نویسنده: سجاد رستمی پور*
اختلاف در جامعه انسانی مفهومی دارای ابهام است به این دلیل که راجع است به اصل وجود و هستی و به فراخور گرایش و موضعی که فرد در قبال هستی میگیرد نگاه او به مفهوم اختلاف عوض میشود. و لذا شاید یکی از دلایل گرایش تفکری غرب به پلورالیزم همین باشد که آنها از وجودشناسی ناامید شد و به معرفت شناسی عدول کردند. و وجودشناسی را تابعی دانستند. همین عدول به معرفت شناسی مساوق است با یک نگاه اطلاقی به مفهوم اختلاف به این معنا که ذات پدیدهها را در اختلاف تکثر دیدند. لذا بعضاً چگونگی و حرکت را نیز به اختلاف دانستند مشابه کاری که در ماتریالیسم دیالکتیک برای توجیه حرکت ارائه میشود. و طبق آن هر حرکتی ناشی از تضاد یک تز و آنتیتز است. همین گرایش به معرفت شناسی است که منجر به این شد غربزدگان متمایل به مارکسیزم در تحلیلات خود از قرآن و تفسیر قرآن همین دید را در ارائه تفسیر از برخی آیات قرآن کریم درج نمودند. و مثلاً گفتند که از نظر قرآن حرکت تاریخ بر اساس تضاد بین سرمایهدار و طبقه فرو دست است. قصد این نیست که به بررسی این ادعا پرداخته شود بلکه قصد این است که گفته شود نگاه معرفتشناسانه یک شبه متفکر میتواند تاویل آیاتی از قرآن که ریشه وجودشناختی آنها انکار ناپذیر است را به سخنان ضد و نقیض متفلسفان مادیگرا برگرداند. و بر اساس آن به نظامسازی و سیاستگذاری بپردازد.
احتراز از این گونه تصورات وابسته به این است که فهم وجودشناسی از مفهوم اختلاف در قرآن حاصل آید ولی این نوشته محل آن نیست و اجمالاً اینکه عالم وجود تجلی واحدی از حق است و فطور و اختلافی در آن نیست. برگشت اجتماعی این تصور از وجود این است که ذات انسان تشریعاً و تکویناً با این وجود هماهنگ است. این برداشت که شر و آفات از نظر قرآن چگونه با این مدعا هماهنگ است کمک کننده است. شاید بتوان گفت، همین نقضهای هستی در نگاه قرآنی نقض نیست، تضادهای خلقت، هماهنگیهای تکمیل کننده است. تضادها ظاهرشان تضاد است و باطناً گوایای هماهنگی و تکامل هستند.[1]
این نگاه به مفهوم اختلاف و تضاد در وجود و هستی را باید تکمیل کرد با بحث آفات و مفاسدی که انسان در آنها دخیل است لذا قرآن کریم عنوان میفرماید که «در دریا و خشکى فساد ظاهر گشت به خاطر کارهاى بد مردم، ظاهر گشت تا خدا به این وسیله بعضى از آثار کار بد را به ایشان بچشاند».[2] کاربست ظالمانه قوانین توسط انسان منجر به فساد میشود. به عبارت دیگر نظام عالم فی نفسه عاری از این فساد است و این انسان است که در عالم انحراف ایجاد میکند و فیالواقع واقعیت چیزی است و نتیجه حاصل از عملکرد انسان زاویه از این واقعیت ایجاد میکند. لذا اختلافات به میزان انحراف این زاویه با هم متفاوت است.
فلذا بعضی معتقدند اختلافات دو سنخ است یک سنخ آن زاویه از واقعیت است. واقعیت جهان که همان حقیقت ولایت الهی است که در ولایت کلیه معصومین(ع) متجلی شده است میباشد. و سنخ دیگر اختلافات به تعبیر علامه طباطبایی بر آمده از تفاوتهای در موقعهای جغرافیایی و تاریخی است که سلایق و علایق را شکل میدهد نویسنده احسن الحدیث ریشه اختلاف را در اختیار داشتن انسان میداند در ذیل آیه شریفه: «اگر خدا میخواست مردم را به شکل یک امت واحد قرار میداد (ولیکن اینگونه اراده نفرموده است».و لذا انسانها همچنان بر اختلاف خواهند بود و برای همین آنها را خلق کرد و اینچنین است که ملام پروردگارت تمام گشت که :جهنم را از همه جن و انس پر خواهم کرد».[3]
لذا انسان مادام که انسان است اختلاف در دین خواهد داشت چون اختیار دارد.[4]
علامه طباطبایی ذیل همین آیه شریفه اختلاف را دو سنخ میداند اول آنکه در علم انسانی چارهای از آن نیست و آن اختلاف طبایع است که منتهی به اختلاف بنیهها میگردد و همین امر باعث اختلاف در استعدادهای بدنی و روحی میشود و محیطها و آب و هوای متفاوت سنن و آداب و مقاصد متفاوت بوجود میآورد علامه طباطبایی این امر را لازمه و ضروری حیاتی زندگی انسان میداند.[5]
وجه اینکه چرا این اختلاف ضروری و ذاتی زندگی انسان است را علامه در جای دیگر به این راجع میدانند که صفت انسانی استخدام طلبی باعث تداوم حیات انسان است. و استخدام ضرورتاً مستلزم تفاوتهاست. سنخ دوم اختلافات آن چیزی است که ناشی از هواهای نفسانی است که مثلاً منجر به اختلاف در دین میشود.[6] سنخ اول مذمت نشدنی است از نظر علامه ولی سنخ دوم مذمت شده است. چرا که سنخ دوم فطری انسان است.
گذشته از اینکه مبنای علامه طباطبایی فطرت انسان است. و میتوان به آن ضرورت ولایت برای تولی گرایشات فطری و عقلی را افزود و باید گفت سنخ اول اختلاف اگر چه علامه برای مذمت آن در قرآن کریم آیهای نیافتهاند اما با بررسی درباره آن میتوان نتایج متفاوت گرفت. و آن اینکه سنخ اول ناظر به چگونه اختلافی است. صحبت از اختلاف در بنیه و استعداد نیست چرا که این یعنی تفاوت که با اختلاف متفاوت است و حضرت علامه معتقدند کلمه اختلاف ریشه در خلف و نهایتاً به معنی پشت سر نهادن است یعنی ارتکاز ذهنی مختلفین این است که نظر دیگری وجود دارد ولی آنها با آن موافق نیستند. مگر آنکه بگوییم اختلاف در بنیه به اختلاف در استعداد فهم منجر میشود و لذا برخی کجفهمیها بخشودنی باشند. فرمایش علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) در مورد اختلاف دوم که اختلاف در این است با توجه به اینکه ایشان آنرا مستند به فطرت فرمودند این استظهار را در پی دارد که اختلاف در پذیرش دین است نه در فهم آن و عمل به آن و در واقع در این مورد ساکت است چرا که فطرت فقط در پذیرش اصل دین و کلیات آن یاری کننده نوع انسان است نه در جزئیات آن و البته اختلاف در فهم جزئیات در ادیان سابق اولا به انحراف در فهم و پذیرش کلیات بوده است و ثانیاً در اغلب مواقع بلا موضوع بوده است چون امتها از نعمت نبوت و ولایت بهرهمند بودهاند و صرف عمل به این گرایش فطری که انسان موظف به تبعیت از ولایت است او را از عبور به مراحل بعدی اختلاف با دین حفظ میکرد. لذا از این جهت مستحق عقاب است. یکی از دلایل این عقاب به تعبیر علامه این است که هر فطرت و عقل سلیمی اختلاف را نمیپسندد.
اختلاف دنیایی مزبور که از نظر علامه طباطبایی مذموم نیست از نظر ایشان بنابر ارسال انبیاء چنانکه ایشان آیه «انسانها امت واحده بودند (پس اختلاف کردند) و خدا انبیا را برای تبشیر و انذار مردم مبعوث فرمود و همراه آنان کتاب نازل فرمود تات بین مردم در باره آنچه اختلاف دارند داوری کنند »[7]
این آنچه در آن اختلاف کردند را همان اختلاف دنیایی نوع اول میدانند لذا معنای کلام ایشان این است که این اختلاف حدوثاًٌ مذموم نیست ولی بقاءاً مذموم است لذا خدا موافق بقای این اختلاف نیست. توضیح اینکه به نظر علامه طباطبایی انسان اولیه زندگی سادهای داشته است ولی بعد از مدتی این سادگی به پیچیدگی مبدل شده و پیچیدگی موجد اختلاف است. و لذا پیامبران برای حل این اختلاف آمدند. به نظر میرسد منظور علامه از اختلاف دنیایی موارد مشخصی از دعواهای مادی باشد. «بشر به سیر خود (استخدام ادوات و مواد و انسانها) ادامه داد تا به این مشکل برخورد که هر فردی از فرد یا افراد دیگر همان را میخواهد که دیگران از او میخواهند لاجرم پیبرد باید اجتماعی مدنی و تعاونی تشکیل دهد و بعد از آن فهمید. باید اجتماع به نحوی استقرار یابد. که روابط متعادل باشد و این همان عدالت اجتماعی است».[8]
میتوان بین مفهوم اختلاف با تعارض نیز تفاوت گذاشت. و اختلاف را به مفهوم نظری و تعارض را اجمالاً به مفهوم عملی و بهرهمندی ناظر و معطوف دانست. به نظر میرسد بتوان آیه شریفه اخیر الذکر را به معنای اختلافات در عقاید و نظریات اجتماعی نیز توسعه داد. دست کم از این جهت که هر کس برای توجیه و مشروعیت بخشی به قدرت خودش در بهرهمندی بیشتر مبانی نظری تولید میکرده و میکند. و دیگر اینکه اساساً اگر همین مبنای پیچیدگی زندگی را بپذیریم نیز این نتیجه حاصل میشود که خطوط مفارق فکری شکل میگیرند. لذا انبیاء برای داوری در مورد این دعواهای فکری و مادی مبعوث میشوند. لذا اجمالاً ازمباحث بالا استفاده میشود که قرآن کریم موافق جریانات مختلف فکری و اجتماعی نیست.
تا آن حدی که به نقض حکم فطرت یا دین منجر شده باشد. اما آنچه ورای این محدوده است محل اختلاف بودن آن مذموم نبوده و رشد انسان و زندگی اجتماعی او وابسته به آن است.
نکته لازم الذکر این است که آیا مراد از این مفید بودن، همان مقوله آزمون و خطاست؟ و تضارب آراء؟ به نظر میرسد این یک تناقض است. اینکه هر طیف فکری و تجربی اعتقادش را به منصه عمل برساند و محل رقابت همه نظرات باشد، با اینکه انبیاء برای حل این اختلافات آمدهاند. و به نظر میرسد که انبیاء برای غالب نمودن یک نظر خاص مبعوث شدهاند و هدایتگر انسان برای طی مراحل علمی هستند، مگر اینکه این اختلاف آراءها را در چارچوب شریعت و دینی که انبیاء آوردهاند بدانیم. در این صورت فایده آن در کمک به فهم دین یا تفریع بر اصول دینی است که خداوند رحمان نازل فرموده است و این تضارب آراء دینی در آن حدی که دین مجاز اعلام فرموده است منجر به رشد جامعه دینی خواهد شد نکته مهم آن است که بتوان قدر متیقنهای دین و خطوط قرمز را مشخص و به آنها پایبند بود و ضوابط این پایبندی را مشخص کرد و برای یک فعالیت مثبت سیاسی به نحوی که به اقامه دین خدا بیانجامد اصول فعالیت احزاب سیاسی اسلامی را مشروط به آن که بنای گروهها براساس عقلانیت سیاسی اسلامی باشد و تمایز گروهها را اختلافات روشی نه منفعتی مشخص کند و اصول سیاست اسلامی مورد وفاق همه گروهها باشد اما سوال قابل تامل همین است که آیا اگر این اصول مورد وفاق نباشند چه مکانیسمی را باید برای حل آن بکار برد و آیا میتوان به حداقل های وفاق اکتفا کرد و نیز اینکه آیا میتوان گفتمان یا پروِه یک گروه غیر اسلامی را تحمل کرد؟ که نیازمند بررسی جداگانه است.
——————————————————————————–
* دانشجوی معارف اسلامی و علوم سیاسی
[1] فارجع البصر کرتین هل تری من فطور¦ (الملک: 3)
[2] ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس¦ (الروم: 41)
[3] و لو شاء ربک لجعل الناس امه واحده و لایزالون مختلفین الا من رحم ربک و لذلک خلقهم و تمت کلمه ربک لاملان جهنم من الجنه و الناس اجمعین¦
[4] قرشی سید علی اکبراحسن الحدیث ج5، ص: 66).
[5] طباطبایی سید محمد حسین المیزان ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی قم دارالعلم بی تا ج 11 ص 82)
[6] (همان ص 82)
[7] کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوافیه” ¦
[8] (طباطبایی سید محمد حسین المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی قم دارالعلم بی تا ج 2 ص 172)
منبع: سیاست ما
این نگاه به مفهوم اختلاف و تضاد در وجود و هستی را باید تکمیل کرد با بحث آفات و مفاسدی که انسان در آنها دخیل است لذا قرآن کریم عنوان میفرماید که «در دریا و خشکى فساد ظاهر گشت به خاطر کارهاى بد مردم، ظاهر گشت تا خدا به این وسیله بعضى از آثار کار بد را به ایشان بچشاند».[2] کاربست ظالمانه قوانین توسط انسان منجر به فساد میشود. به عبارت دیگر نظام عالم فی نفسه عاری از این فساد است و این انسان است که در عالم انحراف ایجاد میکند و فیالواقع واقعیت چیزی است و نتیجه حاصل از عملکرد انسان زاویه از این واقعیت ایجاد میکند. لذا اختلافات به میزان انحراف این زاویه با هم متفاوت است.
فلذا بعضی معتقدند اختلافات دو سنخ است یک سنخ آن زاویه از واقعیت است. واقعیت جهان که همان حقیقت ولایت الهی است که در ولایت کلیه معصومین(ع) متجلی شده است میباشد. و سنخ دیگر اختلافات به تعبیر علامه طباطبایی بر آمده از تفاوتهای در موقعهای جغرافیایی و تاریخی است که سلایق و علایق را شکل میدهد نویسنده احسن الحدیث ریشه اختلاف را در اختیار داشتن انسان میداند در ذیل آیه شریفه: «اگر خدا میخواست مردم را به شکل یک امت واحد قرار میداد (ولیکن اینگونه اراده نفرموده است».و لذا انسانها همچنان بر اختلاف خواهند بود و برای همین آنها را خلق کرد و اینچنین است که ملام پروردگارت تمام گشت که :جهنم را از همه جن و انس پر خواهم کرد».[3]
لذا انسان مادام که انسان است اختلاف در دین خواهد داشت چون اختیار دارد.[4]
علامه طباطبایی ذیل همین آیه شریفه اختلاف را دو سنخ میداند اول آنکه در علم انسانی چارهای از آن نیست و آن اختلاف طبایع است که منتهی به اختلاف بنیهها میگردد و همین امر باعث اختلاف در استعدادهای بدنی و روحی میشود و محیطها و آب و هوای متفاوت سنن و آداب و مقاصد متفاوت بوجود میآورد علامه طباطبایی این امر را لازمه و ضروری حیاتی زندگی انسان میداند.[5]
وجه اینکه چرا این اختلاف ضروری و ذاتی زندگی انسان است را علامه در جای دیگر به این راجع میدانند که صفت انسانی استخدام طلبی باعث تداوم حیات انسان است. و استخدام ضرورتاً مستلزم تفاوتهاست. سنخ دوم اختلافات آن چیزی است که ناشی از هواهای نفسانی است که مثلاً منجر به اختلاف در دین میشود.[6] سنخ اول مذمت نشدنی است از نظر علامه ولی سنخ دوم مذمت شده است. چرا که سنخ دوم فطری انسان است.
گذشته از اینکه مبنای علامه طباطبایی فطرت انسان است. و میتوان به آن ضرورت ولایت برای تولی گرایشات فطری و عقلی را افزود و باید گفت سنخ اول اختلاف اگر چه علامه برای مذمت آن در قرآن کریم آیهای نیافتهاند اما با بررسی درباره آن میتوان نتایج متفاوت گرفت. و آن اینکه سنخ اول ناظر به چگونه اختلافی است. صحبت از اختلاف در بنیه و استعداد نیست چرا که این یعنی تفاوت که با اختلاف متفاوت است و حضرت علامه معتقدند کلمه اختلاف ریشه در خلف و نهایتاً به معنی پشت سر نهادن است یعنی ارتکاز ذهنی مختلفین این است که نظر دیگری وجود دارد ولی آنها با آن موافق نیستند. مگر آنکه بگوییم اختلاف در بنیه به اختلاف در استعداد فهم منجر میشود و لذا برخی کجفهمیها بخشودنی باشند. فرمایش علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) در مورد اختلاف دوم که اختلاف در این است با توجه به اینکه ایشان آنرا مستند به فطرت فرمودند این استظهار را در پی دارد که اختلاف در پذیرش دین است نه در فهم آن و عمل به آن و در واقع در این مورد ساکت است چرا که فطرت فقط در پذیرش اصل دین و کلیات آن یاری کننده نوع انسان است نه در جزئیات آن و البته اختلاف در فهم جزئیات در ادیان سابق اولا به انحراف در فهم و پذیرش کلیات بوده است و ثانیاً در اغلب مواقع بلا موضوع بوده است چون امتها از نعمت نبوت و ولایت بهرهمند بودهاند و صرف عمل به این گرایش فطری که انسان موظف به تبعیت از ولایت است او را از عبور به مراحل بعدی اختلاف با دین حفظ میکرد. لذا از این جهت مستحق عقاب است. یکی از دلایل این عقاب به تعبیر علامه این است که هر فطرت و عقل سلیمی اختلاف را نمیپسندد.
اختلاف دنیایی مزبور که از نظر علامه طباطبایی مذموم نیست از نظر ایشان بنابر ارسال انبیاء چنانکه ایشان آیه «انسانها امت واحده بودند (پس اختلاف کردند) و خدا انبیا را برای تبشیر و انذار مردم مبعوث فرمود و همراه آنان کتاب نازل فرمود تات بین مردم در باره آنچه اختلاف دارند داوری کنند »[7]
این آنچه در آن اختلاف کردند را همان اختلاف دنیایی نوع اول میدانند لذا معنای کلام ایشان این است که این اختلاف حدوثاًٌ مذموم نیست ولی بقاءاً مذموم است لذا خدا موافق بقای این اختلاف نیست. توضیح اینکه به نظر علامه طباطبایی انسان اولیه زندگی سادهای داشته است ولی بعد از مدتی این سادگی به پیچیدگی مبدل شده و پیچیدگی موجد اختلاف است. و لذا پیامبران برای حل این اختلاف آمدند. به نظر میرسد منظور علامه از اختلاف دنیایی موارد مشخصی از دعواهای مادی باشد. «بشر به سیر خود (استخدام ادوات و مواد و انسانها) ادامه داد تا به این مشکل برخورد که هر فردی از فرد یا افراد دیگر همان را میخواهد که دیگران از او میخواهند لاجرم پیبرد باید اجتماعی مدنی و تعاونی تشکیل دهد و بعد از آن فهمید. باید اجتماع به نحوی استقرار یابد. که روابط متعادل باشد و این همان عدالت اجتماعی است».[8]
میتوان بین مفهوم اختلاف با تعارض نیز تفاوت گذاشت. و اختلاف را به مفهوم نظری و تعارض را اجمالاً به مفهوم عملی و بهرهمندی ناظر و معطوف دانست. به نظر میرسد بتوان آیه شریفه اخیر الذکر را به معنای اختلافات در عقاید و نظریات اجتماعی نیز توسعه داد. دست کم از این جهت که هر کس برای توجیه و مشروعیت بخشی به قدرت خودش در بهرهمندی بیشتر مبانی نظری تولید میکرده و میکند. و دیگر اینکه اساساً اگر همین مبنای پیچیدگی زندگی را بپذیریم نیز این نتیجه حاصل میشود که خطوط مفارق فکری شکل میگیرند. لذا انبیاء برای داوری در مورد این دعواهای فکری و مادی مبعوث میشوند. لذا اجمالاً ازمباحث بالا استفاده میشود که قرآن کریم موافق جریانات مختلف فکری و اجتماعی نیست.
تا آن حدی که به نقض حکم فطرت یا دین منجر شده باشد. اما آنچه ورای این محدوده است محل اختلاف بودن آن مذموم نبوده و رشد انسان و زندگی اجتماعی او وابسته به آن است.
نکته لازم الذکر این است که آیا مراد از این مفید بودن، همان مقوله آزمون و خطاست؟ و تضارب آراء؟ به نظر میرسد این یک تناقض است. اینکه هر طیف فکری و تجربی اعتقادش را به منصه عمل برساند و محل رقابت همه نظرات باشد، با اینکه انبیاء برای حل این اختلافات آمدهاند. و به نظر میرسد که انبیاء برای غالب نمودن یک نظر خاص مبعوث شدهاند و هدایتگر انسان برای طی مراحل علمی هستند، مگر اینکه این اختلاف آراءها را در چارچوب شریعت و دینی که انبیاء آوردهاند بدانیم. در این صورت فایده آن در کمک به فهم دین یا تفریع بر اصول دینی است که خداوند رحمان نازل فرموده است و این تضارب آراء دینی در آن حدی که دین مجاز اعلام فرموده است منجر به رشد جامعه دینی خواهد شد نکته مهم آن است که بتوان قدر متیقنهای دین و خطوط قرمز را مشخص و به آنها پایبند بود و ضوابط این پایبندی را مشخص کرد و برای یک فعالیت مثبت سیاسی به نحوی که به اقامه دین خدا بیانجامد اصول فعالیت احزاب سیاسی اسلامی را مشروط به آن که بنای گروهها براساس عقلانیت سیاسی اسلامی باشد و تمایز گروهها را اختلافات روشی نه منفعتی مشخص کند و اصول سیاست اسلامی مورد وفاق همه گروهها باشد اما سوال قابل تامل همین است که آیا اگر این اصول مورد وفاق نباشند چه مکانیسمی را باید برای حل آن بکار برد و آیا میتوان به حداقل های وفاق اکتفا کرد و نیز اینکه آیا میتوان گفتمان یا پروِه یک گروه غیر اسلامی را تحمل کرد؟ که نیازمند بررسی جداگانه است.
——————————————————————————–
* دانشجوی معارف اسلامی و علوم سیاسی
[1] فارجع البصر کرتین هل تری من فطور¦ (الملک: 3)
[2] ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس¦ (الروم: 41)
[3] و لو شاء ربک لجعل الناس امه واحده و لایزالون مختلفین الا من رحم ربک و لذلک خلقهم و تمت کلمه ربک لاملان جهنم من الجنه و الناس اجمعین¦
[4] قرشی سید علی اکبراحسن الحدیث ج5، ص: 66).
[5] طباطبایی سید محمد حسین المیزان ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی قم دارالعلم بی تا ج 11 ص 82)
[6] (همان ص 82)
[7] کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوافیه” ¦
[8] (طباطبایی سید محمد حسین المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی قم دارالعلم بی تا ج 2 ص 172)
منبع: سیاست ما