نویسندگان: حمید عبداللهیان – سیده زهرا اجاق
این مقاله با استفاده از رویکرد هابرماس به حوزه عمومی و کارکرد روشنفکران در توسعه آن، و روششناسی اسنادی – تاریخی، و همچنین از طریق خوانش تحولات اجتماعی تاریخ 200 سالهی ایران که متاثر از نقش روشنفکران در این تحولات بوده، کارکرد انتقادی روشن فکران و نقش آنها در توسعه حوزه عمومی و تحول زیستجهان سنتی به مدرن را در ایران تحلیل میکند. بخش سوم و پایانی این مقاله تقدیم می گردد.
ویژگیهای روشنفکران نسل چهارم (1320- 1332 ه.ش)
1- تلاش برای همهگیر کردن جنبشهای سیاسی
تشکیل و فعالیت حزب توده و 10 حزب دیگر پس از فرار رضاشاه، نشان میدهد که جنبشهای اجتماعی – سیاسی، تودهای و همهگیر شده بودند (جامی، 1362).
2- اقدام برای تشکیل میتینگ
میتوان گفت، شکلگیری میتینگ به جای مباحثه و گفتوگوی متقابل، از گسترش عقلانیت ارتباطی و توسعه حوزه عمومی جلوگیری کرد. میتینگ به شکل همایشی که طی آن افراد به سخنرانیهای انقلابی رهبران حزب یا گروه گوش میدادند، در آمده بود و امکان ایجاد شرایط برابر برای شکلگیری گفتوگوی دوسیه را فراهم نمیکرد (قیصری، 1383).
3- همکاری با روحانیت
در این دوره، همکاری نزدیکی میان روحانیون مبارز و روشنفکران طبقه اجتماعی بالا مشاهده میکنیم (بروجردی، 1377). از مزایای این اتحاد، شکلگیری یکی از مهمترین تحولات تاریخ ایران یعنی ملی شدن صنعت نفت و محدود کردن فعالیت استعمار در ایران بود. از سوی دیگر با این اتحاد، زیستجهان سنتی ایرانی در برابر زیستجهان روشنفکری غیرقابل انعطافتر از گذشته شد؛ به طوری که نتوانست انتقاد به مذهب را تحمل کند. برخورد با افکار احمد کسروی را میتوان نماد این مقاومت دانست.
نکته درخور توجه، نوع تعاملی است که زیستجهان روشنفکران و زیستجهان مذهبیون یا روحانیت با یکدیگر داشتند. آنطور که تاریخ تحولات اجتماعی ایران نشان میدهد، در هم تافتگی اسلام با زیستجهان سنتی ایران، اهمیت حوزهی مذهب را برای روشنفکران پررنگ کرد و در طول این دوره بخشی از جریان روشنفکری خود را در شکل نیروهای اجتماعی موسوم به مدرنیستهای مذهبی مطرح کرد.
گفتمانهای نسل چهارم روشنفکران
با مطالعه گفتمانهای نسل چهارم روشنفکران، میتوان پنج گفتمان را از یکدیگر تمیز داد:
1- ملیگرا
2- مارکسیستی
3- چپ غیرتودهای
4- مدرنیست مذهبی
5- احیاگران مذهبی (رادیکال)
در این دوره نیز همانند دوره قبل، حکومت امکان نشر گفتمان موافق با خود را از طریق روزنامهها فراهم میکرد که به جز با گفتمان ملیگرا در تقابل با چهار گفتمان دیگر قرار داشت. گفتمان ملیگرا ادامه گفتمان هویت نسل سوم روشنفکری بود.
عقلانیت ارتباطی در پایان دوره روشنفکران نسل چهارم
مطالعه فوق نشان میدهد که در میان نمایندگان روشنفکری هر یک از گفتمانهای مذکور، نشانههایی از عقلانیت ارتباطی را صرفاً میتوان در میان نمایندگان روشنفکری گفتمانهای مدرنیست مذهبی مشاهده کرد. به هر حال در این دوره روشنفکران بهرغم فرصتی که در اختیار داشتند، نتوانستند به توسعه حوزه عمومی مبتنی بر عقلانیت ارتباطی تحقق ببخشند.
ویژگیهای روشنفکران نسل پنجم (1332- 1357)
1- تاثیرپذیری روشنفکران از احساسات مردمی
رخدادهای اجتماعی سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا 22 بهمن 1357، میتوانند حاکی از آن باشند که نارضایتی از استبداد حکومتی در حوزه عمومی ایرانی همهگیر بوده است. اما شرایط مهیج و انقلابی حاکم بر آن سبب تاثیرپذیری روشنفکران از این جو و دنبالهروی آنها از احساسات مردمی شد و نتوانستند نقش راهبری عاقلانه و استدلالی را در میان گروههای مردم بر عهده بگیرند و در نتیجه امکان حضور عقلانیت ارتباطی در گفتمانهای موجود در حوزه عمومی کاهش یافت. در واقع طی این دوره، روشنفکران بیشتر دست به عمل زدند و از فعالیت اصلی خویش یعنی تولید جریانهای فکری در حوزهی عمومی ایرانی بازماندند.
2- دور افتادن از مردم
تحولات این دوره، نشان میدهد که روشنفکران این نسل نه فقط نتوانستند از عقلانیت ارتباطی بهره بگیرند؛ بلکه تعامل اندک آنها با مردم نیز دچار تزلزل شد. هنر این دوران به دو بخش مردمی و روشنفکرانه تفکیک شد. هنر روشنفکرانه چندان پیچیده شد که از مردم دور افتاد و هنر مردمی به چنان وضعی گرفتار آمد که طبقه تحصیلکرده از کنار آن میگذشت. به این ترتیب، روشنفکران هیچگونه همسخنی با مردم نداشتند. چنین بود که جریان اصلی داستاننویسی در محدوده پنج هزار خوانندهشان باقی ماند، ولی در قطب مقابل، آثار ر.اعتمادی، ارونق کرمانی و امیر عشیری، رونق زیادی گرفت (بهنود، 1381: 663). در این دوره بسیاری از نویسندگان و شاعران برای رساندن پیام خود به مردم راه مترجمی در پیش گرفتند.
3- آشکار شدن ایدئولوژی در گفتمانهای روشنفکری
نکته قابل تامل در شرایط اجتماعی آن دوره (مانند مقاله احمد رشیدی در اطلاعات، قیام قم) این فرض است که ایدئولوژی به عنوان عنصر مشروعیتساز در گفتمانهای روشنفکری ایرانی، آشکارا مطرح بود. به نظر میرسد که به منظور دستیابی به هدف سیاسی، گفتمانهای روشنفکری با دیدگاهی ارزشمدارانه در مورد نظرات و اندیشهها ارائه میشدند. و مطابق نظر بشلر خصلت ایدئولوژیک داشتند؛ به طوری که دین اسلام در گفتمانهای روشنفکری، کارکرد ایدئولوژیکی پیدا کرد. گفتمانهای روشنفکری با گزارههایی عاطفی و با ساختاری به ظاهر منطقی و عقلی و منسجم، به توجیه علائق و منافع تولیدکنندگان خود میپرداختند.
با این حال، ما همراستا با فوکو که هیچ متنی را از القائات ایدئولوژیک (دبیر مقدم، 1383)، مبرا نمیداند و مانهایم (لارین، 1380: 147) که ایدئولوژی را ابزار انتقادی برای فعالیت انتقادی همه گروهها بر میشمارد، ایدئولوژی را از خصلتهای مربوط به گفتمانهای روشنفکری ایرانی در این دوره فرض میکنیم. در عین حال همراستا با هابرماس معتقدیم وقتی که ایدئولوژی در یک گفتمان، بدون استدلال و تنها مبتنی بر ارزش، به نفی ایدئولوژیهای رقیب میپردازد، آن گفتمان را میتوان ایدئولوژی – محور تلقی کرد.
به هر صورت، ضمن ائتلاف مذهبیان و روشنفکران و پیدایش روشنفکران دینی در ایران، که «مرزی میان سیمای منورالفکری و حساسیتهای اعتقادی و مذهبی خود نمیکشیدند» (شیخ فرشی، 1381: 301)، حکومت پهلوی سقوط کرد و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
گفتمانهای روشنفکران نسل پنجم
به طور کلی، گفتمانهای نسل پنجم روشنفکران در چهار دسته جای میگیرند:
1- گفتمان مقاومت
2- مدرنیستهای مذهبی
3- تودهای در تبعید
4- پانایرانیستی
در این دوره، نظام سیاسی سعی میکرد تا با استفاده از نیروی بالقوه تحصیلکردگان موافق خود، گفتمان موافق را به حوزه عمومی ایرانی وارد کند، ضمن آنکه از گفتمان پانایرانیستی نیز حمایت میکرد.
رشد مجادله در پایان دوره نسل پنجم روشنفکران
مشخصه بارز این دوره، وجود مجادله به جای مباحثه در حوزه عمومی ایرانی است. البته لازم به ذکر است که این مقاله به نکوهش یا تردید در فعالیتهای چریکی و انقلابی تاریخ مورد مطالعهاش نمیپردازد؛ بلکه درصدد است عنوان کند که عدم توجه جریان روشنفکری ایرانی به عقلانیت ارتباطی، سبب شد تا جامعه ایران از هستههای بارآورنده حوزه عمومی توانا برای هدایت دولت، کمتر از آنچه باید سود بجوید.
ویژگیهای روشنفکران نسل ششم (1357- 1385)
1- تبدیل اسلام به عامل تعیینکنندهی گفتمانها
پس از انقلاب اسلامی (1357 شمسی)، اصول و قواعد اسلامی به عامل تعیینکنندهای برای زندگی اجتماعی ایرانیان تبدیل شد. شرایط ناپایداری پس از انقلاب و رخداد جنگ ایران – عراق نمیتوانست بستر لازم را برای حضور تفکرات غیرحکومتی فراهم آورد. شرایط اجتماعی ایران از چنان ناپایداری برخوردار بود که پس از انقلاب گفتمانهایی که در تقابل با گفتمان حاکم قرار داشتند، قدرت لازم را برای به صحنه آمدن پیدا نکردند.
مهدوی (2004: 6)، معتقد است که اسلام اصطلاح قدرتمندی در فرهنگ لغت مسلمین ایران بود؛ اما نوسازی شاه این امر کلیدی را به چالش کشید. در شرایط نوسازی استبدادی، ضمن اینکه اعتقاد اسلامی وارد نظام معنایی روزمره ایرانیان شد، به چیزی نیز تبدیل شد که طبق نظر دریدا به عنوان گفتمان ضدهژمونی درآمد و اسلام به مثابه وسیلهای برای شکلگیری هویت ایرانی قلمداد شد.
گفتمانهای منتشره از سوی دکتر شریعتی، مهندس بازرگان، آیتالله مرتضی مطهری، امام خمینی و آیتالله طالقانی که خسروخاور (2004: 194) آنها را احیاگران اسلام در حیات روشنفکری معرفی میکند، در نسل ششم جریان روشنفکری ایرانی در رقابت با هم حضور بارزی داشتهاند. البته، خسروخاور معتقد است که برخی از این روشنفکران در دوره قبل از انقلاب، اصول ماتریالیسم و شیعه را درهم آمیخته و با مفاهیمی چون جامعه بیطبقه یا جامعه قسط و مدینه فاضله، فرهنگ اسلامی را یادآوری میکردند. این گروه، نسبت به غرب به شیوهای رادیکال انتقاد و با اعتقاد به شهادت، دو گروه را در جامعه از هم متمایز میکردند: مستضعفین در مقابل مستکبرین. مهدوی (2004: 5) در مورد چرایی چیرگی گفتمان امام خمینی بر سایر گفتمانها، با برشمردن دلایل رادیکال و مردم گرایانه این گفتمان، با استفاده از دیدگاههای گوناگون، به این چرایی پاسخ میدهد. به عنوان مثال، او از قول بیات مینویسد: «خیزش سیاست اسلامی، کوشش تازهای برای به چالش کشیدن مدرنیته در ایران بود. انقلاب نقطه چرخش تاریخی در بحران پروژه غرب محوری نوسازی بود. این گفتمان جانشینی را ایجاد میکرد که ایران را قادر میساخت تا مدرنیته را با بستر تجارب تاریخی خود همساز کند».
2- تلاش برای رفورمیسم مذهبی
در نتیجه جنگ و اقتصاد ضعیف ایران، برخی روشنفکران ایرانی، بعضی وجوه گفتمانهای مذکور را مورد تردید قرار دادند. از این روست که پس از انقلاب با وجود غلبه گفتمان مذهبی، شاهد حضور نیروهای فعال در عرصه سیاسی و اجتماعی هستیم که به تدریج به تولید گفتمانهای خاص خود میپردازند:
«در دهه 1370 گرایشات جدیدی در ایدئولوژی اسلامی در ایران ظاهر شدند که اصول و عقاید انقلابی دهه 50 و 60 را مورد تردید قرار دادند. از آن پس، روند اصلی روشنفکری در ایران رفورمیسم مذهبی شد. ظهور این عقاید اسلامی جدید، تفوق اسلام انقلابی را به چالش کشید. این، پایان رادیکالیسم مذهبی و حرکت به سوی نوع جدیدی از رفورمیسم مذهبی را در جریان اصلی حیات روشنفکری نشان میدهد. نسل جدید روشنفکران بر آزادی فردی، گشودگی فرهنگی و همزیستی صلحآمیز با غرب تاکید دارند» (خسروخاور، 2004: 193).
3- تردید گفتمان غالب نسبت به زنان
در این میان، نکته قابل ملاحظه، بخشی از زیستجهان ایرانی است که توسط زنان ایرانی در حال تحول است. پس از انقلاب، زنان، گفتمان غالب نسبت به خود را مورد تردید قرار دادند و خواهان فعالیت سیاسی و تغییر و بازتفسیر متون اسلامی توسط زنان و با نگرشی زنانه شدند. این زنان با استفاده از گفتمان زنانه، در حال ایجاد تحول در زیستجهان سنتی ایرانی هستند. از این روست که زنان خواستار «ورود در مطالعات مذهبی و بازتفسیر قانون اسلام» یعنی «ورود در حوزه مذهب و مشارکت مستقیم در فرایندهای قانونگذاری اسلامی» (علینژاد، 2002: 45) هستند.
گفتمانهای نسل ششم روشنفکران
حضور شش گفتمان در این نسل ملموس است:
1- گفتمان امام خمینی(ره)
2- گفتمان اسلامی چپ
3- گفتمان اسلامی لیبرال دموکراتیک
4- گفتمان مخالف با گفتمان حاکم
5- گفتمان سکولار مشروطهخواه
6- گفتمان اصلاحطلبی مذهبی
تفاوت اصلی گفتمان ششم با پنجتای دیگر، غیرایدئولوژیک بودن آن است.
دستاوردهای نسل ششم روشنفکران برای حوزه عمومی ایرانی
گفتمان روشنفکری این دوره، محصول روشنفکرانی از طبقات مختلف اجتماعی است و از گسترش تسهیلات آموزشی ابتدایی و عالی نشات میگیرد. بنابراین به تدریج شاهد انتقادهایی از زیستجهان سنتی ایرانی هستیم که در نتیجه، موضوعات متنوعتری مورد تردید قرار میگیرند. در این دوره گفتمانها در سیطره نگرش ایدئولوژیک قرار دارند؛ اما در کنار آنها، برخی از روشنفکران ظاهر میشوند که با نگاهی غیرایدئولوژیک، نسبت سنت با مدرنیته را مورد مداقه قرار میدهند. در این دوران در جامعه ایران گفتمان دیالوگ و مباحثه در حال مطرح شدن است که در صورت داشتن فرصت آزمون و خطا میتواند به عنوان سنت وارد زیستجهان ایرانی شود.
نتیجهگیری
در پاسخ به پرسش اول این مقاله، متذکر میشویم که تحول از زیست – جهانهای سنتی به مدرن در دورهی در حال گذار، به شکل تکثر زیست – جهانها و گشترش سنت انتقاد، اتفاق افتاده است. همچنین در پاسخ به پرسش دوم باید اذعان داشت که نوع گفتمانهای روشنفکری ایرانی از خصلتهای منحصر به فرد ایرانی برخوردار بوده است.
جریان روشنفکری ایران، در روند خود سه حکومت مختلف را تجربه کرده که شباهت اصلی آنها، حفظ قدرت از راه تعیین محدوده گفتمانها به جز گفتمان حکومت در حوزه عمومی است. در عین حال سایر گفتمانها راه خود را برای ورود به حوزه عمومی همواره جستوجو کردهاند. روشنفکران ایرانی نیز در بر هم کنش با محدودیتهای ساختاری، مسیر خود را ادامه داده و به انتقاد از وضع موجود و ترسیم وضع مطلوب پرداختهاند. گفتمان غالب در حکومت قاجار، کاملاً سنتی و در جهت حفظ موقعیت طبقه اول یعنی اشراف و برخی از روحانیان بود. در حکومت پهلوی که نوسازی از بالا آغاز شده بود، گفتمان غالب، ضد مذهبی و در جهت حفظ موقعیت حکومت خودکامه عمل میکرد. در این دوره، استفاده ارزشمدارانه از اسلام به منظور تهییج مسلمانان و بهرهگیری از وحدت عمومی برای دستیابی به اهداف صورت گرفت. در عین حال هم حکومت وقت و هم مخالفان آن از علاقه ایرانیان به اسلام در این جهت بهره میگرفتند. با این وجود، گفتمان نزدیکتر به زیست – جهان ایرانی، گسترش یافت و روحانیان مبارز نقش رهبران جنبشهای مردمی را در آن ایفا کردند. گفتمان غالب پس از انقلاب اسلامی، مذهبی است و سایر گفتمانها فرصت کمتری برای ظهور به عنوان گفتمان غالب پیدا کردهاند. گفتمان مذهبی در این دوره، در جهت تقویت وضع موجود و تحکیم نظام سیاسی – دینی عمل میکند.
مطالعه روند کلی گفتمانهای جریان روشنفکری، پنج خصیصه کلی زیر را در آنها نشان میدهد:
1- نگرش کارکردگرایانه به عامه مردم
چیرگی گفتمان غالب (حکومت) و روش غیراستدلالی روشنفکران در برخورد با سه حوزه نقد (مذهب، حکومت و استعمار) مردم را حداقل در دو دوره قاجار و پهلوی به ابزاری در دست حکومتیها یا روشنفکران تبدیل کرده بود. مطالعه تحولات اجتماعی ایران از بدو شکلگیری طبقه روشنفکران تاکنون نشان میدهد که هر گروه برای دستیابی به اهداف خود، سعی میکند تا مردم را با خود همراه سازد، و به این منظور به مهمترین عنصر زیستجهان ایرانی، یعنی اسلام، توجه میکند.
2- توجه به مظاهر مدرنیته در توسعه حوزه عمومی
ذکر این نکته نیز ضروری است که برخی مسایل اجتماعی مانند فقر، بیماری، ظلم و غیره از مهمترین دلایل دستاویزی عامه مردم به نگرشهای آخرتگرایانه / متافیزیکی بود که گروهی از روشنفکران دههی 1350، آنها را با باورهای اصیل اسلام مترادف میپنداشتند. بیسوادی و ناتوانی در تحلیل مسائل اجتماعی و مذهبی، امکان استفاده از احساسات و وابستگیهای آنان را برای هر کسی فراهم میکرد. بر این اساس، شاید بتوان نتیجهگیری کرد که گام نخست در تغییر نگرش مردم، رهایی آنها از غم نان، و تربیت علمی آنها برای یادگیری تحلیل مسائل بود. در این میان، ساخته شدن مدارس و دانشگاهها، از اهمیت بسیاری برخوردار بود. ضمن اینکه با توجه به بالاترین نرخ بیسوادی در ایران، نمیتوان اهمیت نقش رادیو و تلویزیون را برای افزایش آگاهی مردم و توان تشخیص و تحلیل آنها نادیده گرفت.
3- تداوم گفتمانها
مطالعه احزاب سیاسی ایران که هر یک از سنت فکری خاصی بهرهمند بودند و گفتمان خاص خود را در حوزه عمومی منتشر میکردند، نشان میدهد که هیچ گفتمانی در طول تاریخ ایران از بین نرفته است.
4- تبدیل اسلام به دین مدنی عام
هابرماس بر آن است که دموکراسیها توسط قدرت دولتها و بازارها در خطرند. از نظر او، فقط جامعه مدنی و حوزه عمومی قوی، میتواند قدرت آنها را به چالش بکشد. به نظر میرسد، گفتمانهای روشنفکری ایرانی معاصر، در حال تعریف کارکرد مدنی برای اسلام هستند. به نظر ما این روند، معرف احیاء اسلام به عنوان دین مدنی عام(2) در ایران است. البته مذهب فقط با مباحثه و انتقاد، از قدرت به چالش کشیدن بازار و دولت برخوردار خواهد بود.
5- رهایی از ایدئولوژی مدرنیسم
در روند جریان روشنفکری ایرانی، مشاهده میکنیم که نسبت ایدئولوژیزدگی که به روشنفکران ایرانی داده میشد، اهمیت خود را به تدریج از دست میدهد. «در مقاطع گذشته، روشنفکران ایرانی مشخصترین تجلی عقل مدرن را در ایدئولوژیها جستوجو میکردند و از همین رو، مدرن شدن را مترادف با شناخت و پذیرش ایدئولوژیهای مدرن میدیدند. این در حالی است که روشنفکران در دوران اخیر، دیگر تجلیات عقل مدرن (فلسفه و معرفتهای درجه دوم) را نیز دریافته و کم و بیش از دانش تخصصیتری در زمینه علوم تجربی برخوردار شدهاند. در گذشته بخشی از روشنفکران، با نگاهی مطلقگرا و انحصاری به عقلانیت مدرن، از پروژه عقلانیت، نوعی ایدئولوژی (مدرنیسم) ساخته بودند» (نامه، ش 30).
منابع:
1- آدمیت، فریدون (1340)؛ فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، تهران: چاپ تابان.
2- آزاد ارمکی، تقی (1380)؛ مدرنیته ایرانی، روشنفکران و پاردایم فکری عقبماندگی در ایران، تهران: دفتر مطالعاتی – انتشاراتی اجتماع.
3- باقریزاده، علی (1383)؛ سیر تحول روشنفکری در دوره پهلوی اول، تهران: انتشارات ودیعت.
4- بروجردی، مهرزاد (1377)؛ روشنفکران ایرانی و غرب، جمشید شیرازی، تهران، فرزان روز.
5- بزرگی، سیدمهدی (1379)؛ «جریان روشنفکری در ایران»، کیهان فرهنگی، سال 17، شماره 69، آبان ماه.
6- بهار، محمدتقی (1323)؛ تاریخ مختصر احزلب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر.
7- بهنود، مسعود (1381)؛ از سیدضیاء تا بختیار، تهران: سازمان انتشارات جاویدان.
8- جامی، ن (1386)؛ گذشته چراغ راه آینده، تهران: جاویدان.
9- دبیرمقدم، محمد (1383)؛ تحلیل انتقادی گفتمان، یادداشتهای کلاسی رشته علوم ارتباطات اجتماعی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
10- ذاکرحسین، عبدالرحیم (1368)؛ مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ.
11- سروش، عبدالکریم (1377)؛ رازدانی و روشنفکری و دینداری، تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.
12- شیخ فرشی، فرهاد (1381)؛ روشنفکری دینی و انقلاب اسلامی، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
13- عبداللهیان، حمید و زهرا اجاق (1385)؛ بومی کردن نظریه کنش ارتباطی برای تحلیل فرآیند توسعه و مدرنیته در ایران؛ نشریه الکترونیکی Global Media Journal, Persian Edition. دانشگاه تهران، قابل دسترسی در سایت dcsfs. ut . ac . ir
14- عبداللهیان، حمید (1381)؛ عقلانیت و استدلال؛ «گفتوگو در میان نسلهای جدید، فصلنامه مطالعات ملی، سال سوم، شماره 12، صص 9- 26.
15- قیصری، علی (1383)؛ روشنفکران ایرانی در قرن بیستم، محمد دهقان، تهران: هرمس.
16- لارین، خورخه (1380)؛ مفهوم ایدئولوژی، فریبرز مجیدی، تهران: وزارت امورخارجه، مرکز چاپ و انتشارات.
17- مصباحیپور ایرانیان، جمشید (1358)؛ واقعیت اجتماعی و جهان داستان، تهران، انتشارات امیرکبیر.
18- میرسپاسی، علی (1381)؛ دموکراسی یا حقیقت: رسالهای جامعهشناختی در باب روشنفکری ایرانی، تهران: طرح نو.
19- هابرماس، یورگن (1384)؛ نظریه کنش ارتباطی، کمال پولادی، تهران: روزنامه ایران، مؤسسه انتشارات.
20- – – – – – – – – (1381)؛ بحران مشروعیت، تئوری دولت سرمایهداری مدرن، ترجمه جهانگیر معینی علمداری، تهران: انتشارات گام نو.
22- Habermas, Jurgen (1996): The Structural Transformation of the Public Sphere, translated by Thomas Burger, Fredridk Lawrende, The MIT Press, Cambridge, Massachusetts.
23- Khosrokhavar, Farhad (2004): The New Intellectuals in Iran, Social Compass, Vol. 51.
24- Mahdavi, Mojtaba (2004): Islamic Forces of the Iranian Revolution: A Critique oF Cultural Essentialism, Iran Analysis Quarterly, Volume 2 no.2 – (September – November) 2004, A Publication of the Iranian Studies Group at MIT.
پاورقیها
حمید عبداللهیان : دانشیار گروه ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
سیده زهرا اجاق: کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی از دانشگاه تهران
1- Modernization
1- Public civil religion
تماس با نویسنده:
حمید عبداللهیان
E- mail: habdolah @ ut.ac.ir
سیده زهرا اجاق
E- mail: Khatcrehbehrangi @ yahoo.com
منبع: / فصلنامه / مطالعات ملی / 1385 / سال هفتم، شماره 4 ۱۳۸۵/۰۰/