مديران و شناخت تفاوت‌های فرهنگی

نویسندگان: محمدصادق حسن زاده – حسن اكبري

چكيده
اگر به زندگي روزانه افراد نگاه شود، بخش عمده اي از فعاليتهاي روزمره آنها را ارتباطات تشكيل مي دهد و مي توان گفت كه بدون ارتباطات، زندگي براي بشر غيرممكن است.

در جهاني كه در آن سازمانها و افراد پر از پيچيدگي و تنوع به سر مي برند به طبع كساني در اين محيط پيچيده مي توانند باقي بمانند كه خود را با شرايط پيچيده محيطي منطبق كنند. طبيعتاً برقراري ارتباط موثر نقش موثر در انطباق سازمانها با محيط خود دارد و وظايف مديريت اعم از برنامه ريزي، سازماندهي، هدايت و كنترل سازمان بدون وجود يك سيستـــم ارتباطـي موثر قابل تحقق نيست و مي توان گفت بسياري از مشكلات اجتماعي و سازماني كه در جوامع وجود دارد از ضعف ارتباطات شكل مي گيرد. فرايند ارتباطات وقتي پيچيده مي شود كه طرفين برقراركننده ارتباطات به فرهنگها و گروههاي زباني متفاوت تعلق داشته باشد، زيرا روشي كه مردم توسط آن ارتباط برقرار مي كنند از جامعه اي به جامعه ديگرمتفاوت است.SANYAL 2001 P62)

فرهنگ با زمينه بالا و پايين
اولين فردي كه مطالعه بر روي فرهنگهاي بازمينه بالا (HIGH CONTEXT CALTURE) و فرهنگهاي با زمينه پايين (LOW CONTEXT CULTURE) را مطرح كرد هال(1976) بود كه معتقد است فرهنگهاي با زمينه بالا متكي به اشارات غيركلامي هستند. در مقابل در فرهنگهاي با زمينه پايين به پيامهاي واضح و روشن متكي هستند.
فرهنگ با زمينه پايين: كلماتي كه در اين نوع فرهنگها استفاده مي شود از بافت كمتري برخوردار است و واضح و روشن است، در انتقال پيام شفافيت وجود دارد و كلمات به دقت انتخاب مي شوند تا مفاهيم را به درستي منتقل كنند و از ابهام اجتناب مي شود. فرهنگهاي آمريكاي شمالي، استراليا و اروپاي غربي داراي چنين فرهنگي هستند.
فرهنگهاي با زمينه بالا: در چنين فرهنگهاي شفافيت در انتقال پيام وجود ندارد، اعضا به علائم و اشارات متكي هستند و محيط خارجي وضعيت كلي و رفتار غيركلامي، زمينه ايجاد ارتباطات هستنـد، فرهنگهاي ژاپن، چيـن، اعراب داراي فرهنگ با زمينه بالا هستنـد (SANYAL 2001 P63) .
در فرهنگهاي با زمينه پايين معاني كه به كار برده مي شود از زمينه كمتري برخوردار است و غالباً به صورت مكتوب است و در پيام ابهام وجود ندارد. در اين فرهنگها بيشتر معاني به صورت كدهاي تعريف شده است.
ارتباطاتي كه در اين نوع فرهنگها وجود داردواضح و روشن است. در اين نوع فرهنگها حالات غيركلامي بيانهاي كلامي را حمايت مي كنند. در فرهنگهاي با زمينه بالا معاني در محيط زمينه و وضعيت قرار دارد و معاني در يك شرايطي قابل درك است. در فرهنگهاي با زمينه بالا علائم غيركلامي خيلي مهم هستند. در اين نوع فرهنگها جواب بله يا نه ممكن است ابهام آميز باشد. در فرهنگهاي با زمينه بالا، معاني به صورت كدهاي تعريف شده نيست بلكه به صورت تعريف شده در درون فرد است و در افراد دروني شده است. در اين نوع فرهنگها شنونده بايد علائم زمينه را بفهمد تا معاني پيام را درك كند. بنابراين، در فرهنگ زمينه بالا، شخص تمايل دارد كه حول يك نقطه صحبت كند و از شنونده انتظار دارد كه منظورش را بفهمد. به طور كلي در فرهنگ با زمينه بالا بيشتر پيام و مسئوليت آن بردوش شنونده است تا گوينده ولي در فرهنگهاي با زمينه پاييـن مسئوليت ارائه پيام با گوينـده است كه پيام را بـه طور كامل انتقال دهد. (ZAHARNA 1995)
رويكرد هال مي تواند به تحقيقات هــاف استد (1991) كه برروي فردگرايي و جمع گرايي صورت گرفت ارتباط داشته باشد. گدوكانست و تينگ تومي معتقدند كه همه فرهنگهايي كه هال باعنوان زمينه پايين نامگذاري كرده است فردگرا و همه فرهنگهايي كه با زمينه بالا نامگذاري شده اند جمع گرا هستند(KNUTSON & ETAL 2003) .
باتوجه به تعريفي كه از فرهنگهاي بازمينه بالا و فرهنگهاي زمينه پايين ارائه شد، هريك از عناصر فرهنگي، زمان، كلامي و غيركلامي بودن، مستقيم و غيرمستقيم بودن، انجام دادن و بودن، خطي و غيرخطي بودن و فضا در قالب فرهنگهاي بازمينه بالا و فرهنگهاي با زمينه پايين مورد بررسي قرار مي گيرد.
زمان : از نظر زمان فرهنگهاي بازمينه بالا به عنوان فرهنگ چندبعدي (POLYCHRONIC) و فرهنگهاي با زمينه پايين به عنوان فرهنگ يك بعدي MONOCHRONIC معرفي مي شوند. در فرهنگهاي چندبعدي، يك روش كاملاً ساختار يافته و مبتني بر زمان براي زندگي وجود ندارد و يك روش منعطف و مبتني بر روابط شخصي در زمانبنديها وجود دارد و در يك زمان ممكن است كارهاي متفاوتي صورت بگيرد. در فرهنگهاي چندبعدي ديركردن و به تاخير انداختن قرار ملاقات معقول است و وقت ملاقات به صورت تخميني بيان مي شود. بنابراين، در فرهنگهاي چندبعدي شتاب و عجله در برخورد با مباحث بحث انگيز به عنوان يك كار نسنجيده تعبير مي شود و هرجا كه ممكن است از آن اجتناب مي شود. در فرهنگهاي چندبعدي، در برنامه ريزي و حل مسئله به صورت غيررسمي عمل مي كنند، و يك روش تقديرگرايانه در حل مسئلـه به كار مي برند(LOOSMORE ETAL 1999) .
در فرهنگهاي تك بعدي، فعاليتهاي متفاوت به وضوح از هم متمايز شده اند مثل كار، استراحت و روي يك وظيفه خاص، در يك زمان مشخص متمركز مي شوند. در حالي كه در فرهنگهاي چندبعدي چنين نيست. به عنوان مثال، يك مدير آمريكايي ممكن است كه نيم ساعت وقت ملاقات به يك ارباب رجوع بدهد و تمام توجه خود را به آن معطوف كند و بلافاصله به سراغ ارباب رجوع ديگر برود. برخلاف آن يك وزير كابينه از كشورهاي مديترانه اي محل مخصوص ملاقات در خارج از كار خود دارد كه مردم در اين محل منتظـر مي مانند و اين مقام دولتي ممكن است همزمان با چندنفر صحبت كند. (شرمرهون و ديگران 1379 صص 52 و 53). در فرهنگهاي با زمينه بالا قراردادها به آساني متوقف مي شوند ولي در فرهنگهاي با زمينه پايين يك ضرب الاجل خاصي در نظر گرفته مي شود و برنامــه ريزي به طور جدي صورت مي گيرد.
كلامي بودن و غيركلامي بودن: در فرهنگهاي با زمينه پــــايين غالباً از ارتباط كلامي استفاده مي شود.
عنصر معنايي ارتباطات يك ابزار مهمي را فراهم مي كند كه مي تواند سهم مهمي را در انتقال يك پيام داشته باشد. درسكي عنصر معنايي را به عنصر سكوت اطلاق مي كند كه از چهارطريق منتقل مي شود: حركات بدن، همجواري، زبان موازي. زبان شيئي. حركات بدني به اشارات، حركا ت دست، و تماسهاي چشم اشاره دارد. بعضي از اين علائم جهاني و قابل درك هستند و بعضي از آنها به طور فرهنگي، خاص هستند. همجواري به نزديكي افراد در طول ارتباطات اشاره دارد. احساس فضاي شخصي از نظر فرهنگي استاندارد شده نيست و فرهنگها در يك پيوستار با تماس بالا يا تماس پايين تقسيم بندي مي شوند. زبان موازي اشاره دارد به اينكه چگونه بعضي چيزها به جاي محتوا گرفته مي شود. تن، نوسان صدا و چگونگي گفتار مهم هستند. براي مثال در جوامع غربي مستقيماً به سراصل موضوع مـــي روند ولي عربها در صحبت كردن قبل از اينكه به موضوع اصلي بپردازند اول پيرامون آن صحبت مي كنند. زبان شيئي OBJECTIVE LANGUAGE به پيامهاي انتقال يافته از طريق قيافه فرد، لباس و آرايش گفتــــــه مي شود. به طور كلي در فرهنگهاي با زمينه بالا بيشتر از علائم غيركلامي استفاده مي شود و دستها و حالات چهره، خيلي مهم هستنــد و سكوت مي تواند نوعي ارتباط باشد ولي در فرهنگ با زمينه پايين بيشتر از ارتباط كلامـــي استفاده مي شود و دستها به بيان گفتار كمك مي كند و دامنه كمي براي سكوت وجود دارد(LOOSMORE ETAL 1999) .
مستقيم و غيرمستقيم بودن: ابعاد مستقيم و غيرمستقيم بودن به حدي كه يك سخنگو نياتش را از طريق ارتباطات آشكار مي كند، اطلاق مي گردد.
سبك مستقيم به بيان روشن احساسات فرد، خواسته ها و نيازهاي شخص گوينده اطلاق مي شود. از طرف ديگر سبك غيرمستقيم به پيامهاي گفتاري كه نيات واقعي گوينده و خواسته ها و نيازهاي او پنهـــــان مي شود، اطلاق مي شود(NELSON ETAL 2002) .
لوين بيان مي كند كه در فرهنگهاي آمريكايي بيشتر ارتباطات آنها مستقيم و روشن است و شواهدي براي مستقيم بودن، در زبان آمريكايي وجود دارد مانندبگو منظور شما چيست يا حاشيه نرو و يا برو سر اصل مطلب. لوين همچنين بيان مي كند كه در سبك مستقيم تلاش مي شود كه به دقت حقايق، روشها، يا انتظارات بيان شود و از صحبتهاي احساسي و بيانهاي حدسي اجتناب مي شود. برعكس، ارتباطات غير مستقيم از بار احساسي زيــادي برخورداراست. (ZAHARNA 1995) در سبك مستقيم پيام داراي سادگي است و ساده بودن پيام ارزشمند است ولي در سبك غيرمستقيم تزئينات در پيام ارزشمند است(SANYAL 2001) .
فضا: نحوه استفاده از فضا در فرهنگهاي مختلف متفاوت است. فضاي شخصي، چون حبابي اطراف افراد را مي پوشاند و اندازه مطلوب اين حباب در فرهنگهاي مختلف متفاوت است. وقتي ديگران به فضاي شخصي فرد هجوم مي آورند يا آن را تنگ مي كنند ناراحت مي شود اما وقتي هم كه اطرافيان فرد خيلي دور هستند و ارتباط با آنها مشكل است باز هم احساس ناراحتي مي كند. يك عرب سعودي در ملاقات با مدير كانادايي وقتي راحت است كه به او نزديك شود اما كانادايي سعي مي كند فاصله خود را بيشتر كند. (شرمرهون و ديگران، 1379). به طور كلي در فرهنگهاي با زمينه بالا افراد ترجيح مي دهند كه فضاي شخصي كمتري داشته باشند و بيشتر فاصله گروهي را ترجيح مي دهند ولي در فرهنگ بازمينه پايين افراد دوست دارند كه فضاي شخصي مخصوصي داشته باشند(SANYAL 2001) .
انجام دادن و بودن: يكي از وجوه تمايزي كه از طرف كلاك هان و استرادبك (1961) پيشنهاد شده است تاكيد بر فعاليت و تاكيد بربودن يا شدن است. گرايش به فعاليت يعني اينكه فعاليتهايي كه انجام مي شود قابل اندازه گيري است كه استوارت گرايش به فعاليت را انجام دادن مي نامد.
فرهنگهاي انجام دادن، ويژگي فرهنگهاي با زمينه پايين است كه بر موفقيت و دستيابي به موفقيت تاكيد دارند و تمايل به انجام دادن در بيانات و گفتاري اين نوع فرهنگ وجود دارد. ويژگي مهمي كه به گرايش به انجام دادن ارتباط برقرار مي كند اين است كه در انجام دادن كلمه ها بايد با فعاليتها و اعمال منطبق باشد و بايد از بيانات سمبليك خودداري شود.
عكس فرهنگ انجام دادن، فرهنگ بودن است كه در فرهنگهايي مثل عرب، چين، ژاپن وجود دارد. اوكاب فرهنگ انجام دادن آمريكايي را با فرهنگ بودن ژاپني مقايسه كرده و به اين نتيجه رسيده كه در ژاپن موفقيت مهم نيست، چيزي كه در آنجا بــــــدان اهميت مي دهند، سن، موقعيت خانوادگي و مقام است. فردي كه به فرهنگ بودن تعلق دارد او چه كسي است براي او بيشتر اهميت دارد تا اينكه بگويند او چه كاري انجام مي دهد (ZAHARNA 1995) .
آگاهي از نوع فعاليت فرهنگي و جهتي كه جامعه در پيش رو داردمي تواند ديدگاهي عميق درباره شيوه كار افراد و گذرانيدن وقت بيكاري به دست دهد و مي توان بدان وسيله مشخص كرد كه افراد اين جوامع چگونه تصميم مي گيرند و براي دادن پاداش از چه شاخصهايي استفاده مي كنند. براي مثال، در فرهنگهايي كه جنبه بودن مطرح است، تصميمات جنبه احساساتي دارند و برعكس در فرهنگهايي كه به عمل و كار تاكيد مي شود به هنگام تصميم گيري مسئله فردگرايي مطرح است (رابينز، 1378) .
خطي بودن و غيرخطي بودن: الگوي فرهنگي خطي بودن كه جزو فرهنگ با زمينه پايين است بر آغاز و پايان حوادث هدفمند تاكيد مي كند. خطي بودن روي كارهاي منفرد تاكيد دارد يعني اينكه كارها يكي پس از ديگري انجام شود.
در روش خطي كارها به صـــورت پله پله انجام مي شود يعني ابتدا روي يك كــــار متمركز مي شوند و بعد از اتمام آن به سراغ كار ديگري مي روند ولي در غيرخطي، كارها به صورت همزمان انجام مي شود. در فرهنگهاي غيرخطي روي موضوعهاي چندگانه توجه مي گردد كه به صورت واژه هاي شفاهي بيان مي شود، در فرهنگ غيرخطي افراد بيشتر روي تصاوير فكر مي كنند تا كلمات. (ZAHARNA 1995)
در شكل يك ويژگيهاي دو فرهنگ با زمينه بالا و پايين آورده شده است.

نتيجه گيري
سيستم اقتصاد جهاني كه يكي از نتايج آن شركتهاي چندمليتي است براي مديران مسايل و مشكلاتي را به وجود آورده است. مديران در اين سيستم، بايد تفاوتهاي فرهنگي موجود بين كشورها را درك كنند و شيوه مديريت و سازمانهاي خود را براساس آن تعديل كنند. تفاوتهاي فرهنگي تمامي فرايندهاي مديريتي مثل ارتباطات، رهبري و تصميم گيري را تحت تاثير قرار مي دهد. به عنوان مثال، تفاوتهاي فرهنگي مي تواند تمامي اجزاي فرايند ارتباطات را تحت تاثير خود قرار دهد. به عنوان مثال در بحث فرستنده پيام، يك شخص از فرهنگ با زمينه بالا ممكن است از پيامي استفاده كند كه كلي باشد و در طرف مقابل، اين پيام در منظر يك شخص از فرهنگ بازمينه پايين ممكن است به خوبي درك نشود چون كلماتي براي آنها قابل درك است، كه شفاف و واضح باشد. همچنين توجه به ساختار زبان، نقش مهمي در نحوه برخورد و درك شخصي در محيط دارد. به عنوان مثال يك فرد از فرهنگ با زمينه بالا دوست دارد كه از زبان اغراق استفاده كند. در مقابل يك فرد با فرهنگ از زمينه پايين از زبان اغراق كمتر استفاده مي كند و معتقد است در انجام دادن كارها كلمه ها بايد با فعاليتها و اعمال منطبق باشند و بايد از بيانات سمبليك خودداري شود. حالا اگر يك فرد با فرهنگ با زمينه پايين، از يك فرد با زمينه بالا تمجيد كند فرد با فرهنگ با زمينه پايين انتظار دارد كه شخص مقابل گفتار خود را به عمل تبديل كند ولي مشاهده مي كند كه بين گفتار و عمل او اختلاف وجود دارد و همين امر موجب عدم اعتماد او به فرد مقابل مي شود. درك تفاوتهاي بين فرهنگي به مديران امكان مي دهد كه در زمان برقراري ارتباط با فرهنگهاي مختلف خصوصيات زباني، فرهنگ و آداب و رسوم آنها را در نظر داشته باشند و با آگاهي از آنها به تصميم گيري در مسائل بپردازند. البته قدم اول در شناخت و درك فرهنگهاي مختلف، شناخت فرهنگ، شناخت فرهنگ خويش است.

منابع
1 – رضائيان، علي، مباني سازمان و مديريت، تهران، انتشارات سمت 1380.
2 – شرمرهون. جان آر، هانت. جيمزجي، از بورن. ريچارد ان، مديريت رفتار سازماني، ترجمه دكتر مهدي ايران نژاد پاريزي، دكتر، محمد علي بابايي، دكتر علي يبحان اللهي، تهران، موسسه تحقيقات و آموزش مديريت، 1378.
3 – رابينز، استيفن، رفتار سازماني، جلد اول، ترجمه دكتر علي پارساييان و دكتر سيد محمد اعرابي، تهران، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1378.
4 – هارجي، اون، ساندرز، كريستين، ديكسون، ديويد، مهارتهاي اجتماعي در ارتباطات ميان فردي، تهران، انتشارات رشد، 1377.

5 – ZAHRANA,R.S, (1995) UNDERSTANDING CULTURAL PREFERENCE OF ARAB COMMUNICATION PATTERN, PUBLIC RELATION REVIEW, VOL 21, No3, PP(241-255).
6 – LOOSMORE.M,AL MUSLMANI.H.S, (1999), CONSTRUCTION PROJECT MANAGEMENT IN PERSIAN GULF: INTER – CULTURAL COMMUNICATION, INTERNATIONAL JOURNAL OF PROJECT MANAGEMENT VOL 17, NO 2,PP (95-100)
7 – SANYAL, RAJIB INTERNATIONAL MANAGEMENT, A STRATEGIC PERSPECTIVE, NEWJERSY, PRENTICE HALL 2001.
8 – NELSON. G.L,AL BATAL.M, ELBAKARY. W, (2002) , DIRECTNESS VS INDIRECTNESS, ARABIC AND US ENGLISH COMMUNICATION STYLE, ELSEVIER SCIENCE LTD.
9 – KNUTSON. THOMAS J, ROSECHONGPORN KOMOLSEVIN, CHATIKETU PAT, SMITH VAL R, (2003), A CROSS- CULTURAL COMPARISION OF THAI AND US AMERICAN RHETORICAL SENSITIVITY: IMPLICATIONS FOR INTERCULTURAL COMMUNICATION EFFECTIVENESS, INTERNATIONAL JOURNAL OF INTERCULTURAL RELATIONS, VOL 27 PP (63-78).
*تدبیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *