه هاي بزرگ اساساً قادر به حايت از خود در برابر حوادث اعتراض آميز نيستند(كانتي،1962)، مشخصات جنبش‌هاي اجتماعي همچنين حائز اهميت هستند، زمينه يك سري از سازمان‌هايي هستند كه منطقه خاصي از زندگي اجتماعي به وجود مي آورند، تأمين كنندگان كليدي، منابع اصلي و مصرف كنندگان محصول … و ديگر سازمان‌ها كه خدمات و محصولات مشابه ارائه مي كنند(ديماگيو و پابل،1983:148)اگر جنبش اجتماعي در زمينه نسبتاً ثابتي عمل كند پس از استراتژي سياسي رسمي تري اقتباس كرده اند به اين علت كه وقتي زمينه اي نسبتاً فراهم آمد عاملان برتر قادر خواهند بود اطمينان حاصل كنند كه تعاريف آنها از كنترل و نظم به عنوان قانون پذيرفته شده است(فليگ اشتاين،1996) زماني كه تعريف كنترل پذيرفته شد پس سازمان‌ها شروع مي كنند به نشان دادن درجات رضايت مندي با يكديگر(ديماگيو و پاول،1983)از اين رو نيازهاي جنبش‌هاي اجتماعي به صورت مؤسسات رسمي در آمدند نتيجه اين شد كه آنچه كه زماني گروه هاي جنبش اجتماعي ناهماهنگ در قبال سازمان‌هاي جنبش اجتماعي سازمان يافته رسمي با سلسله مراتب كه از استراتژي سياسي پيروي مي كند مي باشند.
بالاخره ساختارهاي سياسي نقش مهمي در شكل دهي به استراتژي بازي مي كنند كه جنبش اجتماعي از آن استراتژي استفاده مي كند. ساختارهاي فرصت دائمي ولي ضرورتاً رسمي نيستند و ابعاد جنبش سياسي را نشان مي دهند كه كار گروهي مردم با تأثر گذاري بر انتظارات آنها از شكست يا موفقيت را ارائه م ينمايد(تارو،1994:185) اگر جنبش اجتماعي با ساختار فرصت سياسي روبرو شود پس به احتمال بيشتر استراتژي سياسي اتخاذ مي كند، ساختار فرصت ساختاري است كه دسترسي نسبتاض آزاد در آن وجود دارد و اعتلاف هاي سياسي نسبتاً بي ثبات هستند و گروه هاي نخبه در درسترس مي باشند و جامعه ظرفيت نسبتاً كمي دارد(مك آدام،1996:27) در مواردي كه ساختار فرصت وجود دارد تلاش دسته جمعي براي چالش كارگزاران به صورت موفق پنداشته مي شود به منظور كسب فرصت موفقيت عمومي به احتمال زياد چالش سازمان يافته تري در برابر گروه هاي سلطه طلب نشان خواهند داد براي انجام اين كار نظريه جنبش اجتماعي نشان داده است كه آنها احتمالاً استراتژي سياسي اتخاذ مي كنند. خلاصه جنبش اجتماعي به احتمال بيشتر استراتژي هاي سياسي اتخاذ مي كنند وقتي كه از نظر اندازه بزرگ بوده و در عرصه ثابت عمل مي كنند و با ساختار فرصت مواجه هستند.
استراتژي دوم، كه گروه هاي مقاومت ممكن است اتخاذ كنند سياست مادون است. كه شامل تلاش هاي سازمان يافته براي كشمكش با برتري مديريت مي باشد، يعني رأس رهبري غير رسمي و غير خبرگان از مذاكرات و گفتمان شفاهي و ايستادگي مي باشد(اسكات،1990:200) چنين استراتژي شكل تلاش هاي مستقيم و غير سلسله اي توسط فعالان براي بازسازي روابط اجتماعي و احقاق حقوق شان مي باشد. فشار روي عمل مستقيم است كه در بين سازمان‌هاي رسمي هماهنگي ايجاد نشده است و فعالانه از درگير شدن با مراكز قدرت رسمي از قبيل سلسله هاي دولتي يا ايالتي ممانعت مي ورزد،  در عوض، وقتي كارگزاران استراتژي سياست مادون را اتخاذ مي كنند آنها به دنبال احقاق حقوق هستند. وقتي جنبش اجتماعي سياست مادون سياست را اتخاذ مي كند اغلب از ساختارهاي رسمي تر سازمان جنبش اجتماعي اجتناب مي كند و شكل غير ساختاري به خود مي گيرد كه در روش هاي خيلي غير رسمي هماهنگي شده است. در دل اين جنبش‌ها تلاشي براي ايجاد دسته جمعي و تجربه هويت هاي متعدد جنبه هاي اقتصاد نمادين و نوآوري فرهنگي وجود دارند(ملوچي،1989و1996)در نتيجه جنبش اجتماعي سياست مادون اساساً درگير مبارزاتي براي شناخت فرهنگي و عدالت مي باشد كه شامل مسائل اقتصادي، نژادي، محيط زيست و غيره مي باشد. همچنين جنبش‌هاي اجتماعي تمايل  دارند تا از حالت هاي رسمي سلسله مراتبي سازماندهي دوري كنند و از ساختارهاي شبكه اي در سطح محل كه منابع تجهيز آنها را دارد(اسكات،1990؛19) اين به معني اين است كه جنبش‌هاي اجتماعي اغلب داراري شاخصه ضد گرايش هدفمند مي باشند(كراس لي،2002) لذا جنبش‌هاي اجتماعي اغلب داراي گرايشات ضد ساختاري هستند و از حوزه هاي سياسي مدرن گريزان هستند(بلاگ،1998) بالاخره جنبش‌هاي اجتماعي از چالش دستگاه دولت با عمليات هاي ريز دنباله روي مي كند(بلاگ،1998؛45)كه شامل مبارزات در زندگي روزمره با تصاحب مجدد هويت ها و ريتم هاي روزمره مي باشد.چنين جنبش‌هاي اجتماعي نقشي در الگوهاي صنعتي بازي مي كنند(رائو و همكاران،2001؛ رائو و همكاران،2003) و در بعضي حوادث برتري دارند(كريد و همكاران،2000) و بهره هاي سهامداران شركتهاي بزرگ را بهبود مي بخشند(ديويس و تامپسون،1994).
شرايطي كه تحت آن سياست هاي مادون وجود دارد برخلاف آنهايي است كه استراتژي سياسي اتخاذ مي كنند، جنبش‌هاي نسبتاً كوچك تمايل دارند از استراتژي سياست مادون استفاده كنند به اين علت كه كوچك هستند و مي توانند روي مكانيزم هاي هماهنگي گروه هاي كوچك و تصميم گيري جمعي اعتماد كنند(براينز،1989)، براي آنها ضروري نيست كه ساختارهاي سلسله مراتبي اتخاذ كنند كه شاخص استراتژي سياسي است هرگاه جنبش اجتماعي در عرصه نسبتاً جديدي عمل مي كند پس به احتمال بيشتر استراتژي سياست مادون اتخاذ مي كند به اين علت كه عرصه هاي جديد تمايل دارند با حوزه وسيعي از شركت كنندگاني كه وجه تشابه ندارند مشخص شوند(فيليپ اشتاين،1996)،فقدان بارز نتايج در يك دنياي رقابتي سر بريده عين بازيگران مختلف در عرصه مي باشند به اين معني كه مبارزات سازمان نيافته و غير رسمي به ندرت به وجود مي آيند و با گروه هاي قدرتمند كشمكش دارند چون جنبش‌هاي اجتماعي لازم نيست از مؤسسات رسمي جهت ابراز مسائل خود استفاده كند پس استراتژي هاي كمتر سازمان يافته سياسي بروز مي كنند.
در نهايت اگر جنبش اجتماعي با ساختار فرصت مواجه شود پس به احتمال بيشتر استراتي سياست مادون را اتخاذ خواهد كرد. به دنبال مك آدام(1996)، ساختار فرصت ساختاري است كه دسترسي به مؤسسات برتر نسبتاً بسته هستند و مشكل در دسترسي به آنها هست و اعتلافات سياسي نسبتاً ثابت هستند و گروههاي نخبه كمي وجود دارند و دولت ظرفيت نسبتاً بالايي دارد، در اين وضعيت ها، موفقيت نسبتاً پايين و هزينه هاي شكست اغلب بسيار بالا هستند نتيجه اين است كه جنبش‌هاي اجتماعي استرتي سياست مادون را اتخاذ مي كنند كه شامل اشكال سازماني روان تر و لازمه تاكتيكي مستقيم مي باشند. خيلي مشكل است كه نخبگان جامعه(براي مثال ديكتاتوري نظامي) جنبش را ادامه دهد و از گذشتگان انتقام بگيرد به طور خلاصه، جنبش‌ها تمايل دارند از استراتژي سياست مادون استفاده كنند. اگر آنها نسبتاً كوچك بوده و در عرصه سازماني نسبتاً جديد عمل كند و با ساختار فرصت سياسي روبرو شوند.
موقعيت
علاوه بر اتخاذ استراتژي هاي نسبتاً مختلف جنبش‌هاي اجتماعي تمايل دارند مبارزات خود را در فضاهاي مختلف ادامه دهند، موارد زيادي از ايستادگي در سازمان و مطالعات مديريت روي ايستادگي در داخل كارگاه تمركز دارند، اين نوشتجات گسترده دو شكل از مبارزات را به وضوح نشان مي دهند، برخي اشكال جنبش‌هاي كارگاهي از قبيل اتحاديه هاي صنفي از يك استراتژي سياسي روشن تر پيروي مي كنند، اين بدان معني است كه آنها ساختارهاي رسمي زيادي دارند و كاركنان حرفه اي اغلب در برقراري مؤسسات درگيرند. ديگر جنبش‌هاي كارگاهي از قبيل ناهنجاري سازماني شامل استراتژي سياست مادون است و از ساختارهاي غير رسمي دوست و فاميل استفاده مي كنند. از حرفه اي هاي جنبش پرهيز مي كنند و تمايل دارند از طريق عملكرد مستيقيم مقاومت نشان دهند. همان گونه كه قبلاً ديديم اين اشكال جنبش‌هاي كارگاهي بخش حيايت مبارزات در برابر گفتمانهاي مديريت هستند بدين معني كه آنها نبايد ناديده گرفته شده يا بي ارزش جلوه كنند. در غير اين صورت با تمركز تنها روي مبارزات در داخل كارگاهها آنها از اينكه چگونه حوزه وسيعي از گروهها در جوامع فعالانه در مبارزات در برابر گفتمانهاي مديريت درگير هستند ناديده گرفته مي شوند.
اينها شامل شهرونداني هستند كه براي مثال در مورد افزايش مديريتي خدمات شهري و شهروندان كه نگران افزايش فضاهاي عمومي، توليدكنندگان كشاورزي كه نگران افزايش صنعتي شدن كشاورزي، گروههاي زنان كه سوال از تبعيض مديريت مردان دارند، دانشجوياني كه با عملكرد مديريت در اقتصاد مقابله مي كنند و معترضيني كه با استيلاي رژيم هاي اقتصادي چند مليتي  از قبيل صندوق جهاني پول يا بانك جهاني كه سعي دارد كل اقتصادها را در روش هاي مدرن مديريت كند شامل مي شود(يادداشتهايي از ناكجا آباد،2003). نظريه مقاومت جنبش‌هاي اجتماعي در برابر گفتمانهاي مديريت بايد تشخيص بدهد كه مبارزه  در برابر گفتمان مديريت تنها در مراحل اوليه روي نمي دهد، بلكه در جلسات عمومي، رسانه ها، خيابانها، دانشگاهها، و زندگي هاي روزمره مردم روي مي دهد، به طور خلاصه مبارزه در برابر مديريت در جامعه و نيز در محل كار روي مي دهد، اين بدان معني است كه نظريه جنبش‌ها در برابر مديريت لازم است دو شكل از جنبش‌ها در نظر بگيرد. آنهايي كه تمركز در محل كار دارند و آنهايي كه تمركز در جامعه دارند، در آنچه كه در پي مي آيد، ما جزئيات منحصر به فرد هر محل را توضيح خواهيم داد.
همانگونه كه قبلاً بحث شد، بهترين موقعيت ايستادگي در برابر گفتمان مديريت كارگاه است، نوشتجات مبسوط در مرود ايستادگي واحد و ناهنجاري سازماني روي اين موضوع تمركز مي كند كه كارگران از امر و نهي مديريت در چارچوب روابط استخدامي يا كاري مقاومت نشان مي دهند، اين ايستادگي ممكن است مستقيماً براي شرايط روابط استخدامي باشد از قبيل توزيع منابع درداخل سازمان يا اتحاديه، نمونه هاي مبارزه در برابر چنين منابعي ادعاهاي متحدالشكل براي سطح درآمد بالاتر(هايمن،1973) يا تصاحب مستقيم كالا، به وسيله دزدي(مارس،1982) مي باشد. ايستادگي در محل كار، ممكن است بر توزيع وضعيت و بيان هويت در داخل كارگاه نيز كشمكش داشته باشد. نمونه ها، شامل اتحاديه ها كه در برابر انسجام اتحاديه مي باشند(تامپسون،1967)و تمسخر كه براي كاهش موقعيت مديريت به كار مي رود(كولين سون،1992؛ فلمينگ و اسپايسر،2003). بالاخره ايستادگي در كارگاه ممكن است شامل چالش خط مشي شركت باشد كه اجام كار و خلاقيت را محدود مي كند. نمونه مناسبي از اين بوروكراسي مي باشد كه در كارگران سطح مياني مشاهده مي شود(زالت و برگر،1977)، در هر كدام از اين موارد كارگزاران مقاومت در درون روابط موجود استخدام قرار دارند.
كارگاه، هسته مهم جنبش‌ها و مبارزات در بابر گفتمان مديريت محسوب مي شود. موقعيت ايستادگي در كارگاه با موجوديت فضا براي انجام فعاليت هاي مبارزاتي در كارگاه سنجيده مي شود. ما احتمالاً مبارزه اي ببينيم كه در كارگاه روي م يدهد، اين فضاها ممكن است با مكانيزم هاي رسمي از قبيل قوانين كار ليبرال خط مشي هاي شركت مطابق با اتحاديه كارگري يا درجات بالايي از استقلال عمل در فرايند كار باز باشد. آنها همچنين شكل فضاهاي زندگي روزمره را دارند اينها فضايي را كه ممكن است چالش هاي گفتمان مديريت انجام گيرد، فراهم مي كنند. مبارزات احتمالاً در كارگاهها بهتر انجام گيرد وقتي وسايل كنترل فرآيند كار مشروط باشد(ادواردز،1979)، اين شامل سوالاتي در مورد كنترل زمان صرف شده در كار، سازمان خود كار، تخصيص محصولات آن كار، و هويت هاي شغلي را زير سوال مي برد كه ناشي از كار هستند(آكرويد و تامپسون،1999) وقتي سوالاتي در مورد اين موضوعات مطرح مي شود ما ممكن است انتظار داشته باشيم شكلهاي مختلفي از جنبش‌هاي اجتماعي را بيابيم كه در كارگاه هستند، براي مثال اتحاديه ها سعي در ارائه پرسش در خصوص كنترل فرآيند كار توسط عمل اعتصاب برآيند(هايمن،1973). شبيه اين موضوع جنبش‌هاي كارگاهي غير رسمي تر، سياست مادون، ممكن است سعي در چالش امر و نهي هاي مديريت از طريق شكل هاي پنهان تر عمل مثل مزاح ضد مديريتي برآيند(تيلور و باين،2002). اما، آنچه كه در هر دو وضعيت مشروط است اين سوال است كه چه كسي فرآيند كار را كنترل مي‌كند به طور خلاصه ايستادگي در برابر استيلاي مديريت احتمالاً در محل كار نهفته است وقتي كه روابط استخدامي فضايي فراهم مي‌سازد و وقتي مسئله اصلي كنترل بر فرآيند كار باشد.
كارگاه موقعيت حياتي جنبش‌هايي كه سعي دارند در برابر گفتمان مديريت ايستادگي كنند باقي می‌ماند با وجود اين اكثر چالش‌هاي جدي كه امروزه با سازمان‌ها مواجه هستند از جنبش‌هايي ناشي مي‌شود كه در عرصه هاي اجتماعي مي‌باشد. جامعه محل تقابل اجتماعي است كه از خانواده، جامعه و بازار جدا مي‌باشد(هگل،1821،2002) برخلاف خانواده يا بازار كه به‌وسيله زبان نياز طبيعي كنترل مي‌شوند جامعه با دلايل سياسي كه درگير تلاش‌هاي تغيير روابط بين انسان‌ها مي‌باشد كنترل مي‌شود(آرنت،1958) همچنين محلي است كه نيازهاي طبيعي بشر تحت كنترل و نظم درمي‌آيد(هوپس،1651-1985- الياس 1939،2000) بالاخره هر چند جامعه ممكن است از نظر ساختاري از حكومت و اقتصاد جدا باشد ولي در سياست جامعه عامل اصلي ايدئولوژي را فراهم مي‌سازد كه آن ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي را برقرار مي‌سازد كه بازسازي دولت و اقتصاد را فراهم مي‌كند(گرام‌چي،1971) مبارزات بر عليه گفتمان مديريت در جامعه زماني مهم مي‌شود كه كارگاه‌ها فضاي كمتري براي ايستادگي و بيان مشكلات فراهم مي‌سازد. بعضي شرايط كه فضا را براي مبارزه در داخل كارگاه كاهش داده‌اند، قوانين كار را شامل خواهد شد كه فعاليت‌هاي اتحاديه را تقليل داده و فرصت كمي براي ايستادگي فراهم مي‌سازد.يك مورد بارز، از فرار كاركنان مقررَات شركت‌ها براي شنيدن نگراني‌هاي آنها در جامعه مي‌باشد(پري،1998). تلاشي كه نمونه ديگري از مبارزه است در جوامع ظاهر شد اين به علت آن است كه بسياري از كاخانه‌ها كه هسته تلاش هستند مقررات بسيار سخت كنترل مديريتي داشتند و فرصت‌هاي كمي براي ايستادگي كاركنان به وجود مي‌آمد.
با وجود اين جامعه صرفاً محل مبارزات كارگاهي نيست، با پيروي از گرام‌چي(1971) دولت‌هاي سلطه‌طلب هميشه به وسيله ساختارهاي قدرتمند در عرصه هاي وسيع جامعه قانوني شدند، يعني گفتمان مديريتي و اقتصادي همراه با ساختارهاي خاص فرهنگي و اجتماعي خواهد بود كه كمك مي‌كند تا آنچه كه گرام‌چي به نام بلوك سلطه‌طلب مي نامد ايجاد شود. بنابراين جامعه محل مهمي از ايستادگي مي‌باشد، كه فرآيند مديريت در آن مشروط است(پوگي،2001 ص58-73) اين فرآيند قانوني شدن نحوه عملكرد گفتمان و پذيرش تصحيح و گريزناپذيري آن است(ديماگيو و پاول،1991). گفتمان برتر جامعه چنان براي نخبگان سلطه طلب مهم است كه اين فرآيند قانوني شدن مديريت را ايفا مي‌كنند براي مثال، جنبش‌هاي جامعه مثل صلح سبز، در نظر دارد چالش قانوني شدن فعاليت‌هاي شركت‌هاي بزرگ با اعتراضات عمومي و رسانه‌ها انجام شود(تسوكاس،1999) شبيه اين مورد جنبش آشپزي مدرن به خاطر طرح و الگوي سازماندهي آموزش و پوشش رسانه‌اي مورد استقبال واقع شد(رائو و همكاران،2003). در هر يك از اين موارد جنبش‌ها به فضاهاي اجتماعي از قبيل رسانه‌ها وارد شده‌اند تا الگوهاي قانوني شدن فعلي را بسط دهند. به طور خلاصه، ايستادگي در برابر گفتمان مديريت احتمالاً در جامعه باشد جايي كه فضاهايي كمتري براي ايستادگي در روابط كاري وجود داشته و موارد اصلي مشروط كنترل فرآيند مديريت باشد.
الگوي ايستادگي جنبش اجتماعي
تا حال، ما استدلال كرده‌ايم كه جنبش‌هاي ايستادگي از لحاظ موقعيت‌شان(كارگاه يا جامعه) و استراتژي(سياسي يا مادون سياسي) تفاوت دارند،كنار هم نهادن اين دو بعد الگويي ار چهار نوع جنبش‌هاي ايستادگي ايده‌آل فراهم مي‌كند: جنبش‌هاي سياسي در كارگاه، جنبش‌هاي مادون سياسي در كارگاه، جنبش‌هاي سياسي در جامعه، جنبش‌هاي مادون سياسي در جامعه(ر.ك. نمودار2).در آنچه كه در ذيل مي‌آيد هر كدام از اين انواع ايده آل را به نوبت بررسي خواهيم كرد.
اولين نوع جنبش مقاومت، شامل گروه‌هاي سياسي سازمان يافته در كارگاه مي‌باشد. ما نام اين را ايستادگي سازمان يافته كارگاه مي‌ناميم كه شامل روابط كارگاه بوده و روي كنترل فرآيند كار تمركز دارد اين جنبش‌ها اهداف خود را از طريق فرايندهاي سياسي سازمان‌يافته دنبال مي‌كنند، ما اين جنبش‌ها را انتظار داريم زمانی ببینیم که از نظر اندازه نسبتاً بزرگ بوده در عرصه مستقر موجود باشد و با ساختار فرصت مواجه باشد و در کارگاهی باشد که فضای کافی برای مناقشات کارگاهی موجود باشد و کنترل روی فرآیند کار موضوع اصلی مشروط باشد. نمونه بارز چنین ایستادگی اتحادیه کارگاه‌هاست.
نوع دوم ایستادگی، شامل ایستادگی مادون سیاست در کارگاه است. نام این را ناهنجاری سازمانی می‌نامیم(ر.ک. همچنین آکروید و تامپسون،1999) این نوع جنبش سعی در مداخله در مبارزاتی دارد که در کارگاه‌ها هستند ولی در شبکه‌های غیر رسمی‌تر و سازمان‌نیافته حرکت می‌کند. این نوع ایستادگی زمانی تمایل دارد بروز کند که روابط کار فرصت‌های کافی برای مناقشه را فراهم سازد، زمانی‌که کنترل فرآیند کار مشروط بوده و جنبش ایستادگی از نظر اندازه نسبتاً کوچک و در عرصه جدیدی وجود داشته باشد و زمانی‌که احزاب مقاومت با ساختارهای فرصت روبرو می‌شوند، نومنه بارز از ناهنجاری سازمانی، فرهنگ‌های تمسخرآمیز کارگاه‌هاست.
نوع سوم جنبش ایستادگی شامل سازمان‌های جنبش سیاسی می‌باشد که در جامعه هست، معمولاً این سازمان‌های مبارزه با نام سازمان‌های جنبش اجتماعی نام برده می‌شوند، با وجود این به منظور تشخیص آنها از سازمان‌های جنبش اجتماعی در کارگاه مثل اتحادیه‌های کارگری در اینجا به عنوان سازمان‌های جنبش مردمی از آنها یاد می‌شود، این جنبش‌ها سعی دارند تا با گفتمان مدیریت در فضاهای بیرون از روابط استخوامی از قبیل اعتراضات عمومی، رسانه‌ها، مذاکرات عمومی و تحصیل به چالش می‌کشند، این اعتراض، از طریق سازمان‌های جنبش اجتماعی سازمان‌دهی شده پیش می‌رود که اغلب نمایندگان رسمی دارند، ما انتظار داریم این نوع از جنبش اجتماعی را زمانی بیابیم که از نظر اندازه نسبتاً بزرگ و عرصه مشخصی را مورد خطاب قرار داده و با ساختار فرصت مشخصی متناقض باشد، و فرصت کمی برای ایستادگی کارگاه وجود داشته باشد و موارد اصلی مشروط مرتبط با فرآیند قانو‌ن‌گذاری باشد، نمونه بارز این جنبش، جامعه‌ای است که دارای سازمان جنبش اجتماعی مثل صلح سبز است.
نوع آخر جنبش‌های مقاومت که با گفتمان مدیریت درگیر هستند،آنهایی هستند که در جامعه تلاش‌های متمرکز نموده ولی استراتژی‌های سیاست مادون را اتخاذ کرده‌اند، اساساً این جنبش‌ها با نام جنبش‌های اجتماعی نام‌ برده می‌شوند ولی به منظور تشخیص بین جنبش‌ها در جامعه و جنبش‌ها در کارگاه، نام آنرا در این‌جا جنبش‌های مردمی می‌نامیم. مثل دیگر موارد متمرکز بر روی سیاست سازمان‌های جنبش شهری این نوع ایستادگی جامعه فضاهای بیرون از کارگاه را زیاد می‌کند، با وجود این، آنها اشکال سازمان‌یافته‌ای برای بیان نارضایتی‌شان اتخاذ می‌منند، این نوع جنبش ایستادگی تمایل دارد تا زمانی روی دهد که جنبش‌ها از نظر اندازه نسبتاً کوچک بوده و در عرصه جدیدی موجود باشند وبا ساختار فرصت مواجه باشد و در مناقشات محل کار فرصت‌های کمتری داشته باشد و مسائل خود را حول مسائل قانون‌گذاری متمرکز کند، نمونهه بارز این نوع ایستادگی جنبش اجتماعی شهری می‌باشد مثل جنبش طرف‌دار محیط زیست.
گروه‌بندی‌های متفاوت که در بالا ارائه شد، انواع ایده‌آل ایستادگی را نشان می‌دهد، استفاده اصلی از چنین گروه‌بندی برای مشخص شدن تحلیلی انواع مختلف ایستادگی سازمانی می‌باشد که در نوشته‌جات بحث شده است دبدین معنی که این گروه‌بندی ضروری نیست بلکه، آنها ابزاری فراهم می‌سازند تا جنبه‌های منحصر به فرد هر نوع ایستادگی را تشخیص داده و به درک ما از اینکه هر نوع ایستادگی چه رابطه‌ای با یکدیگر دارند کمک می‌کند، با انجام این‌کار ما چارچوبی فراهم می‌سازیم که به محققان این امکان را می‌دهد که این اشکال ایستادگی چندگانه را در برابر استیلای مدیریت در نظر بگیرند.
ترکیب ایستادگی
در بالا ما به جزئیات چهار نوع ایده آل از جنبشهای ایستادگی پرداختیم. در این نقطه مهم است تا مرزهای بین انواع ایده آل را مشخص کنیم. بوضوح، هر نوع بررسی از این الگوهای ایستادگی در برابر گفتمان استیلای مدیریت مرزهای بین این انواع مختلف ایستادگی را مشخص خواهد کرد. در واقع، لاک لائو و موفه (1985) بوضوح نشان میدهند که گفتمان برتری از قبیل مدیریت دارای شمخصه پراکنده ای است. یعنی، برتری هرگز در محل واحدی تشکیل نمیشود. در حقیقت، دلیل اینکه گفتمان مدیریت تا این حد موفق بوده است اینستکه توانسته برتری خود را در هم کارگاه و هم جامعه برقرار کند: در کارهای سازمان و هویتها و الگوهای رفتاری روزمره. این پیشنهاد میکند که مبارزات در برابر مدیریت بصورت گفتمان برتری طلبی ممکن است در عرصه های چندگانه پراکنده باشد. پس، شاید آنچه که از انواع مختلف و ایده آل ایستادگی جالب توجه تر است فرایندهای ارتباطی فی ما بین است که بین آنها روی میدهد. لذا اجازه بدهید بصورت خلاصه فرایندهای مختلف تبادل و تقابل بین انواع مختلف ایستادگی سازمانی را مد نظر قرار دهیم.
سازمانهای جنبش مردمی و جنبشهای مردمی
در بسیاری موارد رابطه آشکاری بین جنبشهای مردمی و سازمانهای جنبش مردمی وجود دارد. گو اینکه جنبش مردمی انرژی و قانونمداری را برای بسیاری از سازمانهای جنبش مردمی فراهم مینماید. در واقع، استراتژیهای محافظه کار تر بدنبال سازمانهای جنبش مردمی اغلب بوسیله یک جبهه رادیکال حمایت شده اند (هاینز 1988). مشابه همین سازمانهای جنبش مردمی اغلب نکته روشنی برای بسط و بحث مواردی که جنبشها میخواهند جلب توجه کنند ارائه کرده است. برای مثال،جنبش طرفدار محیط زیست بوضوح محمک میشود و به سازمانهای جنبش مردمی از قبیل صلح سبز مشروعیت میبخشد. با وجود این، سازمانهای از قبیل صلح سبز اغلب مستقیما از طرف این جنبش صحبت میکنند، بدون اینکه ضرورتا بتوانند موقعیتهای چندگانه را در درون آن جنبش ارائه نمایند. برخی از جنبشهای مردمی بوضوح سازمان یافته تر و منسجم تر شده اند و به موسساتی با سیاستهای عمومی و در نتیجه سازمان جنبش مردمی تبدیل شده اند. صلح سبز، برای نمونه، از جنبش طرفدار محیط زیست دهه 1970 و اوائل دهه 1980 بوجود آمد که در کشورهای متعدد اروپائی گروههای سبز نیز ایجاد شدند. در بسیاری موارد این فرایند تبدیل به موسسه شدن توانست جنبشهای مردمی را با تبدیل آنها به ساختارهای موجود موسسه از انگیزه رادیکال و تغییر هویت بیاندازد (پیون و کلووارد 1979). در راستای این فرایند تبدیل به موسسه فرایند خارج شدن از موسسه نیز هست که فعالان در آن سازمانهای جنبش مردمی ممکن است از ماهیت سیاستهای تبدیل به موسسه شدن ناامید شده باشند. آنها ممکن است در فرایند ارائه رای تبدیلی به آن سازمان دخیل باشند. آنها ممکن است از سازمان خارج شوند و بدنبال ارضاء نیازهای رادیکال خود در درون جنبشهای مردمی با سازماندهی ناقص باشند.
ناهنجاری سازمانی و اتحادیه های کارگری
همانند رابطه بین سازمان جنبش مردمی و جنبشهای مردمی، روابط بین ناهنجاری سازمانی و کارگاههای متحد را بوسیله استراتژیهای مختلف سیاسی و درجات تبدیل به موسسات نشانگذاری شده اند. رابطه بین اتحاد و ناهنجاری سازمان در داخل جامعه شناسی صنعتی شدیدا مورد بحث واقع شده است (سیول و ویلکینسون 1992، تامپسون و آکروید 1995، فلمینگ و سیول 2002). یکی از مباحثات اصلی که ما در این نوشتار می یابیم اینستکه کارهای ایستادگی روزمره و ناهنجاریهای سازمانی اغلب بنیانهای دیدگاهها و اعمال مخالف را ارائه نماید که با اتحادیه های کارگری معنای نظام مند و سازماندهی شده با آن میدهند. بعضی مطالعات نشان میدهد که اتحادیه های کارگری با شوق و ذوق حالتهای ناهنجاری سازمانی از قبیل تمسخر و مزاح را به میان کشیده اند (رودریگوس و کولینسون 1995). همچنین مشاهده کرده ایم که همچنانکه اتحادیه های کارگری بصورت روزافزون به استراتژیهای مدیریت و سیاست حکومتی متحجر شده و متحد میشوند، کارگران از قابلیت آنها در عمل بصورت عاملان تغییر و تحول رادیکال نا امید شده‌اند (هایمن 1973). این اغلب منجر به فرایندی میشود که ایستادگی کارگاهها از حالت موسسه خارج شده و شکل اعتصابی غیر مجاز، عمل غیر اداری و ناهنجاری سازمانی بخود میگیرد.
اتحادیه های کارگری و سازمانهای جنبشهای مردمی
پیوندها و ائتلاف‌های بین اتحادیه‌های کارگری و سازمان‌های جنبش مردمی ممکن بوده و اغلب روی می‌دهد، آنچه که شاید جالب توجه است  این است که چه وقت هر سازمان مواردی را بیان می‌کند که اساساً با متضاد آن همراه است، سازمان‌های اتحادیه‌ای برای مثال اغلب مسائل اجتماعی از قبیل سیاست هویت را مطرح می‌کنند، وقتی اتحادیه‌ها مسائل اجتماعی را بحث می‌کنند ما ممکن است بگوییم آنها عملکرد سازمان جنبش مردمی دارند، شبیه این مورد سازمان‌های جنبش مردمی ممکن است موارد کاری را که به صورت سنتی توسط اتحادیه‌ها مطرح شده‌اند ارائه نمایند برای مثال برخی مبارزات برای عدالت اجتماعی در شهرهای آمریکا از قبیل جنبش مزد، به صورت روزافزون روی مسائل سنتی کار از جمله حقوق و شرایط کار می‌پردازد(لیوس،2005) آن‌چه که ما به صورت کلی می‌توانیم مشاهده کنیم این است که به صورت تاریخی عرصه‌های سیاست کار و جامعه از هم جدا شده‌اند و هم‌چنان‌که اتحادیه‌ها به حرکت فراسوی موقعیت سنتی‌شان در محل کار، می‌پردازند و سازمان‌های جنبش مردمی اکنون جامعه را به صورت جمعی از سیاست‌های کاری حقوق و عدالت اقتصادی فرض می‌کنند.
اتحادیه‌های کارگری و جنبش‌های مردمی
یکی از سوالات عمده در جنبش اتحادیه‌ای معاصر و بین به اصطلاح چپ‌گرایان جدید این است که جنبش‌های مردمی به صورت روزافزون جایگزین اتحادیه‌ها به‌عنوان ابزار اصلی بیان مبارزه و ایستادگی می‌باشند، این برخی از افراد جنبش اتحادیه را به استدلال کشانده است که اتحادیه‌ها بایستی خودشان را با جنبش‌های مردمی هم‌سو کرده یا، برخی از استراتژی‌های به‌کار رفته در این جنبش‌ها را اتخاذ کند. برای جنبش اتحادیه، هم‌گونی با جنبش‌های مردمی لازم است مبارزات آنها به جامعه کشیده شود و مسائلی از قبیل هویت، مسکن، تحصیل، و فرهنگ مورد بحث واقع شود. هم‌چنین اتحادیه‌ها لازم است ابزار سیاست مادون بیشتری برای سازمان‌دهی به‌وسیله شبکه‌های غیر رسمی جامعه در برابر بوروکراسی‌های فورمالیته اتخاذ کنندة بعلاوه اتحادیه‌ها ممکن است زمینه مبارزه را از قوانین اداری و توافقات کاری به الگوهای غیر اداری توزیع مواد، وضعیت و ایدئولوژی تغییر دهند، نمونه‌های اتحادیه‌ها با اتخاذ استراتژی همراه با جنبش‌های مردمی، جنبش‌های کارگران لباس‌بافی و اتحادیه‌ طرف‌دار جامعه با تمرکز بر محل می‌باشد(برچر و کوس‌تللو،1994). مشابه همین جنبش‌های مردمی ممکن است به‌دنبال شکل‌دهی فعالیت‌های خود به صورت سازمان‌هایی باشند که در ملأ عام مواردی را در کارگاه‌ها مطرح می‌کنند که نیاز به تبدیل به مؤسسه کردن روابط غیر رسمی می‌باشد که جنبش مردمی را پایه‌ریزی می‌کند و کانون مبارزه را به کارگاه می‌کشد، نمونه‌ای از این تغییر جنبش‌های اروپاییان برای احقاق حق افراد هم‌نژاد(کریت و اسکالی،2000) و سایر گروه‌های متفاوت در کارگاه(اسکالی و سگال،2000) می‌باشد.
جنبشهای مردمی و ناهنجاری سازمانی
هر دوی جنبش‌های مردمی و ناهنجاری سازمانی استراتژی‌های مادون سیاسی ایستادگی می‌باشد و تمایل به سهیم شدن تاکتیک‌های مشابه از قبیل استفاده از مزاح و جک‌های فرهنگی و ایستادگی شبکه‌ای دارند. آنها با این مورد مخالفند که جنبش‌های مردمی مسائل اجتماعی را بیان کنند و ناهنجاری سازمانی تمایل دارد تا این مخالفت‌ها را در کارگاه بیان نماید، در نقطه‌ای ناهنجاری سازمانی ممکن است با مسائل اجتماعی مماس بوده و هم‌پوشانی داشته باشد. نمونه مناسب از این “سوت زدن” می‌باشد(پری،1998) این نیاز به جلب توجه کارکنان به رفتارهای سازمانی در همایش‌های اجتماعی از قبیل رسانه‌ها دارد. مورد اخیر از این نوع، در مورد یک حساب‌رس می‌باشد که ناهماهنگی‌های حسابداری را در یک شرکت فاش نمود، به همین نحو جنبش‌های مردمی ممکن است با ناهنجاری‌های کارگاه مرتبط یا هم‌پوشانی داشته باشد.برای مثال اعضای ائتلاف جنبشی حفظ خدمات عمومی ممکن است درگیر لایه‌های مربوط به کراگاه در خصوص خراب‌کاری باشد. این‌ها ممکن است از کارهای انحرافی مثل سوت زدن گرفته تا کارهایی مثل افشاسازی کارخانه‌ها، در هر یک از این موارد جنبش‌های مردمی و ناهنجاری‌های سازمانی ممکن است متقابلاً بر همدیگر فشار آورند.
ناهنجاری سازمانی و سازمان جنبش مردمی
پیوند آخر و احتمالی در بین اشکال گوناگون ایستادگی بین مخالفت‌های سیاست مادون در کارگاه و مخالفت‌های علنی در جامعه می‌باشد. همان‌طور که در بالا مشاهده شد، امکان دارد که نارضایتی و ناهنجاری در کارگاه با جامعه، هم‌پوشانی داشته باشد. این اساساً زمانی روی می‌دهد که ایستادگی مواردی را که در بیرون از کارگاه است بازتاب نماید. برای مثال نارضایتی در مورد ساعات طولانی کار ممکن است در مورد زمان‌های ایاب و ذهاب هم‌پوشانی داشته باشد که در این صورت با مسائل شهری و برنامه حمل و نقل مرتبط است. نارضایتی و مخالفت را ممکن است به وسیله تاکتیک‌های جنبش مردمی از قبیل اعتراضات غیر رسمی در مورد حمل و نقل عمومی در یک منطقه خاص بیان نمود ولی ممکن است به صورت رسمی‌تر و جامع از طریق سازمان جنبش مردمی انتقال  داد. ما ممکن است اثر برگشت را مشاهده کنیم که در آن استراتژی‌های جنبش مردمی ممکن است اعمال ناهنجاری سازمانی را تحت فشار قرار داده یا مشروعیت بخشند. برای مثال، ما انتظار داریم که عضو سازمان جنبش مردمی طرف‌دار محیط زیست به احتمال زیاد در امور ناهنجاری سازمان دخیل باشد، اگر آنها مشاهده کنند کارمندشان به دنبال کارهای مخرب محیط زیست است. اثر جانبی اینع این است که هرگاه سازمانی به صورت روز‌افزون متحجر شده و تبدیل به مؤسسه شود اعضا ممکن است در فعالیت‌های رفتار ناهنجار سازمانی با هدف قرار دادن خود سازمان جنبش مردمی به‌عنوان یک محل کار درگیر شود. این ممکن است نیاز به فرآیندهای خراب‌کاری سیاسی، رفع رضایت‌مندی، زیر سوال بردن فرهنگ سازمان، و در موارد افراطی درگیر در خراب‌کاری باشند. که به نوبه خود ارائه رسمی ایستادگی به خود ایستادگی تبدیل شود.
فرایندهای ضد برتری سازمان
بحث بالا در مورد تبادلات متعدد بین جنبش‌های مختلف ایستادگی این حقیقت را روشن می‌کند که مبارزات در برابر گفتمان مدیریت به ندرت تنهاست. در عوض، اساساً آنها ترکیبی از انواع مختلف جنبش مقاومت می‌باشند. با وجود این این سوال هنوز باقی‌است که چگونه دقیقاً این ترکیبات بین جنبش‌های مختلف ممکن است شکل گرفته باشد. به دنبال لاک لائو و موفه(1985)، ما مایل هستیم چنین استدلال کنیم که اشکال متفاوت ایستادگی به وسیله تشکیل بلوک‌های ضد سلطه‌طلبی در کنار هم گذاشته می‌شوند. اینها زمانی‌که زنجیره برابری بین گروه‌های مختلف برقرار شد که به دنبال چالش گفتمان سلطه‌طلبی هستند شکل می‌گیرد و نیاز به ساخت هم‌گونی مشخص بین عاملان مقاومت منجر به هویت سیاسی متحد(یک ما) و همچنین دشمن مشترک(یک آنها) دارد. این زنجیره‌های برابری اجازه می‌دهد به جنبش‌های جدا به صورت حس هم‌سویی با هم یکی شوند. در حالی‌که لاک لائو و موفه(1985) در مورد اهمیت استراتژیک توسعه زنجیرهای برابری بین مبارزات مختلف روشن هستند، آنها در خصوص فرآیندهای خاص سازمانی توضیح نمی‌دهند که این زنجیرهای برابری بین جنبش‌های مختلف تشکیل شده است. برای مشاهده دقیق این‌که چگونه بلوک‌های ضد سلطه‌طلبی ایجاد می‌شوند ما سه فرآیند سازمانی را¬ـ نهادگرایی، گسترش، پیوستگی ــ بحث خواهیم کرد که به واسطه آنها پیوندهای بین جنبش‌های اجتماعی شکل گرفتند.
نهاد گرائی
همان‌طور که در بالا بحث شد ترکیب احتمالی جنبش‌ها نیاز به جنبش‌های مادون سیاست ـ از قبیل ناهنجاری سازمانی و جنبش‌های مردمی ـ مرتبط با جنبش‌های سیاسی‌تر و سازمان‌دهی شده دارد.زنجیره‌های برابری بین جنبش‌های سیاس و مادون سیاسی، اساساً به  وسیله ساختار مشابه ایجاد می‌شود، این ساختارها همان ابزارهای گروهی هم رسمی و هم غیر رسمی هستند که به واسطه آن مردم بسیج می‌شوند و در عمل دست‌جمعی شرکت می‌کنند(مک‌آدام، مک‌کارتی و زالت،1996:3) هدف از این ساختارهای بسیج تأمین رابطه سازمان‌دهی شده بین مرکز یک جنبش اجتماعی است(تارو 1994 :135ـ150) ساختارهای بسیج ممکن است حوزه‌ای از اشکال شامل شبکه‌های غیر رسمی از قبل موجود در مکان‌هایی مثل کارگاه، همسایه‌ها و نیز دوستان روی دهد.
با وجود این در بیشتر موارد جنبش‌های مادون سیاسی با استراتژی جنبش‌های سیاسی به وسیله ساختارهای رسمی بسیج پیوند خورده‌اند، جنبش ریز سیاست در کارگاه از قبیل فرهنگ تمسخر ضد مدیریتی ممکن است با سازمان سیاسی رسمی‌تر از قبیل اتحادیه کارگری پیوند خورده باشد(رودریگوس و کولین‌سون،1995) نتیجه فرآیندی از نهادگرایی است که اجزا گوناگون جنبش سازمان‌دهی شده و اغلب محافظه‌کارتر هستند(میشلز،1962). به دنبال چارچوب فرضی که ابتدا عنوان شد، ما انتظار داریم که نهادگرایی زمانی روی دهد که جنبشی به صورت گروهی خاص درآید(میشلز،1962).ما هم‌چنین انتظار داریم نهادگرایی زمانی که عرصه جنبش اجتماعی در حرکت به سوی عرصه نسبتاً جدید با استانداردهای مشترک و پذیرفته شده عمل می‌کند و بسیاری از نفش‌آفرینان به عرصه ثابتی با استانداردهای قوی و نقش‌آفرینان با مقیاس کمی بزرگ به‌وجود آید(فیلیپ‌اشتاین،1996) نهایتاً ما انتظار داریم که جنبش‌ها نهادینه‌تر شوند، زمانی‌که آنها با فرصت‌های بیشتر مواجه شوند که فضای کافی برای پیگیری دعوای خود از طریق سازمان‌های رسمی باشند(مک‌آدام،1996) این نگرش‌ها زاییده اثر اخیر در خصوص چرخه‌های اعتراض می‌باشد که انتقال قدرت جنبش اجتماعی از اعتراضات نسبتاً مجزا، به جنبش‌های گروهی از طریق تحجر و نهادگرایی به تصویر می‌کشد(تارو،1994). تحت این شرایط ما انتظار داریم که جنبش‌هایی که به دنبال چالش گفتمان مدیریت از طریق ابزار ریز سیاست هستند، خود را با سازمان‌های جنبش اجتماعی بزرگ‌تر هم‌سو نمایند، نتیجه این خواهد بود که این جنبش‌های ریز سیاست نهادینه‌تر و رسمی‌تر خواهد شد.
جنبش “آتاک” که یکی از منتقدین بی‌پرده از شرکت‌ها و فرآیند مدیریتی جهانی شدن می‌باشد نمونه خوبی از این فرآیند نهادگرایی است. این جنبش که بر اساس شبکه جهانی  دانشجویی به صورت رسمی و نیمه رسمی با اقتباس از شکل‌های ریز سیاست مبارزات و ایستادگی پایه‌ریزی شده است سریعاً تبدیل به یکی از منتقدین با نفوذ مؤسسات مالی بین‌المللی از قبیل صندوق جهانی پول و بانک جهانی شده است(دولینگ، 2005) هم‌چنانکه این چنبش بزرگ‌تر می‌شد گروه‌های کوچک خصوصیات نهادی رسمی‌تری را با استخدام کارکنان حرفه‌ای اتخاذ کردند و در مبارزات رسمی سیاسی در بطن خاص ملی، درگیر شدند. در واقع، امروزه جنبش آتاک در فرانسه تقریباً مثل حزب سیاسی عمل می‌کند(آنجلولی‌چی،2002). این فرآیند نهادی شدن یک سری از فعالیون اصلی و نیز اعضای جدید را گرد هم آورد. که به علت  داد و ستد و فعالیت شدید و ساختار سلسله‌وار که تفکیک شدن آن در فرآیند سیاسی بسیار دشوار می‌نماید می‌باشد. پس در حالی‌که از یک سو جنبش آتاک به نظر می‌رسد فرآیندهای سازمانی‌اش را نهادینه کرده است این نهادگرایی هم‌چنین توسط حاضران در جنبش مورد مخالفت قرار گرفته است.
نمونه آتاک نشان می‌دهد که با متحجرتر شدن مبارزات در برابر گفتمان مدیریت برخی فعالان ممکن است بخواهند جنبش خود را از نهاد بودن درآوردند و به حالت‌های ایستادگی سیاسی‌تر برگردند، که لازم است اشکال اعتراض با سازمان‌دهی کمتر را بیابند، به دنبال  شبکه فرضی که قبلاً ارائه شد جنبش‌ها ممکن است زمانی از نهاد بودن خارج شوند که در تعداد کاهش یابند و بنابراین روش غیر رسمی‌تر و منسجم‌تری از اعتراضات سازمان‌دهی شده ارائه دهند. نیز مبارزات در برابر گفتمان مدیریت ممکن است زمانی از نهاد بودن خارج شوند، وقتی‌که عرصه‌ای که در آن عمل می‌کنند در دوره نزول بوده و یا کارگزاران بانفوذتر با حملات شدید روبرو شوند(فلیپ‌اشتاین،1996) بالاخره انتظار داریم که گروه‌ها، استراتژی‌های سیاسی‌تری را اتخاذ کنند که ساختارهای فرصت فضای کمتری به چالش رسمی گفتمان مدیریت می‌دهند، با اتخاذ این حالت‌های غیر رسمی‌تر سازمان‌دهی گروه‌های مقاومت با اندازه‌ کوچک‌تر قادر خواهند بود مسیر خود را در اطراف طبقات نخبگان بیابند، برای مثال، برخی گروه‌ها درگیر در مبارزات با سیاست‌های مدیریتی طرف‌دار محیط زیست از فرآیندهای سیاسی رسمی ناراضی بوده و از تاکتیک به اصطلاح “پارتیزان” برای عملیات مستقیم استفاده می‌کنند(پلوز،2006).
گسترش
علاوه بر ارتباطات بین جنبش‌های سیاسی و ریز سیاست چارچوب فوق امکان برقراری ارتباط جنبش‌ها بین جنبش‌های کارگاهی و جنبش‌های اجتماعی فراهم می‌نماید، این ارتباطات اساساً از طریق قالب‌هایی که مرزهای هر کدام از این نیم‌کره‌ها را از بین می‌برد ایجاد می‌شود. این قالب‌ها یک‌سری از اعتقادات و معانی عمل‌گرا هستند که فعالیت‌ها و مناقشات سازمان جنبش اجتماعی را تلقین و مشروع می‌نماید(بن‌فورد و اسنو،2000:614) این قالب‌ها الگویی ایجاد می‌کند که به فهم و استباط گروهی از مسائل مشترک کمک می‌کند. وقتی جنبش‌ها یک‌سری از قالب‌های مشترک را سهیم می‌شوند پس در مورد مشکلات، اهداف و راه‌حل‌ها به صورت معمولی  تعبیر و صحبت می‌کنند، خلاصه قالب مشترک جنبش‌ها را با یک زبان مشترک و ساختار مشترک ارائه می‌نماید. به وجود آمدن قالب مشترک به این معناست که جنبش‌ها در دو نیم‌کره متفاوت ممکناست قادر باشد فرهنگ لغت جدید برایاندیشدین و صحبت کردن درباره مشکلات، اهداف و راه‌حل‌ها ایجاد نمایند.
گسترش نیازهای یک جنبش به سطح جامعه مسلماً این امکان را به گروه‌ها می‌دهد تا به یک رأی گستردهه برسند. با وجود این، برخی اوقات کانون جنبش را بسیار فراتر از مسائل مرتبط با کارگاه تغییر می‌دهند. نتیجه ممکن است این باشد که رأی جنبش به احتمال کمتر با تصمیم‌گیری سازمان مستقیماً پیوند خورده باشد، این بدان معنی است که برای افزایش تأثیر در ساختارهای سازمان، گروه‌های مقاومت در جامعه ممکن است به استفاده از زبان کارگاه ترغیب شوند. این لازمه قالب‌های اجتماعی گشترده‌تر جنبش از قبیل عدالت اجتماعی برای قالب‌های خاص‌تر کارگاه از قبیل کارآمدی سازمان دارد. نتیجه، عدم گسترش یک جنبش است. به دنبال چارچوب‌های نظری ذکر شده ما انتظار داریم که این عدم گسترش زمانی روی دهد که فضای کافی در کارگاه موجود باشد تا خط‌مشی مدیریت درگیر شده و مسائل مرتبط با فرآیند کا مستقیماً مشروط باشند. در این نمونه‌ها، فعالان به دنبال استفاده از کارگاه‌شان به عنوان فضایی برای استقرار چالش‌ها خواهند بود ولی، لازم است به وسیله نیازهای مدیریت محدود شود. نمونه خوب از این فرآیند عدم گسترش، تغییر در استراتژی جنبه‌های جنبش اروپا می‌باشد. ابتداً این جنبش قالب‌های اجتماعی گسترده‌تری از قبیل انسان‌ها، حقوق اجتماعی دارند بیان کردند. و نسبت به تغییر وضعیت قانونی کارکنان تمرکز نمودند(کرید و همکاران،2002). سپس جنبش تبدیل به کراگاهی شد و روی قالب‌های خاص تأکید کرد از جمله مزایای متقابل(کرید و همکاران،2000). جنبش پیام خود را از طریق مخالفان روزمره و مذاکرات کارگاهی به دست آورد(کردی و همکاران، 2000؛ اسگالی و سگال،2000)، این مناقشات با هدف تغییر اثر متقابل در کارگاه به جای دنبال کردن آهداف تغییر قوانین برآمد. با وجود این فعالان کارگاه این درگیری‌ها را به عنوان بخش کوچک‌تری از مبارزه بزرگ برای احقاق حق تعبیر کردند. علاوه بر این با ظرافت آگاه بودند مبارزات قبلی د رجامعه مسیر آنها را برای چالش هموار نموده است که به عنوان برخی از اصول و مبانی آشکار در گفتمان مدیریت کارگاه مشاهده کرده‌اند.
پیوستگی
فرآیندهای نهادینه‌ شدن و گسترش هر دو روابط برتری‌طلبی بین اشکال مختلف ایستادگی ایجاد می‌کنند. آنها هر دو تغییری از این اشکال ایستادگی را به وسیله ثبت این ارتباطات انجام می‌دهند، برای مثال وقتی پیوندها بین شکل سیاسی و ریز سیاست ایجاد می‌شود استدلال خواهیم کرد که اغلب جنبش شاخص رسمی‌تری می‌یابد، مشابه همین وقتی جنبش‌های کارگاه به دنبال گسترش مبارزه خود به جامعه بستند اغلب کانون فعالیت‌هایشان را تغییر می‌دهند. در هر دو حالت ایجاد روابط سلطه‌طلبانه بین جنبش‌های مختلف منجر به برتری مؤثر یک استراتژی بر استراتژی دیگر می‌شود. نهادگرایی شامل برتری استراتژی‌های سیاسی بر استراتژی ریز سیاسی می‌باشد و گسترش نیاز به برتری استراتژی‌های جامعه بر استراتژی کارگاه می‌باشد. نتیجه اغلب مناقشات شدید و زد و خورد اعضای جنبش می‌باشد که روش‌های کمتر رسمی از اعتراضات را ارزیابی کرده یا ترجیح می‌دهد فعالیت‌هایشان را روی کارگاه متمرکز می‌کند.
نتیجه حرکت‌های گروهی بین گروه‌های مختلف به دنبال استراتژی‌های مغایر منجر به هماهنگی ناقص می‌شود که ناظران به عنوان پیوستگی از ان یاد می‌کنند( دی،2004) این الگوهای مشترک منجر به پیوستگی خواهد شده که بین جنبش‌های سیاسی و فرو سیاسی ایجاد می‌شود و نیز در کارگاه‌ها و جنبش‌های جامعه. به دنبال چارچوب مطرح شده در این رساله ما انتظار داریم این الگوهای پیوستگی زمانی‌که جنبش‌ها با وضعیت‌های دشوار روبرو می‌شوند بروز کند. برای مثال، پیوستگی بین جنبش‌های کارگاه و جامعه فضای کافی برای اعتراض ایجاد کند یا همراه با فرآیند کار و نیز فرآیند مشروعیت به صورت مشروط درآید. عین همین پیوستگی‌ها ممکن است بین جنبش‌های سیاسی و فرو سیاسی بروز کند که موضوع مشروط لازم باشد به وسیله کارگزاران کوچک و بزرگ زمینه‌های جدید را از بین برده و نیاز به ساختار فرصت مختلط داشته باشند که برای جنبش‌ها در وضعیت‌های مختلف خویش برنده باشد. برای مثال، حرکت‌های موفق طرف‌دار محیط زیست اغلب نیازمند یک‌سری روش‌های ایستادگی متفاوت در مورد موارد خاص می‌باشند(دلاپورتا و روخت،2002).
برای یک جنبش که با گفتمان سلطه‌طلبانه مدیریت کشمکش می‌نماید نمی‌تواند منفرد و در یک محل باقی بماند این مورد اغلب در مطالعات سازمان و مدیریت تشخیص داده نمی‌شود چرا که محققین به صورت روزافزون اهمیت حالت‌های خاص ایستادگی را از قبیل مبارزات ریز سیاسی در کارگاه‌ها به روشنی بیان نمودند(توماس و دیویس،2005). آنچه که مدل ما سعی در نشان دادن دارد این است که جنبش‌های ایستادگی نیازمند چندگانگی اشکال دارد که هم در کارگاه و هم جامعه روی می‌دهد. برای جنبش‌های موفق و مؤثر، لازم است آنها بتوانند بین استراتژی‌های سیاسی و فرو سیاسی ایستادگی و جامعه و کارگاه به عنوان محل مبارزه‌شان نقل مکان کنند، این پیشنهاد می‌کند که حالت‌های جالب توجه ایستادگی با اشکال مبارزه ترکیب می‌شوند. این به وسیله ساختارهای بسیج رو به گسترش و چارچوب‌های ساختاری حاصل می‌شود که نیم‌کرده‌های اجتماعی را پیموده و احساسات جمعی را برمی‌انگیزد. این فرآیندهاست که ممکن است به بلوک‌های ضد سلطه‌طلب انگیزه بدهد که برخیزند و بتوانند به صورت مؤثر گفتمان مدیریت را به کشمکش برسانند.
نتیجه گیری
در این رساله ما، به دنبال کشف این نکته بودیم که چگونه با گفتمان مدیریت مقابله می‌شود.ما استدلال کردیم که روش‌های جاری که اشکال ریز سیاسی ایستادگی در کارگاه را بررسی می‌کنند تمایل به در نظر نگرفتن استراتژی‌های ایستادگی گروهی که در چندگانگی اقشار جامعه روی می‌دهد دارند، به منظور خطاب قرار دادن این خلأ ما استدلال کردیم که ایستادگی در برابر گفتمان مدیریت ممکن است به صورت جنبش‌های اجتماعی پنداشته شود. با توجه به فرضیه جنبش اجتماعی ما استدلال کردیم که جنبش‌ها از نظر استراتژی(سیاسی یا فرو سیاسی) و محل مبارزه(کارگاه یا جامعه)متفاوت است. این چارچوب چهار نوع جنبش ایده‌ال را مشخص می‌کنند که با گفتمان مدیریت سر و کار دارد. در حالی‌که هر کدام از این جنبش‌ها مهم هستند شاید جالب توجه‌ترین اشکال ایستادگی نیاز به نوع‌آوری و ارتباطات جالب بین جنبش‌های مختلف دارند تا، بلوک‌های ضد سلطه‌طلبی در برابر گفتمان مدیریت ایجاد کنند، ما استدلال کردیم که این ارتباطات نوین بین جنبش‌ها با ایجاد ساختارهای بسیج عمومی،قالب‌گیری عمومی و احساسات جمعی برقرار می‌شوند.چارچوب نظری که در این رساله ارائه شد یک تعداد از مساعدت‌های بررسی ایستادگی در سازمان و مدیریت را فراهم می‌سازد. ابتدا، ما راهی به حرکت فراسوی هسته فعلی اشکال ریز سیاسی در کارگاه به صورت نمودار ارائه دادیم. ما این‌کار را با استدلال اینکه ممکن است تفکر در مورد ایستادگی به عنوان یک جنبش مفیدتر خواهد بود، ا نجام دادیم. و به ما اجازه می‌دهد تا این حقیقت را دریابیم که اکثر اشکال ایستادگی در برابر مقاومت اغلب گروهی بوده و اغلب مسائل گسترده تری از شرایط فعلی کارگاه را ضامل می‌شود. بررسی ایستادگی به عنوان یک جنبش به ما این حقیقت را گوش‌زد می‌کند که مقاومت در برابر گفتمان مدیریت صرفاً در کارگاه اتفاق نمی‌افتد بلکه مقاومت ممکن است در جامعه نیز روی دهد. بنابراین چارچوب ما کمک می‌کند تا استادان مقاومت در برابر کل جنبش‌های کارگاه و جامعه حساس شده و فعالانه در گفتمان مدیریت درگیر شوند. با استنباط مقاومت به عنوان یک جنبش امیدواریم آثار آتی را که حوزه گسترده‌ای از چالش‌های گروهی را در برابر گفتمان مدیریت مدنظر قرار می‌دهد دعوت به ارائه نکته نظرات بنماییم.
مساعدت دوم این رساله در بررسی ایستادگی نشان دادن روابط فی‌مابین احتمالی است که ممکن است بین اشکال جنبش‌های مقاومت وجود داشته باشد. با بررسی این روابط ما به ترکیبات جالب توجهی از ایستادگی موجود در مدیریت اعتراض اشاره کردیم و فضایی برای استنباط فرآیندهای سازمانی ارائه  دادیم، زمانی که، بلوک‌های ضد سلطه‌طلبی در برابر گفتمان‌های مدیریت ایجاد می‌شود. حال این چارچوب کارهای دقیق را می‌طلبد تا فرآیندهای سازمانی مرکب از انواع مختلف ایستادگی را بررسی کنند. برخی سوالات که می‌توانست بررسی شود شامل: کدام ترکیبات در در کدام موقعیت خاص معمول‌تر است، میزان موفقیت هر ترکیب ایستادگی چیست، چگونه پیوندهای سازمانی بین انواع مختلف ایستادگی به وجود می‌آید، و چگونه حالت‌های پیوندی ایستادگی به وجود می‌آیند؟
به جای برتری یک جنبش ایستادگی به جنبش دیگر، هدف اصلی ما استدلال ضرورت تشخیص اشکال متنوع ایستادگی در برابر گفتمان مدیریت در امتداد یکدیگر در اقشار مختلف جامعه بوده است. با وجود این، این به عنوان الگوی اختلاط و جدا کردن پنداشته نشده است. به جای ارائه الگوی چندگانه از جنبش‌های مقاومت ما، مخالفت‌های داخلی و اعتراضات و نیز روابط دیالکتیک بین جنبش‌های مختلف را مورد بحث قرار داده‌ایم. در صورتی که وجود داشته باشند، این رساله سعی کرده است تا استنباط بهتری از چندگانگی موجود بین نیاز به جنبش‌ها برای سازمان‌دهی و نهادینه کردن ارائه کرده‌ایم، و نیاز یکسان به جنبش‌ها برای سر ریز شدن نهادینه‌گی بیان شده است، از نکته نظر ما، آنچه که اکنون برای محققین سازمان و مدیریت ضرورت دارد، این است که پیش‌فرض خود را با مبارزات کارگاه‌ها پاک کنند و به جای آن مقاومت‌های چندگانه در برابر کفتمان مدیریت که در عرصه‌های گسترده‌تری از جامعه روی می‌دهند را مدنظر قرار دهند. آنچه که حیاتی است بررسی روش‌های استراتژیک بین جنبش‌های مختلف و پیوندهای آن به منظور سازمان‌دهی بلوک‌های ضد سلطه‌طلبی می‌باشد که قادر هستند به صورت مؤثر سلطه‌طلبی گفتمان مدیریت را به چالش بیاورند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *