چيستي هرمنوتيك

نویسنده: صهبا سهیل

اين لفظ در لغت ‏به‎معناي علم تفسير، تعبير و آيين تفسيري كتاب مقدس، به‌كار رفته است[2]. كه از فعل يوناني «Hermeneuin» به‎معناي”تفسيركردن“ و معناي اسمي آن «Hermeneia» يعني«تفسير» اشتقاق[3] يافته است. وقتي از هرمنوتيک به‌‌‌عنوان شاخة از معرفت و مجموعه از تلاش‎هاي فکري و نظري ياد شده و به گسترة عام هرمنوتيک نظر داشته باشيم حرف«s» را در انتهاي آن قرار ‎مي‎دهيم و«hermeneutics» تلفظ ‎مي‎کنيم. بعضي‎ها مانند «جمزرابينسون» ذکر«s» را لازم نمي‎داند[4]، چون ‎مي‎گويد در زبان‎هاي ديگر در آلماني«hermeneutik»، در فرانسه «hermenetique» و در لاتين «hermenutica» همگي بدون پسوند«s» تلفظ ‎مي‎شوند. اما زماني‎که زير شاخه‎ها و مفهوم وصفي آن (مکتب هرمنوتيک) منظور باشد، نظير: «هرمنوتيک قدسي ‎يا کتاب مقدس»، «هرمنوتيک ادبي»، «هرمنوتيک هيدگر» و…، کلمه هرمنوتيک گاه با «s» و گاهي بدون آن تلفظ ‎مي‎شود.[5]

اين واژه به هرمس[6] خداي پيام رسان يونانيان ارتباط روشني دارد، هرمس؛ خداي يونان باستان، رسول و پيام آور خدايان، خالقِ سخن و تفسير كننده خواسته‏هاي خدايان براي مردمان پنداشته مي‏شده است.[7] يونانيان به هرمس«كشف زبان و خط» را نسبت داده و همين‎طور فرايند«به فهم در آوردن» اشيا را كار او مي‎داند.[8] در اساطير يونان هرمس همان ايزدي است که در اساطير روم به مرکوري معروف بوده و او فرزند زئوس[9]، و مايا است. صفات و کارکرد او در اساطير يونان بسيار متناقض و پيچيده است:[10]
الف. او در ميان ايزدان مسئول باروري و تکثير جانوران برروي زمين بوده است.
ب. او ايزد دولت و نعمت بوده، بازرگانان و مسافران را مدد مي‎رسانده است.
ج. آموزنده بوده، سخنوري و فصاحت رابه راه‎زنان مي‎آموخت.
د. پيام آور، که پيام‎ها را به مخاطبان رسانده و قابل درک و فهم درمي‎آورد.
جان‎ميتيلز، در کتاب اسطوره‌‌‌شناسي خود صفحه 278 مي‎نويسد: «هرمس برروي باد مي‎نشسته و در مدت زمان کوتاهي همة دنيا را طي مي‎کرده است، او در اولين روز زاده شدنش گله‎اي از آپولون ربود آنگاه چنگ را آفريد ونيز گله‎اي آپولون را براي خدايان قرباني کرد». هيدگر مي‎گويد هرمس آورنده تقدير بشر است ونيز آشکار کننده آن[11].
بنابراين هرمنوتيك متضمن مفاهيم چون: بيان، گفتن، توضيح و ترجمه مي‌باشد، و در ريشه‎هاي اولية خود در رمزگشايي و تفسير قدسي به‌کار مي‎رفته است، بعدها براي تفسير متون ادبي به‌کار رفت؛ الينورشافر: «آتني‎هاي قرن پنجم قبل از ميلاد که ارادت خاصي به ايلياد و اوديسة هومر داشتند بسياري از مفاهيم آن‎را به دليل آن‎که لهجه‎هاي فراوان روستاي در متن بکار رفته بود، دريافت نمي‎کردند. لاجرم به تفسير نوشته‎هاي هومر مي‎پرداختند» که در قرن اول قبل از ميلاد نيز جمعي از متفکران در مدرسه اسکندرية يونان به تأويل‎هاي تمثيلي آثار هومر دست مي‎زدند.[12]
هرمنوتيک از دوران کهن به‌‌‌عنوان روش تفسير متون در بين مسيحيان و مسلمانان مطرح بوده است، و اين روش تفسيري از جانب متفکران نظير کلادينوس[13]، آگوست ‎ولف[14]، شلايرماخر، ويلهم‎ديتاي، ‎هايدگر و گادامر ازحيث تعريف، رويکرد، مفهوم، رهيافت، نتيجه، قلمرو و هدف تمايز‎هاي پيدا کرده و مفاهيم تفسيري مختلف از آن ارايه داده‌اند.
در اكثر كاربرد‎ها هرمنوتيك به تأويل كردن و معناي اسمي آن «Hermeneia» به‎معناي تأويل نيز ترجمه شده است، و شكل‎هاي مختلف واژة هرمنوتيك«به فهم در آوردن چيزي، يا موقعيت مبهم» را در خود دارد. واژة«Hermenein» و هرمنيا «Hermeneia» به صورت‎هاي مختلف در متون بر جاي مانده از قديم ديده ‎مي‎شود، که ارسطو رساله‎اي بزرگ در ارغنون را به آن اختصاص داد و بخشي از آن را «پاري‎ارمنياس»[15] به‎معني « درباب تفسير» ناميد، و دان‎هاور[16] در1645 کتابي «تفسير قدسي[17]» به اين نام نوشت، اين کلمه از همان ابتدا به«علم تفسير وتأويل» بويژه به «اصول تفسير متن» دلالت داشته است.
اما در اصطلاح مي‎توان گفت كه هرمنوتيك با در نظر داشت سير تاريخي آن، به معاني متعددي به ‎كار رفته است، كه به ‎نوعي همة آن معاني ريشه در تفسير و تأويل متون ديني، دين، مسايل اخلاقي، اجتماعي و روش تأويل و تفسير متون مقدس دارند. تا اواخر قرن هجدهم بر مباني و اصولي نسبتاً واحد و ثابتي كه ارسطو سهم عمده‏اي در بيان و تدوين آن‏ها داشت جاري بود، و با نگارش كتاب هرمنوتيك قدسي توسط يوهانس رامباخ[18] «1735» و اراية اصل «انطباق تفسير با متن‏» به‌‌‌عنوان مهم‏ترين اصل تفسير وارد مرحله جديدي شد.[19]
نظرية ريطوريقايِ ارسطو(Rhetoric) يونان باستان تا سدة نوزده به‌‌‌عنوان علم معاني و بيان منش آموزشي داشت. اما با پيدايش جنبش رمانتيك و سپس با پيدايش پوزيتويسم، اين علم رو به زوال نهاد و سرانجام در سال 1885م از برنامه‏هاي آموزشي فرانسه كنار گذاشته شد[20]. پس از آن در حوزه هرمنوتيك جديد، انديشمندان غربي، به تلاش پي‌گير و مستمر دست‌زدند؛ با مباني مختلف نظريات، كشمكش‏ها و اختلافات فراواني در آن حوزه رخ داد و به‌طور عمده دو شاخه اساسي پيدا كرد كه تا به امروز ادامه دارد.

1ـ2. دور قديم هرمنوتيك
هرمنوتيك داراي دو مرحله اساسي و داراي دو اصطلاح فراگير مي‏باشد: اصطلاح عام كه ريشه در هرمنوتيك كهن دارد و اصطلاح خاص كه قدمت زيادي نداشته و به اواخر قرن 18 باز مي‏گردد. در اصطلاح عام و كهن آن، هر بحثي كه مربوط به تفسير باشد و اصول و ضوابطي را در جهت كشف مراد مؤلّف در رسيدن به معناي نهايي متن معرفي كند يا وجود چنين اموري را انكار نمايد، در حوزه مباحث هرمنوتيكي قرار مي‏دهد.[21]
در هرمنوتيك كهن‏ دست‌يابي به‌معناي اصلي و نهايي متن پذيرفته بود، نظرية تفسير کتاب مقدس، روش شناسي عام لغوي، هرگونه فهم زباني، مبناي روش‎شناختي (علوم انساني)[22] و… را مي‎توان از دوره‎هاي هرمنوتيك كهن دانست. با توجه به اين نگرش، هر متني كه انسان نوشته باشد، معنايي دارد كه مراد ذهن مؤلّف بوده است و كشف نيت مؤلّف هر چند دشوار باشد ناممكن نيست و در مقابل، متني كه خداوند فرمان به نوشتن آن داده است، معنايي باطني دارد كه كشف آن براي ما ناممكن است; هر چند كه معناي ظاهري آن را مي‏توان شناخت.[23] تاويل متن، در حكم كوشش براي راه‏يابي به افق معنايي اصيل متن است… و متن به هر رو معنايي دارد; خواه ما آن را بشناسيم، خواه نشناسيم و اين باوري است «كلام محوري‏» مي‎گويند، كه به هر دليل، معنا را موجود و حاضر مي‏داند، جدا از اين‌كه ما به اين «حضور» آگاه باشيم يا نه.[24]

2ـ2. دور جديد هرمنوتيك
اين دور كه با اصل «انطباق تفسير با متن‏» در نوشته رامباخ شروع شد و با يوهان مارتين كلادنيوس(1759) كه اساس هرمنوتيك را «نيت مؤلّف‏» قرار داد، ادامه يافت. سه تحول مهم به خود ديده است، از اين سه تحول با نام هرمنوتيك‎كلاسيك شلايرماخر (1834)، آگوست‏بك[25] (1867) و ويلهلم ديلتاي(1911) و هرمنوتيك جديد هايدگر[26] (1976) و گادامر(1900) و بالاخره هرمنوتيك نئوكلاسيك هرش ياد شده است. هرمنوتيك نئوكلاسيك كه بعد از گادامر شروع شد، در واقع بازگشتي به انديشه‏هاي كلاسيك هرمنوتيك مي‏باشد.[27] دور جديد هرمنوتيك به دو شاخه يا دو ديدگاه عمده كه هر يك داراي مباني مشترك مي‏باشند، تقسيم مي‏گردد. ديدگاه نخست در بستر كهن هرمنوتيك، با ديدگاه‏هاي شلايرماخر شروع گرديد و با ظهور هرش[28] به جريان نئوكلاسيك پيوند مي‏خورد و اين ديدگاه به مباني و انديشه‏هاي اصولي اكثر دانشمندان اصول فقه بسيار نزديك است.
شاخة كلاسيك و نئوكلاسيك، علم هرمنوتيك را نظام عام و روش شناختي در باب تأويل مي‏انگارد.[29] درحالي‎كه ديدگاه دوم «نئوكلاسيك» كه در بستر «پديدارشناسي هرمنوتيك‏» هايدگر كه در قلمرو هستي‏شناسي بوده و توسط گادامر به گستره شناخت‏شناسي كشيده شده است.[30] علم هرمنوتيك را كاوشي فلسفي در خصوص خصلت ‏شرايط لازم براي هر گونه فهم محسوب مي‏كند.[31] ميدان علم هرمنوتيک و قلمرو آن (تقريباً به ترتيب زماني) اين‌گونه توصيف شده است.[32]
1. نظرية تفسير کتاب مقدس «مسيحيان و ارباب کليسا».
2. روش شناسي عام لغوي.
3. هرگونه فهم زباني.
4. مبناي روش شناختي(علوم انساني)[33] «ويلهم دلتاي و…».
5. نظام‎هاي تأويل.
6. علم قواعد فهم متون «آگوست ولف و…».
7. روش شناخت و جلوگيري از بد فهمي ‎«شلايرماخر و…».
8. تبين ماهيت فهم و پديدارشناسي وجود (فلسفي) «‎هايدگر گادامر و…».
9. هرمنوتيک انتقادي «يورگن‎هابرماس، آپل و…».
10. پديدارشناختي «پل ريکور و…».
دريک تقسيم بندي کلي نمودار رشد هرمنوتيک در چهار مکتب مهم مورد ارزيابي و تحليل قرار مي‎گيرد: الف‎ـ‎ هرمنوتيک‎ کلاسيک قرن ‎هفدهم (دان‎هاور و…). ب‎ـ‎ هرمنوتيک رمانتيک[34] قرن هجدهم (شلايرماخر و…) ج‎ـ هرمنوتيک فلسفي[35] قرن بيستم (هايدگر، گادمر و…) دـ هرمنوتيك پسامدرن (ميشل‎فوكو و…)، كه به كوتاهي به توضيح هركدام مي‎پدازيم:

3ـ2. هرمنوتيك كلاسيك[36]
هرمنوتيك و تفسيري كه دان‎هاور در سال 1654 او را عنوان كتاب «تفسيرمتون مقدس» خود قرارداد، از مفهوم هرمنوتيك كلاسيك حكايت داشت. اولين دانش تفسير متون در غرب يا هرمنوتيك كلاسيك مبناي رويكرد ويژه در كيفيت تفسير متون است.
هرمنوتيك كلاسيك دانشي است كه قواعد و اصولِ تفسير متون را كشف مي‎كند و در واقع منطق گفتمان است. اين رويكرد از هرمنوتيك؛ روشِ فهم صحيح متن را فراهم آورده و قواعد ابهام زدايي متون مبهم را ارايه مي‎دهد. بنابراين انديشمدان عصر رنسانس[37]، در فهم متون مقدس مرجعيت كليسا را مردود مي‎دانستند و معتقد بودند كه فهمِ متون بايد با يك شيوه و قاعدة مشخص صورت پذيرد. با پيدايش اين سبك از هرمنوتيك، بابي تازه گشوده شد، قواعد و اصولِ منظم در واقع منطق و روش تفسير متون فرا روي آن‎ها نهاده شدند. در طي همين سال عده‎ي زيادي با تأثير پذيري از نهضت اصلاح ديني[38] و پروتستانسيم، از كليساهاي رسمي جدا شده، و مراسم مذهبي جدا بر پا كردند.[39] هرمنوتيك كلاسيك در واقع واكنش به عدم قاعده‎منديِ تفسير متون بود كه در بستر، عصر روشنگري تكون يافت.
اين سبك عميقاً متأثر از روشنگران(Inlightments) و عقل‎گرايي و عصر روشنگري است، روشنگران معتقد بودند كه فهمِ هر چيز ممكن است و انسان مي‎تواند با عقل خود به همة حقايق دست يابد و در عمل فهم بايد با به‌كار بردن قواعد و اصول «روش فهم» موانع را برداشت، بنا ‌‌‌براين وجود مانع امرِ غيرعادي و غيرطبيعي است.[40]

4ـ2. هرمنوتيك رمانتيك
هرمنوتيك كلاسيك تا اواخر قرن هجدهم در تفسير متون جهان رواج داشت، در قرن نوزدهم ديدگاه «ديگري» آمد كه علي‎رغم تفاوت‎هاي آن با هرمنوتيك، كلاسيك بر همان آموزه‎ها تاكيد داشت، فريدريك شلايرماخر[41] (1768-1834) متكلم آلماني و معمار ليبراليسم ديني، ديدگاهي را كه از آن بنام «هرمنوتيك رمانتيك[42]» ياد مي‎شود، در مقابلِ نظرية هرمنوتيك كلاسيك عرضه كرد. هرمنوتيك شلايرماخر را رمانتيك مي‎گويند، به جهت اين‌كه نظرية او متأثر از رمانتيسم است.[43]
هرمنوتيك وي بخشي از جنبش رمانتيك اوليه است، كه از1795 تا 1810 حيات نظريِ اروپاي مركزي را به چالش انداخت، زيبايي‎شناسي و فن جديد شعري كه فيلسوفاني نظير فيخته[44] و شيلنگ[45] خلق كرده بود مورد نقد قرارگرفت، و مفهوم هرمنوتيك از رمزگشايي «معناي مفروض» يا «برطرف كردن موانعِ وصول به‌فهم كامل و صحيح» پا فراتر گذاشته بلكه «فهميدن» را پايه و اساس قرار داده و به جانب روشن‎سازي شرايطْ براي امكانِ فهم و گونه‌هايِ تفسير گسترش يافت.
قبل از جنبش رمانتسيم، گمان براين بود كه خوانندة متن همه چيز را مي‎فهمد و تمام معاني درون متني در دسترس اوست[46]. اما شلايرماخر؛ با پذيرفتن گرايش‎هاي رمانتيك‎ها، در باب تفسير متون معتقد بود، كه بد‌ فهمي امر طبيعي و عادي است و امكان بدفهمي همواره وجود دارد. به اين معنا كه فهمِ دقيق، صحيح و مطابق با واقع آسان نيست، هرمنوتيك رمانتيك حدس و پيش‎گويي را دخيل در فهم متن دانسته كه اين امر معناي واقعي و نهايي متن، فهم و تفسير را به شك ترديد مي‎كشاند؛ و از سويي فهمِ عيني متن و درك مقصودِ مؤلّف را ممكن مي‎داند. جنبش رمانتيسم، متأثر از انقلاب كپرنيكي ايمانوئل‎كانت[47] در فلسفه است. كتاب «نقد عقل محضِ» كانت، شأن و منزلتِ «عقل محض» را تنزل داد و زمينه را براي انتقال از عقل‎گرايي عصر روشنگري به رمانتيسم فراهم كرد. عقل‎گرايي آن بود كه ذهن آدمي علي‎رغم محدوديت آن، مي‎تواند با تفكر و انديشه، ساختارِ منطقي و منظمِ جهان را درك كند و در او نفوذ نمايد. اما كانت؛ با جدا سازي شئ في‎نفسه(نومن)[48] و پديدار(فنومن)[49] اين نكته را طرح كرد: «آنچه براي ما معلوم  مي‌شود پديدارها است كه ذهن آن‎ها را تنظيم مي‎كند.»[50] پس اشيا في‎نفسه نا پيدا و دور از دسترس ما هستند. اين نكته يكي از مباني پيدايش رمانتيسم و ظهور هرمنوتيك مدرن و رمانتيك شد.[51]
بعضي انديشمندان، براي هرمنوتيک از نظر گرايش و درون‌مايه، سه مرحله‌ ذکر کرده‌اند: روش‎شناسي، روان‎شناسي و فلسفي که به‌ترتيب به ارباب کليسا، شلايرماخر و هايدگر و گادامر نسبت داده است.[52] بنابراين در مسير دگرديسي هرمنوتيک اين تحولات را با گرايش‎هاي ذيل مي‎توان ياد کرد: درآغاز، راه و روشي براي حصولِ فهمِ صحيح از متون ديني و کتاب مقدس بود، و سپس مطلق تفسير متون را دنبال کرد، و بعد از آن روش‎شناختي قاعده‎مند متون را ادامه داد، از زمان ديلتاي[53] روش کسب علوم انساني بود، ولي از زمان هايدگر[54]، و گادامر[55] به اين طرف در طي يک انديشه‎ورزي فلسفي توسط هيدگر اتم هرمنوتيک عام[56] شکافته شد؛ حاصل اين آزمايش فکري «هرمنوتيک فلسفي» به‎وجود آمد، که بدون توجه به ‌صحت ‌‌و سقم فهم در صدد اراية نگرش توصيفي و پديدارشناختي نسبت به «ماهيت فهم و شرايط حصول آن» برآمد بنابراين در سير تکون هرمنوتيک سه مرحلة کلي مشاهده مي‎شود: اول؛ هرمنوتيک کلاسيک «دان‎هاور و…»، دوم؛ هرمنوتيک مدرن و رمانتيک «شلايرماخر و…»، و سوم؛ هرمنوتيک فلسفي«هيدگر وگادامر و…».

5ـ2. هرمنوتيک فلسفي
هرمنوتيک‎ فلسفي[57] رويکرد ويژه‎اي است‎ درمسألة «فهم وتفسير»که با رويکردهاي هرمنوتيک کلاسيک و هرمنوتيک رمانتيک تفاوت اساسي و بنيادين دارد، بر اساس اين دو سبک، هرمنوتيک روشي است که به‎دنبال کشف قواعد و اصول تفسير و فهم متون مي‎باشد، که منطق گفتمان است. اما هرمنوتيک فلسفي بر آنست که، هرمنوتيک يک امر«روش» مداري و يا «معرفت شناسي» نيست؛ بلکه فهم و دانستن را با ديدگاه فلسفي بررسي مي‎کند.[58]
هرمنوتيک فلسفي توسط فيلسوف آلماني مارتين‎هايدگير[59] (1889- 1976) در قرن‎ بيستم با تفاوت‎هاي اساسي با دو هرمنوتيک ديگر، در جوامع علمي ‎رواج يافت، او با انديشة فليسوفانه و ديد تفسيري خود هرمنوتيک را در ابتداي قرن بيستم انفجار داد و از آن تحول، هرمنوتيک نه فقط در شاخه‎هاي علوم انساني و فلسفه، که در حوزه‎هاي وجود‌شناسي، اعتقاد، اخلاق، و…، گسترش پيدا کرد. او اين تجربة هرمنوتيكي خويش را، فلسفي اعلام كرد.
شاگرد او‎ هانس‎گئورگ‎گادامر[60] (2002-1900) کار فلسفي او را بسط و گسترش داد، از مهمترين آموزه‎هاي هرمنوتيک فلسفي که زمينه‎هاي اصلي چالش و حساسيت در تفکر ديني و در سطح کل در امر فهم بوده‎اند، به شرح ذيل مرور مي‎شوند:[61]
1.  فهم متن،محصول ترکيب وامتزاج افق معنايي‎مفسر با افق معنايي‎متن است.
2.  درک عيني متن، يعني فهم مطابق با واقع، امکان پذير نيست.
3.  فهم متن، عمل بي پايان است، امکان قرائت‎هاي مختلف از متن بدون هيچ محدوديتي وجود دارد.
4. هيچ گونه فهم غيرسيالي وجود ندارد، همة فهم‎ها سيال، گذرا و تاريخ‎مند هستند، درک نهايي و غير قابل تفسيري از متن نداريم.
5.  هدف ازتفسيرمتن؛درک‌مرادمؤلّف‌نيست،نويسنده يکي‌ازخوانندگان متن است.
6.  دخالت پيش‎دانسته‎ها در عمل فهم.
7.  تفکيک افق معنايي ‎مفسر از متن.
8.  تأکيد بر نقش فاصلة بيگانه ساز ميان ‎مفسر در متن.
9.  تاريخ‎مندي متن و فهم.
10.   معياري براي سنجش تفسير معتبر از نامعتبر نداريم، زيرا که در اصل چيزي بنام تفسير معتبر وجود ندارد.[62]
11.   هرمنوتيک فلسفي، يعني نسبت‎گرايي تفسيري.[63]
12.   هرمنوتيک فلسفي، تقويت کنندة پلوراليسم معرفتي.
13.   شکاکيت در امر درک و فهم به صورت غير مستقيم وجود دارد.
14.   همة قرائت‎هاي از متن حاصل مي‎شوند، معتبرند.

6ـ2. هرمنوتيك پسامدرن
در هرمنوتيك پسامدرن باور به كلامِ نهايي و درستِ مطلق، خنده‌دار مي‏نمايد.[64] «آزادي اساس روايت است و توالي بيان تنها با گريز از قطعيت و ايقان شكل مي‏گيرد و اساساً مفاهيم درست‏ يا نادرست وجود ندارد.[65] ليوتارد مي‏نويسد: «نبودن معنا متأثر از منش پسامدرن است‏».[66] البته اين انديشه مورد پسند شالوده شكناني چون دريدا و پيروان او نيز قرار دارد[67]، آن‎ها معتقدند كه مفسر نمي‎تواند با معناي اصلي و اوليه ارتباط برقرار كند. در واقع، همة روايت‏ها از معناي يك متن احتمالي و نسبي اند.
هرمنوتيک تا قبل از«هايدگر» روشي عام براي تفسير بود چنانچه در هرمنوتيک کلاسيکِ (پيش‎ازشلايرماخر) هدفِ انديشمندان هرمنوتيک ‎دست‎يابي ‎به ‎نظرية در باب «تفسير متون» بود. در هرمنوتيک‌رمانتيک «شلايرماخر» و«ديلتاي» نظرية هرمنوتيکي از شاخة خاص از معرفت، به اراية نظرية عام در باب «روش‎شناسي مطلق علوم انساني» ارتقا يافت.[68]
در راستاي هرمنوتيك‌مدرن، نئوكلاسيك و فلسفي، رويكرد ديگري به مباحث هرمنوتيك با آراي ميشل فوكو شروع گرديده كه «هرمنوتيك پسامدرن‏» ناميده شده است. در هرمنوتيك پسامدرن، معني الفاظ نهفته است و ظاهر نمي‏باشد، هر سازمان يا نهادي برخوردار از يك گفتمان خاص مي‏باشد كه در آن نهاد خاص، الفاظ يك معناي خاص مي‏دهند.
در اين دُور هرمنوتيك با تحليلي انتقادي و توجيهي، همه چيز در دنيا بر مدار سلطه و قدرت معنا پيدا مي‏كند و فرض اين است كه همه چيز بر اساس قدرت شكل گرفته است و بايد شكل بگيرد. و همه معاني به دنبال سلطه‏اي شكل مي‏گيرد كه با رضايت‌مندي خاص‌ محكومان قدرت پديد مي‏آيد.[69] ليوتارد[70] (1924) و دلوز را مي‏توان از دستة دانشمندان هرمنوتيكِ‌پسامدرن تلقي نمود. «ليوتارد، خرد و قدرت را يكي مي‏داند و معتقد است‏ خرد علمي، توجيه‏گر اقتدار مي‏باشد[71]». وي اين حكم را مطرح كرد كه: ما فقط مي‏پنداريم به حقيقت رسيده‏ايم اما آن‏چه حقيقت مي‏پنداريم، در واقع اشتياق ما به يافتن حقيقت است. در هرمنوتيك پسامدرن باور به كلام نهايي و درستِ مطلق خنده‌دار مي‏نمايد.[72] «آزادي اساس روايت است و توالي بيان تنها با گريز از قطعيت و ايقان شكل مي‏گيرد و اساساً مفاهيم درست‏ يا نادرست وجود ندارد.[73]
امروزه بحث در بارة گزاره‎هاي ياد شده بخش بزرگي از رويکرد هر منوتيک را به‎ خود اختصاص داده است، همان‌طور که ذکر شد، در تحول علم هرمنوتيک، يکي از بخش‎هاي آن هرمنوتيک متن است، برخي از نظريه‎هاي هرمنوتيک متن، مبناي قرائت‌ پذيرانگاري دين است. هرمنوتسين‎هاي متن، به سه گرايش کلان طبقه بندي ‎مي‎شوند:
الف‎ـ مؤلّف مداران؛ که رسالت ‎مفسر را«مرادکاوي» و«کشفِ قصد مؤلّف و متکلم» قلمداد ‎مي‎کنند.
ب‎ـ متن مداران؛ که براي متن شخصيت مستقل از مؤلّف و…، ‎مي‎انگارند و تفسير را «معني ورزي » تلقي ‎مي‎کنند و معتقدند که متن با قطع نظر از مراد و قصد مؤلّف، معاني گوناگون را تحمل ‎مي‎کنند که مي‌توان آن‎ها را معتبر انگاشت.
ج‎ـ ‎مفسر مداران؛ معتقدند که متن صامت است، ذهنيت، پيش‎فرض‎ها و شخصيت مخاطب و ‎مفسر نقش اول را در برداشت از متن بازي ‎مي‎کنند، علايق وسلايق ‎مفسر آن‎قدر دخالت دارد که جاي متن در فهم عوض ‎مي‎شود، گويا ‎مفسر هر چه از متن ‎مي‎گويد، در بارة خودش ‎مي‎گويد که به آن حلقوي بودن فهم ‎مي‎گويند.[74]
دانشمندان فلسفي از جمله ريچارد پالمر قلمرو هرمنوتيک را به هرمنوتيک فلسفي منحصر ندانسته و سه گسترة کاملاً متمايز را در قلمرو هرمنوتيک ذکر ‎مي‎کند:
1. هرمنوتيک خاص[75]؛ که بيانگر اولين لايه‎هاي شکل‎گيري هرمنوتيک به منزلة شاخه‎هاي از دانش ‎مي‎باشد.[76]
2. هرمنوتيک عام[77]؛ نشان دهندة هرمنوتيک روش‎شناسي است، كه درصدد ارايه روش فهم و تفسير ‎مي‎باشد.
3. هرمنوتيک فلسفي؛ اين گزينه، حوزة تجلياتش پديدة فهم مي‎باشد، در صدد اراية روش و بيان اصول و قواعد حاکم بر فهم و تفسير نيست، تمام حوزه‌هاي علوم انساني: فلسفه، کلام، اخلاق، اعتقادات، علوم اجتماعي، و… از زمينه‎هاي طرح رويکرد هرمنوتيک فلسفي، ‎مي‎تواند ‎باشد.
[1]. Hermeneutics.
[2]. آريان پور, فرهنگ فشرده انگليسي به فارسي, عباس، منوچهر, چاپ دوازدهم, تهران, اميركبير, 1363 ش.
[3]. Etymology.
[4]. Richard palmer hermeneutics p xii.
[5]. واعظي, احمد, درآمدي بر هرمنوتيک, پژوهشگاه فرهنگ وانديشة اسلامي,چاپ اول 1380,ص 25.
[6]. Hermes.
[7]. احمدي, بابك, ساختار و تأويل متن, چاپ دوم, 2 جلدي, تهران, نشر مركز, 1372؛ هادوي, مهدي, مباني كلام اجتهاد در برداشت از قرآن كريم, چاپ اول, قم, مؤسسه خانه خرد, 1377 ش.
[8]. Palmer Richard E, Hermeneutics, Northwestern university, 1969, p 12- 13; Rutledge Encyclopedia of philosophy Ed by Edward Craig volume 4, 1998, p 385.
[9]. Zeouess.
[10]. معيني, محسن, هرمنوتيک و درام مدرن, تهران، باشگاه انديشه, 1383, فصل اول, خاستگاه هرمنوتيک.
[11]. هيدگر، مارتين، شعرزبان و انديشه رهائي، ترجمه عباس منوچهري، تهران، مولي، 1381، ص 48.
[12]. معيني, محسن, هرمنوتيک ودرام مدرن, باشگاه انديشه, 1383, فصل اول, خاستگاه هرمنوتيک.
[13]. Kladinous.
[14]. August wolf.
[15]. Peri Hermeneas.
[16]. Johann Conrad Dannhauer
[17]. Hermeneutics Sacra.
[18]. Johannes Reinbach.
[19]. احمدي, بابك, ساختار و تاويل متن, چاپ دوم, 2 جلدي, تهران, نشر مركز, 1372 ش.
[20]. پيشين.
[21]. هادوي, مهدي, مباني كلام اجتهاد در برداشت از قرآن كريم, چاپ اول, قم, مؤسسه خانه خرد, 1377.
[22]. Gesisteswisenscaften.
[23]. احمدي, بابك, ساختار و تاويل متن, چاپ دوم, 2 جلدي, تهران, نشر مركز,1372, ص 497.
[24]. پيشين.
[25]. August Boeck.
[26]. Martin Heidegger.
[27]. هادوي, مهدي, مباني كلام اجتهاد در برداشت از قرآن كريم, چاپ اول, قم, مؤسسه خانه خرد, 1377.
[28]. Erich Hirsch.
[29]. پالمر.ا, ريچارد، علم هرمنوتيك, ترجمه سعيد حنايي, چاپ اول, تهران, هرمس, 1377, ص 52.
[30]. احمدي, بابك, ساختار و تاويل متن, چاپ دوم, 2 جلدي, تهران, نشر مركز,1372.
[31]. پالمر ا, ريچارد, پيشين, ص55.
[32]. پالمر ا, ريچارد, پيشين, صص 19 ,21و41.
[33] . Gesisteswisenscaften.
[34]. Romantitical Hermeneutics.
[35]. Philosophical Hermeneutics.
[36]. Classical Hermeneutics.
[37]. Renaissance.
[38]. Religious Reformation.
[39]. Richard E.  Palmer, Hermeneutics, (Northwestern University press 169) p34.
[40]. حسين زاده, محمد, قبسات, شمارة 23, بهار 81, با تلخيص از ص3.
[41]. Friedrich Ernst Schleiermacher.
[42]. Romantical Hermeneutics.
.[43] حسين زاده, محمد, مجلة قبسات, شمارة 23, بهار1381 با تلخيص از ص4.
[44]. Fichte.
[45]. Schilling
[46].  واعظي, احمد, درآمدي بر هرمنوتيك, پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي,1381, ص84.
[47]. Immanuel Kant.
[48]. Nomenon.
[49]. Phenomenon.
[50].  واعظي, احمد, پيشين, ص 84.
[51]. پيشين.
[52]. تنبيه قاره الفلسفه والتأويل, بيروت, دارالطليعه للطباعه والنشر, 1998م, ص 5.
[53]. Wilhelm Dilthey.
[54]. Martin Heidegger.
[55]. Hans George Gadamer.
[56]. منظور از هرمنوتيک عام در مقابل هرمنوتيک فلسفي است, مانند: هنر تفسير کتاب مقدس, علم قواعد تفسير متون, روش‌شناختي علوم انساني و…, مي باشد.
[57]. Philosophical Hermeneutics.
[58]. Hans Georg Gadamer, Truth and Method (thecninum p.c. 1994, p 372.
[59]. Martin Heidegger.
[60]. Hans George Gadamer.
[61]. حسين زاده, محمد, مباني معرفت ديني, فصل نهم و دهم ؛ واعظي, احمد, درآمدي بر هرمنوتيک, ص 59 ـ 60.
[62]. حسين زاده, محمد, مباني معرفت ديني, موسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره),1380, صص 176 و177.
[63]. واعظي, احمد, درآمدي بر هرمنوتيک, پژوهشگاه, فرهنگ و انديشه اسلامي,1381, ص 194 و 195.
[64]. پيشين.
[65]. پيشين.
[66]. پيشين, ص 483.
[67]. Deconstructions.
[68] . كيا شمشكي, ابوالفضل, هرمنوتيك متن, تأويل و روش‌شناسي فهم قرآن, پژوهش حوزه, سال پنجم, شماره‌هاي سوم و چهارم, با تلخيص از صص 74و 75.
[69]. يارمحمدي, لطف الله, بهره‏گيري مترجم از تحليل گفتمان, مجله مترجم, فصلنامه علمي‌ـ فرهنگي, سال نهم, شماره 32, بهار و تابستان 1379.
[70]. Jean-François Lyotard.
[71]. احمدي, بابك, پيشين, ص 479.
[72]. پيشين.
[73]. پيشين.
[74]. Gadamer,Truth and Method, p 195.
[75]. Regional.
[76]. Contemporary philosophy p 461.
[77]. مكاتب هرمنوتيكي قبل از قرن بيستم, بويژه تفسير متون مقدس قبل از شلايرماخر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *