مدیریت از نقطه صفر

گردآوري: فرزانه رحیمی

روش و نظام فكري مديريت از نقطه صفر، تنها يكي از راه‌كارها و ابزارها براي تعالي بخشيدن به سازمان از طريق مديريت است. مديريت از نقطه صفر، در هر موقعيتي، تعريف خاص خود را داراست، ليكن با توجه به محتواي كلي موقعيت‌ها، مديريت از نقطه صفر، محملي است كه مدير با علم به نتيجه عمل‌كردهاي گذشته، روش‌ها و پيش‌فرض‌هاي غلط قبلي را زير پا مي‌گذارد، با بهره‌گيري از ويژگي‌هاي ياري‌دهنده مديريت از نقطه صفر، كه در ذيل به آن مي‌پردازيم، با تعاريفي نو و صحيح‌تر از دو مؤلفه موفقيت و شكست، از نقطه صفر شروع مي‌كند، اما نقطه صفر كجاست؟ نقطه صفر، محدوده مشخصي ندارد. در واقع، حركت از نقطه صفر، يعني: شروعي دوباره با انديشه‌اي نو. ابزارهاي مديريت از نقطه صفر كدامند؟ تحليل موقعيت، اصلاح تعاريف علمي موفقيت و شكست موقعيت و ويژگي‌هاي ياري‌دهنده مديريت از نقطه صفر، از جمله اين ابزارها هستند. تحليل موقعيت يعني: بررسي و تحليل يك موقعيت خاص، با توجه به پيچيدگي‌هاي هر موقعيت خاص، ليكن انتخاب ديدگاه‌ مناسب براي تحليل صحيح و سريع هر موقعيت شرط اوليه و لازم است. اصلاح تعاريف علمي موفقيت و شكست موقعيت، يعني: پس از تحليل موقعيت در نقطه صفر، كنكاش در هدف‌ها، برنامه‌ها، راهبردها، عمل‌كردها و عوامل مؤثر در موفقيت و شكست، به شناختي عيني‌تر و تعريفي دقيق‌تر از موفقيت و شكست مي‌رسيم.

ويژگي‌هاي ياري‌دهنده مديريت از نقطه صفر عبارت است:

1ـ تعيين نقطه شروع و پايان: به نقل از بزرگي، اگر ندانيم نقطه شروع كجاست و از هر كجا، شروع كنيم، به هيچ جا نمي‌رسيم، اگر ندانيم مقصدمان كجاست به هر نقطه نامطلوبي كه برسيم، مطلوب ما خواهد بود.

2ـ ايستادن در نقطه شروع: فراموش نكنيم، از نقطه صفر بايد شروع كنيم. پس ضروري است زمينه‌هاي لازم براي شروع از نقطه صفر، از جمله: تعاريف اصلاح شده از موقعيت و نيازهاي آن را مهيا كنيم.

3ـ رك و صريح بودن: ابهام‌گرايي و رك نبودن كه ريشه‌هاي مختلفي مثل ترس و عدم اعتماد به ديگران دارد، مانعي است بلند كه بايد براي رسيدن به اهداف و زمينه‌هاي جديد موفقيت، از آن عبور كرد.

4ـ خوب و نيك بودن: اگر مي‌خواهيم تيم خوبي داشته باشيم، بايد خود هم، خوب باشيم، به زبان ساده، اگر در موقعيت مدير، راستي و درستي جاري باشد، به تبع آن، اعتماد و هم دوستي هم نيز، هست، هم‌افزايي هست و هم پاياني هست.

5ـ پرهيز از حرافي: زياد حرف نزنيم والا چشم‌هاي‌مان هم بايد گوش بدهند، لذا حرف‌هاي‌مان بايد در متن عمل‌كردن‌مان قرار گيرد.

6ـ فراموشي ‌گرايش‌ها و منطق‌گرايي‌: تنها اولويت ما كار ماست، بقيه مسائل فرع آن است. در اين خصوص، استفاده از مشاوران خارجي، در موقعيت‌هاي بحراني، نوع نقص برمديريت از نقطه صفر است.

7ـ نقدپذيري و نقادي منصفانه: جدا كردن خود از تعاريف و شعارگويي و رسيدن به پله نقد موقعيت خويش بسيار لازم است كه حاصل آن، فراهم كردن فضاي هم‌افزايي و هم‌گرايي انديشه‌هاست.

8ـ اعتقاد عملي به كلمه نمي‌دانم در جايي كه نمي‌دانيم: انسان‌هاي آگاه، ارزش اين كلمه را مي‌دانند. يقيناً نمي‌دانم پله اول براي حركت به سوي سكوي پرتاب دانستن است، اين اعتقاد بايد به عنوان يك فرهنگ به ويژه در بين مديراني كه داراي اختيارت وسيع هستند، كلمه نمي‌دانم در لاي اختيارات پنهان مي‌شود، بايد جاري شود.

9ـ رسيدن به شهامت و صداقت: اين صفت، شروعي دوباره است با اين تفاوت كه اين بار، تصورات و پيش‌بيني‌هاي‌مان به واقعيت‌هاي جاري نزديك مي‌شود و شانس موفقيت افزايش مي‌يابد.

10ـ آگاه باشيم كه به زودي واقعيت‌هاي موجود، از تصورات و پيش‌بيني‌هاي ما پيشي خواهند گرفت: دقت كنيم كه قبل از سبقت، مركب خود را عوض كنيم، تصورات و پيش‌بيني‌هايمان را بر واقعيت منطبق سازيم.

11ـ جناب مدير، هدف خردگرايي ابزاري است يا ارزشي؟ مراقب باشيم به كدام سو قدم برمي‌داريم. اگرچه، به هدف‌ها دست نيافتيم، به چه ميزاني خود را مسوول مي‌دانيم؟ اگر وضعيت فعلي به دليل عدم كفايت در مديريت است، بهترين خردگراي، ترك مديريت به نحو مقتضي است.

12ـ به ياد داشته باشيم اتفاقات معلول شرايط بد است: شرايط بد چيست؟ و راه‌هاي جلوگيري و مدارا با شرايط بد در هر موقعيت، كدام است؟ مراقب محيط باشيم، بر آن سوار باشيم، نه بالعكس.

13ـ هر نقطه پاياني نقطه آغاز ديگري است: بايد به اين باور برسيم كه موفقيت يكي امر نسبي است، پس از رسيدن به يك موفقيت كوچك، تازه در نقطه شروع قرار گرفته‌ايم.

14- در هر فعاليتي اصل آن چيزي است كه ما را به موفقيت مي‌رساند: نه آن چيزي كه موفقيت را تعريف مي‌كند. مقصود اين است كه مراقب باشيم، اصلي كه موفقيت را تعريف مي‌كند، دايره‌اش را محدود نكنيم، بلكه اصل آن، بسان سرچشمه‌اي باشد، براي رسيدن به موفقيت‌هاي بعدي.

15ـ ايجاد سيستم بهره‌وري فكري و تصميم‌گيري در موقعيت: از طريق ايجاد فرهنگ مشورت، فناوري اطلاعات، بهبود ارتباطات و نخبه‌پذيري در موقعيت و …

16ـ چيزهاي كه به ذهن ما نرسيد: هميشه بايد اعتقاد داشته باشيم چيزي كه ما به دنبال آن هستيم، فراتر از آن چيزي است كه در تصور ما مي‌گنجد، آنچه كه به ذهن و فكر ما مي‌رسد، بخش كوچكي است از آنچه كه به فكر ما نرسيده است.

17ـ روح و فضاي هر موقعيتي داراي شبكه‌اي است از روابط همكاري بين افراد: روابط حسي و اخلاقي، روابط بين افراد بيرون از موقعيت با افراد درون موقعيت، رابطه هر فرد با كارش و رابطه مجموعه با وظايف‌شان، رابطه موقعيت مورد نظر با موقعيت‌هاي ديگر و … البته، توجه داشته باشيم كه در اين شبكه پيچيده، يك نظام علت و معلول حاكم است، لذا، بايد پيوسته با شناسايي و تحليل اين شبكه، به تنظيم و تعديل آن پرداخت. همچنين، با توجه به گستردگي اين شبكه، استفاده از نظرات مشاوران مي‌تواند ياري‌گر ما باشد، پس ضروري است در نقطه صفر، يك بار ديگر به تجزيه و تحليل اين شبكه بپردازيم.

18ـ هر مديري (در هر موقعيت و جايگاه) داراي شرح وظايفي است: اما لازمه موفقيت يك مدير، پيش از آن كه انجام وظايف باشد، رسيدن به يك هدف موفقيت است. بايد حواسمان باشد كه در بند دموكراسي (كاغذبازي) نيفتيم، تمركز فكري و فعاليت‌هاي عملي را، در مسير رسيدن به هدف قرار دهيم.

منبع: http://www.peyk-modiran.com/

STEPHEN LINSTEAD. VNDERSATANDING MANAGEMENT. 1995 -1.

2ـ فردآر، ديويد، مديريت استراتژيك، 1381.

3ـ دكتر سيدمهدي الواني، مديريت عمومي، 1380.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *