نویسنده: علی فتحاللهزاده
مورد: فوتبال: به عنوان مدیری که هر 2 دوره قدیم و جدید فوتبال ایران را تجربه کرده باید بگویم و بنویسم که تفاوت نگاه مدیریت و عقد قراردادها با بازیکنان آماتور اما متعصب دیروز با بازیکنان حرفهای امروز از زمین تا آسمان است! یک دهه قبل مدیریت کاریزماتیک بود و با ریشسفیدی و غوطهور بودن در دنیای تعصب بازیکن طی طریق میکرد اما امروز بندهای قراردادی است که از روشهای سیستماتیک امور یک باشگاه را جلو میبرد!
فیالواقع آن روزها مدیران تیمداری میکردند و امروز باشگاهداری میکنند!
طی سنوات گذشته بازیکنان به واسطه تعصب درونی، خود درب باشگاه را میزدند و کافی بود از همان مسیر تعصب که آنها را وادار به کوبیدن کلون درب باشگاه کرده وارد شوی و بقیه مسائل خود به خود جلو میرفت اما امروز تو یک مدیر هستی و یک دنیا بند و تبصره که بیتوجهی به هر کدام از آنها میتواند سرمایه باشگاه را دور بریزد و به عنوان مثال بازیکنی داشته باشی که مدام خود را به مصدومیت بزند یا اینکه چند برابر بیشتر از مرخصیهایش استفاده کند، بیآنکه متوجه ضرری شود!
آن روزها شما با کوهی از تعصب رودررو بودی و کافی بود مسیر را برای بازیکن باز کنی! بازیکن مورد نظر خودش تمرین میکرد، حتی در پارهای مواقع بیش از تمرین معمولی؛ مثل محمد نوازی که 2 ساعت پس و پیش از تمرین آدمکها را میچید و ضربه ایستگاهی زد تا لقب “محمد دیوید بکهام” را معنی کند اما امروز این شمایی که به عنوان یک مدیر باید الزام کنی که تمرین و خرج تعصب برای باشگاه چگونه شکل میگیرد!
امروز بازیکن باید مراقب ساقهای گرانقیمت خود باشد. همان ساقهایی که سالی 200 یا 300 میلیون برایش عایدی دارد اما آن روزها همه وجود بازیکن سرشار از ضربه کردن حریف و پیروزی در جنگ کرکریهایش بود!
این نکته اما برای بازیکن امروزی شکل دیگری باید داشته باشد و یک مدیر باید بتواند همه انگیزههای درونی کادر فنی و بازیکنانش را بیدار کند!
کافی است نگاهی به فوتبال اروپا داشته باشید؛ آنجا که بزرگانی چون لیونل مسی یا پویول یا کاکا و رائول و دیگران برای پیشرفت از تکتک انرژی سلولهایش استفاده میکنند، چون میدانند که در صورت بیانگیزگی جای خود را به جانشینی میدهند که چون سایه وی را تعقیب میکنند و اگر لحظهای درنگ کنند بازیکن هم پستی و مستعد روی نیمکت را به جای وی به میدان میفرستند و کاری با اسامی و افتخارات و احترامهای شخصی ندارند، چراکه احترامهای شخصی معنایی ندارد و آنچه در فوتبال حرفهای دنیا معنی پیدا میکند احترام باشگاه است!
…و اینجاست که مدیر باید یاد بگیرد که چگونه تیم ببندد و در پستهای موجود حداقل 2 بازیکن همسطح و نزدیک به هم داشته باشد تا بازیکن فیکس بداند که به فکر ساق پا بودن و تلاش نکردن نتیجهاش نیمکتنشینی است و بعضا سکونشینی!
در مدیریت نوین حتی دریافتی های بازیکنان شکل و شمایل جدیدی دارد و فیکس بودن، موثر بودن و مطیع بودنش حتی در مبلغ دریافتیاش کاملا موثر است!
در واقع انگیزه و تعصب امروز با تعریف جدیدی باید از مدیریت باشگاه به لایههای درونیاش تزریق شود!
نکته دیگر تمدید قراردادهاست؛ آن هم پیش از ورود به فصل نقل و انتقالات که بازاری سیاه و کاذب را پیش روی بازیکن قرار میدهد!
تمدید باید در جریان مسابقات صورت بگیرد تا هم بازیکن منتفع شود و هم باشگاه! بازیکنی که مؤثر و حرفهای تشخیص داده میشود باید از سوی باشگاه در خلال مسابقات (البته با بندها و تبصرههایی مشخص و مربوط به همین نوع قرارداد) فرا خوانده شود تا از همان سال استراکچر سال بعد ساخته شود نه اینکه در پایان سال و ورود به بازار سیاه بازیکنان که سرمایههای باشگاه هستند هر کدام به سویی بروند و بعضا رقبا را تقویت کنند و یا حتی به دلیل سیاه بودن بازار بیرون گود بمانند و هم خود ضرر کنند و هم باشگاه!
حفظ هارمونی و هماهنگی در واقع بزرگترین دستور برای مدیریت است و کسی که در فصل نقل و انتقالات (و حتی پیش از آن) موفق عمل کند و مطابق با خواستههای کمیته فنیاش پیش برود قاعدتا موفق خواهد شد.
درست که نگاه کنید متوجه میشوید که کمیته فنی یا مدیر فنی باشگاه دقیقا باید همین کار را انجام دهد و آن ارزیابی بازیکنان و مربیان در طول فصل است و مطابق با آن برنامه سال آینده را ارائه کردن!
مدیریت سیستماتیک دقیقا همینجاست که معنی پیدا میکند و دقیقا به همین شکل است که آینده یک باشگاه طبق یک برنامه مدون و از پیش تعیین شده جلو میرود. امروز دیگر نمیتوان دست روی دست گذاشت و در پایان فصل رو به بازیکنان گفت: “هر کس که دلش با تیم است بماند و هر کس که نمیخواهد برود!” چون آن کس که میرود و با خود سرمایهگذاری برای به هماهنگی رسیدن و زمان صرف شده برای هارمونی را هم با خود میبرد!
…و اینگونه است که میبیند که حتی برخی نامداران در باشگاههایشان طی ماههای آخر و به دلیل عدم تمدید قرارداد (چه از سوی خودش و چه از سوی باشگاه) به نیمکت دوخته میشود و جایگزینی که قراردادش تمدید شده وارد میدان میشود تا از همان روز پروسه هماهنگسازی در آن پست آغاز شود.
تعریف پروسه مدیریت البته که با چند خط و اشاره به برخی جزییات امکانپذیر نیست و همانطور که چندین کتاب در مورد مدیریت تألیف کردهام به صدها برگ کاغذ نیاز دارد اما با توجه به آنچه امروز در خبرگزاری وزین ایپنا از من خواسته شد و با توجه به در پیش بودن فصل نقل و انتقالات و محدودیت مکانی و زمانی مکفی به نظر میرسد.
به هر روی مدیریت نوین و سیستماتیک غالبا آن نیست که امروز در ایران رخ میدهد، بلکه به نظر میرسد ما مدیران باید کلاسهای آموزشی مدیریت را در سطح کلاس جهانی تلمذ کنیم.
باشد که در راه خدمت زیر پرچم ایران مؤثر و مقبول واقع شویم. انشاءالله
طی سنوات گذشته بازیکنان به واسطه تعصب درونی، خود درب باشگاه را میزدند و کافی بود از همان مسیر تعصب که آنها را وادار به کوبیدن کلون درب باشگاه کرده وارد شوی و بقیه مسائل خود به خود جلو میرفت اما امروز تو یک مدیر هستی و یک دنیا بند و تبصره که بیتوجهی به هر کدام از آنها میتواند سرمایه باشگاه را دور بریزد و به عنوان مثال بازیکنی داشته باشی که مدام خود را به مصدومیت بزند یا اینکه چند برابر بیشتر از مرخصیهایش استفاده کند، بیآنکه متوجه ضرری شود!
آن روزها شما با کوهی از تعصب رودررو بودی و کافی بود مسیر را برای بازیکن باز کنی! بازیکن مورد نظر خودش تمرین میکرد، حتی در پارهای مواقع بیش از تمرین معمولی؛ مثل محمد نوازی که 2 ساعت پس و پیش از تمرین آدمکها را میچید و ضربه ایستگاهی زد تا لقب “محمد دیوید بکهام” را معنی کند اما امروز این شمایی که به عنوان یک مدیر باید الزام کنی که تمرین و خرج تعصب برای باشگاه چگونه شکل میگیرد!
امروز بازیکن باید مراقب ساقهای گرانقیمت خود باشد. همان ساقهایی که سالی 200 یا 300 میلیون برایش عایدی دارد اما آن روزها همه وجود بازیکن سرشار از ضربه کردن حریف و پیروزی در جنگ کرکریهایش بود!
این نکته اما برای بازیکن امروزی شکل دیگری باید داشته باشد و یک مدیر باید بتواند همه انگیزههای درونی کادر فنی و بازیکنانش را بیدار کند!
کافی است نگاهی به فوتبال اروپا داشته باشید؛ آنجا که بزرگانی چون لیونل مسی یا پویول یا کاکا و رائول و دیگران برای پیشرفت از تکتک انرژی سلولهایش استفاده میکنند، چون میدانند که در صورت بیانگیزگی جای خود را به جانشینی میدهند که چون سایه وی را تعقیب میکنند و اگر لحظهای درنگ کنند بازیکن هم پستی و مستعد روی نیمکت را به جای وی به میدان میفرستند و کاری با اسامی و افتخارات و احترامهای شخصی ندارند، چراکه احترامهای شخصی معنایی ندارد و آنچه در فوتبال حرفهای دنیا معنی پیدا میکند احترام باشگاه است!
…و اینجاست که مدیر باید یاد بگیرد که چگونه تیم ببندد و در پستهای موجود حداقل 2 بازیکن همسطح و نزدیک به هم داشته باشد تا بازیکن فیکس بداند که به فکر ساق پا بودن و تلاش نکردن نتیجهاش نیمکتنشینی است و بعضا سکونشینی!
در مدیریت نوین حتی دریافتی های بازیکنان شکل و شمایل جدیدی دارد و فیکس بودن، موثر بودن و مطیع بودنش حتی در مبلغ دریافتیاش کاملا موثر است!
در واقع انگیزه و تعصب امروز با تعریف جدیدی باید از مدیریت باشگاه به لایههای درونیاش تزریق شود!
نکته دیگر تمدید قراردادهاست؛ آن هم پیش از ورود به فصل نقل و انتقالات که بازاری سیاه و کاذب را پیش روی بازیکن قرار میدهد!
تمدید باید در جریان مسابقات صورت بگیرد تا هم بازیکن منتفع شود و هم باشگاه! بازیکنی که مؤثر و حرفهای تشخیص داده میشود باید از سوی باشگاه در خلال مسابقات (البته با بندها و تبصرههایی مشخص و مربوط به همین نوع قرارداد) فرا خوانده شود تا از همان سال استراکچر سال بعد ساخته شود نه اینکه در پایان سال و ورود به بازار سیاه بازیکنان که سرمایههای باشگاه هستند هر کدام به سویی بروند و بعضا رقبا را تقویت کنند و یا حتی به دلیل سیاه بودن بازار بیرون گود بمانند و هم خود ضرر کنند و هم باشگاه!
حفظ هارمونی و هماهنگی در واقع بزرگترین دستور برای مدیریت است و کسی که در فصل نقل و انتقالات (و حتی پیش از آن) موفق عمل کند و مطابق با خواستههای کمیته فنیاش پیش برود قاعدتا موفق خواهد شد.
درست که نگاه کنید متوجه میشوید که کمیته فنی یا مدیر فنی باشگاه دقیقا باید همین کار را انجام دهد و آن ارزیابی بازیکنان و مربیان در طول فصل است و مطابق با آن برنامه سال آینده را ارائه کردن!
مدیریت سیستماتیک دقیقا همینجاست که معنی پیدا میکند و دقیقا به همین شکل است که آینده یک باشگاه طبق یک برنامه مدون و از پیش تعیین شده جلو میرود. امروز دیگر نمیتوان دست روی دست گذاشت و در پایان فصل رو به بازیکنان گفت: “هر کس که دلش با تیم است بماند و هر کس که نمیخواهد برود!” چون آن کس که میرود و با خود سرمایهگذاری برای به هماهنگی رسیدن و زمان صرف شده برای هارمونی را هم با خود میبرد!
…و اینگونه است که میبیند که حتی برخی نامداران در باشگاههایشان طی ماههای آخر و به دلیل عدم تمدید قرارداد (چه از سوی خودش و چه از سوی باشگاه) به نیمکت دوخته میشود و جایگزینی که قراردادش تمدید شده وارد میدان میشود تا از همان روز پروسه هماهنگسازی در آن پست آغاز شود.
تعریف پروسه مدیریت البته که با چند خط و اشاره به برخی جزییات امکانپذیر نیست و همانطور که چندین کتاب در مورد مدیریت تألیف کردهام به صدها برگ کاغذ نیاز دارد اما با توجه به آنچه امروز در خبرگزاری وزین ایپنا از من خواسته شد و با توجه به در پیش بودن فصل نقل و انتقالات و محدودیت مکانی و زمانی مکفی به نظر میرسد.
به هر روی مدیریت نوین و سیستماتیک غالبا آن نیست که امروز در ایران رخ میدهد، بلکه به نظر میرسد ما مدیران باید کلاسهای آموزشی مدیریت را در سطح کلاس جهانی تلمذ کنیم.
باشد که در راه خدمت زیر پرچم ایران مؤثر و مقبول واقع شویم. انشاءالله
http://www.ipna.ir/shownewss.aspx?newsid=30973