بحثي كه بر عهده بنده گذاشته شده در خصوص الگوي مشاوره اسلامي و با تمركز بر مراحل و روشهاي مشاوره است. در رابطه با موضوع الگوي مشاوره اسلامي، اولين نكته اين است كه ببينيم مسأله چيست؟ سؤال اين است كه ويژگيهاي اصلي الگوي مشاوره اسلامي چيست؟ البته ممكن است كه در اين جلسه فقط بخشي از مسأله جواب داده شود؛ ولي به عنوان يك كار دراز مدت، به تدريج بايد به ويژگيهاي الگوي مشاوره اسلامي برسيم و اينكه در مسأله مشاوره و در برخورد با مراجعين و دانشجويان، از چه الگويي بايد پيروي كرد. نكته اول اين است كه ببينيم اين بحث چه ضرورتي دارد و چه نيازي دارد كه به مراحل، روشها، اصول و بحثهاي مختلف موضوع مشاوره بپردازيم. اصل مشاوره در حيطه دانشگاهها و در ارتباط با اساتيد معارف، چه ضرورتي دارد؟
به چند نكته در اين رابطه اشاره ميكنيم:
1. مشكلات:
الف) تحصيلي
دانشجويان با مشكلات متعددي روبهرو هستند كه مشكلات تحصيلي يكي از آنهاست. گاهي مشروط ميشوند، گاهي نمره كافي نميآورند، گاهي نميدانند چطور درس بخوانند و… اينها نمونههايي از مشكلات تحصيلي است كه چه بسا به راهنمايي و مشاوره يك استاد دلسوز و امين، بتواند درسش را به خوبي ادامه دهد. ولي اگر اين مشكل عميق شود و ادامه پيدا كند، همين مشكلات ممكن است او را از درس و زندگي باز بدارد.
ب) اخلاقي
مشكلات اخلاقي ممكن است در ارتباط دوستان باشد، رقابتها و حسادتهايي كه وجود دارد، گاهي حساسيتها و احساساتي كه وجود دارد، يا ممكن است در رابطه با خود شخص باشد، بدگماني نسبت به خود، احساس عدم كفايت، احساس عدم كمال، احساس گناه و… در اين موارد نيز اگر دانشجو احساس كند كسي وجود دارد كه ميتواند به او مراجعه كند، امكان دارد كه در اين مشكلات، براي او بن بست ايجاد نشود؛ و الا هر يك از اين مشكلات ميتواند او را از كار باز بدارد.
ج) اعتقادي
اين نوع مشكلات، در مورد اساتيد معارف بيشتر مطرح است. ذهن دانشجو فعال است و جولان ذهني دارد. بخصوص، منابع متعددي كه با آنها ارتباط دارد مانند اينترنت و… گاهي شبهات و اشكالاتي به وجود ميآيد كه با توجه به ظرفيتهاي ذهني خودش، اگر منبع آب “كر”ي نباشد كه بتواند او را دستگيري كند، احساس ميكند كه شبهه قطعي است و پاسخي ندارد. اما اگر كسي باشد كه احساس كند بتواند به او جواب بدهد، خيلي از شبهات با مقداري توضيحات، قابل پاسخ است.
د) خانوادگي
اين مشكلات بخصوص در رابطه با دانشجوياني كه كمكم متأهل ميشوند، يا در مسير متأهل شدن هستند، مثل بحث ازدواج، انتخاب همسر و… يا اختلافاتي كه در دوران نامزدي و… با يكديگر پيدا ميكنند، ذهن دانشجو را مشغول ميكند و ميتواند در تحصيل او نيز تأثير منفي داشته باشد.
بنابراين، ضرورت بحث مشخص است كه به دليل وجود مشكلات مختلف، بايستي محلي و كساني باشند كه پاسخگوي آن باشند.
2. نياز به راهنمايي و مشاوره:
الف) مسئوليت
حال كه مشكلات وجود دارد، از چند جهت ميتوان گفت كه اين مسئوليت را داريم كه بايد براي امر مشاوره پاسخگو باشيم:
از يك جهت، اين مسئوليت اخلاقي و ديني ماست. “كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته”1. ما نميتوانيم بيتفاوت باشيم.
ب) حمايت
ما بايد حمايت را براي آنها ايجاد كنيم. دانشجويان بايد احساس كنند كه حامي دارند و تنها نيستند. دانشجويان در سنيني هستند كه به عقيده روانشناسان از خانواده استقلال رواني پيدا ميكنند. ديگر پشتيبان مسائل معنوي، اخلاقي، اعتقادي و فكري آنان خانواده نيست. بنابراين، كساني بايد باشند كه دانشجو احساس كند كه با توجه به سرمايهها و ظرفيتهايي كه دارند، ميتواند به عنوان حامي، به آنها تكيه كند.
ج) بصيرت
بصيرت و ديد يك دانشجو، محدود است. در روايت داريم كه در رابطه با جوانها ميفرمايد: “جهل شباب معذور و علمه محقور”2 درست هم هست. چون هنوز اول زندگي اوست. مگر چقدر تجربه علمي دارد؟ شما هستيد كه بايد اين بصيرت را در اختيار او قرار دهيد.
د) هدايت
نه تنها بصيرت بلكه هدايت را بايد در اختيار دانشجو قرار دهيد. ممكن است منابع ديگري هم وجود داشته باشد، بلكه حتماً وجود دارد؛ اساتيد ديگر، راههاي ديگر، كانونهاي ديگر، مجالس ديگر و… ولي چقدر ميتوان اعتماد كرد كه همه اينها دانشجو را به راه صحيح هدايت كنند؟ راه حلهايي كه در پاسخ به مشكلاتش ميدهند، مورد تأييد خداوند و دين باشد. نه اينكه دانشجو بعد از مدتي، تازه متوجه شود كه راه اشتباهي را رفته و مشكلاتش افزون شده است.
3. تأثير بافت فرهنگي مشاوره
امروزه از اين نوع كتابهايي كه در روانشناسي بازاري هست و… فراوان است، ولي چقدر متناسب با بافت فرهنگي ايراني و اسلامي ماست؟ پرسشي كه آنها مطرح ميكنند، چقدر پرسش جامعه ماست؟ و همچنين پاسخي كه ميدهند، آيا پاسخي است كه به درد دانشجوي ما ميخورد و واقعاً درد او را دوا ميكند؟ اين خيلي مهم است. بافت فرهنگي، امروزه در بحثهاي علوم انساني، روشن است كه تأثيرگذار است. براساس انسانشناسي خاص خودمان راه حل ارائه ميدهيم كه در قسمتهاي بعد، به نمونههاي بيشتري از آن اشاره خواهيم كرد.
4. آموزههاي اسلام و مشاوره
كسي كه اندك مطالعه در اسلام داشته باشد، ميبيند كه واقعاً چه به صورت گزاره و توصيه و ارائه راه حل، و چه به صورت سيره و عمل، بحث مشاوره در اسلام فراوان به چشم ميخورد. ارائه راه حل كه با چه كساني مشاوره كنيد، از چه كساني استفاده كنيد، چگونه از آنها استفاده كنيد؛ و يا گاهي در برخوردهايي كه خود ائمه اطهار عليهم السلام داشتند با كساني كه ميآمدند، انسان سيره و روش مشاوره كردن و مشاوره دادن را از آنها ميآموزد.
از طرف ديگر، مهمترين نقش و وظيفهاي كه روحانيت در بافت سنتي دين بر عهده داشته، همين راهنمايي و مشاوره بوده است. روحاني معتمد مردم و ملجأ مردم در مشكلات و مسائل مختلف اخلاقي، اعتقادي، خانوادگي و… بوده است. الآن متأسفانه از آن نقش اصلي و سنتي خودمان يك مقداري فاصله ميگيريم. در مورد استادان معارف ميتوان گفت اين ضرورت بيشتر خودنمايي ميكند اين هم مسئله ديگري كه ضرورت بحث را روشن ميكند.
حال، اين امر ملزوماتي دارد. الآن دنيا تغيير كرده است. در مقابل اطلاعات و آگاهيهايي كه جوانان و دانشجويان ما دارند، اگر ما بخواهيم به اطلاعات محدودي كه داريم اكتفا كنيم، اگر سؤالي كند و ببيند كه ما حرف تازهاي براي او نداريم، ديگر نميآيد. بايد حرف جديد و تازهاي براي گفتن داشته باشيم. گاهي بايد حرف را در شكل و آرايش جديدي ارائه داد، گاهي نياز است كه محتوا را جديد كنيم كه اينها نياز به مطالعه دارد. قطعاً دوستان ما بايد مطالعه كنند، حرفهاي جديد را بفهمند، ببينند، بشنوند، ببينند كه دانشجو چه ميخواند تا بتوانند پاسخگوي او باشند.
مفهوم مشاوره
ممكن است در كلاسهاي ديگر نيز در مورد مفهوم مشاوره گفتگو شود، ولي بالأخره چون يك مفهوم كليدي است، بايد تعريفي از آن ارائه دهيم كه بدانيم در رابطه با چه موضوعي صحبت ميكنيم تا مسئله كاملا روشن نشود، ما نميتوانيم به آن بپردازيم.
تعريفي كه در بين تعاريف متعدد انتخاب كرديم، اين است:
جريان تخصصي و تعاملي در رابطه ياورانه روياروي بين شخص يا اشخاص مشكل دار كه به تنهايي قادر به حل آن نيستند (مراجع) و شخصي كه از قابليت و توانايي كمك كردن برخوردار است (مشاور) رخ ميدهد و بر اثر آن گرفتاري و مشكل مراجع مشخص و برطرف ميگردد.
البته ما نهايت امر را گفتهايم كه مشكل برطرف ميشود. ممكن است به سمت برطرف شدن پيش رفته و يا كمكي براي برطرف شدن آن انجام گيرد.
تعريف روشن است، فقط نكتهاي در مورد “رابطه ياورانه” ذكر كنيم. تعدادي از مشاغل است كه به عنوان ياورانه شناخته ميشوند. مثلاً پزشكي، يك رابطه ياورانه است كه بين دو نفر اتفاق ميافتد و پزشك به او كمك ميكند. روان پزشك، معلم، پرستار و… نيز به همين ترتيب، نمونههايي از رابطه ياورانه هستند. يعني از يك طرف نياز به ياري و كمك وجود دارد و از طرف ديگر، ياريگري و كمك كردن.
اما وقتي از “مشاوره اسلامي” سخن به ميان ميآيد، همين “اسلامي” كار ما را مقداري دشوارتر ميكند. يعني الگوي ما، مفاهيم ما، مراحل و روشهايي كه ارائه ميكنيم، در مجموع بايد يا مستند به اسلام و منبعث از اسلام؛ يعني بر اساس منابع اصيل اسلامي (قرآن و روايات) استخراج شده باشد (وفاق) و يا براي مفاهيمي كه جديد است و در منابع اصيل موجود نيست، حداقل مخالف آنها نباشد. (عدم خلاف)
بنابراين، الگوي مشاوره اسلامي، چارچوب و الگويي در مشاوره است كه بر اساس آيات و روايات استخراج شده باشد و يا حداقل مخالف آيات و روايات نباشد.
ويژگيهاي مشاور از ديدگاه اسلام:
الف) بايدها
عاقل و خردمند: يعني كسي كه جنبههاي مختلف مسأله را ميبيند، زود اظهار نظر نميكند، جامعنگر است، سطحي نيست و مسائل را عميق ميبيند.
حليم و بردبار: به محض اينكه حرفي زد كه با چارچوب ارزشي ما تفاوت دارد ـ نه اينكه مخالف باشد ـ زود پاسخ ندهد، و موضع نگيرد. مشاور كسي است كه بتواند قدرت و ظرفيت تحمل شنيدن حرفهاي مراجع را داشته باشد.
خداترس و متدين: مراجع حرفهاي خصوصياش را به شما ميزند. چه بسا مسائل خصوصي ديگري باشد و چه بسا پرده دري درباره خودش باشد. مشاور اگر فرد خداترسي نباشد، ميتواند از اين حرفها عليه او استفاده كند، يا ميتواند اين حرفها را بگيرد و يك برچسبي به او بزند. تمام اينها با متدين بودن منافات دارد.
خيرخواه و مهربان: دلسوز باشد، يعني اينطور نباشد كه در صدد باشد كه مچ او را بگيرد، نه! به دنبال اين باشد كه ببيند اين يك آدمي است كه الان درمانده است، مشكل دارد، به من پناه آورده است، كمكش كند، خيرخواه او باشد و راه خير را به او نشان دهد. دلسوز او باشد، مهربان باشد و با محبت كردن راه صحيح را به او نشان دهد.
باتقوا و مخالف هواي نفس: گاهي انسان خوشش بيايد كه مراجع خيلي حرفهايي كه چه بسا ربطي هم به بحث ندارد را بزند. اينها مسائل جزئي است كه بين او و خدا و كس ديگري هم مطلع نميشود. انسان باتقوا، ميگويد: خب، تا همين حد كافي است… باتقوا بودن، باعث ميشود نگاهي كه به مراجع دارد، نگاه سالمي باشد. براي مثال ممكن است آقايي مشاور باشد و مراجع، خانم باشد. انسان باتقوا، مسائل را در برخوردها رعايت ميكند، حريم را نگه ميدارد.
البته با توجه به آموزههايي كه از دين استخراج ميشود و نيز تجارب علمي، توصيه مان اين است كه حتي الامكان سعي شود كه مشاور و مراجع، همجنس باشند. در داخل و خارج كشور، تحقيقهاي خوبي راجع به اين موضوع شده است. بعضي از اساتيد روانشناس ما، به جدّ اين را به ما توصيه ميكردند. با اينكه ديد اسلامي هم نداشتند، اما ميگفتند كه دليل آن اين است كه راحتتر ميتواند حرفهايش را بزند. يعني از نظر روانشناسي، وقتي كه مشاور غيرهمجنس باشد، “انتقال” صورت ميگيرد. يعني احساسات مراجع، مثلا به جاي مردي كه به او علاقه داشته، به راحتي به مشاور منتقل ميشود و همين مانع كار مشاور ميشود. ولي به هر حال، حتي اگر مراجع همجنس هم باشد، اين باتقوا بودن بايد باشد.
امين و مورد اعتماد: مراجع بايد احساس كند كه ميتواند به اين فرد اعتماد كند. به دليل اينكه با گذشت زمان كه شروع به حرف زدن كرد، كم كم جا باز ميشود كه حرفهاي خصوصيترش را بزند. وقتي حرفهاي خصوصيترش را ميزند كه احساس كند مشاور مورد اعتماد است. البته در قسمتهاي بعد روشن ميكنيم كه چگونه اين احساس را در مراجع بوجود بياوريم.
با تجربه: بايد سعي كنيم با كارهاي عملي، مطالعه در كارهاي ديگران و… تجربه خودمان را بالا ببريم. تجربه خيلي مؤثر است.
فرزانه و آزادمنش: بحث مشاوره، به مقداري آزاد منشي نياز دارد. نگاهي كه به مسائل دارد اگر نگاه بستهاي باشد، نميتواند راهحلهاي متعدد را در نظر بگيرد.
داراي سعه صدر و بلند همت: يعني هم شرح صدر داشته باشد و دريادل باشد، و هم بلندهمت باشد، يعني يك مقدار آينده مسائل را ببيند كه روي آينده او چگونه ميتواند تأثير بگذارد. حال او را نگاه نكند كه مثلاً با چه قيافهاي و با صورت آرايش كرده، با لباس تنگ يا با حجاب نامناسب، يا مثلاً آقايي صورتش را به طرز خاصي زده يا شلوار لي ميپوشد يا … به اينها نگاه نكند. به پشت وجود اين شخص نگاه كند، پسزمينهها را ببيند كه بتواند از دل اين شخص، يك انسان و يك گوهري را استخراج كند.
بد نيست به اين داستان توجه كنيم:
حضرت عيسي (عليه السلام) از روستايي عبور ميكرد، نزديك روستا شد و به رفقايش گفت (غالباً سيره ايشان اين بوده است كه با تعدادي از حواريون سفر ميكرد ـ برويم سري به اين روستا بزنيم. وارد كه ميشوند، يك خرابهاي آنجا بوده، چند دقيقهاي استراحت ميكنند، يكي از آنها ميبيند كه يك دفينهاي آنجا هست. مشغول آن ميشود و ميگويد كه گويي گنج پيدا كردهام. حضرت عيسي (عليهالسلام) ميفرمايد: شما همينجا بنشينيد كه گنج واقعي داخل اين روستاست؛ من بروم و آن را بياورم تا شما ببينيد. اينها منظور حضرت عيسي (عليهالسلام) را متوجه نميشوند، اما همانجا ميمانند. حضرت عيسي وارد روستا ميشود و درب خانه پيرزني را ميزند و ميگويد كه اجازه ميدهيد كه من امشب اينجا قدري استراحت كنم؟ پيرزن ميگويد اشكالي ندارد، بفرماييد. وارد خانه ميشود. اين پيرزن، فرزندي هيزمشكن داشته. هنگام غروب كه ميشود و اين جوان به خانه بر ميگردد، مادرش به او ميگويد كه انسان بزرگ و حكيمي در منزل است برو و از او استفاده كن. ميآيد و كنار حضرت عيسي (عليهالسلام) مينشيند و شروع ميكنند با هم صحبت كردن. حضرت عيسي به آن جوان ميفرمايد كه به نظر من تو يك غمي در چهرهات داري، چه مشكلي داري؟
ميبينيم كه گاهي كار مشاور، كار انبياست. اگر هم او به سمت ما نميآيد، ما بايد برويم و مشكل او را استخراج كنيم.
جوان ابتدا انكار ميكند و در نهايت ميگويد كه من به دختر حاكم شهر علاقمند هستم، ولي ميبينيد كه شرايط زندگي ما بسيار ساده است و ميدانم كه اگر هم بروم و خواستگاري كنم، پاسخ منفي به من ميدهند.
حضرت عيسي (عليه السلام) به او ميفرمايد تو نگران نباش، فردا لباس مناسبي بپوش و به آنجا برو. هرچيزي هم از تو خواستند، به آنها قول بده.
جوان فردا ميرود و حاكم با وزيرش نشسته بودند، پيش خودشان ميگويند كه بد نيست كمي اين جوان را دست بيندازيم و مزاحي بكنيم. پادشاه ميگويد: اين خمرهاي كه اينجا هست، اگر به اين اندازه طلا آوردي، من دخترم را به ازدواج تو در ميآورم. جوان هم قبول ميكند و بر ميگردد و قضيه را به حضرت عيسي (عليهالسلام) ميگويد. حضرت او را به بيابان ميبرد. به مقداري سنگ و شن، دعايي ميخواند كه تبديل به طلا ميشود و روز بعد آنها را به نزد حاكم ميبرد. همه تعجب ميكنند و باز ميگويند كه نه، كافي نيست. بايد به اندازه آن يكي خمره هم كه آن طرف است، جواهر بياوري. باز جوان به نزد حضرت ميآيد و به همان ترتيب جواهرات را بر ميدارد و دوباره به نزد حاكم ميرود.
روز سوم، پادشاه كه اين جريان را ميبيند، از او سئوال ميكند كه اينها عادي نيست، تو اينها را از كجا ميآوري؟ جوان واقعيت ماجرا را تعريف ميكند كه من انسان عادي هستم اما فرد حكيمي به خانه من آمده و همه اينها را او به من داده.
پادشاه كه فرد دانايي بوده ميگويد با اين خصوصياتي كه گفتي، اين فرد بايد حضرت مسيح (عليه السلام) باشد. برو و به او بگو بيايد. اگر او باشد، من دخترم را به ازدواج تو در ميآورم.
حضرت مسيح (عليه السلام) ميآيد و ازدواج سر ميگيرد و حضرت نيز يكي دو روز ديگر هم در همان خرابه كنار روستا ميماند.
اتفاقاً در همين چند روز، پادشاه بيمار ميشود و از دنيا ميرود و آن جوان حاكم ميشود. به محض اينكه به اين مقام ميرسد، دستور ميدهد كه آن حكيم را نزد من بياوريد. با او كار دارم.
جوان به حضرت ميگويد: من سئوالي دارم كه اگر پاسخ آن را به من ندهيد، اين اكرامي كه به من كرديد، ناقص و ناتمام ميماند. سئوال من اين است كه شما با اين قدرت و توانايي كه داريد، چرا از اين طلا و جواهرات و … خودتان استفاده نميكنيد و با اين وضع ساده زندگي ميكنيد؟
حضرت در پاسخ ميفرمايد: حقيقت اين است كه من دنيا را شناختم و ميدانم كه اين دنيا متاع قليلي بيش نيست و حقيقت در چيز ديگري است. به همين دليل، من به اين چيزها دل نميبندم.
جوان ـ كه بسيار باهوش بود ـ دوباره سئوال ميكند كه اگر شما دنيا را شناختهاي و… ، چرا مرا در اين دام انداختي و مرا گرفتار كردي؟! از اول مرا به راه همان حقيقت ميكشاندي!
– من قصد داشتم تو را امتحان كنم و گوهر وجودي تو را پيدا كنم.
جوان هم ميگويد كه اگر حقيقت در چيز ديگري است، من هم اين پادشاهي و دنيا را نميخواهم. همان موقع، همه چيز را رها ميكند و همراه حضرت عيسي ميشود.
حضرت وقتي پيش حواريون برميگردد، ميگويد كه گنجينهاي كه قول آن را داده بودم، اين جوان است.3
ببينيد، كار يك مشاور اين است. اگر جوان متدين، اهل نماز و… باشد و يك سئوالش را هم من جواب بدهم، خيلي هنر نكردهايم. اما اگر گنجينه و گوهر وجودي ـ كه به دليل اعتقاد به بحث فطرت در همه انسانها وجود دارد ـ آن را توانستيم استخراج كنيم، اين هنر است.
حال بايد ما يك قدري سعه صدر داشته باشيم تا دانشجو بتواند به ما اعتماد كند. به محض اينكه ظاهر شايد نامناسب او را ميبينيم، زود او را رد نكنيم.
من مدتي كه در دانشگاه علم و صنعت بودم، بارها شده بود كه جوانهايي پيش من ميآمدند، با ظاهري كه ميآمد، انسان اصلاً احتمال نميداد. مثلاً ماه رجب بود، بعد از كلاس ميگفت من با شما كار دارم. من ميخواهم اعمال ماه رجب را بدانم چيست. من يك مقدار برايش توضيح ميدادم و بعد به تدريج ميديديم كه اين فرد دارد تغيير ميكند. اينها خيلي مهم است. يك وقت نگوييم كه اين دارد درباره مستحبات ميپرسد، بگوييم تو اول برو واجباتت را درست كن، حجابت را درست كن و… بگذاريد، وقتي كه به شما اعتماد كرد، به تدريج ميتوانيد راجع به حجابش هم صحبت كنيد؛ درباره مسائل اعتقادي هم صحبت كنيد. نميخواهم آنها را نفي كنم، سوءتفاهم نشود، اما عرض من اين است كه اصل دين را بايد پيدا كنيم. اصل گوهر وجود را بايد استخراج كنيم. اگر اصل را پيدا كرديم، حجاب و فروعات ديگر ـ شكي نيست كه حجاب ضروري دين است، اما بالاخره جزء فروعات دين است ـ به تدريج درست ميشود. اگر ما ريشه را درست كرديم، خود به خود، اين درخت خودش شاخه و برگ ميدهد. مثل كلمه طيبه “كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ”4 بگذاريد خودش گل بدهد و ثمر بدهد. اين ارزش دارد. ما بياييم روي اصل وجودش كاركنيم، يعني همان فطرت. اين هنر اصلي مشاور است. يعني بياييم كمين كنيم، رصد كنيم، اينها را بگيريم، با آنها كار كنيم، حتي اگر مشكلي هم دارد، اينها را بهانه قرار دهيم براي آن اصل مسأله.
بصير و دانا: تا خود ما بصيرت كافي نداشته باشيم، نميتوانيم ابعاد مشكل را خوب بفهميم.
شجاع و داراي صراحت لهجه: مشاور نبايد آدم محافظهكاري باشد. سعه صدر سر جاي خودش، اما اگر شما به اين نتيجه رسيديد كه الآن بايد اين نكته را بگوييد. اينجا بايد شجاعتش را داشته باشيد. صراحت لهجه داشته باشيد. بايد به او بگوييد. نگوييد ممكن است ناراحت بشود؛ نه! بايد بگوييد. البته بايد كارشناسي خوبي بكنيد كه به موقع بگوييد. گاهي از مواقع بايد اين تير را الان بزنيد. الآن شليك بكنيد. اگر لازم است، گاهي بايد شوك در او ايجاد كنيد. ولي اينها بسته به تجربه و مطالعات شماست. اگر به موقع اين كار را انجام بدهيد، از شما رانده نميشود.
ماجرايي از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) عرض كنم. وقتي كه يكي از دوستان ايشان سرقت كرده بود و بعد احراز شد، امير المؤمنين دستور داد كه دستش را قطع كنند. در همان موقع، عبد الله بن كواء كه يكي از سركردگان خوارج و دشمنان اميرالمؤمنين عليه السلام بود، فرصت را غنيمت دانست. پشت ديوار پنهان شد و فكر كرد كه وقتي آن فرد از اينجا رد ميشود و از دستش خون ميرود، موقعيت خوبي است كه يكي از دوستان اميرالمؤمنين را از او دور كند. به او گفت: “من قطع يدك؟” چه كسي دستت را بريده؟ چي جواب داد؟ شروع كرد به تعريف كردن. گفت اميرالمؤمنين، يعسوب الدين، قائد الغر المحجلين … شروع كرد اوصاف اميرالمؤمنين را گفتن. حالا خون هم از دستش دارد ميرود. واقعاً به سادگي قابل باور كردن نيست. چه فضايي بوده كه حتي دست را ميبُرد اما دل را نميبُرد. ميپرسد كه دست تو را بريده و داري اينطور مدح او را ميگويي؟! پاسخ ميدهد كه چطور اوصافش را نگويم در حالي كه ميدانم به حق دستم را بريده و محبت او با خون و گوشت و پوست من آميخته شده.5
عرض من اين است كه اگر ما توانستيم به او محبت كنيم و او را جذب خودمان كنيم ـ البته در ويژگيهاي بعدي هم به اين اشاره ميشود ـ اگر در اين فضا بود، حتي اگر به او شوك هم وارد كنيم، او را تنبيه هم كنيم، از ما رانده نميشود.
محتاط و دورانديش: مشاور در عين حال كه بايد شجاع و داراي صراحت لهجه باشد، بايد محتاط و دورانديش هم باشد. محتاط در اينجا به معناي محافظه كاري نيست؛ بلكه به معناي دورانديش است.
صادق و عادل: يكي از نكاتي كه در آينده خواهيم گفت و يكي از فنوني كه در ارتباط غيركلامي خودش را نشان ميدهد، صداقت است. اگر ميبينيد كه شرايط اين را ندارد كه حرفي را به او بگوييد، بگذاريد، بگوييد من بعداً با شما صحبت ميكنم، يك مقداري فرصت به او بدهيد، اما به او دروغ نگوييد. اين خيلي زود خودش را نشان ميدهد و اعتماد او از شما بريده ميشود.
آگاه از معالم دين و شرايط زمان: كه اين دو ويژگي، در كنار هم مهم است. گاهي برخي مشاوران ممكن است توصيههايي كنند كه خداي ناكرده مخالف دين باشد. ما بايد از معالم دين، از مسائل اصلي دين آگاهي داشته باشيم. گاهي مشكلاتي پيش ميآيد كه احساس ميكنيد اگر الآن به دانشجو پاسخ بدهيد، ممكن است او را به خطا ببريد اشكالي ندارد، به او بگوييد من روي اين مسأله بايد بيشتر فكر كنم. برويد مطالعه كنيد، با بعضي از بزرگان مشورت كنيد، بعد به او پاسخ بدهيد. حضرت آيت الله مصباح ميفرمود كه بيشترين جوابي كه از مرحوم علامه طباطبايي ميشنيديم، اين بود: “نمي دانم!” اشكالي ندارد، اين بيشتر تأثير ميكند. ممكن است در آن لحظه فكر كنيد كه ناراحت شد، اما بعد برميگردد. ميگويد اين استادي است كه بيخود جواب سربالا به من نميدهد.
آگاه به معالم دين باشد و شرايط زمان را هم بداند. در روايات مختلف، به اين امر اشاره شده است. شرايط زمان را بايد بدانيم. اينكه توصيه شده فرزندانتان را تربيت كنيد براي غير از زمان خودتان نكتهاش همين است. شرايط زمان كنوني ما با سي سال گذشته كه من و شما داشتيم، فرق ميكند. حالا اين را در قسمت بعد توضيح ميدهم.
ب: نبايدها
روايات ما به ويژگيهاي منفي مشاور يا نبايدها هم اشاره كرده است. بايد ويژگيهاي مثبت را در خودمان ايجاد كنيم و اين ويژگيهاي منفي را هم اگر خداي ناكرده در ما وجود دارد، سعي كنيم كه برطرف كنيم. خود اينها از موانع مشاوره است و يقيناً توفيق ما را كاهش ميدهد.
بخيل: اگر مشاور بخل داشته باشد، حالا يا بخل علمي يا غيرعلمي، آن حرفي را كه ميداند، سرجاي خودش به مراجع نميگويد.
ترسو: انسان ترسو، خيلي ملاحظهكاري ميكند. اين فايده ندارد.
حريص: انساني كه حريص باشد، نيتش و ديدش در برخورد با مراجع خداي ناكرده ممكن است مسائل مالي يا چيز ديگري باشد. باز نميتواند همه ابعاد را همه جانبه ببيند.
خائن: انساني كه خائن باشد، نميتواند مورد اعتماد مراجع باشد. ممكن است به او خيانت كند.
احمق: انساني كه نادان و احمق باشد، ممكن است راه حلي كه ميدهد درست نباشد.
جاهل: چنين انساني علم كافي ندارد تا بتواند راه حل ارائه كند.
فرومايه: اين فرد چون خودش پست و فرومايه است، مراجع را هم در نقطه پستي قرار خواهد داد.
كذّاب: انساني كه كذاب باشد، ارتباط صحيحي با مخاطب نميتواند برقرار كند.
متلوّن: چنين انساني، خيلي زود، اعتماد مراجع از او سلب ميشود.
بحثهاي ديگر مشاوره مانند اصول و مباني مشاوره و… را به فرصتهاي ديگر واميگذاريم و بيشتر در مراحل راهنمايي و مشاوره كه به ترتيب عرض ميكنم و در ضمن آن، فنون مشاوره را هم ذكر ميكنيم كه سعي ميكنيم اين فنون بيشتر مطالب كاربردي باشد كه شما بتوانيد در ارتباط با مراجعين خودتان به كار ببريد.
فنون راهنمايي و مشاوره:
تعريف: مهارتها و اقدامات عملي براي نيل به اهداف مشاوره كه در 10 مرحله به ترتيب زير ميآيد:
شايد عناوين خيلي براي شما تازگي نداشته باشد، اما واقعاً اينها مهارت است. خواهش من اين است كه عنايت كافي به آنها داشته باشيد. خود اين مهارتهاست كه شما را در مسأله مشاوره موفق خواهد كرد.
1. آغاز مصاحبه يا ايجاد رابطه:
در روايت داريم: “السلام، قبل الكلام”6 نكته همين است و ميخواهد رابطه ايجاد شود. فنوني كه وجود دارد براي ايجاد رابطه عبارتند از:
توجه: يعني همراهي و حضور در موقعيت. بايد به مراجع خودت توجه كني. خود اين توجه، اولين نكته است كه ايجاد رابطه ميكند. بايد اين احساس را در او ايجاد كنيد كه در اينجا حضور داريد. ذهن و فكر، جاي ديگري نباشد.
تماس چشمي: البته نكاتي كه گفته ميشود، در ارتباط همجنس است. خود اين تماس چشمي ـ نه خيره شدن ـ مؤثر است. گفته ميشود چشم، پنجره روح انسان است. يا اينكه ميگويند چشمش را ببين، دلش را بخوان. از اين پنجره استفاده كنيم براي نفوذ در روح او و در دل او. يك نگاهي به چشم او بيندازيم، خود اين تماس چشمي رابطه را برقرار ميكند.
سلام و احوالپرسي: حتماً مقيد باشيد. ابتدا كه مراجع وارد ميشود، سلام و احوالپرسي بكنيد. نامش را بپرسيد، رشتهاش را بپرسيد، يك مقداري چيزهاي اوليه كه احساس خودماني بودن بكند. آن حياي اوليه كه مانع گفتگو ميشود، بريزد.
سؤالهاي بسته: ابتدا با سؤالهاي بسته شروع كنيد. مثل اينكه آيا قبلاً هم مراجعه كرديد؟ مشكل شما چيست؟ سؤالهاي بسته سؤالهايي است كه جواب كوتاه و نسبتاً مشخصي دارد. در مقابل مورد بعدي كه از او ميخواهيد كه به تفصيل سخن بگويد. ابتدا بايد با سؤالهاي بسته شروع كنيد تا او را وادار كنيد به صحبت كردن و زمينه گفتگو باز شود.
دعوت باز براي سخن گفتن: بعد از سؤالهاي بسته، شروع ميكنيم به دعوت باز براي سخن گفتن. مثل اينكه بيشتر توضيح دهيد، اين مشكل از چه زماني شروع شده؟ آيا اين مشكل خيلي برايتان مهم است؟ تا كنون به چه جاهايي مراجعه كرده ايد؟ اينها را بپرسيم.
استفاده از حداقل تشويق و ترغيب: استفاده از حركات سر، تأييد كردن و… باعث ميشود كه او را به ادامه دادن صحبت ترغيب كنيم و كمكش كنيم. گاهي مراجع دارد از درون خودش، از اسرار خودش را كه همراه يك باري از اضطراب يا افسردگي يا فشار رواني هم هست يعني اينها فقط كلمه نيست كه دارد ميگويد، اينها يك مقدار بار رواني دارد. شما بايد كمكش كنيد.
تا اينجا رابطه را ايجاد ميكنيد و مراجع شروع ميكند به صحبت كردن. ممكن است پنج دقيقه تا ده دقيقه، كمتر يا بيشتر حرفهايش را بزند، اما اين به تنهايي كفايت نميكند. مرحله دوم مهم است:
2. گوش دادن:
ممكن است مراجع خوب صحبت كند و حرفهايش را بگويد، اما شما هم بايد گوش دهنده و شنونده خوبي باشيد. يك شنيدن داريم، يك گوش دادن؛ اينها با هم فرق ميكند. يكي از سيرههاي پيامبر صلي الله عليه و آله گوش دادن بود، گوش ميدادند. فلان عرب ميآمد، مينشست پيش پيامبر و شروع ميكرد به صحبت كردن. حضرت گوش ميداد. به همين خاطر كه به حرفهاي مختلف اينقدر گوش ميداد، يكي از برچسبهايي كه به ايشان زدند و فكر ميكردند كه توهين است، گفتند “يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ” پيامبر گوش است، هر چه ميگويند گوش ميدهد. خدا در ادامه از پيامبر دفاع ميكند. ميفرمايد: “أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ؛7 پيامبر به خدا ايمان دارد و مؤمنين را تصديق ميكند.” معناي ايمان اينجا فرق ميكند. بالله ميگويد و للمؤمنين. اينجا خدا دفاع ميكند. يعني گوش دادن كار خوبي است، بايد ما گوش بدهيم.
بخصوص ديديد كه رهبر معظم انقلاب يكي از برنامههايشان بخصوص در اين چند سال اخير اين است كه در يك جلسه، گاهي دو سوم جلسه را افرادي صحبت ميكنند، ايشان با دقت گوش ميكنند، مطالبي را مينويسند، بعد خود ايشان نيم ساعت، چهل و پنج دقيقه صحبت ميكنند. خيلي مؤثر است. خود اين خيلي كمك ميكند و آثار بسيار زيادي دارد.
راجرز يكي از روانشناسان انسانگرا كه روانشناس بزرگي است و امروز فنون و تكنيكهاي مشاوره او تقريباً در تمام دنيا استفاده ميشود، خودش اين خاطره را بيان ميكند. ميگويد كه من در ابتداي جوانيام با مشكلات رواني متعددي مواجه بودم. ولي اين شانس را داشتم كه اطرافم كساني بودند كه به درد دلهاي من گوش بدهند.
اين مطلب را من هم از لحاظ علمي و هم از لحاظ تجربي و با دقّت خدمتتان عرض ميكنم كه گوش دادن، بيش از پنجاه درصد مشكل مراجع را حل ميكند. گاهي مراجع مشكلش اين است كه تنهاست و به قول خودمان اين حرفها توي دلش تلنبار شده و عقده شده. كسي را هم ندارد. به مادر و پدر و دوستانش هم اعتماد ندارد. شما را يك فرد اميني يافته. گوش بدهيد. در آمريكا اخيراً يك مؤسسههايي درست شده كه به آنها “مؤسسههاي قلبهاي تنها” ميگويند. آلوين تافلر در كتاب موج سوم اين را بيان كرده است. كار اين مؤسسهها اين است كه كسي آنجا نشسته و افرادي كه تنها هستند و با كسي نميتوانند صحبت كنند، ميآيند و شروع ميكنند به صحبت كردن. اصلا بحث مشاور نيست، مؤسسههايي هستند كه افرادي را گذاشتهاند كه فقط به افراد تنها گوش بدهند. يعني تنهايي اينها را برطرف كنند همين! عنوان يك فصل از اين كتاب ـ موج سوم نوشته آلوين تافلر ـ اين است: طاعون رو به گسترش تنهايي. يعني عواطف و ارتباطات و … نيست. ميدانيد، يكي از سنتهاي آنها اين است كه بچهها از سن سيزده، چهارده سالگي كم كم مستقل ميشوند و ميروند دنبال زندگي خودشان. بعد ممكن است براي مراسم ازدواج پدر و مادر را دعوت كنند و بعضي حتي همين قدر ارتباط را هم ندارند. سالي يك بار گاهي اگر ارتباطي داشته باشند. خيلي ارتباط عاطفي كمتر است.
شما بايد اين تنهايي او را برطرف كنيد. اين بخش مهمي است. فنون آن نيز عبارتند از:
شنيدن توأم با دقت و توجه: ممكن است گاهي ما خودمان را به شنيدن بزنيم و وانمود كنيم كه داريم حرفهايش را ميشنويم، ولي اين كافي نيست. شنيدن توأم با دقت و توجه. بايد به او نگاه كنيد. گاهي اگر لازم است، يك كاغذ كوچك بگذاريد كنار دستتان، نكات را بنويسيد، اگر احساس ميكنيد از ذهنتان ميرود كه حتي القا كنيد كه در حال گوش كردن و توجه به حرفهاي او هستيد. ميدانيد كه ريا كردن امري است منفي، اما در يك جا داريم كه ميفرمايند ريا كنيد. در سوگواري تصريح شده كه خودتان را به بازماندگان نشان بدهيد. اينكه براي خدا برويد، كافي نيست. خودتان را به بازماندگان نشان بدهيد كه تسليت ايجاد شود. يعني احساس نكند كه تنهاست. احساس همدردي بكند. در اينجا هم همين است. نشان بدهيد كه او تنها نيست و شما همراهش هستيد.
انعكاس محتوا: يعني بعد از هر قسمت از حرف او، بگوييد خب، منظور شما اين بود ديگر؟ ممكن است كه دو دقيقه، سه دقيقه صحبت كرده، يك مكثي ميكند. شما در يك جمله كوتاه، ميگوييد كه خب، شما منظورتان اين است كه مادرتان شما را درك نميكند؟ يا … در يك جمله انعكاس محتوا بدهيد. خود اين نشان ميدهد كه شما داريد گوش ميدهيد. اينها هر كدام، يك فنّ است كه در كتابهاي مشاوره مفصل درباره هر يك از آنها بحث شده است. ما در اينجا به صورت خلاصه بيان ميكنيم. شما خودتان ميتوانيد با توجه به تجربه و مهارتهايي كه داريد، روي هر كدام از اينها كار بكنيد.
انعكاس احساسات: گاهي از مواقع مراجع در عشقي كه داشته، ارتباطي كه داشته شكست خورده، ناراحت است و دارد منفجر ميشود و به شما رجوع ميكند و شروع ميكند به درد دل كردن. اينجا شما نميتوانيد خيلي راحت به او بگوييد مهم نيست و…! بايد يك مقدار با او همدردي و هم احساسي كنيد. نشان بدهيد كه من حالت شما را ميفهمم، درك ميكنم، چيز سختي است، نميگوييم تأييدش كنيد، بخصوص بايد مراقب باشيد هيچ كلامي دالّ بر تأييد مسيري كه انتخاب كرده و راهي كه دارد ميرود نبايد داشته باشد، اما اين را نشان بدهد كه من شما را درك ميكنم. من هم ناراحتم و متأسفم از اين مسأله كه پيش آمده.
خودتان را هم نبايد اينقدر پايين بياوريد كه هر چه كه گفت، تأييد كنيد و مرتب بگوييد درسته… مشاوره هميشه وقتي ميتواند مؤثر باشد كه يك مقدار سطحش بالاتر باشد. اگر خودتان را آورديد پايين، اين ديگر آن تأثيرگذاري شما را كاهش ميدهد. بايد اين را مراقب باشيد. لازم نيست او را تأييد كنيد، اما هم احساسي و همدردي با او بكنيد. با كلماتي مثل اينكه من متأسفم، اي كاش چنين مشكلي پيش نميآمد، يا حتي چهره را در هم بكشيد و نشان بدهيد كه من شما را درك ميكنم.
خلاصه كردن: بعد از اينكه حرفش تمام شد و همه چيز را گفت، بايد همه حرفهايش را خلاصه كنيد. بگوييد خب، پس مشكل شما، اين دو تا مشكل اساسي بود. يك جمع بندي كنيد.
پينوشتها:
1 ـ بحارالانوار، ج 72، 38.
2 ـ غررالحكم، ، باب متفرقات، ح 1197.
3 ـ بحارالانوار، ج 14، ص 281.
4 ـ ابراهيم/ 24.
5 ـ بحارالانوار، ج 41، 210.
6 ـ همان، ج 73، ص 12.
7 ـ توبه/ 61.