نویسنده: روحالله زمانیان *
تئوری سازهانگاری، جامعه را موجودیتی شکل گرفته در تاریخ میداند و بر این اعتقاد میباشد که انسان موجودیتی است که توسط جامعه برساخته میشود. تحلیل تئوری سازهانگاری از انسان، در ارتباط تنگاتنگ با تحلیل این تئوری از جامعه قرار دارد. تئوری سازهانگاری، جامعه را موجودیتی شکل گرفته در تاریخ میداند و بر این اعتقاد میباشد که انسان موجودیتی است که توسط جامعه برساخته میشود. تلقی تئوری سازهانگاری از انسان، ریشه در «تجربه زیستی» و حافظه تاریخی دارد و در این روند، هم به تاریخ شکل میدهد و هم از آن تأثیر میپذیرد و توسط آن شکل میگیرد. بر خلاف تئوری واقعگرایی علمی که بر این اعتقادند که، انسانها انواع طبیعی خودسازمان بخشی هستند که برای بازتولید مادی خود احتیاجاتی دارند، تئوری سازهانگاری بر سرشت بشر تأکید دارد.
تئوری سازهانگاری ممکن است موجودیت یا حداقل اهمیت اجتماعی نیازهای زیستی را انکار کنند؛ اما به رغم مقاومت همراه با حسننیت دیدگاه رادیکال تئوری سازهانگاری در برابر جبرگرایی زیستشناسی، نوعی استثناگرایی انسانی یا شوونیسم انسانی در آن وجود دارد که از منظر نظریه تکامل، توجیه آن دشوار است. تبیین کنش اجتماعی بدون وجود مفروضاتی حداقل ضمنی دربارۀ سرشت انسانی ناممکن است؛ زیرا بدون آن، تبیین این که چرا بدنهای ما اساساً حرکت میکند دشوار است، چه رسد به توضیح جهت آنها یا مقاومت آنها در برابر فشارهای اجتماعی.
از نظر این تئوری، با این که افراد میتوانند هویتهای متعددی داشته باشند، اما انسجام بدن آنها که قوامی زیستی دارد، به نسبت دولتی که قوام گفتمانی دارد بیشتر است. انسانها به عنوان مخلوقاتی زیستی، بدنهایی تقسیمناپذیر و ترکیبناپذیر دارند و تعیین نمیکند ظرفیتهای تخصصی آنها محدود است. بنابراین هر قدر هم در زندگی خود پیشرفت کنند، نیازمند تعامل یا کنش میان بدنهای مجزا از هم هستند.
تئوری سازهانگاری، انسان را موجودی نیازمند میداند و بر این اعتقاد است که این نیازهای او ریشه در سرشت وی، جامعه و تاریخ دارد. بنابراین، این نیازها ممکن است انسان را موجودی هراسان، ناامن، آرام و … برسازند. ونت اعتقاد دارد نیازهای انسانها به ترتیب اهمیت عبارتند از:
1- امنیت فیزیکی: انسانها به غذا، آب و خواب برای ادامه حیات جسمی خود و برای حفظ تمامیت فیزیکی خود، به حفاظت از خود در برابر تهدیدات نیاز دارند. ترس از مرگ ذیل این عنوان قرار میگیرد.
2- امنیت هستی شناختی: انسانها انتظارات نسبتاً باثباتی در مورد جهان اجتماعی پیرامون خود دارند. این در کنار نیاز به امنیت فیزیکی، انسانها را به سمت و سویی محافظهکارانه و تمایل به تعادل سوق میدهد و به جستجوی شناسایی موقعیت خود از سوی جامعه وا میدارد.
3- معاشرت با دیگران: انسانها حیواناتی اجتماعی هستند که به تماس با یکدیگر نیاز دارند. نیاز به عشق و عضویت در گروه از طریق معاشرت تأمین میشوند.
4- احترام به نفس: انسانها نیازمند این هستند که در مورد خود احساس خوبی داشته باشند. این امر در مرحله اول، از طریق روابط اجتماعی حاصل میشود و بنابراین محتوای آن میتواند بسیار معتبر باشد. از جمله نیاز به افتخار، عظمت، پیشرفت، شناسایی و … .
5- تعالی: انسانها به رشد، توسعه و بهبود شرایط زندگی خود نیاز دارند که سرچشمه خلاقیت و نوآوری و تلاش برای بازسازی شرایط مادی پیرامون خود است.
انرژیای که انسانها در زندگی خود صرف میکنند، ناشی از تلاش برای تأمین این نیازهای مادی است و انسانها منافع خود را به نحوی تعریف میکنند که انجام آن را در محیطهای طبیعی و فرهنگی پیرامون خود تسهیل کند. هنگامی که نیازها تأمین نمیشود، انسان دچار تشویش، هراس یا ناکامی میشود و بسته به شرایط، سبب تلاشهای مضاعف، تغییر منافع و یا پرخاشگری میگردد. بنابراین میتوان گفت، ترس، ناامنی و … ناشی از نیازهای ارضا نشده و بنابراین موقت هستند. تلاش برای جلوگیری از ترس و تشویش، بخشی از سرشت انسانی است. ولی ترس و تشویش خودشان به شکل اجتماعی برساخته میشوند. سرشت بشر نمیگوید مردم خوب هستند یا بد، پرخاشگرند یا صلحجو، قدرتطلبند یا قدرتگریز و حتی خودخواهاند یا نوعدوست. همه اینها وابسته به شرایط اجتماعی است و فاقد جوهر مادی میباشد. طبیعت در تعیین رفتار انسانها بر خلاف حیوانات نقش کمتری دارد و شاهد این واقعیت هم تنوع چشمگیر صورتهای فرهنگی است که انسانها به وجود آوردهاند.[1]
تئوری سازهانگاری انسان را به عنوان موجوداتی که با هم همکاری میکنند، مسلم فرض میکند. در این حالت، انتظار همکاری آن قدر عمیق است که مشکل کنش جمعی آنها حل شود. در این تئوری، مقامات رسمی ردۀ بالا نقش بسیار زیاد در تعیین سیاستهای جمعی دارند و پاداشهای گزینشی برای واداشتن زیردستان به همکاری را کنترل میکنند. افراد در صورتی همکاری میکنند که هنجارهای جمعی در مورد چگونگی تعریف هویتها و منافع خود را درونی کرده باشند. هنگامی که هنجارها درونی نشده باشند، اشخاص نگرشی ابزاری به آنها دارند؛ ممکن است با گروه همکاری کنند تنها به این دلیل که حساب کردهاند این کار به نفع خودشان به عنوان یک فرد است. در این وضعیت، افراد مستمراً عقلانی بودن همکاری خود را زیر سئوال میبرند. در بیشتر مواقع، اشخاص نه فقط به این دلیل که خودشان نفعی میبرند؛ بلکه بر اساس حس وفاداری به هنجارهای جمعی و هویتبخشی به خود بر اساس این هنجارها همکاری میکنند.
بنابراین میتوان گفت، تئوری سازهانگاری ماهیت انسان را برساخته توسط جامعه میدانند. تئوری سازهانگاری نیز انسان را محصول محیط و جامعه میداند. از نظر این تئوری، اعمالی که انسانها انجام میدهند معلول این نیازها میباشند که خود این نیازها نیز برساخته اجتماعی هستند. یعنی با وجود این که ترس، ناامنی و … در سرشت انسانی وجود دارند، ولی خود برساخته جامعه میباشند. به صورتی که، موقعیتی معنای ناامنی مییابد و موقعیت دیگر معنای امنیت و این، بسته به تفاسیر و برداشتها در نوسان میباشد.
——————————————————————————–
* کارشناس ارشد روابط بینالملل
[1] ونت، الکساندر (1384)، نظریه اجتماعی سیاست بینالملل، حمیرا مشیرزاده، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، صص 195- 184
منبع: سیاست ما
از نظر این تئوری، با این که افراد میتوانند هویتهای متعددی داشته باشند، اما انسجام بدن آنها که قوامی زیستی دارد، به نسبت دولتی که قوام گفتمانی دارد بیشتر است. انسانها به عنوان مخلوقاتی زیستی، بدنهایی تقسیمناپذیر و ترکیبناپذیر دارند و تعیین نمیکند ظرفیتهای تخصصی آنها محدود است. بنابراین هر قدر هم در زندگی خود پیشرفت کنند، نیازمند تعامل یا کنش میان بدنهای مجزا از هم هستند.
تئوری سازهانگاری، انسان را موجودی نیازمند میداند و بر این اعتقاد است که این نیازهای او ریشه در سرشت وی، جامعه و تاریخ دارد. بنابراین، این نیازها ممکن است انسان را موجودی هراسان، ناامن، آرام و … برسازند. ونت اعتقاد دارد نیازهای انسانها به ترتیب اهمیت عبارتند از:
1- امنیت فیزیکی: انسانها به غذا، آب و خواب برای ادامه حیات جسمی خود و برای حفظ تمامیت فیزیکی خود، به حفاظت از خود در برابر تهدیدات نیاز دارند. ترس از مرگ ذیل این عنوان قرار میگیرد.
2- امنیت هستی شناختی: انسانها انتظارات نسبتاً باثباتی در مورد جهان اجتماعی پیرامون خود دارند. این در کنار نیاز به امنیت فیزیکی، انسانها را به سمت و سویی محافظهکارانه و تمایل به تعادل سوق میدهد و به جستجوی شناسایی موقعیت خود از سوی جامعه وا میدارد.
3- معاشرت با دیگران: انسانها حیواناتی اجتماعی هستند که به تماس با یکدیگر نیاز دارند. نیاز به عشق و عضویت در گروه از طریق معاشرت تأمین میشوند.
4- احترام به نفس: انسانها نیازمند این هستند که در مورد خود احساس خوبی داشته باشند. این امر در مرحله اول، از طریق روابط اجتماعی حاصل میشود و بنابراین محتوای آن میتواند بسیار معتبر باشد. از جمله نیاز به افتخار، عظمت، پیشرفت، شناسایی و … .
5- تعالی: انسانها به رشد، توسعه و بهبود شرایط زندگی خود نیاز دارند که سرچشمه خلاقیت و نوآوری و تلاش برای بازسازی شرایط مادی پیرامون خود است.
انرژیای که انسانها در زندگی خود صرف میکنند، ناشی از تلاش برای تأمین این نیازهای مادی است و انسانها منافع خود را به نحوی تعریف میکنند که انجام آن را در محیطهای طبیعی و فرهنگی پیرامون خود تسهیل کند. هنگامی که نیازها تأمین نمیشود، انسان دچار تشویش، هراس یا ناکامی میشود و بسته به شرایط، سبب تلاشهای مضاعف، تغییر منافع و یا پرخاشگری میگردد. بنابراین میتوان گفت، ترس، ناامنی و … ناشی از نیازهای ارضا نشده و بنابراین موقت هستند. تلاش برای جلوگیری از ترس و تشویش، بخشی از سرشت انسانی است. ولی ترس و تشویش خودشان به شکل اجتماعی برساخته میشوند. سرشت بشر نمیگوید مردم خوب هستند یا بد، پرخاشگرند یا صلحجو، قدرتطلبند یا قدرتگریز و حتی خودخواهاند یا نوعدوست. همه اینها وابسته به شرایط اجتماعی است و فاقد جوهر مادی میباشد. طبیعت در تعیین رفتار انسانها بر خلاف حیوانات نقش کمتری دارد و شاهد این واقعیت هم تنوع چشمگیر صورتهای فرهنگی است که انسانها به وجود آوردهاند.[1]
تئوری سازهانگاری انسان را به عنوان موجوداتی که با هم همکاری میکنند، مسلم فرض میکند. در این حالت، انتظار همکاری آن قدر عمیق است که مشکل کنش جمعی آنها حل شود. در این تئوری، مقامات رسمی ردۀ بالا نقش بسیار زیاد در تعیین سیاستهای جمعی دارند و پاداشهای گزینشی برای واداشتن زیردستان به همکاری را کنترل میکنند. افراد در صورتی همکاری میکنند که هنجارهای جمعی در مورد چگونگی تعریف هویتها و منافع خود را درونی کرده باشند. هنگامی که هنجارها درونی نشده باشند، اشخاص نگرشی ابزاری به آنها دارند؛ ممکن است با گروه همکاری کنند تنها به این دلیل که حساب کردهاند این کار به نفع خودشان به عنوان یک فرد است. در این وضعیت، افراد مستمراً عقلانی بودن همکاری خود را زیر سئوال میبرند. در بیشتر مواقع، اشخاص نه فقط به این دلیل که خودشان نفعی میبرند؛ بلکه بر اساس حس وفاداری به هنجارهای جمعی و هویتبخشی به خود بر اساس این هنجارها همکاری میکنند.
بنابراین میتوان گفت، تئوری سازهانگاری ماهیت انسان را برساخته توسط جامعه میدانند. تئوری سازهانگاری نیز انسان را محصول محیط و جامعه میداند. از نظر این تئوری، اعمالی که انسانها انجام میدهند معلول این نیازها میباشند که خود این نیازها نیز برساخته اجتماعی هستند. یعنی با وجود این که ترس، ناامنی و … در سرشت انسانی وجود دارند، ولی خود برساخته جامعه میباشند. به صورتی که، موقعیتی معنای ناامنی مییابد و موقعیت دیگر معنای امنیت و این، بسته به تفاسیر و برداشتها در نوسان میباشد.
——————————————————————————–
* کارشناس ارشد روابط بینالملل
[1] ونت، الکساندر (1384)، نظریه اجتماعی سیاست بینالملل، حمیرا مشیرزاده، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، صص 195- 184
منبع: سیاست ما