نویسنده: دکتر علی خالدی سردشتی
قبل از آنکه به نقش مدیریت مسائل عمومی در شناسایی و حل مسائل بپردازیم، ابتدا لازم است به لطیفۀ معروف “چاله و بیمارستان” اشاره ای شود تا نقش مدیریت مسائل عمومی در حل مسائل و از بین بردن چاله ها مشخص گردد. حکایت کرده اند که چاله ای در بزرگراهی حفر شده بود و در شبانه روز تعداد زیادی از موتوسواران و خودروها درآن چاله می افتادند و زخمی یا کشته می شدند. سه مدیر [که شناختی از مدیریت مسائل عمومی نداشتند] را فراخواندند تا در مورد حل مشکل و کاهش تلفات و مصدومین نظر بدهند.
اولین مدیر گفت بهتر است بیمارستانی در حاشیه بزرگراه و در نزدیک چاله بسازیم تا زخمی های حوادث سریع تر به بیمارستان منتقل شوند و از مرگ حتمی نجات یابند. دومین مدیر که دغدغه هزینه های ساخت بیمارستان را داشت، پیشنهاد کرد که دو تیم اورژانس سیار در شیفت های شب و روز در محل مستقر شوند و بلافاصله حادثه دیدگان را به نزدیک ترین بیمارستان منتقل نمایند تا هزینه ساخت بیمارستان بر آنها تحمیل نشود. سومین مدیر که خواستار بهترین روش استفاده از امکانات موجود بوده ٬ پیشنهاد داد که این چاله را پر کنند و یک چاله دیگری! در نزدیک یکی از بیمارستان های موجود حفر نمایند تا هزینه ساخت بیمارستان یا هزینه استقرار دو تیم اورژانس بر آنها تحمیل نگردد.
شاید تفکرقهرمانان این داستان بسیارعجیب ودوازذهن به نظرمی رسد اما واقعیت این است که برخی از مدیران سازمان ها، تصمیم گیرندگان و سیاست گذاران همواره در معرض این سبک از تصمیم سازی و تصمیم گیری و خط مشی گذاری قرار دارند. سبک چاله و بیمارستان محصول چند چیز است. خو گرفتن با چاله ها، تصور بزرگراه بدون چاله را برای بخشی از مدیران ناممکن کرده است . چاله به بخشی از طبیعت سازمان وکشور و بیش از همه به طبیعت ذهن مدیران و تصمیم گیران بدل شده است و موضوع چاله ممکن است برای کسب و کار بیمارستان، تیم اورژانس و حتی رسانه ها نفع داشته باشد. (1)
البته این مدل ممکن است در مرحله اول ٬ موضوع مشکلات بیمارستان ها را در اذهان عمومی تداعی کند ٬ ولی واقعیت این است که این چاله ها ممکن است در کنار همه سازمان ها، از جمله دانشگاه ها، مراکز تولیدی، اقتصادی، امنیتی و … وجود داشته باشند، و مدیران این سازمان ها به جای اینکه به دنبال پیشگیری ایجاد چاله های پیرامونی باشند به دنبال انجام اقدامات حاصل از نتایج و صدمات چاله ها می روند.
به عنوان مثال وقتی کشوری ادعا می کند که تعداد پزشکان و پرستاران سالیانه زیاد می شوند معنی آن٬ این است که چاله های بیماری زا زیاد شده است. یا وقتی کسی یا کشوری ادعا می کند که قضات آن کشور با فرض ثابت بودن جمعیت روز به روز زیادتر می شوند و یا اینکه هر ساله آگهی جذب قاضی یا کارمند دادگستری زیاد می شود بدین معنی است که چاله های جرم خیز و پرونده های قضایی در کشور زیاد شده اند. ویا اگر پلیس کشوری آمار تلفات سالیانه تصادفات یا جرائم راهنمایی و رانندگی را هر ساله نسبت به سال قبل بیشتر اعلام می نماید، به معنی آن است که چاله های قانون گریزی و عدم توجه به قوانین و مقررات در کشور زیادتر گردیده است. البته در اطراف همه ما ده ها و بلکه صدها مورد مشابه » مدل چاله و بیمارستان « وجود دارد که بیان آنها در این مقاله امکان پذیر نمی باشد. لذا بر اساس این مقدمه فوق الذکر، به بررسی مفهوم مدیریت مسائل عمومی می پردازیم تا مشخص شود که چگونه مدیریت مسائل عمومی می تواند نقش بسزایی در شناسایی مسائل عمومی و نقش مثبت در فرایند خط مشی گذاری داشته باشد و از اثرات منفی اقتصادی ٬ اجتماعی وسیاسی مسائل جلوگیری نماید
مدیریت مسائل عمومی
قبل از آنکه به تعریف مدیریت مسائل عمومی بپردازیم ابتدا لازم است به مفهوم و تعریف مسئله و مشکل اشاره شود. همه ما در زندگی فردی و اجتماعی خود با مسائل و مشکلات متعددی مواجه می شویم. در حقیقت زندگی چیزی جزء روند مواجه شدن پی در پی با مسائل و مشکلات و تلاش برای حل و فصل آنها نیست، بنابراین بخشی از مشکلات در زندگی طبیعی است و هر کسی در زندگی خود با مشکلات و مسائلی روبرو می شود که اجتناب ناپذیرند. ولی در فرهنگ لغت مسئله به معنای امر، کار، موضوع، قضیه، مبحث، مطلب، پرسش، سؤال، جریان، رویداد، ماجرا، حاجت، خواسته، درخواست، نیاز، مشکل، معضل، معما، دشواری بکار رفته است و از نظر اصطلاحی خصوصاً اصطلاحات مدیریتی، مسئله عبارت است :
۱- موانعی که بر سر راه رسیدن به اهداف قرار می گیرند. (2)
۲- یک نیاز یا نارضایتی که یک فرد یا یک گروهی از افراد جامعه آن را درک کنند و برای آن راه حل یا چاره ای بجویند. (3)
۳- مسئله یا مشکل را می توان یک نیاز، یک کمبود، یک محدودیت، یا یک نارضایتی محسوس دانست که قابل تشخیص و احساس است و راه حلی برای آن جستجو می شود. (4)
بنابراین زمانی می توان موضوعی را یک مسئله یا مشکل قلمداد کرد که نیاز به حل آن احساس شود و در مورد آن راه حل قبلی یا خط مشی قبلی وجود نداشته باشد و یا اگر وجود دارد با وضعیت جدید قابل انطباق نباشد.
مسائل عمومی
مسائل موجود در جوامع و سازمان ها معمولاً یا به صورت فردی و خاص هستند و یا به صورت جمعی و عمومی.
مسائل فردی و خاص متعلق به افراد خاص یا سازمان های خاص است که گریبانگیر آحاد جامعه نمی باشند و معمولاً این نوع مسائل به صورت فردی یا سازمانی قابل حل و فصل می باشند و نیاز به فرآیند خط و مشی گذاری عمومی برای آنها نمی باشد.
مسائل عمومی، مسائلی هستند که برعموم افراد جامعه یا بخش اعظمی از افراد جامعه تأثیر میگذارند نه بر یک فرد، یا تعداد کمی از افراد. مسائل عمومی آنهایی هستند که به فرآیند خط مشی گذاری عمومی راه پیدا می کنند. (5)
مسائل عمومی به شرایطی باز می گردند که برای عموم مردم غیر قابل قبول و مستلزم انجام برخی اقدامات و مداخلات دولتی است. (15)
مسائل عمومی باید جنبۀ عمومی داشته باشند و تنها بر یک فرد خاص تأثیر نگذارد. مشکلات فردی زمانی جنبۀ عمومی پیدا می کنند و به صورت مسئله ای در جامعه عنوان می شوند که خط مشی گذار را به فکر چاره جویی می اندازند.
به طور خلاصه می توان مشکل عمومی را تنش و نیازی دانست که جنبۀ عمومی دارد و بر اثر خدشه دار شدن مصالح عامه به وجود آمده است.
در مورد مسائل عمومی باید نکات زیر را مدنظر قرار داد:
1- مسائل عمومی از دیدگاه های مختلف به صورت های گوناگون جلوه می نمایند.
2- مسائل عمومی به صورت اجزای مستقل و مجردی بروز نمی کنند، بلکه به صورت مجموعه های به هم پیوسته و وابسته به هم می باشند که بر یکدیگر تأثیر مداوم دارند. بنابراین خط مشی گذار در هر مشکلی باید به مجموعه هایی که مشکل و مسئله بدان ها تعلق دارد توجه کند و از جزء نگری پرهیز نماید.
3- مشکل یا مسئله عمومی ممکن است ناشی از نارسایی های خط مشی های موجود باشد که در این راستا باید خط مشی های منطبق با شرایط جدید اتخاذ نمود.
4- مسائل عمومی ممکن است جنبه ها و جهات مختلف و متفاوتی داشته باشند. به عبارت دیگر مشکل عمومی ممکن است دارای ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، فنی، اقتصادی، اقلیمی و … باشد.
5- مسائل عمومی زمانی به عنوان یک مشکل عمومی مطرح می گردند که دارای چنان حساسیتی باشند که نیاز به اقدامی عمومی برای حل آنها کاملاً مشهود باشد. در یک جامعه ممکن است مشکلات بسیاری مطرح و وجود داشته باشند اما به علت آنکه زیاد احساس نمی شوند نیاز به وضع خط مشی گذاری نداشته باشند. در چنین مواردی باید اولویت ها مشخص شوند و برای حل آنها خط مشی وضع گردد. (6)
شناخت و تشخیص مشکل در گرو آن است که خط مشی گذار با جامعه ارتباط نزدیک داشته باشد و در جریان این ارتباط بتواند مشکلات را دریافت و درک نماید .عوامل متعددی در انتقال و انعکاس مشکل به خط مشی گذار مؤثر است. از جمله گروه های ذی نفوذ در انتقال و مطرح ساختن مشکلات مربوط به خود از توانایی بالایی برخوردارند. اصولاً ارائه مشکل و مطرح ساختن آن خود هنری است که برخی افراد گروه ها و سازمان ها در آن مهارت بیشتری دارند. همچنین نزدیکی و چگونگی ارتباط کسانی که از مشکل رنج می برند با خط مشی گذاران، در انعکاس مشکل مؤثر است. وضعیت، موقعیت و میزان قدرت افرادی که مشکل به آنها مربوط می شود نیز در انتقال مشکل تأثیر می گذارد. به طوریکه صاحبان قدرت، مشکلات گروه خود را سریع تر به خط مشی گذاران منتقل می نمایند. بدین جهت باید در مرحلۀ تشخیص مشکل مکانیسم هایی پیش بینی شوند که خط مشی گذاران به کمک آنها از مشکلات و مسائل جامعه آگاه شوند و در مورد آنها فعالانه اقدام نمایند. (7)
چرخه حیات مسائل عمومی
مسائل عمومی یک چرخه حیات دارند. این مسائل در حین رشد یک سری مراحل را نیز طی میکنند. چهار مرحله در چرخه حیات مسائل عمومی شناخته شده است. این چرخه با مرحله اول که » تغییر انتظارات عمومی « است آغاز می شود و در مرحله چهارم که مرحلۀ » پیگیری و دادخواهی دولت « است پایان میپذیرد.
در مرحلۀ اول که تغییر انتظارات عمومی است شکاف میان عملکرد سازمان و انتظاری که مردم از آن سازمان دارند ایجاد می شود. بذرهای مسائل عمومی جدید هنگامی کاشته می شوند که شکاف به اندازه کافی بزرگ شود تا جایی که تأثیرات مهمی بر گروهی از افراد بگذارد و نارضایتی های بزرگی از عملکرد سازمان در نزد مردم ایجاد نماید.این انتظارات جدید ممکن است به صورت یک مسئله سیاسی مطرح شوند.
این “سیاسی شدن”دومین مرحلۀ چرخه حیات مسائل عمومی است. در این مرحله مسائل به طور مفصل در رسانه ها مورد بحث قرار می گیرند و به موضوعی مناسب و مهم برای بحث های گروهی تبدیل می شوند و ممکن است برخی از سیاست مداران آن را برای قرار گرفتن در فرآیند رسمی خط مشی گذاری به قوه مقننه پیشنهاد دهند. بدین گونه است که واژه مسئله عمومی شکل گرفته و در دستور کار خط مشی عمومی، یعنی جایی که مسئله عمومی می تواند سرفصل برخی از فعالیت ها باشد، قرار می گیرد.
سومین مرحله از چرخه حیات مسائل عمومی، مرحلۀ “قانون گذاری ” است که به بازۀ زمانی گفته میشود که طی آن تصویب قانون در مورد مسئله انجام می گیرد و نحوۀ اجرایی آن قانون تعیین میشود. در این مرحله با تصویب رسمی قانون گذار و ایجاد مقررات مورد نیاز، قواعد بازی برای سازمان تغییر می کند. در این مرحله، مسئله عمومی، حالت رسمی پیدا می کند و قراردادی میان سازمان و جامعه به وجود می آید و انتظارات جامعه در قوانین و مقررات رسمی مطرح می شوند.
چهارمین مرحله از چرخه حیات مسائل عمومی، مرحله “پیگیری و دادخواهی” است. این مرحله یکی از قواعد جدید چرخه حیات مسائل عمومی است. در طی این مرحله ممکن است برخی مذاکرات میان دولت و سازمان به جهت اجرای استانداردها و همچنین زمان بندی هایی به منظور تشکیل جلسات مربوطه ضرورت پیدا کند. اگر نمایندگان دولت احساس کنند که سازمان نتوانسته است به خوبی با قواعد جدید کنار بیاید و مذاکرات هم در این باب به شکست بینجامد، ممکن است برای تنبیه سازمان، به شکایت از طریق مراجع قضایی اقدام کنند. در این مرحله، روابط تعارض آمیز میان دولت و سازمان بیشتر می شود و مجال برای همکاری به منظور یافتن انتظارات عمومی بسیار محدود می گردد.
شناخت مسائل عمومی
در فرآیند تصمیم گیری و خط مشی گذاری سه عامل اساسی قابل توجه است. تشخیص مسئله، تشخیص راه حل های حل مسئله و تشخیص و انتخاب بهترین راه حل.
به عبارتی دیگر تصمیم گیرندگان و خط مشی گذاران باید:
1- هدف روشنی را تعقیب نموده، نیازهای واقعی سازمان و جامعه را بدانند و از اجزای فعل و انفعالاتی که در آینده انجام خواهد شد درک روشنی داشته باشند. (تشخیص مسئله)
2- قدرت تجزیه و تحلیل ابعاد مسئله را داشته باشند. (تشخیص راه حل ها)
3- از میان راه حل های ارائه شده بهترین راه حل را متناسب با امکانات انتخاب نمایند. (انتخاب بهترین راه حل)
در فرایند خط مشی گذاری، خط مشی گذار با راهکارهای مختلفی مواجه می شود که هر یک از آنها پیامدهای خاصی دارد. در تعیین خط مشی و تصمیم گیری، مراجع خط مشی گذار باید با مطالعات جامع و فراگیر، عمق پیامدها را قبلاً بررسی نمایند، زیرا خط مشی انتخابی، برای سازمان یا جامعه سرنوشت ساز است.
با توجه به اینکه فرایند تصمیم گیری و خط مشی گذاری برای حل مشکل و یا مسائلی صورت میپذیرد، لذا قبل از اتخاذ تصمیم و خط مشی گذاری ٬ مسئله و ابعاد آن باید به طور دقیق و عمیق شناخته شود. شناخت منابع و تخصیص آنها برای اقدام، بخشی از فرایند شناخت مسئله است و بدین منظور مراجع تصمیم گیری و خط مشی گذاری، نیازمند مطالعات محیطی برای شناخت امکانات و راه حل های محیطی و هماهنگی های لازم میان محیط، جامعه و سازمان است.
به عبارت دیگر، همان قدر که تشخیص مسئله اهمیت دارد، تشخیص منابع برای حل آن نیز دارای اهمیت است. شناخت مسئله بر اساس ابعاد و ساختار آن خط مشی گذار را به تهیه برنامه هدایت می نماید و توفیق و پیشرفت آن در حل مسئله در موقعیت های مختلف و بعدی را مدنظر قرار می دهد.
اولین نکته ای که در شناخت مسئله مورد توجه قرار می گیرد عاملی است که قوه ادراک شخص را تحت تأثیر قرار می دهد. به عبارت دیگر شناحت مسئله موجب ارزیابی و مبنای ارزش گذاری پدیده ها می گردد. (8)
مدیریت مسائل عمومی
مدیریت مسائل عمومی مبحث جدیدی است که سرعت مدیریت استراتژیک و فرایند برنامه ریزی را در سازمان هایی که تعدادشان نیز رو به افزایش است توسعه می بخشد. تمرکز اصلی مدیریت مسائل عمومی، بر مشکلات و مسائل رایج و پیش آمده و تمایل به تأثیرگذاری در اهداف سازمانی، تدوین و تجزیه و تحلیل اطلاعات در حوزه این مسائل و متعهد بودن راهبردهای مدیریتی در پاسخ به این مسائل و فشارها و تعارضات ناشی از آنهاست. مدیریت مسائل عمومی، تلاشی آگاهانه و سازمان یافته در سازمان ها، برای پاسخگویی مؤثر و کارساز به مسائل مهم و نگران کننده و چاله های ایجاد شده در خارج از سازمان هاست.
مدیریت مسائل عمومی به فرایندی اشاره می کند که از طریق آن، راهبردهای خاص به منظور مسئول ساختن سازمان ها در فرایند خط مشی عمومی و احترام به مسائل عمومی خاصی که بر سازمان تأثیر میگذارند ایجاد می شود. مدیریت مسائل عمومی به این مطلب اشاره دارد که سازمان ها باید مسئولیتی در قبال روبه رو شدن با مسائل اجتماعی و چاله های ایجاد شده بپذیرند و خط مشی هایی را در مورد مسائل خارجی سازمان، که به اندازه مسائل داخلی مهم است تدوین نمایند. فرایند مدیریت مسائل عمومی می تواند از طریق توانمند نمودن سازمان جهت پیش بینی و پاسخگویی مؤثر بر تغییرات خارجی، به سازمان در جهت تحقق اهدافش کمک کند و متضمن این باشد که تصمیم گیرندگان سازمان یک سلسله فعالیت های اندیشمندانه و مطالعه شده را برای ایجاد نگرشی سیستمی به مسائل عمومی و همکاری سودمند و سازنده، طراحی و تصویب نمایند. (9)
از مدیریت مسائل عمومی تعاریف مختلفی ارائه شده است که به برخی از آنها اشاره می شود: (10)
1- مدیریت مسائل عمومی تلاشی است در جهت حفظ مصالح و منافع جامعه در کنار بهره وری و ادامه حیات سازمان.
2- مدیریت مسائل عمومی تلفیقی از توجه سازمان و مدیریت به محیط درونی و بیرونی جهت جلوگیری از آسیب های مختلف تأثیرگذار و عوامل نگران کننده عمومی می باشد.
3- مدیریت مسائل عمومی، برنامه ای است که سازمان برای افزایش دانش خود دربارۀ فرایند خط مشی گذاری عمومی و بالا بردن مهارت و اثر بخشی اش به جهت مداخله و کنترل در فرایند خط مشی گذاری به کار می گیرد.
4- مدیریت مسائل عمومی فرایندی است که سازمان می تواند از طریق آن، مسائل اجتماعی و حکومتی را که ممکن است از جانب آنها تحت فشار قرار می گیرد بشناسد و آنها را ارزیابی کند و برای پاسخگویی مناسب به مسائل آنها را دسته بندی و اولویت گذاری نماید.
5- مدیریت مسائل عمومی عبارت است از فراهم نمودن شرایط و توانایی مناسب برای پیش بینی مسائل و پاسخگویی به موقع و سازگار و مطلوب به خواسته ها و مسائل ایجاد شده در سطح سازمان و جامعه.
6- مدیریت مسائل عمومی فرایندی است که از طریق آن سازمان می تواند مسائل اجتماعی و عمومی مرتبط به خود را تشخیص داده و ارزیابی کند و آنها را بر اساس حساسیت و اهمیت شان اولویت بندی نماید. (11)
طبق گفته دیوید شانکز، مدیریت صحیح مسائل عمومی می تواند فوائد زیادی در برداشته باشد. فوائدی که هم نقش محافظت کننده سازمان را دارد و هم می تواند فرصت هایی برای سازمان به وجود بیاورد. مدیریت مسائل عمومی به مدیران اجازه می دهد تا مسائلی که بیشترین فشار را بر سازمان وارد می سازد شناسایی کنند، مدیریت مسائل عمومی به مدیران اجازه می دهد تا به جای اینکه در برابر مسائل «عکس العمل نشان دهند، آنها را مدیریت نمایند، همچنین به مدیران اجازه میدهد تا مسائل مربوط را در فرایند برنامه ریزی استراتژیک وارد کنند. مدیریت مسائل عمومی به سازمان این توانایی را می دهد تا مطابق و موافق با جامعه عمل کند و فرصت هایی را فراهم میسازد تا مدیران از اعتبار و وجهۀ سازمان در اذهان عمومی محافظت نمایند. (12)
طراحی سیستم مدیریت مسائل عمومی
برای پاسخگویی مؤثر به مسائل عمومی باید به طور منظم و سیستماتیک عمل کرد و در این راه نیاز به طراحی سیستم مدیریت مسائل عمومی است. طراحی این سیستم شامل مراحل ذیل است:
1- تبیین و تشخیص مسائل عمومی: در این مرحله باید مسائل و موضوعات اجتماعی و عمومی که در ارتباط با مأموریت ها و اهداف سازمان است شناسایی شده و تبیین گردند. این امر مستلزم بررسی و پیش بینی مسائلی است که در حال شکل گرفتن در محیط بوده و احتمال آن دارد که در وضعیت سازمان مؤثر واقع شوند.
2- ارزیابی آثار و پیامدهای مسائل و اولویت بندی آنها: زمانی که مسائل عمومی مشخص گردیدند، آثار بالقوه آنها در سازمان باید مورد ارزیابی قرار گیرند. این امر به خاطر آن است تا اولویت و حساسیت مسائل مشخص شده و سازمان بداند در مقابل چه مسئله ای باید اقدام سریعتری انجام دهد. در ارزیابی مسائل، آثار و پیامدهای احتمالی و بالقوه آنها برای سازمان و احتمال وقوع آن مسائل و توان سازمان در پاسخگویی به آنها مورد بررسی قرار می گیرد.
3- پژوهش و تجزیه و تحلیل مسائل: همانگونه که سازمان ها در زمینۀ روش های کار و دانش فنی و امور داخلی خود از طریق واحد تحقیق و توسعه پژوهش های لازم را به عمل می آورند، در مورد مسائل عمومی اولویت بندی شده نیز باید تحقیقات لازم را به کمک متخصصان امر انجام دهد. در این مرحله داشتن فهرستی از مسائل عمومی و اجتماعی که بر اساس اولویت مشخص شده باشند ضروری است. به طور خلاصه در این مرحله ابعاد مختلف مسئله بررسی شده و استراتژی های مختلف مناسب با آن ارائه می شود.
4- انتخاب استراتژی برای برخورد با مسائل: در این مرحله پس از آنکه استراتژی های پیشنهادی مورد ارزیابی قرار گرفتند ٬ مدیران سازمان یکی از استراتژی هایی را که با امکانات سازمان هماهنگی بیشتر داشته و مصالح جامعه و سازمان را در بر دارد انتخاب می نمایند. در ارزیابی و انتخاب استراتژی ها باید آنها را بر اساس ابعاد مختلف طبقه بندی، مقایسه کرد و استراتژی بهینه را در ارتباط با اهداف سازمان و منافع عامه و مشکل پیش آمده برگزید.
سازمان ها در مقابل مسائل اجتماعی می توانند از استراتژی ارتجاعی، تطبیقی اثرگذار و تعاملی استفاده کنند ولی شاید انتخاب استراتژی تعاملی که رابطۀ پویایی را با جامعه در برداشته و اثرگذار و اثر پذیر می باشد مناسب ترین استراتژی در سازمان های امروزی است.
5- اجرای استراتژی: پس از انتخاب بهترین استراتژی باید آن را به مدیران و مسئولین واحدهای مربوطه برای اجرای استراتژی ابلاغ کرد. در این مرحله است که عملیاتی از قبیل تغییر عملکرد سازمان، تأثیر بر نظرات، طرز تلقی عامه مردم، تغییر نظر خط مشی گذاران و سیاستمداران انجام میپذیرد. همچنین در این مرحله، برقراری ارتباط با خارج از سازمان نیز ضروری است، زیرا سازمان باید با جامعه در ارتباط بوده و به مردم بگوید که تا چه حدی توانسته است به انتظارات آنان جامه عمل پوشانده و در راه مصالح جامعه قدم بردارد.
6- ارزیابی استراتژی برای حل مسائل عمومی: نهایتاً باید از استراتژی هایی که به مرحله اجرا درآمده اند ارزیابی به عمل آید تا از مؤثر بودن آنها اطمینان حاصل گردد، بدین منظور نتایج حاصل از استراتژی های انتخابی جمع آوری و با نتایج پیش بینی شده مقایسه می شوند. در این مرحله است که مشکلات و مسائل اجرایی شناسایی شده و راه حل های آنها و نهایتاً مدیریت مسائل عمومی مورد محک و آزمون قرار می گیرد و موفقیت یا شکست آن را مورد بررسی قرار می دهد یا به عبارت دیگر در این مرحله تلاش های مدیریت مسائل عمومی مورد ارزیابی قرار می گیرد. (13)
مدیریت مسائل عمومی و شناسایی انواع مسائل (چاله ها)
مدیریت مسائل عمومی، مسائلی را که در محیط کسب و کار شکل گرفته و یا در حال شکل گیری هستند پیش بینی ٬ شناسایی و مدیریت می نماید. برنامه ریزی راهبردی که مستلزم دستورالعمل های جایگزین برای مقابله با پیشامدها و حوادث گوناگون محیط خارج سازمانی است، باید به مسائل عمومی ای که برای سازمان خطر ساز هستند توجه و رسیدگی کند. اگر تدوین راهبرد با عنایت به مسائل عمومی انجام شود این امر می تواند شناسایی و در تجزیه وتحلیل مسائل و ابعادی از مسائل که برای سازمان و جامعه حائز اهمیت هستند مفید باشد.
مسائل عمومی می تواند بر اساس چگونگی و میزان تاثیر بر سازمان ها به اتواع مختلف زیر دسته بندی شوند :
۱- مسائل عملیاتی
مسائل عملیاتی می تواند بر یک یا چند واحد عملیاتی- اما نه بر تمام واحدها- در سازمان تأثیر بگذارد. مسئله می تواند تنها بر بخش بازاریابی و یا تنها بر بخشی از مناطق جغرافیایی تأثیر گذار باشد. بعضی از مسائل زیست محیطی در این دسته قرار می گیرند. این مسائل بر کارخانجاتی که استانداردهای محیطی را قبول و رعایت نمی کنند و یا بر محصولاتی که به هر دلیل موجب نگرانی عمومی می شوند تأثیر می گذارند.
استراتژی هایی که در مورد این مسائل طراحی می شوند لزوماً تمام سازمان را تحت تأثیر قرار نمیدهند و تمام واحدهای سازمان را نیز درگیر نمی کنند، دفع زباله ها و پسماندهای خطرناک، باران های اسیدی، کمبود آب، ازدحام رفت و آمد در شهرک های صنعتی از جمله مسائل عملیاتی هستند.
۲- مسائل بنگاهی یا سازمانی
مسائل بنگاهی یا سازمانی کل سازمان و تمام وظایف موجود در سازمان را تحت تأثیر قرار می دهد. مسائلی همچون مقررات دولتی ٬ اطلاع رسانی سازمانی ٬ رفتارهای اخلاقی و قانونی ٬حکمرانی سازمانی و شفاف سازی اطلاعات نزد عموم از این دسته اند.
۳- مسئله اجتماعی
مسائل اجتماعی ٬ محیطی را که سازمان در آن فعالیت می کند تحت تأثیر قرار می دهد. بعضی مسائل همچون برنامه ریزی اقتصاد ملی یا بازسازی و اصلاحات تنظیمی در این دسته قرار می گیرند. همچنین مسائل دولتی ٬ سیاسی، تجدیدنظر در مورد قانون در مجلس، حقوق فردی، تبعیض جنسی، حق انتخاب شغل، موضوعات بهداشت و سلامت، ایمنی در برابر خطرات و … از جمله مسائل اجتماعی هستند. بر اساس آنچه مطرح شد می توان گفت که فعالیت اصلی مدیریت مسائل عمومی، انتخاب راهبرد یا الگویی برای پاسخگویی است که از طریق آن بتوان مسائل را به شکلی روشمند شناسایی و تجزیه و تحلیل نمود و در مورد انتخاب راه حلهای مناسب، تصمیم گیری و خط مشی گذاری کرد. (14)
منابع و مأخذ
1- فاضلی، محمد، پایگاه تدبیر خبری، تاریخ انتشار، 26/10/96 .
2- الوانی، سید مهدی، فرایند خط مشی گذاری عمومی، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1381، ص66 .
3- الوانی، سید مهدی، تصمیم گیری و تعیین خط مشی دولتی، چاپ فرهنگی قم، 1395، ص38 .
4- الوانی، سید مهدی، همان، ص 36.
5- شلویری، میثاق؛ الوانی، سید مهدی، مدیریت مسائل عمومی، انتشارات مهر نقش، 1391، ص11.
6- الوانی، سید مهدی، تصمیم گیری و تعیین خطی مشی دولتی، چاپ فرهنگی قم، 1395، ص 39.
7- همان منبع، ص 40 .
8- تسلیمی، محمد سعید، تحلیل فرایندی خط مشی گذاری و تصمیم گیری، چاپ مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، سال 1378، ص 74 .
9- الوانی، سید مهدی؛ شلویری، میثاق، مدیریت مسائل عمومی، 1391، ص 5.
10- همان منبع، ص 60 .
11- الوانی، سید مهدی، مدیریت مسائل عمومی، انتشارات نی، 1381، ص 321 .
12- الوانی، سید مهدی، مدیریت مسائل عمومی، 1391، ص 9.
13- همان منبع، ص 325 .
14- همان منبع، ص 29 .
15- الماسی، حسن، فرایند سیاست گذاری عمومی، انتشارات ارشد سپاهان، سال 1393، ص 15 .