نویسنده: علی رضائی
ضرورت الگوبرداری از پیامبران
قرآن به سرگذشت شماری از پیامبران پرداخته که تعدادشان از عدد سی نیز تجاوز نمی کند. این گروه منتخب درحالی از سوی قرآن مطرح می شود که شمار پیامبران الهی در طول تاریخ بشری از آدم(ع) تا خاتم(ص) به تعبیر مشهور بیش از یک صد و بیست و چهار هزار می باشد. انتخاب و گزینش این شمار اندک خود بیانگر اموری چند است.
در آیات قرآنی به مردم و مومنان فرمان داده شده تا به رسالت ایشان ایمان آورده و بی هیچ تفرقه ای آنان را بزرگ شمارند و ارج نهند. از آنها پیروی کرده و به عنوان «منعم علیهم غیرمغضوب و غیرگمراه» از راه راستشان پیروی کنند. با این همه، یادکرد سرگذشت شماری بسیار اندک، به این معناست که ایشان مجموعه کامل و جامع هستند که زندگی انسان را می توانند تبیین کنند.
هر عنصری را که در زندگی انسان و سرنوشت آدمی تاثیرگذار است می توان در این مجموعه گزینشی قرآن یافت. زندگی و سرگذشت آنان نه تنها بیانگر تمامی جزئیات زندگی بشر و حالات و مقتضیات پیش روی ایشان است بلکه حالات متعدد هر فردی را نیز روشن می کند. از این روست که این شمار از پیامبران به عنوان الگوی زندگی فردی و جمعی بشر مطرح شده و از مردمان خواسته شده تا در حالات مختلف زندگی و یا در شرایط و مقتضیات زندگی جمعی از نظر فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و خانوادگی و اقتصادی از روش و شیوه آنان استفاده شود. به این معنا که انسان درهر حالت و شرایطی که قرار گیرد نمونه هایی از آن را می توان در گزارش های قرآن یافت و از آن بهره گرفت. هرچند که هرشخصی به جهت چیرگی بعدی از ابعاد و خصوصیات فیزیکی و روانی و شخصیتی، گرایش به نوع خاصی از زندگی دارد. به عبارت دیگر برخی اصولا شخصیتی همانند حضرت موسی(ع) و یا یوسف(ع) دارند و از نظر شخصیتی گرایش و تمایلاتی از نوع تمایلات آن حضرات(ع) نشان می دهند. بطور مثال عده ای روش زندگی شان با غلبه شخصیتی موسی(ع)، موسوی است. علامه آیت الله حسن زاده آملی در درس های فصوص الحکم و مصباح الانس از این حالت به «علی قلب موسی(ع)» تعبیر می کرد. به این معنا که شخصیت ایشان براساس شخصیت موسی(ع) شکل گرفته و متمایل به این نوع زندگی است.
به هرحال زندگی پیامبرانی که در قرآن بیان شده به معنای مجموعه جامع و کاملی است که انسان در زندگی فردی و اجتماعی خویش می تواند آن را سرمشق خود قرار دهد. البته در آیات قرآنی بخشی از زندگی پیامبران نقد شده و از انسان ها خواسته شده که این بخش را الگوی خویش قرار ندهند. به عنوان نمونه از مردم خواسته شده تا حضرت ابراهیم(ع) را سرمشق خویش قرار دهند مگر در مسئله استغفار کردن برای مشرک؛ زیرا آن حضرت به آزر عموی خویش که سرپرستی وی را به عهده داشت وعده می دهد که در پیشگاه خداوند برای او استغفار و درخواست آمرزش کند. یا در داستان حضرت یونس(ع)و پیروی از وی را درباره عدم انجام وظیفه پیش از اذن خروج، نقد می کند و به مسئله ابتلاء و گرفتاری او دراین زمینه اشاره می کند که به جهت آن که پیش از اذن خروج، از شهر بیرون رفته و مردمان را به خود واگذاشته بود گرفتار نهنگ و اسارت چهل روزه می شود تا اینکه به توبه از آن رهایی می یابد. این گزارش های قرآنی به این معناست که انسان چگونه می بایست در زندگی فردی و اجتماعی خویش از سرمشق های عینی و ملموسی چون پیامبران و اولیا استفاده کند.
زندگی امامان معصوم همانند لقمان حکیم(ع) و خضر (ع) و پیامبران خدا، الگوی زندگی ماست. بازخوانی زندگی آن حضرات(ع) می بایست تنها به ا ین معنا باشد که علی قلب هر یک از ایشان حرکت کرده و زندگی خویش را سامان دهیم. در نوشتار کوتاه حاضر، با نگاهی گذرا به زندگی امام باقر(ع) تلاش می شود تا نقش ایشان در مهندسی فرهنگی امت اسلام بازشناسی شده و راهکارها و موقعیت و وضعیت زمان آن حضرت بازخوانی شود.
- عصر آشوب
امام باقر(ع) در حادثه کربلا چهار و یا پنج ساله بود، بنابراین می توان گفت که آن حضرت متولد سال ۵۶ و یا ۵۷ هجری است. حادثه کربلا رخدادی عظیم در زندگی امامان(ع) و امت اسلامی است. این رویداد بسیاری از معادلات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی را به هم ریخت. دولت اموی از آن پس در سراشیب سقوط قرار گرفت و آشوب و هرج ومرج همه کشورهای اسلامی و مرزهای خلافت سلطنتی را دربرگرفت.
دولت های چندی شکل گرفت و جنگ و درگیری میان آنان امنیت اجتماعی را به شدت کاهش داد و ترور و قتل های بی دلیل و سیاسی و مذهبی افزایش یافت و بطور کلی عصر پس از رخداد عاشورا، عصر متاثر از آن شد و قیام های پیاپی در مکه و مدینه و کوفه و جاهای دیگر ارکان خلافت سلطنتی را سست کرد.
امام باقر(ع) در این شرایط رشد کرد درحالی که حادثه خونین و شهادت جد و خویشان خویش را به چشم دیده و خواری اسارت و سختی ها و دشواری های سفر اسارت از کربلا تا کوفه و تا شام را چشیده بود. بی گمان این رخداد همان گونه که در زندگی امت تاثیر جدی گذاشته بود در زندگی آن حضرت نیز تاثیرگذار بوده است.
امام سجاد(ع) در زمانی به امامت رسید که شرایط، اجازه هرگونه فعالیت را از وی سلب کرده بود. به کارگیری شیوه دعا برای بیان مطالب و آموزه های دینی خود بیانگر تشدید فشارها از سوی حکومت برضد رهبری آن حضرت(ع) بود. حضرت سجاد(ع) هرچند اجازه یافت که به مدینه بازگردد ولی در شرایط بسیار سخت به نوعی در بازداشت خانگی قرار داشت. یزید و پس از آن امویان کوشیدند تا با بازداشت خانگی و مهار شدید آن امام از هرگونه گسترش قیام جلوگیری کنند. بی گمان تلاش هایی که ازسوی برخی از رهبران سیاسی آن زمان به عنوان انتقام از خون امام حسین(ع) انجام می شد می توانست تزلزلی در ارکان حکومت اموی ایجاد کند ولی این قیام ها نمی توانست مشروعیت نظام را تهدیدکند؛ زیرا مدعیان خلافت تفاوت چندانی از نظر مردم با حاکمان و خلفای وقت نداشتند. همان اندازه که حکومت از مشروعیت بهره مند بود آنان از آن مقدار هم کم بهره تر بودند؛ زیرا ابزارهای تبلیغاتی قوی ای در دست نداشتند. اگر کسی و مجموعه ای می توانست و این قدرت را داشت تا حکومت اموی را از مشروعیت ساقط کند، امام سجاد(ع) و خاندان بنی هاشم بودند، دیگران از نظر مردم و حکومت خود یا مدعیان بودند و یا افرادی خارجی که برضد حکومت وقت قیام کرده اند. از این رو حضرت امام سجاد(ع) و بنی هاشم به عنوان دشمنان فعلی و یا بالقوه حکومت به شمار می آمدند از اینرو کنترل آنان تشدید می شد. آن حضرت دراین شرایط حتی نتوانست پیام های انقلاب حسینی را جز در مقطعی خاص بیان کند و همین که به مدینه بازگردانده شد، تحت بازداشت قرار گرفت و هرگونه رفت و آمد و سخنانش به عنوان تهدید دولت قلمداد شد. این گونه است که فرصت آن نیافت تا به مهندسی کامل بپردازد. دراین زمان او تنها توانست از راه دعا و نیایش شمار اندک یاران وفادار به نظام ولایی را حفظ کند. البته روش و شیوه ای که ایشان انتخاب کرد درعصر پس از وی آثار خود را نشان داد. همین یاران اندک با بهره گیری از شیوه دعا و اطلاعاتی که از این راه درباره نظام حق و دولت ولایی منتقل می شد به دور امام باقر(ع) گرد آمدند.
- مهندسی فرهنگی دولت اموی
دولت اموی نیازمند ابزاری برای مشروعیت بخشی و تداوم مشروعیت حکومت بود. نظام ولایی و فرهنگ اسلامی که علویان تبلیغ می کردند مشروعیت آنان را تهدید می کرد. آنان که به عنوان انتقام از قاتلان خلیفه گرد آمده بودند اکنون نیازمند آن بودند که خلافت سلطنتی خویش را توجیه کنند و به آن مشروعیت بخشند.
قیام کربلا بسیاری از تلاش های معاویه در مشروعیت بخشی حکومت اموی را مخدوش ساخته و متزلزل کرده بود. اکنون می بایست دوباره با مهندسی جامع فرهنگی، مشروعیت تازه ای به خلافت سلطنتی داده می شد. بهره گیری معاویه از احادیث سازی و نسبت دادن آن به پیامبر و یا استفاده از روش های بنی اسرائیل و اسرائیلیات، دیگر کارایی لازم را نداشت.
جبرگرایی که معاویه آن را تبلیغ می کرد پذیرش هر دولت ظالم و ستمگری را برای مردم آسان می کرد ولی این به تنهایی ثبات دولت اموی را تضمین نمی کرد. هر دولتی چون دولت مختاری یا دولت زبیری نیز می توانست از آن بهره گیرد. در این زمان، فرهنگ ها و اقوام مختلف به اسلام روی آورده بودند و مرزهای جغرافیای اسلام از سند و آمودریا گذشته و از آفریقا و شاخ آفریقا فراتر رفته بود. فرهنگ ها و افکار و نظریه های حقوقی و اقتصادی دیگری در جامعه اسلامی گسترش یافته بود. تبادل فرهنگی موجب شده بود تا نظام حقوقی روم و نظام اقتصادی یهودی و نظام تفکری عرفان مسیحی اسکندریه و تصوف بودایی شرقی وارد حوزه فرهنگی اسلام شود.
امویان می کوشیدند تا با ایجاد بحث های علمی، نواندیشی دینی را تقویت کنند. بحث هایی که امروز درباره تجربه دینی و کلام الهی و کلام جدید مطرح می شود در آن دوره نیز به شدت رواج یافته بود. بحث اختیار و جبر و یا مخلوقیت قرآن و یا کلام نفسی و یا نزول کلامی قرآن و مانند آن مباحثی بود که به شدت در جامعه ترویج داده می شد.
نواندیشی دینی به احزاب اموی این فرصت را داد تا به کمک عناصر بیرونی دینی به خواسته های خویش دست یابند. دولت اموی، مهندسی فرهنگی ای را در نظر داشت که بی شباهت با مهندسی فرهنگی امروز تابوی فرهنگی نیست. هدف از همه این ها چیزی جز بیرون راندن تفکر ولایی و نظام فرهنگی ناب اسلام نبود که بر امامت و عدالت تأکید داشت.
در این دوره فشارهای بی اندازه نژادپرستی عربی از سوی معاویه و دولت اموی، واکنش نژادی اقوام دیگر را به دنبال داشت. تأکید بر اقوام و قومیت های نژادی موجب می شد تا همگرایی کاهش یابد و دولت اموی خود را کم تر درگیر کند. نیروها و سرمایه های بسیاری در جنگ های فکری مذهبی و تفکری هزینه می شد و به تحلیل می رفت.
دولت اموی توانست با بهره گیری از مهندسی جدید و آوردن ترجمه های متون آرامی و پهلوی و تفکرات پیش از اسلامی، فرهنگ اسلامی را به چالش بکشاند. در این دوره است که مسئله تصوف و جبرگرایی و فلسفه غربی آرامی و مانند آن حیات فرهنگی اسلام را تهدید می کند.
نظام ولایی که بر پایه مهندسی فرهنگی اسلام برقرار شده بود این گونه خود را در خلا می یافت. هر نظامی بی پشتوانه فرهنگی نمی تواند ایجاد و یا پا بر جا بماند. اکنون فقه و حقوق از فقه و حقوق اسلامی به مراتب دورتر شده بود. عناصر فرهنگی دیگر از اقوام و فرهنگ های غیراسلامی جایگزین عناصر فرهنگی اسلام شده و نظام ولایی جایگاهی در تفکر مردم نداشت.
این گونه است که امام باقر(ع) خود را در جایی می بیند که می بایست به ترسیم نظام فرهنگی جامع و کاملی بپردازد که با شرایط و مقتضیات زمان خود هماهنگی و سازگاری داشت.
مباحث فلسفی و عرفانی و صوفی و نظام های حقوقی رومی و ایرانی و نظامی اقتصادی غربی و شرقی، جامعه اسلامی را از اسلامیت بیرون برده و تنها نامی از آن بر جای گذاشته بود. این نظام فرهنگی جدید به هدف مشروعیت بخشی به نظام سیاسی خلافت سلطنتی ایجاد شده و در جامعه ریشه گرفته بود.
- مهندسی فرهنگی امام باقر(ع)
امام باقر(ع) در این شرایط کوشید تا نظام فرهنگی اسلامی را بازسازی و باز تولید کند. شرایط به گونه ای بود که همه عناصر اسلامی به شکل التقاطی از محتوا تهی شده بود. واژگان، اسلامی بود ولی محتوا همان عناصری را القا می کرد که در نظام فرهنگی و حقوقی غربی و شرقی وجود داشت.
در این دوره امام با بهره گیری از شرایط فراهم آمده هرج و مرج و آزادی اندیشه و بیان توانست با گردآوری کسانی که به نظام ولایی وفادار بودند نظام فرهنگی اسلام را بازسازی کند و به اصلاح امت جد خویش به شکلی دیگر اقدام کند.
امام باقر(ع) کوشید تا نظامی جامع و کامل را دوباره بازسازی کند که هم در واژگان و هم در محتوا از اسلام قرآنی بهره مند بود. اگر نظامی را که امویان در حوزه های مختلف فرهنگی سیاسی و اجتماعی و حقوقی پدید آورده بودند نظامی جامع و کامل بود که مشروعیت نظام خلافت سلطنتی را تضمین و توجیه می کرد، امام باقر(ع) نیز نظامی را پی ریزی کرد که این گونه جامع و کامل بود.
از این روست که امام باقر(ع) طبق وعده پیامبر(ص)، باقرالعلوم شد. در روایات است که پیامبر(ع) آن حضرت را باقرالعلوم(ع) و شکافنده دانش ها نامید. به جابربن عبدالله انصاری فرمود که سلام آن حضرت(ص) را به محمدبن علی باقرالعلوم برساند و جابربن عبدالله در سن شش سالگی به ملاقات آن حضرت می رود و در کوچه های مدینه زمانی که باقرالعلوم سرگرم بازی بوده سلام رسول خدا(ص) را به ایشان می رساند. امام(ع) در حوزه کلام که عهده دار دفاع و پاسداری از مرزهای عقیده و ایمان است شاگردانی بزرگ و نام دار تربیت می کند. شاگردانی که بتوانند در برابر تفکرات رومی و یونانی و غربی و هم چنین شرقی از ایرانی و هندی بایستند و پاسدار مرزهای تفکرات ناب اسلامی و قرآنی باشند.
- مهندسی تمدنی
در حوزه علوم و فنون روز نیز این گونه عمل می کند و تنها به نیازهای صرف دینی نمی پردازد؛ زیرا نظام مهندسی ایشان می بایست عهده دار مهندسی تمدنی باشد و تمدن بی علوم و دانش های انسانی، ممکن و شدنی نیست. بازسازی مهندسی تمدنی ایشان بر پایه اسلام و قرآن انجام می شد و در همه عناصر خود حتی در شیمی و فیزیک و جغرافیا و نجوم عناصر نشانه و آیه بودن را با خود حفظ می کرد.
امام نمی خواهد تمدنی را بسازد که تنها دنیای آدمی را آباد کند بلکه باید متوجه هدف آفرینش و هستی باشد. از این رو در همه علوم عناصری از دین را به گونه ای وارد می کند که شخص در دانش جویی خویش آیه و نشانه بودن را همزمان ادراک و فهم کند. این مسئله موجب می شود که دانش هایی که به شاگردان منتقل می کند عناصری از دین اسلام و حکمت قرآنی را همراه داشته باشد و شخص هرگز از خدا غافل نشود.
- فقه و حقوق وارداتی، جایگزین فقه نبوی
از آن جایی که گسترش دولت و مرزهای جغرافیایی نیازها و شرایط جدیدی را پدید می آورد نظام خلافت سلطنتی برای جایگزین کردن و پاسخ دادن به نیازها و شرایط، از فقه و حقوق رومی و ایرانی بهره می گرفت. این مسئله موجب شد تا فقه اسلامی از اصالت و مرکزیت بیرون رود و فقه و حقوق رومی و ایرانی در بسیاری از امور به ویژه در حوزه امور دولت و نظام سیاسی و اجتماعی، خود را بر جامعه تحمیل کند. به نظر می رسد که همین مسئله موجب شد تا در این عصر و عصر صادق(ع) مکاتب فقهی متعددی پدید آید و حتی برخی با تشدید مخالفت ها خواهان بازگشت به عصر فقه نبوی شوند و برای رهایی از مشکلاتی که پدید آمده بود به ظاهر فقه نبوی بسنده کنند.
تفکر اشعری در حوزه اندیشه و اعتقادات و تفکر ظاهری در فقه و حقوق واکنش طبیعی به این فرآیند رومی و ایرانی شدن فقه و حقوق اسلامی و یا اعتقادات مردم بود. قیاس گرایی حنفی نیز پاسخی بود به نیاز دولت مردان در حوزه فقه و حقوق. از این روست که امام باقر(ع) و نیز امام صادق(ع) به بازسازی فقه و حقوق برپایه وحی می پردازند.
در این دوره دو جریان دیگر پدید می آید. جریانی افراطی که می کوشد برای مقابله با تهاجم فرهنگی غربی و ایرانی حمایت شده از سوی دولت اموی به عناصر ظاهری عصر نبوی بازگردد و جریانی دیگر که می کوشد تا با عقل گرایی افراطی، خود را از مشکلات و تهاجمات فرهنگی برهاند. از این رو دو جریان اعتزال و اشعری با نمودها و نمادهایی در حوزه ظاهرگرایی و قیاس گرایی، خودنمایی می کند.در مقابل این جریان های به ظاهر اسلامی، مهندسی فرهنگی و جامع امام باقر قرار می گیرد که بر پایه اصول اسلامی و اعتدال قرار دارد. ازاین رو هم عقل گرایی اعتزالی را در بخشی با خود همراه دارد و هم ظاهرگرایی حدیثی را به کار می گیرد. این گونه است که مهندسی فرهنگی امام باقر (ع) و فرزندش از جامعیت و کمالی برخوردار می گردد و نظام ولایی را دوباره بر این اساس بازسازی می نماید تا بتواند در جریان سیاسی و نظام فعال آن نقش مثبت و تاثیرگذاری را ایفا کند به گونه ای که در عصر امام موسی کاظم (ع) و عصر امام رضا(ع) نظام ولایی با مهندسی کامل آن حضرات (ع)، تاثیرات خود را به روشنی نشان می دهد.
به هر حال چنان که گفته شد هر یک از امامان(ع) همانند هر یک از پیامبران، در شرایط و مقتضیات خاص قرار داشتند و به شکل کامل و درست وظیفه خود را عمل کرده اند. بازخوانی سرگذشت و تحلیل زندگی آنان می بایست همانند بازخوانی زندگی پیامبران(ع) در قرآن انجام شود و با توجه به شرایط زندگی آنان و مناسبات اجتماعی و فرهنگی و مانند آن از هر یک از آموزه های آنان در جریان مهندسی زندگی و تمدنی خویش بهره گیریم. از این رو به نظر می رسد که زندگی هر یک از این الگوهای عینی می تواند در شرایط مختلف و متضاد، فرد و یا جامعه را به سرانجام رساند. بر ماست که با بازخوانی درست زندگی و شرایط آنان و وضعیت و نیازهای جامعه امروز، از روش ها و راهکارهای پیشنهادی و عملی آنان استفاده کنیم. این گونه است که به درستی از آنان در زندگی اسوه گرفته ایم.
منبع: روزنامه کیهان